تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 58

نام تاپيک: پروین اعتصامی

  1. #31

    پيش فرض


    گفت با صيد قفس، مرغ چمن
    كه گل و ميوه، خوش و تازه رس است
    بگشاي اين قفس و بيرون آي
    كه نه در باغ و نه در سبزه، كس است
    گفت، با شبرو گيتي چه كنم
    كه سحر دزد و شبانگه عسس است
    اي بسا گوشه. كه ميدان بلاست
    اي بسا دام. كه در پيش و پس است
    در گلستان جهان. يك گل نيست
    هر كجا مي نگرم، خار و خـــس است
    همچو من، غافل وسرمست مپر
    قفس، آخر نه همين يك قفس است
    چرخ پست است،‌ بلندش مشمار
    اين كه ديديش چو عنقا،‌ مگس است
    كاروان است گل و لاله به باغ
    سبزه اش اسب و صبايش جرس است
    ز گرفتاري من، عبرت گير
    كه سرانجام هوي و هوس است
    حاصل هستي بيهوده ما
    آه سردي است كه نامش نفس است
    چشم ديد اين همه و گوش شنيد
    آچه ديديم و شنيديم بس است


  2. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #32
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    پیرمردی مفلس و برگشته بخت

    روزگاری داشت ناهموار و سخت

    هم پسر , هم دخترش بیمار بود

    هم بلای فقر و هم تیمار بود

    این, دوا می خواست, آن یک شوربا

    این, لحافش پاره بود آن یک قبا

    روزها می رفت بر بازار و کوی

    نان طلب می کرد و می برد آبروی

    شب به سوی خانه می آمد زبون

    قالب از نیرو تهی, دل پر ز خون

    روز, سایل بود و شب بیمار دار

    روز از مردم, شب از خود شرمسار

    صبحگاهی, رفت و از اهل کرم

    کس ندادش نه پشیز و نه درم

    نا شمرده, برزن و کویی نماند

    دیگرش پای تکاپویی نماند

    درهمی در دست و در دامن نداشت

    ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

    رفت سوی آسیا هنگام شام

    گندمش بخشید, دهقان, یک دو جام

    زد گره در دامن آن گندم, فقیر

    شد روان و گفت : «کای حی قدیر

    گر تو پیش آری به فضل خویش, دست

    برگشایی هر گره, کایام بست

    چون کنم یا رب, در این فصل شتا ؟

    من علیل و کودکانم ناشتا ؟

    می خرید این گندم ار یک جای کس

    آن عسل, زان می خریدم, هم عدس

    آن عدس در شوربا می ریختم

    وان عسل با آب می آمیختم

    بس گره بگشوده ای از هر قبیل

    این گره را نیز بگشا ای جلیل...»

    این دعا می کرد و می پیمود راه

    ناگه افتادش به پیش پا نگاه

    دید گفتارش فساد انگیخته

    وان گره, بگشوده, گندم ریخته

    بانگ برزد : « کای خدای دادگر

    چون تو دانایی, نمی دانی مگر ؟

    این چه کار است ای خدای شهروده ؟

    فرقها بود این گره را زان گره !

    چون نمی بیند چو تو بیننده ای

    کاین گره را برگشاید, بنده ای

    تا که بر دست تو دادم کار را

    ناشتا بگذاشتی بیمار را

    هرچه در غربال دیدی, بیختی

    هم عسل, هم شوربا را ریختی

    من تو را کی گفتم ای یار عزیز

    کای گره را بگشای و کندم را بریز ؟

    ابلهی کردم که گفتم ای خدا

    گر توانی این گره را برگشای !

    آن گره را چون نیارستی گشود

    این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

    من خداوندی ندیدم زین نمط

    یک گره را بگشودی و آن هم غلط !»

    الغرض, برگشت مسکین, دردناک

    تا مگر برچیند آن گندم ز خاک

    چون برای جستجو خم کرد سر

    دید افتاده یکی همیان زر

    سجده کرد و گفت :« کای رب ودود

    من چه دانستم تو را حکمت چه بود ؟

    هر بلایی کز تو آید, رحمتی است

    هرکه را فقری دهی,آن دولتی است

    زان به تاریکی گذاری بنده را

    تا ببیند آن رخ تابنده را

    گر کسی را از تو دردی شد نصیب

    هم سرانجامش تو گردیدی طبیب

    زان, به درها بردی این درویش را

    تا که بشناسد خدای خویش را

    من به مردم داشتم روی نیاز

    گرچه شب و روز, درِ حق بود باز

    گندمی را ریختی, تا زر دهی

    رشته ام بردی که تا گوهر دهی»

  4. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #33
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    ای بی خبر ز منزل و پیش آهنگ............................... دور از تو همرهان تو صد فرسنگ

    در راه راست، کج چه روی چندین
    ............................ رفتار راست کن، تو نه ای خرچنگ

    رخسار خویش را نکنی روشن
    ................................. ز آئینهٔ دل ار نزدائی زنگ

    چون گلشنی است دل که در آن روید
    ........................از گلبنی هزار گل خوش رنگ

    در هر رهی فتاده و گمراهی
    ..............................ووو. تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ

    چشم تو خفته است، از آن هر کس
    .......................... زین باغ سیب میبرد و نارنگ

    این روبهک به نیت طاوسی
    ............................ووووو... افکنده دم خویش به خم رنگ

    بازیچه‌هاست گنبد گردان را
    .................................... نامی شنیده‌ای تو ازین شترنگ

    در دام بسته شبرو چرخت سخت
    ............................ در بر گرفته اژدر دهرت تنگ

    انجام کار در فکند ما را
    ............................................ سنگیم ما و چرخ چو غلماسنگ

    خار جهان چه میشکنی در چشم
    ............................... بر چهره چند میفکنی آژنک

    سالک بهر قدم نفتد از پا
    ......................................... عاقل ز هر سخن نشود دلتنگ

    تو آدمی نگر که بدین رتبت
    ..................................... بیخود ز باده است و خراب از بنگ

    گوهر فروش کان قضا، پروین
    ................................. یک ره گهر فروخته، صد ره سنگ
    Last edited by part gah; 15-07-2011 at 11:02.

  6. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #34

    پيش فرض


    ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت



    ایام عمر، فرصتـــ برق جهان نداشتـــ
    روشن ضمیر آنکه ازین خوان گونه گون

    قسمتــ همای وار بجز استخــوان نداشتـــ
    سرمست پر گشود و سبکسار برپرید

    مرغی که آشیانه درین خاکـــدان نداشتــ
    هشیار آنکه انده نیک و بدش نبود

    بیدار آنکه دیده بملکــ جهان نداشت
    کو عارفی کز آفت این چار دیو رست

    کو سالکی که زحمتـــ این هفتخوان نداشتـــ
    گشتیم بی شمار و ندیدیم عاقبت

    یک نیکروز کاو گله از آسمان نداشتـــ
    آنکس که بود کام طلب، کام دل نیافت

    وانکس که کام یافتـــ، دل کامران نداشت
    کس در جهان مقیم بجز یک نفس نبود

    کس بهره از زمانه بجز یکـــ زمان نداشت
    زین کوچگاه، دولتــ جاوید هر که خواست

    الحق خبر ز زندگی جاودان نداشت
    دام فریب و کید دریــن دشت گر نبود

    این قصر کهنه، سقفـــ جواهر نشان نداشت
    صاحب نظر کسیکه درین پستـــ خاکدان

    دستـــ از سر نیاز، سوی این و آن نداشت
    صیدی کزین شکسته قفس رختـــ برنبست

    یا بود بال بسته و یا آشیان نداشتـــ
    روز جوانی آنکه به مستی تباه کرد

    پیرانه سر شناخت که بخت جوان نداشتــ
    آگه چگونه گشتــ ز سود و زیان خویش

    سوداگری که فکرت سود و زیان نداشت
    روگوهر هنر طلب از کان معرفت

    کاینسان جهانفروز گهر، هیچ کان نداشتـــ
    غواص عقل، چون صدفــ عمر برگشود

    دری گرانبهاتر و خوشتر ز جان نداشت
    آنکو به کشتزار عمل گندمی نکشت

    اندر تنور روشن پرهیــز نان نداشت
    گر ما نمیشدیم خریدار رنگ و بوی

    دیو هوی برهگذر ما دکان نداشتــ
    هر جا کــ ه گسترانده شد این سفره‌ی فساد

    جز گرگ و غول و دزد و دغل میهمــان نداشتـــ
    کاش این شرار دامن هستی نمی‌گرفت

    کاش این سموم راه سوی بوستان نداشتـــ


  8. #35
    داره خودمونی میشه saman_bv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2011
    محل سكونت
    (¯`’•´’`۩´ دانشجوي شمال `۩´’`•’´¯)
    پست ها
    25

    پيش فرض

    کار مده نفس تبه کار را

    در صف گل جا مده این خار را


    کشته نکودار که موش هوی

    خورده بسی خوشه و خروار را


    چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست

    بنده مشو درهم و دینار را


    همسر پرهیز نگردد طمع

    با هنر انباز مکن عار را


    ای که شدی تاجر بازار وقت

    بنگر و بشناس خریدار را


    چرخ بدانست که کار تو چیست

    دید چو در دست تو افزار را


    بار وبال است تن بی تمیز

    روح چرا می*کشد این بار را


    کم دهدت گیتی بسیاردان

    به که بسنجی کم و بسیار را


    تا نزند راهروی را بپای

    به که بکوبند سر مار را


    خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن

    پاره کن این دفتر و طومار را


    هیچ خردمند نپرسد ز مست

    مصلحت مردم هشیار را


    روح گرفتار و بفکر فرار

    فکر همین است گرفتار را


    آینهٔ تست دل تابناک

    بستر از این آینه زنگار را


    دزد بر این خانه از آنرو گذشت

    تا بشناسد در و دیوار را


    چرخ یکی دفتر کردارهاست

    پیشه مکن بیهده کردار را


    دست هنر چید، نه دست هوس

    میوهٔ این شاخ نگونسار را


    رو گهری جوی که وقت فروش

    خیره کند مردم بازار را


    در همه جا راه تو هموار نیست

    مست مپوی این ره هموار را

  9. 2 کاربر از saman_bv بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #36
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    همی با عقل در چون و چرائی
    همی پوینده در راه خطائی
    همی کار تو کار ناستوده است
    همی کردار بد را میستائی
    گرفتار عقاب آرزوئی
    اسیر پنجهٔ باز هوائی
    کمین گاه پلنگ است این چراگاه
    تو همچون بره غافل در چرائی
    سرانجام، اژدهای تست گیتی
    تو آخر طعمهٔ این اژدهائی
    ازو بیگانه شو، کاین آشنا کش
    ندارد هیچ پاس آشنائی
    جهان همچون درختست و تو بارش
    بیفتی چون در آن دیری بپائی
    ازین دریای بی کنه و کرانه
    نخواهی یافتن هرگز رهائی
    ز تیر آموز اکنون راستکاری
    که مانند کمان فردا دوتائی
    بترک حرص گوی و پارسا شو
    که خوش نبود طمع با پارسائی
    چه حاصل از سر بی فکرت و رای
    چه سود از دیدهٔ بی روشنائی
    نهنگ ناشتا شد نفس، پروین
    بباید کشتنش از ناشتائی

  11. 3 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #37
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    قــطعه
    آرزوها

    ..............ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن

    .................................................. ..................مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن

    دیبه‌ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن
    گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن
    بنده فرمان خود کردن همه آفاق را
    دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن
    در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن
    در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن
    دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر
    اشک را مانند مروارید غلطان داشتن
    از تکلف دور گشتن، ساده و خوش زیستن
    ملک دهقانی خریدن، کار دهقان داشتن
    رنجبر بودن، ولی در کشتزار خویشتن
    وقت حاصل خرمن خود را بدامان داشتن
    روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب
    شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن
    سربلندی خواستن در عین پستی، ذره‌وار
    آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن


  13. این کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #38

    پيش فرض


    بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد

    بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری


    لرزید پیکری و تبه گشت فرصتی

    افتاد مرغکی وز خون سرخ شد پری


    از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی

    از دستبرد حادثه‌ای، بسته شد دری


    از هم گسست رشتهٔ عهد و مودتی

    نابود گشت نام و نشانی ز دفتری


    فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست

    و آن خار و خس فکنده شد آخر در آذری


    ناچیز گشت آرزوی چند ساله‌ای

    دور اوفتاد کودک خردی ز مادری

  15. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #39
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    آئین آینه
    وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای
    کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست
    ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد
    خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
    هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی
    ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست
    از تیرگی و پیچ و خم راههای ما
    در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست
    با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم
    مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست
    گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد
    هر چند دل فریبد و رو خوش کند عدوست
    در پیش روی خلق بما جا دهند از انک
    ما را هر آنچه از بد و نیکست روبروست
    خاری بطعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ
    خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست
    چون شانه، عیب خلق مکن موبمو عیان
    در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست
    زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت
    دوری گزین که از همه بدنامتر هموست
    ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن
    این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست
    از مهر دوستان ریاکار خوشتر است
    دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست
    آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است
    دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست
    پروین، نشان دوست درستی و راستی است
    هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست

  17. 3 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #40

    پيش فرض

    ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن

    نیست گشتن، لیک عمر جاودانی داشتن

    عقل را دیباچه‌ی اوراق هستی ساختن

    علم را سرمایه‌ی بازارگانی داشتن


    کشتن اندر باغ جان هر لحظه‌ای رنگین گلی

    وندران فرخنده گلشن باغبانی داشتن


    دل برای مهربانی پروراندن لاجرم

    جان بتن تنها برای جانفشانی داشتن


    ناتوانی را به لطفی خاطر آوردن بدست

    یاد عجز روزگار ناتوانی داشتن


    در مدائن میهمان جغد گشتن یکشبی

    پرسشی از دولت نوشیروانی داشتن


    صید بی پر بودن و از روزن بام قفس

    گفتگو با طائران بوستانی داشتن

  19. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •