تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 15 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 147

نام تاپيک: مریم حیدر زاده

  1. #31
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    شعر يعني

    شعر يعني با افق يك دل شدن
    يا لباسي از شقايق دختن
    شعر يعني با وجود خستگي
    بر سر پروانه دل سوختن
    شعر يعني سري از اسرار عشق
    شعر يعني يك ستاره داشتن
    شعر يعني يك نگاه خسته را
    از كوير گونه اي برداشتن
    شعر يعني داستاني نا تمام
    شعر يعني جاده اي بي انتها
    شعر يعني گفتن از احساس موج
    در كنار حسرت پروانه ها
    شعر يعني آه سرخ لاله ها
    شعر يعني حرف پنهان در نگاه
    شعر يعني ترجمان يك نفس
    عمق سايه روشن دشت پگاه
    شعر يعني يك زلال بي دريغ
    شعر يعني راز قلب يك صدف
    شعر يعني درد دلهاي نسيم
    حرفي از تنهايي سبز علف
    شعر يعني تاب خوردن روي موج
    در كنار بركه ساحل ساختن
    شعر يعني هديه اس از آسمان
    بهر ياسي بي نوا انداختن
    شعر يعني فصلي از سال نگاه
    شعر يعني عاشقانه زيستن
    شعر يعني پولكي از عشق را
    روي دامان كويري ريختن
    شعر يعني حس يك پرواز محض
    در ميان آسمان پيدا شدن
    شعر يعني در حصار زندگي
    غرث در گلواژه رويا شدن
    شعر يعني قصه يك آرزو
    شعر يعني ابتداي يك غروب
    شعر يعني تكه اي از آسمان
    شعر يعني وصف يك انسان خوب
    شعر يعني قلعه اي از جنس عشق
    كم كنم از واژه و حرف و سخن
    شعر يعني حرف قلبي سرخ و پاك
    نه عبوري ساده چون اشعار من

  2. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #32
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    تو مثل

    تو مثل خواب نسيمي به رنگ اشك شقايق
    تو مثل شبنم عشقي به روي پونه عاشق
    تو مثل دست سپيده پر از تولد نوري
    تو مثل نم باران لطيف و پاك و صبوري
    تو مثل مرهم ياسي براي قلب شكسته
    تو مثل سايبان اميدي براي يك دل خسته
    تو مثل غنچه لطيفي به رنگ حسرت شبنم
    تو مثل خنده ياسي و مثل غربت يك غم
    تو مثل جذبه عشقي در انتظار رسيدن
    در امتداد نوازش گلي ز عاطفه چيدن
    تو مثل نغمه موجي غريب و آبي و ساده
    شبيه شاخه گلي كه افق به چلچله داده
    تو مثل چكه مهري ز سقف سبز صداقت
    تو مثل گريه شعري بروي صفحه غربت
    تو مثل لذت رويا تو مثل شوق نگاهي
    هزار مرتبه خورشيد و صد افق پر ماهي
    تو مثل لطف بهاري پر از شكوفه خواندن
    تمام هستي من شد ميان شعر تو ماندن
    تو مثل هر چه كه هستي مرا به نام صدا كن
    براي اين دل سرگشته وقت صبح دعا كن

  4. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #33
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    قصه پونه عشق


    صداقت يعني از مرز افقها
    به قصد ديدن رويت گذشتن
    ميان كوچه هاي سبز احساس
    به دنبال قدمه هاي تو گشتن
    نجابت يعني از باغ نگاهت
    به رسم عاطفه يك پونه چيدن
    ميان سايه روشن هاي احساس
    ترا از پشت يك آينه ديدن
    دو چشمت سرزمين آرزوها
    نگاهت داستان آشمنايي ست
    امان از آن زمان كه قلب عاشق
    گرفتار خزان يك جدايي ست
    تو در آن سوي مر مرها ي احساس
    و من در جستجوي يك بهانه
    كه شايد روزي از فصل سكفتن
    به تو گويم كلامي عاشقانه
    كنار سايبان ديدگانت
    هميشه آرزوها ارغوانيست
    بدان تا صبح پر نور شكفتن
    بياد ديده تو آسماني ست
    طلوع پاك ديدار تو يعني
    براي لحظه اي چون ياس بودن
    زمستان غريبي را شكستن
    و چون آيينه با احساس بودن
    براي شهر بي باران دل ها
    تو يعني لحظه ي باران گرفتن
    تو يعني در دل پژمردگي ها
    بياد يك فرشته جان گرفتن
    در آن آغاز بي پايان رويش
    كه از باغ افق گل چيده بودي
    از آن لحظه كه احساس دلم را
    به امواج نگاهت ديده بودي
    چه زيبا شبنمي از آرزو را
    بروي لادن روحم نشاند ي
    دلت مرز عبور از آسمان بود
    و من را به دل اين مرز خواند ي
    و اينك من كنار ديدگانت
    وفا را مثل گل ها مي شناسم
    اگر چشمان قلبم را ببندند
    ترت تنهاي تنها مي شناسم
    هميشه ساحل دلهاي عاشق
    بياد چشم دريا بي قرار است
    تو تا آن لحظه اي كه مي درخشي
    تمام سرزمين دل بهار ست
    سحر وقتي كه مي خواهد بيايد
    ترا بايد از آن بالا ببيند
    و بايد از گلستان نگاهت
    فقط يك شاخه نيلوفر بچيند
    سحر قدر ترا مي داند و بس
    تو يعني زير باران تازه گشتن
    و يا به احترام يك شقايق
    ز مرز آسمان ها هم گذشتن
    تواضع يعني از روي متانت
    براي ديدنت ديوانه بودن
    و تو يعني دل صد نسترن را
    ز شهر سرخ تنهايي ربودن
    دلت تفسير خوبي هاي ابي ست
    و قلبت قصه ايثار شبنم
    نگاهت آسمان آبي و صاف
    كه مي شويد ز چشم عنچه ها غم
    نگاهت تا افق بي كينه و پاك
    و چشمان تو دو ماه نجيب است
    فضاي گرم دستان تو اي عشق
    پناه نسترن هاي غريب است
    تو يعني يك نگاه مهربان را
    ميان ياسها قسمت نمودن
    و شايد تو سر آغاز نگاهي
    نخستين واژه باغ سرودن
    تو يعني مرهم زخم پرستو
    تو يعني راز درمان شكستن
    تو يعني تا سحر در انتظار
    عبور قاصدي زيبا نشستن
    تو يعني نرگس باغ تجسم
    تو يعني يك جهان بالا تر از نور
    تو يعني يك فرشته مثل مهتاب
    كه با لبخند مي آيد از آن دور
    سپردم به تو درياي دلم را
    تو اي افسانه ايثار خورشيد
    دلم از روي عشقي آسماني
    وجودش را به چشمان تو بخشيد

  6. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #34
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    نغمه اي برا ي خواب


    بخواب اي دختر آرام مهتاب
    ببين گلهاي ميخك خسته هستند
    تمام اشك هايم تا بخوابي
    ميان مخمل چشم شكستند
    بخواب اي پونه باغ شكفتن
    گل اندوه امشب زرد زردست
    هوا را زرد كرده عطر پاييز
    فضاي پاك ايوان سرد سردست
    بخواب اي غنچه بي تاب احساس
    فضاي شهر شب بو ها طلايي ست
    بهار سبز عاشقها خزانست
    خزان بي قراران بي وفايي ست
    بخواب اي مرغ نا آرام دريا
    گل آرامشم تنهاي تنهاست
    اگر امشب ز بي تابي نخوابي
    دلم تا صبح در چنگال غم هاست
    بخواب اي شبنم نيلوفر دل
    دو چشمان تو رنگ موج درياست
    ميان كوچه هاي زندگاني
    گل شادي فقط در باغ روياست
    بخواب اي هديه ناز سپيده
    كه دنيا يك گذرگاه عجيب است
    هميشه نغمه مرغان عاشق
    پر از يك حس نمناك و غريب است
    بخواب اي برگ تبدار شقايق
    بدان عاشق هميشه ارغواني ست
    همين حالا كنار بستري سرد
    دلي در آرزوي مهرباني ست
    بخواب اي لذت سرشار پرواز
    فضاي قلب شب بو ها بهاري است
    پرستو هم نمي ماند به بك شهر
    هميشه هجرتش از بي قراري است
    بخواب اي بوته ناز گل سرخ
    تمام شاخه ها از غم خميدند
    تمام كودكان در خواب نوشين
    به اوج آرزوهاشان رسيدند
    بخواب اي يادگار شهر رويا
    كه اشكم گونه ها را سرخ و تر كرد
    شبي مثل همين شب توي پايزز
    دلم به غربت ياسي سفر كرد
    بخواب اي راز سبز آرزويم
    علاج درد پيچك ها رهايي ست
    اگر ديدي گلي مي لرزد از اشك
    بدان اندوهش از رنج جدايي است
    بخواب اي آشنا با خلوت شب
    دلم در آرزويش تنگ تنگ است
    نمي داني كه او وقتي بيايد
    بلور اشكهايم چه قشنگ است
    بخواب اي آفتاب بي غروبم
    شب تنهايي دل ها درازست
    دعايت مي كنم هر شب همين وقت
    كه درهاي دعا تا صبح بازست

  8. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #35
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    مي توان


    مي توان در كوچه هاي زندگي
    پاسخ لبخند را با ياس داد
    مي توان جاي غروب عشق را
    به طوع ساده احساس داد
    مي توان در خلوت شبهاي راز
    فكر رسم آبي پرواز بود
    مي توان با حرفي از جنس بلور
    شوق را به هر دلي دعوت نمود
    مي توان در آرزوي كودكي
    با حضور يك عروسك سهم داشت
    مي توان گاهي به رسم ياد بود
    در دلي يك شاخه نيلوفر گذاشت
    مي توان از شهر شب بو ها گذشت
    عابر پس كوچه هاي نور بود
    مي توان همسايه مهتاب شد
    فكر زخم غنچه اي رنجور بود
    مي توان با لطف دست پنجره
    مهربان گنجشكها را دانه داد
    مي توان وقتي خزان از ره رسيد
    يك كبوتر را به كنجي لانه داد
    مي توان در قلب هاي بي فروغ
    لحظه اي برقي زد و خورشيد شد
    مي توان در غربت داغ كوير
    آن ابري كه مي باريد شد

  10. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #36
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    برگرد


    برگرد بي تو بغض فضا وا نمي شود
    يك شاخه ياس عاطفه پيدا نمي شود
    در صفحه دلم تو نوشتي صبور باش
    قلبم غبار دارد و معنا نمي شود
    بي تو شكست و پنجره رو به آسمان
    غم در حريم آبي دل جا نمي شود
    درياي تو پناه نگاه شكسته است
    هر دل كه مثل قلب تو دريا نمي شود
    مي خواستم بچينم از آن سوي دل گلي
    اما بدون تو كه گلي وا نميشود
    درديست انتظار كه درمان آن تويي
    اين درد تلخ بي تو مداوا نمي شود
    زيباترين گلي كه پسنديده ام تويي
    گل مثل چشمهاي تو زيبا نمي شود
    بي تو شكسته شد غزل آشناييم
    اين رسم مهرباني دنيا نمي شود
    گفتي صبور باش و به آينده بنگر
    پروانه كه صبور و شكيبا نمي شود
    شبنم گل نگاه مرا بار شسته است
    دل در كنار ياد تو تنها نمي شود
    گلدان ياس بي تو شكست و غريب شد
    گلدان بدون عشق شكوفا نمي شود
    باران كوير روح مرا مي برد به اوج
    اما دلم بدون تو شيدا نمي شود
    رفتي و بي تو نام شكفتن غريب شد
    ديگر طلوع مهر هويدا نمي شود
    روياي من هميشه به ياد تو سبز بود
    رفتي و حرفي از غم رويا نمي شود
    رفتي و دل ميان گلستان غريب ماند
    ديگر بهار محو تماشا نمي شود
    يك قاصدك كنار من آمد كمي نشست
    گفتم كه صبح اين شب يلدا نمي شود
    دل هاي منتظر همه تقديم چشم تو
    امروز بي حضور تو فردا نمي شود

  12. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #37
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    و بعد از رفتنت


    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
    تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازيك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس
    تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
    و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
    دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
    تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت
    و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
    حريم چشمهايم را بروي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم كه چرا رفتي
    نمي دانم چرا شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    دانم كجا تا كي براي چه
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
    و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
    و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
    تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
    و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
    و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
    كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
    كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
    و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد
    هنوز آشفته چشمان زيباي توام
    برگرد
    ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
    و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
    كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت
    تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
    و من در حالتي ما بين اشك و حسرتو ترديد
    كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست
    و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
    ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
    نمي دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز
    براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

  14. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #38
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    جادوي نگاهت


    چه مي شد گر دل آشفته من
    هر چشم تو عادت نمي كرد
    و اي كاش از نخست آن چشمهايت
    مرا آواره غربت نمي كرد
    چه زيبا بود اگر مرغ نگاهت
    ميان راز چشمان تو مي ماند
    تو مي ماندي و او هم مثل يك كوچ
    ز باغ ديده ات هجرت نمي كرد
    تمام سايه روشن هاي احساس
    پر از آرامش مهتابيت بود
    و ليكن شاعر آينه ها هم
    به خوبي رك اين وسعت نمي كرد
    زماني كه تو رفتي پاكي ياس
    خلوص سبز گلدان را رها كرد
    چه زيبا بود اگر از اولين گام نگاهم با دلت صحبت نمي كرد
    تو پيش از آنكه در دل پاگذاري
    تمام فال هايم رنگ غم داشت
    ولي تو آمدي و بعد از آن دل
    بدون چشم تو نيت نمي كرد
    هجوم لحظه هاي بي قراري
    مرا تا عمق يك پرواز مي برد
    و جز با آسمان ديدگانت
    دلم با هيچ كس خلوت نمي كرد
    نگاهم مثل يك مرغ مهاجر
    به دنبال حضورت كوچ مي كرد
    به غير از انتظارت قلب من را
    اين گونه بي طاقت نمي كرد
    تو مي ماندي كنار لحظه هايم
    ولي اين شادماني زود مي رفت
    و تا مي خواست دل چيزي بگويد
    تو مي رفتي و او فرصت نمي كرد
    دلم از پشت يك تنهايي زرد
    نگاهش را به چشمان تو مي دوخت
    ولي قلب تو قدر يك گل سرخ
    مرا به كلبه اش دعوت نمي كرد
    و حالا انتهاي كوچه شعر
    منم با انتظاري مبهم و زرد
    ولي ايكاش جادوي نگاهت
    غزل هاي مرا غارت نمي كرد

  16. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #39
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    بهانه

    گفتي كه به احترام دل باران باش
    باران شدم و به روي گل باريدم
    گفتي كه ببوس روي نيلوفر را
    از عشق تو گونه هاي او بوسيدم
    گفتي كه ستاره شو دلي روشن كن
    من همچو گل ستاره ها تابيدم
    گفتي كه براي باغ دل پيچك با ش
    بر ياسمن نگاه تو پيچيدم
    گفتي كه براي لحظه اي دريا شو
    دريا شدم و ترا به ساحل ديدم
    گفتي كه بيا و لحظه اي مجنون باش
    مجنون شدم و ز دوريت ناليدم
    گفتي كه شكوفه كن به فصل پاييز
    گل دادم و با ترنمت روييدم
    گفتي كه بيا و از وفايت بگذر
    از لهجه بي وفاييت رنجيدم
    گفتم كه بهانه ات برايم كافيست
    معناي لطيف عشق را فهميدم

  18. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #40
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,877

    12

    تو يعني

    تو يعني گونه هاي غنچه اي را
    به رسم مهرباني ناز كردن
    تو يعني كوچه باغ آرزو را
    به روي گام ياسي باز كردن
    تو يعني وسعت معصوم دل را
    به معناي شكفتن هديه دادن
    تو يعني بوته اي از رازقي را
    ميان حجم گلداني نهادن
    تو يعني جستجوي آبي عشق
    تو يعني فصل پاك پونه بودن
    تو يعني قصه شوق كبوتر
    تو يعني لذت سبز شكفتن
    تو يعني با تواضع راز دل را
    به يك نيلوفر بي كينه گفتن
    تو يعني وسعتي تا بي نهايت
    تو يعني نغمه موزون باران
    تو يعني تا ابد آيينه بودن
    براي خاطر دلهاي ياران
    تو يعني در حضور نيلي صبح
    گلي را به بهار دل سپردن
    تو يعني ارغواني گشتن و بعد
    هزاران دست تنها را فشردن
    تو يعني مثل شبنم عاشقانه
    گلوي ياس ها را تازه كردن
    تو يعني حجم روياي گلي را
    ميان كهكشان اندازه كردن
    تو يعني پونه را زير باران
    ميان كهكشان اندازه كردن
    تو يعني بي ريا چون ياس بودن
    و يا به شهر شبنم ها رسيدن
    تو يعني انتظار غنچه ها را
    ميان شهر رويا خواب كردن
    تو يعني غصه هاي زرد دل را
    به رنگ نقره مهتاب كردن
    تو يعني در سحرگاهي طلايي
    به يك احساس تشنه آب دادن
    تو يعني نسترن هاي وفا را
    به رسم مهرباني تاب دادن
    تو يعني غربت يك اطلسي را
    ز شوق آرزو سرشار كردن
    تو يعني با طلوع آبي مهر
    صبور و شوق آرزو سرشار كردن
    تو را آن قدر در دل مي سرايم
    كه دل يعني ترا زيبا سرودن
    فداي تو شقايق احساس
    و روياي بي آغاز سرودن

  20. این کاربر از boy iran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •