تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 16 اولاول 12345678915 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 157

نام تاپيک: شعرا

  1. #41
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض خاقاني شرواني

    زندگينامه

    افضل الدين ابراهيم بن علي خاقاني حقايقي يكي از بزرگترين شاعران ايران است كه رقيب انوري در قصيده سرايي مي باشد. پدرش به شغل درودگري مشغول بود كه خاقاني بارها در اشعار خود به درودگري پدرش اشاره كرده است و مادرش از مسيحياني بوده كه اسلام آورده و مسلمان شده است. عموي او كافي الدين عمر بن عثمان مردي طبيب و فيلسوف بود كه خاقاني تا سن 25 سالگي تحت نظر او بود كه بارها او از عمويش به نيكي ياد كرده است. بعد از اينكه او علوم ادبي و حكمي را نزد عمويش فرا گرفت به خدمت ابوالعلاء گنجوي كه در زمان خود شاعر بزرگي بوده رسيد و به فراگيري فنون شاعري پرداخت.



    ابو العلاء گنجوي شاعر دربار شروان شاه بود كه بعدها او به احترام درخواست استاد خود ابوالعلاء و همچنين به احترام خاقان يا حكمران شيروان تخلص حقايقي را به خاقاني تبديل كرد. بعد از وارد شدن به خدمت خاقان فخر الدين فريدون شروانشاه خاقاني از شاعران دربار شروانشاهان شد و هدايا و صله هاي گرانبها و بسياري دريافت كرد. ولي بعد از مدتي از خدمت در دربار خسته شد و به اميد ديدار با استادان خراسان و دربارهاي ديگر آرزوي سفر به عراق و خراسان را كرد ولي شروانشاه اجازه نداد كه او به اين سفر برود و همين تصميم باعث ناراحتي شاعر شد و او پنهاني به سمت عراق حركت كرد؛ اما در نزديكي ري بيمار شد و نتوانست به سفر خود ادامه بدهد به ناچار بازگشت و مدتي را در حبس گذراند. پس از آزاد شدن به قصد حج و زيارت خانه خدا از شروانشاه اجازه خواست و پس از كسب اجازه سفر خود را آغاز نمود و در اين سفر بود كه ايوان مداين را در نزديكي بغداد ديد و آن قصيده معروف خود را در اين باره سرود.



    هنگامي كه خاقاني از سفر حج بازگشت و به دربار شروانشاه آمد بنا بر دلايل نامعلومي بين او و شروانشاه تيرگي و كدورتي به وجود آمد كه باعث به حبس كشيدن اين شاعر شد و بعد از مدتي با اصرار عزالدوله نجات يافت كه حبس خاقاني باعث سرودن چند قصيده حبسيه زيبا شد كه بسيار معروف است.



    خاقاني بعد از آزاد شدن به سفر حج رفت و در هنگام بازگشت به شروان، پسرش را كه جواني به نام رشيدالدين بود از دست داد و بعد از مدتي همسرش را نيز از دست داد كه اين حوادث باعث شد كه خاقاني از دربار كناره بگيرد و گوشه گير شود و در اواخر عمر در تبريز زندگي مي كرد و در همان شهر در سال 595 ﻫ . ق دارفاني را وداع گفت و در مقبرة الشعرا، در محله سرخاب تبريز مدفون شد.



    در مورد خاقاني گفته شده كه بين او و استادش ابوالعلاء گنجوي كه او را به دربار كشاند و باعث پيشرفت او شد در سالهاي بعد دشمني پيش آمد كه تاريخ نويسان گفته اند به علت پيشرفتها و معروفيتي كه خاقاني در زمينه شعر و شاعري پيدا كرد استاد او يعني ابوالعلاء نسبت به او حسادت مي ورزيد و بارها شاعر جوان را مورد استهزا قرار داد و شاعر جوان هم نسبت به او نيز هجونامه اي سروده است. خاقاني در طول حيات خود نه تنها به مدح شروانشاه پرداخته بلكه امراي ديگر را نيز مدح گفته مانند خواررزمشاهيان. از شاعران معاصر خود با چند تن روابطي دوستانه و يا دشمني داشته و همچنين با نظامي و رشيدالدين وطواط نيز هم دوره بوده است. او با نظامي رابطه دوستانه و محكمي داشته ولي با رشيدالدين ابتدا روابطي خوب داشته ولي بعد به دشمني تبديل شد. كمتر شاعري مانند خاقاني مي باشد كه در زمان خود با عده ایي از شاعران و عالمان زمان خود روابط نزديك داشته و به آن درجه از معروفيت رسيده باشد.





    ويژگي سخن
    خاقاني از جمله بزرگترين شاعران قصيده گوي ايران و يكي از بزرگان ادب فارسي است. قصيده هاي او و ساير اشعارش از شيوايي و فصاحت و تعبيرات و كنايه هاي بسيار ظريف و مشكل برخوردار است كه براي فهم آن مانند اشعار انوري به تفسير مشروح نيازمند است. خاقاني به علت اينكه در اغلب علوم و اطلاعات زمان خود احاطه داشته توانسته است مضامين علمي خاصي در شعر ايجاد كند كه قبل از او، اين روش در شعر سابقه نداشته و همچنين او در شعر فارسي از كلمات و لغات عربي بسياري استفاده كرد كه تمام اينها سبب شده كه در ظاهر فهم اشعارش مشكل شود. او شاعري بسيار حساس و زود رنج بوده كه حوادث و وقايع روزگار، وي را سخت تحت تأثير قرار مي داد تا آنجا كه در تمام قصايدش از بي وفايي مردم و بد روزگار شكوه مي كند چون او هم رنج زندان و هم ماتم از دست دادن عزيزان خود را ديده و همين امر باعث شده كه او مراثي را بسرايد كه اشعار مراثي او واقعاً ساده و از دل بر آمده و نشان دهنده احساسات دروني او مي باشد.




    معرفي آثار
    او داراي ديوان اشعاري است كه شامل قصايد و مقطعات و ترجيعات و غزلها و رباعيات است و يك مثنوي نامه به نام تحفة العراقين دارد كه به نام جمال الدين ابو جعفر محمد بن علي اصفهاني - وزير و از رجال معروف قرن ششم - سروده است كه اين منظومه را خاقاني در شرح نخستين مسافرت خود به مكه و عراقين (عراق عرب و عراق عجم) سروده و در ذكر هر شهر از رجال و معاريف آن ياد كرده و در آخر هر كدام ابياتي را به مناسبت موضوع آورده است كه اين مثنوي نامه علاوه بر مشخصات ذكر شده داراي مضامين عارفانه نيز هست.



    ***



    گزيده اي از اشعار

    صبحدم چون كله بندد آه دودآساي من
    چون شفق در خون نشيند چشم شب پيماي من

    مجلس غم ساخته است و من چو بيد سوخته

    تا به من رواق كند مژگان مي پالاي من

    تير باران سحر دارم سپر چون نفگند

    اين كهن گرگ خشن باراني از غوغاي من

    اين خماهن گون كه چون ريم آهنم پالود و سوخت

    شد سكاهن پوشش از درد دل در واي من

    مار ديدي در گياپيچان كنون در غار غم

    مار بين پيچيده بر ساق گيا آساي من

    اژدها بين حلقه گشته خفته زير دامنم

    ز آن نجنبم ترسم آگه گردد اژدرهاي من

    تا نترسند اين دو طفل هندو اندر مهد چشم

    زير دامن پوشم اژدرهاي جان فرساي من
    دست آهنگر مرا در مار ضحاكي كشيد

    گنج افريدون چه سود اندر دل داناي من

    آتشين آب از خوي خونين برانم تا به كعب

    كه آسيا سنگي است بر پاي زمين پيماي من

    حبيب من بر صد ره خارا عتابي شد ز اشك

    كوه خارا زير عطف دامن خاراي من

    روي خاك آلود من چون كاه بر ديوار حبس

    از رخم كهگل كند اشك زمين انداي من

    چون كنار شمع بيني ساق من دندانه دار

    ساق من خاييد گويي بخت دندان خاي من

    تا كه لرزان ساق من بر آهنين كرسي نشست

    مي بلرزد ساق عرش از آه صور آواي من

    بوسه خواهم داد و يحك بند پند آموز را

    لاجرم زين بند چنبردار شد بالاي من

    در سيه كاري چوشب روي سپيد آرم چو صبح

    پس سپيد آيد سيه خانه به شب مأواي من

    پشت بر ديوار زندان روي بر بام فلك

    چون فلك شد پر شكوفه نرگس بيناي من

    محنت و من روي در روي آمده چو جوز مغز

    فندق آسا بسته روزن سقف و محنت زاي من

    غصه هر روز و يارب يارب هر نيمه شب

    تا چه خواهد كرد يارب يارب شبهاي من

    هست چون صبح آشكارا كاين صباح چند را

    بيم صبح رستخيزست از شب يلداي من

    روزه كردم نذر چون مريم كه هم مريم صفاست

    خاطر روح القدس پيوند عيسي زاي من

    نيست بر من روزه در بيماري دل ز آن مرا

    روزه باطل مي كند اشك دهان آلاي من

    اشك چشمم در دهان افتد گه افطار از آنك

    جز كه آب گرم پستي نگذرد از ناي من

    پاي من گويي بدرد كج روي مأخوذ بود

    پاي را اين دردسر بود از سر سوداي من

    ز آنكه داغ آهنين آخر دواي دردهاست

    ز آتشين آه من آهن داغ شد بر پاي من

    ني كه يك آه مرا هم صد موكل بر سر است

    ور نه چرخشي مشبك ز آه پهلو ساي من



    ***



    شاهد روز از نهان آمد برون خوانچه زر ز آسمان آمد برون

    چهره آن شاهد زربفت پوش از نقاب پرنيان آمد برون

    نقب در ديار مشرق برد صبح خشت زرين ز آن ميان آمد برون

    شاه انجم از قباي فستقي همچو فستق ز استخوان آمد برون

    نعره مرغان بر آمد كالصبوح بيدلي از بند جان آمد برون

    بامدادان سوي مسجد مي شدم پيري از كوي مغان آمد برون

    من به بانگ مؤذنان كز خمكده بانگ مرغ زند خوان آمد برون

    عاشقي توبه شكسته همچو من از طواف خم ستان آمد برون

    دست من بگرفت و اندر خانه برد با من از راز نهان آمد برون

    گفت مي خور تا برون آيي زپوست لاله نيز از پوست ز آن آمد برون

    مي خوري به كز ريا طاعت كني گفتم و تير از كمان آمد برون

    پاي رندان بوسه زن خاقانيا خاصه پا كز جهان آمد برون



    ***

    خاقانيا چو آب رخت رفت در سؤال مستان نوال كس كه وبال آشناي اوست

    بر خستگي دل مطلب مرهم قبول نه دل نه مرهمي كه جراحت فزاي اوست

    آن را كه بشكنند نوازش كنند باز يعني كه چون شكست نوازش دواي اوست

    پنداري آن شتر كه شكستند گردنش پر زر از آن كنند كه آن خونبهاي اوست

    گيرم كه كان زر شود آن گردن شتر او را زر چه سود كه سودش بقاي اوست



    ***



    ز آن زلف مشك رنگ نسيمي به ما فرست يك بوي سر به مهر به دست صبا فرست

    ز آن لب كه تا ابد مدد جان ما از اوست نوشي به عاريت ده و بوسي عطا فرست

    چون آگهي كه شيفته و كشته توايم روزي براي ما زي و ريزي به ما فرست

    بندي ز زلف كم كن و زنجير ما بساز قندي ز لب بدزد و خونبها به ما فرست

    بردار پرده از رخ و از ديده هاي ما نوري كه عاريه است به خورشيد وافرست

    گاهي به دست خواب پيام وصال ده گه بر زبان باد سلام وفا فرست

    خاقاني از تو دارد هر دم هزار درد آخر از آن هزار يكي را دوا فرست

  2. #42
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ابن يمين

    ابن يمين

    قرن 8

    امير فخرالدين محمود بن امير يمين الدوله طغرايي مستوفي، يكي از شاعران مشهور ايران در قرن هشتم هجري و ساكن "فريومد" خراسان بود. پدرش مردي فاضل و متصدي تحرير طغرا در آغاز حكمها بود و وي نيز به طغرايي شهرت يافت. ابن‌يمين از جواني در شمار شاعران و منشيان عهد خويش درآمد و چنانكه خود در مقدمه ديوانش گفته مقام استيفا يافت و "مستوفي" خوانده شد.

    ديوان ابن‌يمين در جنگي به غارت رفت و او ناگزير شد با گرد آوردن شعرهاي پراكنده خويش و افزودن اشعاري كه بعد از اين واقعه سروده بود ديواني جديد ترتيب دهد. ديوان جديد او كه اكنون در دست است با مقدمه اي كه شاعر بر آن نوشته است، از قصيده، غزل، تركيب بند، قطعه و رباعي، در حدود پانزده هزار بيت دارد.

    سخن او روان، منسجم و خالي از تكلف و علم فروشي و به تمام معني دنباله سبك ساده گويان خراساني است.

    قطعه هاي ابن‌يمين به سبب در برداشتن پند و اندرز و طعن و طنز، رواج و شهرت بسيار يافت. در قصيده و مثنوي سرايي هم توانا بود.

    ابن‌يمين شاعري شيعي مذهب بود و ذوق عرفاني هم داشت و از قديمترين شاعراني است كه به تصريح از ائمه و نيز شهيدان كربلا سخن گفته است.

    جز مدح، ابن‌يمين گاه به هزل نيز مي پردازد و سخن خود را اينگونه بيان مي‌دارد.

    آخرين قسمت زندگي ابن‌يمين در زادگاهش "فريومد" به سرآمد. تاريخ درگذشت او را 673 يا 675 و يا 679 ه‍.ق نوشته اند.

  3. #43
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض سيد علی صالحی

    ۱۳۳۴/۱/۱ - تولد - روستای مَرغاب، ايذه بختياری، خوزستان.
    فرزند سوم خانواده‌ای چهارده‌نفره. پدر: کشاورز، شاعر و شاهنامه‌خوان. مادر: خانه‌دار

    ۱۳۴۰ - شيوع بيماری حصبه در ولايت، مرگ‌ومير کودکان، درگذشت برادر کوچکتر (عبدالله) بر اثر بيماری حصبه
    کوچ دائمی خانواده به مسجد سليمان و نجات علی از بيماری حصبه.

    ۱۳۴۱ - ورود به دبستان سعدی در مسجد سليمان

    ۱۳۴۳ - تاسيس روزنامه ديواری "ناقوس" در دبستان (ماهانه) و درج اولين زمزمه‌های کودکانه در همين روزنامه.
    تصادف شديد با اتومبيل، قطع اميد پزشکان از بازگشت صالحی به زندگی.
    صالحی از سال اول دبستان، کار و نان‌آوری را در کنار تحصيلات تجربه می‌کند: شاگرد پادو، آب‌يخ فروشی، تدريس خصوصی همکلاسی‌های خود، خرازی فروشی، شاگرد بنايی و فعلگی.

    ۱۳۴۷ - ورود به دوره‌ی اول دبيرستان - دبيرستان ۲۵ شهريور مسجدسليمان
    ادامه‌ی کار تهيه و تنظيم روزنامه‌ی ديواری "ناقوس" در دبيرستان تا دو سال، اما سرانجام به علت درج شعرهای معارض با شرايط، روزنامه ديواری تعطيل می‌شود.

    ۱۳۵۰ - معرفی شعر صالحی در راديوهای استان خوزستان (آبادان و اهواز) و حمايت مهدی اخوان ثالث از شعر صالحی. چاپ اشعار ايشان در مجله‌ی بومی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت.
    ادامه‌ی مشاغل گوناگون و سخت در ياری رساندن مالی به خانواده.

    ۱۳۵۱ - شرکت در اولين شب شعر مسجد سليمان در کنار شاعران پيشکوست و دبيران شاعر اهل جنوب و استقبال مردم از شعر صالحی.
    پاره‌ای از شعر "شبان" که سال ۱۳۵۰ سروده شد و سال ۱۳۵۱ در شب شعر خوانده شد:
    شب،
    شرجی،
    نان و ستاره و نفت،
    حتما
    شبانی که شبان آمد
    شبان هم رفت.

    ورود صالحی به دوره‌ی دوم دبيرستان و انتخاب رشته‌ی رياضيات.

    ۱۳۵۲ - احضار صالحی به دفتر دبيرستان که توسط دو غريبه بازجويی می‌شود و سرانجام از او می‌خواهند که در شعر و انشاهايی که سر کلاس می‌خواند، دست از انتقاد و معارضه با شرايط بردارد. صالحی مدتی سکوت می‌کند.

    ۱۳۵۳ - احضار مجدد و تنبيه و تهديد از سوی مقامات وقت. صالحی ترک تحصيل می‌کند.
    بازی در نمايشنامه‌ی "چشم در برابر چشم" اثر غلامحسين ساعدی. اين نمايش تنها دو شب در شهر اجرا و سپس گروه را از ادامه‌ی کار بازمی‌دارند.
    استقبال جرايد پايتخت از شعر صالحی.

    ۱۳۵۴ - به درخواست رئيس دبيرستان و خواهش خانواده، صالحی بر سر کلاس درس بازمی‌گردد و ديپلم رياضی را می‌گيرد.
    سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه تنی چند از شاعران پيش‌کسوت و هم‌نسل خود جريان "موج ناب" را در شعر سپيد پی‌ريزی می‌کند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از اين جريان پيشرو حمايت می‌کنند و برای شعر صالحی ويژه‌نامه‌هايی در مطبوعات جدی و معتبر ادبی منتشر می‌کنند. (ديدار صالحی با اخوان ثالث، منوچهر آتشی، منوچهر نيستانی، نادر نادرپور و سهراب سپهری در تهران)
    اواخر ۱۳۵۴ اعزام به خدمت نظام وظيفه. سه ماه در پادگان لشکرک تهران که به علت نافرمانی، دو ماه آن را صالحی در زندان گذراند. سه ماه خدمت در پادگان صُفه اصفهان که قريب به چهار هفته‌ی آن را صالحی در زندان گذراند. او در يکی از مصاحبه‌هايش گفته است: "قادر نبودم زور و جور و تحميل بی‌دليل رنج را تحمل کنم". دو ماه و هجده روز خدمت در قوشچی رضاييه، که در واقع درجه‌ی گروهبان سومی او را حذف کرده و به قوشچی رضاييه تبعيدش کرده بودند. سرانجام پس از سی روز در قوشچی، صالحی به دليل ضعف بينايی و رفتارهای غير قابل کنترل (به زعم فرماندهان) معافيت پزشکی می‌گيرد و سال ۱۳۵۵ به مسجد سليمان باز می‌گردد. در تمام اين مدت اشعارش به صورت مستمر در جرايد مرکز به چاپ می‌رسيده است.

    ۱۳۵۵ - تلاش در راه تحکيم موج ناب در شعر.
    انتخاب مشاغلی مثل معلمی (تدريس خصوصی)، تدريس رياضيات در سطح دبيرستان و کتاب‌فروشی.
    استخدام موقت در شرکت ساختمانی خارج از شهر به عنوان سرنگهبان، مسئول خريد و حسابدار. اعتراض صالحی به سران شرکت اروپايی پرزيسيون به دليل به تعويق افتادن حقوق کارگران و دعوت نگهبانان به اعتصاب. احضار صالحی، محاکمه و کسر سه ماه حقوق.

    ۱۳۵۶ - دی ماه اين سال نام صالحی همراه با هوشنگ گلشيری در داستان‌نويسی و پرويز فنی‌زاده در بازيگری، به عنوان برنده‌ی جايزه‌ی فروغ فرخزاد در شعر اعلام می‌شود.
    صالحی سه روز به تهران می‌آيد، تقاضای استخدام در مطبوعات از سوی سردبيران را رد می‌کند و به مسجد سليمان بازمی‌گردد. اما در کمال تعجب به او گفته می‌شود که: "تو اخراجی!" صالحی از شرکت ساختمانی اخراج می‌شود و به تدريس خصوصی فيزيک، شيمی و رياضيات در سطح دبيرستان می‌پردازد.

    ۱۳۵۷ - صالحی از گروه "موج ناب" فاصله می‌گيرد. او در اين باره گفته است: "حس می‌کردم همه‌ی ما شاعران موج ناب داريم شبيه هم می‌شويم. درک و دريافتم درست بود. ديگر زبان موج ناب جوابگوی احوال و خلاقيت من نبود. يکی دوبار با دوستان شاعرم درباره‌ی نقض تقطيع غلط و سطربندی سنتی در شعر سفيد بحث کردم و گفتم اين شيوه‌ی زيرهم نويسی و پراکنده کردن کلمات بر صفحه‌ی سپيد کاغذ درست نيست!"

    ۱۳۵۸ - يازدهم اردی‌بهشت اين سال صالحی تصميم می‌گيرد تا برای اقامت دايمی در تهران، شهر خود را ترک کند. او بر اين باور بود که ماندن در مسجد سليمانِ محروم، دستاوردی جز استمرار محروميت (حتی در خلاقيت) ندارد. بی‌آن که کسی يا آشنايی در تهران داشته باشد، با صد تومان، مدرک ديپلم و مدرک معافيت از نظام وظيفه، راهی تهران می‌شود.
    بعد از تحمل سختی‌های بسيار، پاييز ۱۳۵۸ در کنکور رشته‌ی ادبيات دانشکده هنرهای دراماتيک قبول می‌شود، و همزمان با حمايت اسماعيل خويی، غلامحسين ساعدی، نسيم خاکسار و عظيم خليلی به عضويت کانون نويسندگان ايران درمی‌آيد و در مطبوعات آزاد مشغول به کار می‌شود.

    ۱۳۵۹ - در جريان انقلاب فرهنگی، زخمی می‌شود و سپس در مسجد سليمان محاکمه شده و مورد کيفر قرار می‌گيرد.
    شهريور ۱۳۵۹ صالحی با دشواری توانست مجددا به تهران بازگشته و به کار روزنامه‌نگاری و شعر خود بپردازد. اما با تعطيلی روزنامه‌ها، او نيز بيکار می‌شود.

    ۱۳۶۰ - برای گذران زندگی به مشاغل گوناگونی در تهران روی می‌آورد: کتاب‌فروشی کنار خيابان، دکه‌ی کبابی، رانندگی و مسافرکشی، کار در مهدکودک‌های تهران به عنوان قصه‌گوی کودکان، مربی شنا و نجات غريق، و چاپ دفاتر شعر و استقبال ناشران و مردم از کتابهای صالحی.

    ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ - در پی حوادثی، دچار مشکلات عصبی و بيماری، سکوت و گريز از مجامع فرهنگی می‌شود. اما با حمايت دوستان بی‌دريغ‌اش، به زندگی طبيعی خود بازمی‌گردد.

    ۱۳۶۳ - نقض تقطيع سنتی و سطربندی کلاسيک در شعر سپيد، و پيشنهاد "تقطيع هموار و مدرن" و ايجاد واکنش‌های مختلف از سوی شاعران در برابر اين پيشنهاد. اما سرانجام صالحی موفق می‌شود تا امروز دستاورد او را در سرنوشت شعر سپيد ببينيم. قريب به دو دهه است که کليه آثار و کتب تازه در شعر و يا اشعار مندرج در مطبوعات، به روش صالحی تقطيع می‌شوند. (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی" و ديگر مصاحبه‌های صالحی در اوايل دهه‌ی هفتاد.)
    صالحی در همين سال ازدواج می‌کند. همسر او که تحصيل‌کرده‌ی آمريکاست، صاحب و مدير مهدکودک است. صالحی بارها گفته است که بدون حمايت همسرم،‌ شايد حتی شعر را هم کنار می‌گذاشتم.

    ۱۳۶۴ - بنيان‌گذاری "جنبش شعر گفتار" - زبان ساده و فاهمه‌ی صالحی - و حرکت موثر و ملی او در سرنوشت شعر پيشرو پارسی، و پيشنهاد راهی تازه و فراگير در "شعر زبان" (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی") که با آغاز دهه‌ی هفتاد به جريانی همگانی بدل و بويژه مورد استقبال نسل‌های پوياتر قرار گرفت.
    بعد از اين سنت‌شکنی بود که جريان‌های جوان ديگری از دل "جنبش شعر گفتار" به در آمد. صالحی با اين جنبش به يکی از موثرترين شاعران زنده تبديل شده و با کاستِ "نامه‌ها" حقانيت اين راه را تثبيت کرد.
    علی صالحی معتقد است که: "ريشه‌ی شعر گفتار به گات‌های اوستا بازمی‌گردد. معمار نخست آن حافظ است و نيما و شاملو هم چند شعر نزديک به اين حوزه سروده‌اند. اما فروغ دقيقا يک شاعر کامل در "شعر گفتار" است. من تنها برای اين حرکت "عنوانی دُرُست" يافتم و سپس در مقام تئوريسينِ مولف، مبانی تئوريک آن را کشف و ارائه کردم. همين!"

    ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۳ - تلاش و پويش در راه تحکيم و توسعه‌ی "جنبش شعر گفتار".

    ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ - دبير سرويس ادبی و صفحه شعر مجله "دنيای سخن".

    ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ - شرکت در مجامع ادبی و فرهنگی بين‌المللی در کانادا، سوئد و آمريکا. سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای کشورهای ميزبان.
    سرآغاز ترجمه‌ی شعر صالحی به زبان‌های فرانسه، عربی، آلمانی، انگليسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات جوامع نامبرده. ترجمه دو دفتر شعر از صالحی در کردستان عراق (به زبان کردی) و استقبال از شعر او. پيوند و دوستی با "شيرکو بی‌کَس" شاعر نامدار کردستان عراق و ديگر شاعرانی مثل لطيف هملت، رفيق صابر، عبدالله پَشيو، و ...

    ۱۳۷۸ - بازگشت و فعاليت مجدد در کانون نويسندگان ايران

    ۱۳۸۰ - انتخاب صالحی از سوی مجمع عمومی به عنوان يکی از دبيران اصلی کانون نويسندگان ايران که تا هم‌اکنون (۱۳۸۲) اين وظيفه را ادامه می‌دهد.
    او بارها در همين زمينه از سوی مراجع قضايی و دادگاهها احضار و مورد بازجويی قرار گرفته است.

    ۱۳۸۲ - صالحی به عنوان سردبير، يک شماره مجله "معيار ادبی" را منتشر کرد که متعاقبا ممنوع‌المصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم می‌شود.
    Last edited by Boye_Gan2m; 24-10-2006 at 11:32.

  4. #44
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض شل سیلور استاین

    شل سیلوراستاین در 25 سپتامبر 1932 در شیکاگو متولد شد.

    نام کامل او «شلدن آلن سیلوراستاین» (Sheldon Allan Silverstein) بود.

    او در سال 1950 در ارتش آمریکا به خدمت فراخوانده شده و از همان زمان، کار نقاشی کارتونی را برای برخی مجلات آغاز کرد.

    سیلوراستاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می نویسد که این دو کار- نقاشی و نوشتن- تنها اموری بودند که وی در آنها موفق بود:

    "وقتی بچه بودم، حدود 12 الی 14 سالگی، بیشتر ترجیح دادم که یک بازیکن بیس بال باشم و یا با دوستانم معاشرت داشته باشم. اما بیس بال بلد نبودم و خوشبختانه دختران و پسران دور و برم هم چندان از من خوششان نمی آمد. در این مورد، کاری از دست من بر نمی آمد. بنابراین شروع به نوشتن و نقاشی کردم و خوشبختانه در این دو زمینه، کسی را نداشتم که از او تقلید کنم، و یا تحت تأثیرش قرار بگیرم. بنابراین کم کم به سبک خودم دست پیدا کردم و قبل از این که با آثار نویسندگان و هنرمندان دیگر آشنا شوم، مشغول کارهای خلاقانه شدم.

    در واقع حدود سی سالگی بود که به طور جدی با آثار نویسندگان دیگر آشنا شدم. در آن زمان با وجود این که مورد توجه مردم قرار گرفته بودم، اما باز هم، کار را به هر چیز دیگر ترجیح می دادم، چون دیگر کار کردن برایم به شکل عادت درآمده بود."

    معروف ترین آثار سیلور استاین، آثاری است که او برای کودکان نوشته است، هر چند بیشتر آثار او در گروه سنی خاصی نمی گنجد و به نظر می رسد که همه آدمها در هر سنی می توانند مخاطب او قرار بگیرند.

    آثاری از او که در کتابفروشی های کودک به فروش می رسند هم از سوی مخاطبان بزرگسال مورد توجه زیادی قرار می گیرند و این از ویژگیهای خاص اشعار اوست که همه گروههای سنی می توانند با آن هم ذات پنداری کنند.

    اشعار او، در عین برخورداری از عنصر طنز، صریح، ساده و تکان دهنده هستند و هر یک، جنبه ای از زندگی را از بعدی جدید، به نمایش می گذارند. بعدی که با نظریات شناخته شده فلسفی، روان شناختی و جامعه شناسی کاملاً تفاوت دارد و نوع نگاه و فلسفه جدیدی را به زندگی مطرح می کند.




    فلسفه ای که در طی آن، انسان با ابزار طنز و سادگی، به درک صادقانه ای از خود و جهان پیرامونش نائل می شود.

    سبک نگارش سیلوراستاین، سرشار از شور و انرژی و احساسی است. ویژگی اساسی نگاه او، آزادی و رهایی از هر گونه قید و بندی است که احساس و ادراک انسان را دچار قالبها و کلیشه های از پیش تعریف شده می کند.

    خود او در مقدمه کتاب «چراغی زیر شیروانی» می گوید: "من آزادم، هر کجا که دلم می خواهد می روم و هر کاری که دلم می خواهد انجام می دهم و معتقدم هر کسی باید چنین زندگی کند. نباید به هیچ کس وابسته بود".

    بسیاری از کسانی که فکر می کنند سیلوراستاین تنها نویسنده ای برای کودکان است، وقتی می فهمند که بزرگسالان بیشتر از کودکان، از آثار او استقبال می کنند، بسیار متعجب می شوند.

    اما بزرگ ترها سیلوراستاین را بخشی از وجود خود می دانند. چرا که حرفهای ناگفته آنها را با زبان طنز بیان می کند. یکی از لقب هایی که در مورد سیلوراستاین داده شده این است: "مردی که کودکی اش را در چمدانی با خود می برد".

    وقتی که سیلوراستاین در سال 1960، نخستین کتاب کودکش را به نام «درخت بخشند» به چاپ رساند، خیلی زود به عنوان نویسنده موفق کودکان به شهرت رسید.

    هجو، نوعی سادگی و نادانی ماهرانه و بازی استادانه با لغات، از ویژگی های کار اوست. گویی که او با طبیعت انسان های هر سنی آشناست. برخلاف آنچه به نظر می رسد سیلوراستاین از ابتدا تصمیم نداشت نویسنده یا تصویر گر کتابهای کودکان شود.

    اولین بار یکی از دوستانش سیلوراستاین را قانع کرد که برای کودکان بنویسد و اولین کتاب او "درخت بخشنده" که بعدها با موفقیت زیادی روبرو شد.

    ابتدا توسط یک ویراستار مردود شناخته شد. چرا که به نظر می رسد کتاب میان ادبیات کودک و بزرگسال دست و پا می زند و چون مخاطب مشخصی ندارد، فروش خوبی نخواهد داشت.

    البته بعدها هر دو گروه کودک و بزرگسال از این کتاب استقبال کردند و کتاب "رقصهای مختلف" که حاوی مجموعه شعرها و قصه هایی برای کودکان است نیز مورد توجه بزرگسالان قرار گرفت. نویسنده در این کتاب از ورای طنز، نگاهی به پوچی و هرج و مرج حاکم بر جامعه بزرگسالان دارد و همین موضوع جاذبه اصلی کتاب از دید بزرگترها است.

    سیلوراستاین، با نگاه دو گانه و طنزآمیز خود، نویسنده ای است که تحت هیچ قالب معین و بر چسب خاصی نمی گنجد.

    روح جسور و آزاد او هیچ گونه محدودیتی را بر نمی تابد و این سرزندگی مورد توجه هر انسانی با هر سن و موقعیتی قرار می گیرد.

    سبک او، نو و منحصر به فرد است، چرا که به قول خودش: "خوشبختانه کسی در اطرافم نبود که از او تقلید کنم، پس راه خودم را دنبال کردم...."




    !آثار
    آثار سیلوراستاین عبارتند از:

    نمایشنامه :بانو و ببر"
    "درخت بخشنده"
    "جایی که پیاده رو تمام می شه"
    "نوری در اتاق زیر شیروانی"
    "قطعه گمشده"
    "آشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ"
    "لافکادیو"
    "همت به روایت مردم کوچه و بازار"
    "یک زرافه و نصفی"


    نمونه آثار
    از کتاب جایی که پیاده رو تموم می شه

    اختراع

    موفق شدم، موفق شدم!
    حدس بزنین موفق به چه کاری شدم!
    یه چراغ اختراع کردم که پریزش به خورشید می خوره.
    خورشید خودش به قدر کافی پر نوره
    لامپ هم به کفایت قدرتمنده
    ولی، ای وای، فقط یه چیز کار رو خراب کرده ...
    سیم به اندازه کافی بلند نیست.

    چاشنی آسمون

    یه تیکه ای از آسمون
    کنده شده و
    از توی درز پشت بون
    افتاد درست توی آش من،
    تالاپ!
    می خوای راستش رو بگم برات؟
    من معمولاً از آش عدس بدم میاد
    اما به هر حال می دونم
    که این رو تا آخر می خورم!
    چه خوشمزه س، خوشمزه
    (فقط چون از تو سقف افتاده، یک کم طعم گچ میده)
    اما خیلی خوشمزه س، خدا جونم
    می تونم قد یه دریا از این آتش بخورم
    یه ذره چاشنی آسمون
    چه طعمی عوض می کنه، خدا جون.
    Last edited by Boye_Gan2m; 24-10-2006 at 11:44.

  5. #45
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    درباره قيصر امين پور




    لحظه هاى كاغذى


    - قيصر امين پور شاعر، اديب و فارسى پژوه متولد ، 1338 گتوند خوزستان

    - ترك تحصيل از رشته دامپزشكى دانشگاه تهران 1357

    - ترك تحصيل از رشته علوم اجتماعى دانشگاه تهران 1363

    - اخذ دكتراى ادبيات فارسى از دانشگاه تهران با راهنمايى دكتر شفيعى كدكنى 1376

    - تدريس در دانشگاه الزهرا 70 - 1367

    - تدريس در دانشگاه تهران 1370 تاكنون

    - دبير شعر هفته نامه سروش 71-60

    - سردبير ماهنامه ادبى - هنرى سروش نوجوان 83- 67

    - عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسى

    - برخى از آثار او عبارتند از: ظهر روز دهم (برنده جايزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى) به قول پرستو (برنده جايزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى) تنفس صبح، در كوچه آفتاب، منظومه روز دهم، توفان در پرانتز، بى بال پريدن، گلها همه آفتاب گردانند و...

    - برنده تنديس مرغ آمين 1368

    - برنده تنديس ماه طلايى (برگزيده شعر كودك و نوجوان 20 سال انقلاب)

    اگر بخواهيم شعرى از جنگ بگوييم حتماً سرآمد شاعران آن، قيصر امين پور به يادمان خواهد آمد همانكه روزگارى براى من و هم نسلانم سروده بود:


    مى خواستم شعرى براى جنگ بگويم

    ديدم نمى شود

    ديگر قلم زبان دلم نيست.

    گفت:

    بايد زمين گذاشت قلم ها را

    ديگر سلاح سرد سخن كار ساز نيست

    بايد براى جنگ

    از لوله تفنگ بخوانم

    با واژه فشنگ

    قيصر امين پور در آستانه دهه پنجم عمرش اما ديگر به دنبال واژه و فشنگ نيست. چه مدتهاست كه زادگاه و سرزمين مادرى اش به دور از «وضعيت خطر» و «آژير قرمز» نفس مى كشد. با اين همه گويى غبار آن سالهاى نه چندان همچنان بر چهره شاعر «خانه هاى خونين» و «عروسك خون آلود» تازه مانده كه گاه به گاه به ياد آن ايام داغ ولى تازه مى كند. گر چه «اين حرمهاى داغ دلش را ديوار هم توان شنيدن نداشته است.» از همين روست شايد كه امين پور لحظه هاى كاغذى اش را مى سرايد و مى گويد:

    خسته ام از آرزوها، آرزوهاى شعارى

    شوق پرواز مجازى، بال هاى استعارى

    لحظه هاى كاغذى را روز و شب تكرار كردن

    خاطرات بايگانى، زندگى هاى ادارى

    آفتاب زرد وغمگين، پله هاى رو به پايين

    سقف هاى سرد و سنگين، آسمان هاى اجارى

    عصر جدول هاى خالى، پارك هاى اين حوالى

    پرسه هاى بى خيالى، نيمكت هاى خمارى

    رونوشت روزها را روى هم سنجاق كردم:

    شنبه هاى بى پناهى، جمعه هاى بى قرارى

    عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها

    خاك خواهد بست روزى، باد خواهد برد بارى

    روى ميز خالى من، صفحه باز حوادث

    درستون تسليت ها، نامى از مايادگارى

    قيصر امين پور، چنانچه از شعرهايش مى آيد، جنوبى است و اهل «گتوند». منطقه اى در محدوده دزفول. به همين خاطر هست كه جنگ را مى توان در اشعار روزگار جوانى اش به ديده ذهن ديد و پريشان شد و باريد. او كه در سال 1338 متولد شده، تا سال 1357 در همان منطقه به تحصيل پرداخت و در اين سال بود كه براى ادامه تحصيلات و ورود به دانشگاه تهران عزيمت كرد.

    امين پور جوان در بدو ورودش به تهران و آغاز تحصيلات دانشگاهى جذب حوزه هنرى آن سالها مى شود و آشنايى اش با شاعران جوانى كه در حوزه هنرى گردآمده بودند او را به حضور در جمع آنان كشاند و باعث شد تا او تحت تأثير ياران هم سلك و مرامش و به اشتياق شاعرانگى هايش رشته تحصيلى اش را از علوم اجتماعى به ادبيات تغيير دهد.

    او در سال 1366 به همراه دوستان نويسنده و شاعرش، بيوك ملكى و فريدون عموزاده خليلى، نشريه سروش نوجوان را طراحى و منتشر كرد كه تا چندى پيش هم انتشار اين مجله و مسؤوليت قيصر امين پور در سمت سردبيرى ادامه داشت.



    از سال 1367 امين پور تدريس در دانشگاه الزهرا را آغاز كرد و دبيرى بخش ادبيات فصلنامه هنر و مسؤوليت در دفتر شعر جوان را به كارهاى خود ضميمه كرد كه تاكنون ادامه دارد. امين پور در سال 1376 با دفاع از رساله خود با عنوان «سنت و نو آورى در شعر معاصر» كه با راهنمايى دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى به سامان رسيده بود و موفق به اخذ مدرك دكتراى ادبيات فارسى از دانشگاه تهران شد و بعدها اين پايان نامه در شمارگان بالايى به چاپ رسيد.

    قيصر امين پور درباره اين اثر مى گويد: « پيشنهاد بررسى درباره اين موضوع از طرف استاد ارجمند دكتر شفيعى كدكنى بود و من از ميان موضوعات مختلف، اين موضوع را به ضرورت بحث سنت و نوآورى، براى پايان نامه دكترى برگزيدم.»(1)

    او مى گويد: «دشوارى كار آنجا بود كه چون من به نسلى آرمانگرا تعلق دارم و كار ادبى و خلاق را براى خود انجام مى دهم، شعرى كه دلم مى خواهد مى نويسم و هيچ كس هم در آن دخالت ندارد، فكر كردم در كار تحقيقى هم مى شود، اين گونه بود؛ اما چنين نبود.»(2)

    او ادامه مى دهد:« به هر حال من، آدمى دوزيست بودم. هم در مطبوعات هستم و هم در دانشگاه. دانشگاه از من توقعى داشت و لابد انتظار داشت از چشم انداز سنت، نو آورى را بررسى كنم و دوستان مطبوعات بر عكس. بين اين دو ديدگاه سرگردان بودن مشكل كار من بود و موقعى اين مسأله حل شد كه تصميم گرفتم يك چشم سوم برگزينم و به قول گادامر يك جور فاصله گرايى.»(3)

    با اين همه آنچه پس از بررسى اين كتاب نصيب خواننده مى شود، اين موضوع است كه امين پور در اين كتاب قصد نداشته تا تاريخ معاصر ادبيات را به رشته تحرير درآورد. چه ،كار اين كتاب به جاى اينكه تاريخ ادبيات باشد، اين است كه سنت و نو آورى را با توجه به تفكيك تعاريف سنت به معناى دينى و ادبى، به شكل دو عرصه لازم و ملزوم نگاه مى كند. او در اين كتاب از نظريه پردازى پرهيز كرده و به بررسى مكاتب مختلف پرداخته است.

    اهميت اين كتاب به زعم كسانى چون ضياء موحد در آن است كه بعد از حافظ تماماً نقد شعر ما تقليد و چسبيدن به قالبهاى آهنين تا دوره مشروطه است و كتابهاى شعر ما از اول تا زمان حاضر تماماً تكرار و امر به تقليدات و اينكه مبادا پايتان را از سنت بيرون بگذاريد.

    موحد متذكر مى شود: اگر كسى عظمت نيما را با اين كتاب نفهمد و متوجه نشود كه جاى اين آدم در تاريخ شعر ما كجاست، در جاى ديگرى نمى فهمد. من واقعاً بى طرفانه مى گويم كه با اين كتاب حق نيما ادا شده است.(4)

    گرچه اين كتاب در سال 1372 آماده به چاپ بود اما به اقتضاى اينگونه پژوهشهاى دانشگاهى دامنه موضوع معين و محدود بود و تبديل آن به كتاب نيازمند گسترش و پرورش يا پردازش بيشتر بود. پس قيصر امين پور به اميد ادامه پژوهش و كشاندن دامنه سخن تا شعر امروز و شاخه هاى گونه گونش، در چاپ آن تا سال 1383 دريغ كرد. با اين همه خودش مى گويد: دريغا كه در اين درنگ 5 ساله، از بسيارى كار و گرفتارى و بيمارى و ديگر پيشامدهاى ناگوار روزگار، حتى فرصت و فراغت بازنگرى در آن را نداشته ام چه رسد به بازنگارى.



    آثار قيصر امين پور در محافل و جشنواره هاى ادبى همواره مطرح بوده و هستند. چنانكه او درسال 1368 توانست تنديس مرغ آمين را از جايزه ويژه نيما دريافت كند و دو كتابش با نام هاى «ظهر روز دهم» و «به قولى پرستو» در همان سالهاى نشريعنى در سال هاى 1365 و 1375 جايزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوان را از آن خود كرد.

    قيصر امين پور همچنين جايزه تنديس ماه طلايى را كه به برگزيدگان شعر كودك و نوجوان 20 ساله اخير تقديم شده است، به دست آورده است.

    درباره كتاب معروف او «سنت و نو آورى در شعر معاصر» برخى از اهالى شعر و ادب معتقدند كه او درباره شاملو كمى بى عنايتى كرده و به حرفهاى اخوان بيشتر پرداخته كه شايد مأخذ لازم را در اختيار نداشته و درباره بعضى ها هم مثل خانلرى و توللى، گزينش غير لازم صورت گرفته است.

    با اين همه بسيارى از كارشناسان مثل محمود فتوحى معتقدند كه اين كتاب امين پور در نوع خودش اولين پژوهش جدى دانشگاهى است كه به مسأله سنت و تجدد پرداخته است. او درباره اين كتاب مى گويد: «بررسى كتاب را مى توان از سه نظر تاريخ ادبى، مدرنيزم و توهم مدرنيزم و جامعه شناسى ساختگراى تكوينى مورد بررسى قرار داد و به نظر من از فصل نهم تا پانزدهم كتاب ماهيتاً نگرش تاريخ ادبى دارد؛ اما شاهد آن سنت تاريخ نويسى كه خلأيى 80 ساله محسوب مى شود، نيستيم و در اين كتاب تا حدى جبران شده است. در حقيقت بخش هاى مغفول تاريخ ادبيات مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلاً تقى رفعت، محمد مقدم و تندركيا مورد توجه هستند؛ اما مثلاً پروين اعتصامى در اين كتاب نمى تواند جايگاهى داشته باشد.»(5)

    چنانچه پيش از اين آمد امين پور محصول تلاش فكرى سالهاى 57 و نسل دوم انقلاب است. او كه در سال 1357 زادگاهش را براى تحصيل در رشته دامپزشكى در دانشگاه تهران ترك كرده بود و پس از مدتى از اين رشته انصراف داده بود و به رشته علوم اجتماعى نقل مكان كرده بود و باز هم اين رشته را پس زد و در رشته موردعلاقه اش ادبيات سرانجام گرفته بود، در همان سالها در شكل گيرى حلقه هنرى و انديشه اسلامى در حوزه هنرى با افرادى چون سيد حسن حسينى، سلمان هراتى، محسن مخملباف، حسام الدين سراج، محمدعلى محمدى، يوسفعلى مير شكاك، حسين خسروجردى و ... همكارى داشت. گروهى كه بنيانگذاران جوان حوزه هنرى نام گرفتند و بعد ترها چهره هايى چون سهيل محمودى، ساعد باقرى، عبدالملكيان، كاكايى و فاطمه راكعى و عليرضا قزوه نيز به آنان پيوستند. البته هشت

    سال بعد يعنى در سال 1366 او به همراه بسيارى از هم دوره اى هايش، از حوزه هنرى خارج شد و 2 سال بعد به كمك دوستانش دفتر شعر جوان را راه اندازى كرد.



    امين پور در دهه هاى دوم و سوم زندگى اش شاعرى انقلابى و جنگ زده مى نمايد و شعرهاى دوران جنگش از نوادر ادبيات جنگ و پايدارى آن سالهاست. اوخودش در پاسخ به اين سؤال كه «قضاوت شما در مورد شعر دفاع مقدس از ابتدا تا كنون چيست؟» مى گويد: قضاوت به ويژه براى ادبيات و هنر دوره هاى خاص، بسيار دشوار است. منظور از دوره هاى خاص دوره هايى مانند مشروطيت، انقلاب، جنگ و دفاع مقدس است كه انگار شعر و ادبيات در اين دوره ها وظيفه، كار كرد و رسالت و در نتيجه گويى تعريف ديگرى پيدا مى كند. بنابراين اگر بخواهيم با همان معيارهاى آرمانى و هميشگى دوره هاى ديگر به سراغ اين دوره ها برويم چه بسا كه دست خالى بر گرديم و گمان كنيم كه خبرى از هنر و ادبيات نبوده است. در حالى كه در بررسى چنين دوره هايى بهتر است كه به جاى نقد ايده آل به نقد رئال بيشتر بپردازيم. يعنى واقعگرايانه تر نگاه كنيم نه صرفاً آرمانى و ايده آل.

    امين پور كه تجربه تدريس و مقطع راهنمايى را در فاصله سال هاى 60 تا 62 در كارنامه خود دارد، از سال 67 نيز به تدريس در دانشگاه الزهرا پرداخت، اما شروع تدريس او در دانشگاه تهران به سال 1370 بر مى گردد كه همچنان ادامه دارد.

    فعاليت هاى قيصر امين پور سال گذشته از فعاليت هاى مطبوعاتى اش فاصله گرفت و از مهرماه سال گذشته نيز به همراه كامران فانى، حسن انورى، محمد على موحد، يدالله ثمره، سليم نيسارى و هوشنگ مرادى كرمانى، به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسى در آمد.

    قيصر امين پور و اشعارش هر چه كه باشند، نمونه كامل زبان نسل دوم انقلاب است. نسلى كه از آرمان گرايى رفته رفته به واقع گرايى رخ پوشانده و همين واقع گرايى موجب نوشدن افكار و آراى آنها را داشته است. شايد به همين خاطر باشد كه اشعار دهه آخر عمر امين پوربيش از پيش مورد استقبال و اشتياق نسل سوم انقلاب قرار گرفته است و آنها در كتابخانه هاى خود لااقل يكى از ديوان هاى او را در كتابخانه خود به غنيمت برده اند. بهتر است مهرگان امروز را با يكى از اشعار امين پور به پايان و از خواندنش لذت ببريم:

    سراپا اگر زرد وپژمرده ايم

    ولى دل به پاييز نسپرده ايم

    چوگلدان خالى لب پنجره

    پر از خاطرات ترك خورده ايم

    دلى سربلند و سرى سربه زير

    از اين دست عمرى به سر برده ايم
    Last edited by Boye_Gan2m; 24-10-2006 at 23:33.

  6. #46
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    كيميا جون تاپيك شعراي قشنگ كه يك جا ديگه بود اينجا زندگي نامه مي زديم . نه ؟

  7. #47
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض انوري

    انوري ابيوردي

    قرن 6

    اوحدالدين محمد يا علي ابن اسحاق انوري ابيوردي، قصيده سراي بزرگ قرن ششم، در قريه بدنه از ولايات ابيورد خراسان متولد شد و چون ابيورد در جنب دشت خاوران بود، در آغاز "خاوري" تخلص مي كرد.

    دوران جواني انوري، در طوس به تحصيل علوم رايج روزگار از جمله رياضي، نجوم، ادبيات، فلسفه، ادبيات عرب، علوم عقلي و نقلي و موسيقي گذشت. در جواني به دربار سلطان سنجر راه يافت و بخش اعظم زندگيش در دربار او سپري شد.

    انوري مردي عشرت طلب بود و ميراث فراواني كه از پدر به ارث برده بود را در اندك زماني صرف عيش و نوش كرد و در نهايت به دليل تنگدستي به شاعري روي آورد و از روي ضرورت به مدح افراد گوناگون پرداخت. در واقع براي اين شاعر نمي توان اخلاقي ثابت تعيين كرد زيرا در شرايط مختلف، حالاتي گوناگون از خود بروز مي دهد كه تصميم گيري در مورد اخلاق او را دشوار مي سازد؛ يك روز قانع است و قناعت را كيميا مي داند و روزي ديگر به تقاضا مايل مي شود و كمترين چيز را از ممدوح خود مي طلبد، گاهي به فلسفه روي مي آورد و از شعر مي گريزد و گاهي به هجو و هزل ديگران مي پردازد. در نهايت شاعري است دنيايي و به لذات نفساني متمايل.

    ويژگي شعري انوري:

    انوري داراي طبعي مقتدر و فكري نيرومند و مدام در پي معاني ديرفهم بود. با همه اقتدار طبع با نظر دقيق و غور كامل شعر مي گفته است و به گفته خود تا از عهده يك سخن برون آيد، صد بار به عقده در مي شد. در نتيجه اين دقت، توانسته سبكي مخصوص اختراع كند. بزرگترين وجه اهميت او در استفاده از زبان محاوره در شعر است!

  8. #48
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض بهرام گور

    بهرام گور ـ بهرام بن یزدگرد سابور، وهرام، بهرام پنجم ـ
    قرن 3 هجری
    پانزدهمین پادشاه ساسانی بود كه جلوس او 421 و فوت او 438 میلادی ذكر شده است. عوفی، شمس قیس، دولتشاه و رضا قلی‌خان هدایت او را نخستین شاعر پارسی‌گو دانسته‌اند و همگی بیت زیر را به او نسبت داده‌ و آن را نخستین شعر فارسی خوانده‌اند:
    منم آن پیل دمان و منم آن شیر یله/ نام من بهرام گور و پدرم بوجبله
    این بیت، با تفاوت در بعضی كلمات، به چند صورت نقل شده كه احتمالاً در طی زمان اصلاح شده و تغییر یافته است. داستانهای بسیاری درباره‌ی شجاعت او در جنگها، عشق‌بازیها و شكارهای او نقل كرده‌اند كه هم در ادبیات و هم نقاشی ایران رواج و شهرت یافته و قرنهای بسیار، زیور پرده‌های نقاشی و قالی‌ها بوده است!

  9. #49
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض احود شاملو

    شاملو ، احمد
    شاعر - مقاله نويس-مترجم - داستان نويس

    سال و محل تولد: 1304 - تهران
    سال و محل وفات: 1379 تهران

    زندگينامه: احمد شاملو در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصيلات کلاسيک نامرتبي داشت؛ زيرا پدرش که افسر ارتش بود اغلب از اين شهر به آن شهر اعزام مي شد و خانواده هزگز نتوانست براي مدتي طولاني جايي ماندگار شود. در سال 1322 به سبب فعاليت هاي سياسي به زندانهاي متفقين کشيده شد، و اين در حقيقت تير خلاصي بود بر شقيقه همان تحصيلات نامرتب. به سال 1325 براي بار نخست، در سال 1336 براي بار دوم، و در سال 1343 براي سومين بار ازدواج کرد. از ازدواج اول خود چهار فرزند دارد، سه پسر و يک دختر. احمد شاملو در سوم مرداد ماه سال 1379 چشم از جهان فروبست.

    آثار: اولين اثري که از شاملو منتشر شد، مجموعه کوچکي از شعر و مقاله بود که در سال 1326 به چاپ رسيد. پس از آن آثار بسياري از اين شاعر، نويسنده، مترجم و محقق به چاپ رسيده است که براي سهولت بر حسب موضوع تقسيم بندي مي شود:
    مجموعه شعر: قطعنامه، آهنگها و احساس، هواي تازه، باغ آينه، آيدا و آينه، لحظه ها و هميشه، آيدا: درخت و خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثيه هاي خاک، شکفتن در مه، ابراهيم در آتش، دشنه در ديس، ترانه هاي کوچک غربت، ناباورانه، آه! مدايح بي حوصله و...

    مجموعه هاي منتخب: از هوا و آينه ها، گزيده اشعار، اشعار برگزيده کاشفان فروتن شوکران، شعر زمان ما: احمد شاملو، گزينه اشعار.

    شعر ( ترجمه ): غزل هاي سليمان، همچون کوچه اي بي انتها ( از شاعران معاصر جهان )، هايکو، ترانه شرقي و اشعار ديگر(کورکا) ترانه هاي ميهن تلخ ( ريتسوس و کامپانليس )، سياه همچون اعماق آفريقاي خودم ( لنگستن هيوز )، سکوت سرشار از ناگفته هاست ( برگردان آزاد شعرهاي مارگوت بکل )، چيدن سپيده دم ( برگردان آزاد شعرهاي مارگارت بکل ). قصه: زير خيمه گر گرفته شب، درها و ديوار بزرگ چين.

    رمان و قصه ( ترجمه ): لئون مورن کشيش ( بئاتريس بک )، برزخ ( ژ. روورز )، خزه ( ه. پوريه )، پابرهنه ها ( ز. استانکو)، نايب اول(روبر مرل)، قصه هاي بابام ( ا. کالدول )، پسران مردي که قلبش از سنگ بود ( موريو کايي )، 81490 ( آ. شمبون )، افسانه هاي هفتاد و دو ملت ( 3 جلد )، دماغ ( آگوتا گاوا )، افسانه هاي کوچک چيني، دست به دست ( و. آلبا )، سربازي از يک دوران سپري شده، زهر خند، مرگ کسب و کار من است ( روبر مرل )، لبخند تلخ، بگذار سخن بگويم ( دچو نگارا )، مسافر کوچولو، عيسي ديگر - يهودا ديگر! ( بازنويسي رمان " قدرت و افتخار " گراهام گرين ).

    نمايشنامه ( ترجمه ): مفتخورها ( چي کي )، عروسي خون ( لورکا )، درخت سيزدهم ( ژيد )، سي زيف و مرگ ( روبر مرل )، نصف شب است ديگر، دکتر شوايتزر ( ژ. سبرون ).

    شعر و قصه براي کودکان: خروس زري - پيرهن پري، قصه هفت کلاغون، پريا، ملکه سايه ها، چي شد که دوستم داشتند؟(ساموئل مارشاک)قصه دختراي ننه دريا، قصه دروازه بخت، بارون، قصه يل و اژدها.

    مجموعه مقالات: از مهتابي به کوچه، انگ از وسط گود ( مقالات سياسي، سخنراني ها و مصاحبه ها).

    آثار ديگر: حافظ شيراز، افسانه هاي هفت گنبد ( نظامي )، ترانه ها ( ابوسعيد، خيام، باباطاهر)، خوشه ( يادنامه شبهاي شعر مجله خوشه به مثابه جنگ شعر امروز )، کتاب کوچه و ....

  10. #50
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض اصفي هروي

    سال و محل تولد: 853ق -
    سال و محل وفات: 923ق
    زندگينامه: اصفى هروى ،آصف بن نعيم الدين نعمت الله بن علاءالدين على قهستانى . (853-923ق) ,شاعر. پدرش وزير سلطان ابو سعيد تيمورى بوده است و ظاهراً بنا بر سابقه‌‌اى كه به وزيران لقب آصف (وزير حضرت سليمان) ميدادند كلمه «آصفى» را تخلص خويش قرارداده است . جد آصفى, علاءالدين على نيز در عهد امير تيمور خدمت ديوانى ميكرده است . آصفى باامير عليشير نوايى محشور بودو نزد شاهزاده ميرزا بديع‌‌الزمان تقرب داشت و خدمت سلطان حسين بايقرا را نيز دريافت. خواجه آصف غزل و قصيده را نيكو مىسرود و در رباعى و مثنوى نيز استادى داشت, و مثنويى نيز بر وزن «مخزن الاسرار» سروده است «ديوان» اشعار او به اهتمام هادى ارفع به طبع رسيده است هر چند در تاريخ وفات او بين 920تا 928 ق اختلاف آراء وجود دارد, ولى بنا برماده تاريخى كه در مرگ وى در «تذكره نصر آبادى» آمده است چنين بر مى آيد كه 923ق صحيح تر باشد.

    آثار: آتشكده آذر (2/750-752),ايضاح‌‌المكنون (1/483),تاريخ ادبيات در ايران(4/369-374),تاريخ نظـــــــــم ونثــر (308-309) تحفه سامى (165),تذكره روز روشن (10),تذكره نصر آبادى(471),تذكرةالشعراء(584-586حبيب‌‌السير (4/354) دانشنامه ايران و اسلام (1/102),الذريعه(9/8-9),روضـة‌‌الصفــا(7/290),ريحــــــــــانه (1/49-50),فرهنگ سخنوران (9), لغت نامه (ذيل/آصفى),مجالس النفائس (58-59, 231-232 )موادالتواريخ (358- 359), نام آوران فرهنگ (93-94), هفت اقليم (2/326-327), يغما (س 17,ش ,6 ص282-284.فرهنگ اثر آفرینان

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •