من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
خوب بييييييييييييييد
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
خوب بييييييييييييييد
سايه خانم حيف كه وقت ندارم وگرنه يك مثنوي سرودم ميزاشتم اينجا بعد همتون كم مياوردين
بله مشتاقانه منتظر شعر هاي بعدي شما هستيم
بابا حد اقل يه شعري مينوشتيد شما كه هنرمنديد
...............
شعر شما هم عالي بود رويا خانوم
...
تمام طول شب در فكر او رفت
تنم جا ماند و جان تا منزلش رفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدنوشته شده توسط saye
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
سلام بچه ها
من یه چیزی از خودم دروکردم نمیدونم چیه ولی فک کنم شعر باشه......!
حالا جدا از شوخی بگم که این اولین باره که شعر گفتم راستش از قواعد شعر گفتنم اطلاعی ندارم اگه جاییش ایراد داره خودتون ببخشید دیگه......اگه بهم بگید کجاش ایراد داره خوشحالترم میشم!!!!!!!
راستی ببخشید که با((ت))شروع نکردم....
((بارون))
وقتی که بوی خاک, حس میکنم دوباره
میفهمم اسمونم هوای گریه داره
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
در حسرته یه بوسه, اسیره روزگاره
تو این هوای ابری
دلم چه سرد و غمگین
لب تشنه ی محبت
ارومو بی قراره
دلش میخواد بخونه,اما افتاب نمیذاره
این قصه ی همیشگی, انگار تمومی نداره
دله من بس کن دیگه,سکوت چاره ی کاره
به این کویره نکبت
بارونه عاشق شدن
خدا کنه بباره
.............
Last edited by ali1365; 27-12-2005 at 17:22.
سلامنوشته شده توسط ali1365
شعر قشنگيه
فقط اونجايي كه ميگيد
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
به نظر من بايد بيشتر روش كار كنيد
البته اين نظر منه منم زياد چيزي سرم نميشه
موفق باشيد ...
...................
هر روز در سکوت خیابان دوردست
روی ردیف نازکی از سیم می نشست
وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت...می شکست
ابری سپید از سر گلدسته می پرید:
-جمع کبوتران خوش آواز خود پرست!
آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها برای حاجتشان بال می زنند
اصلا یکی به عشق تو آقا پریده است؟
رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصهء کلاغ، کلاغی که عاشقست*
ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست
باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود
اما کلاغ روی همان ارتفاع پست...
آهسته گفت: من که کبوتر نمی شوم
اما دلم به دیدن گلدسته ات خوشست!
سلامنوشته شده توسط saye
مرسی از توجهتون......راستش باید اعتراف کنم که به نکته ی خوبی اشاره کردید البته من نمیدونم که منظوره شما دقیقا همینه یا نه ولی خوب که دقت میکنم میبینم که فضاش با بقیه شعر زیاد متناسب نیست...از لحاظه غمگین یا شاد بودن و از لحاظه معنایی منظورمه .......به هر حال ای ول.......هر چی باشه از من بیشتر سرتون میشه.....بازم ممنون( بین خودمون بمونه...میخواستم برای دوستام بخونمش ولی با این حرفه شما منصرف شدم...اره باید بیشتر روش فکر کنم )
.......................
میخوام بگم یه کلمه
حرفی که توی دلمه
هم سختمه نگفتنش
هم گفتنش مشکلمه
میخوام بگم که تیره غم
سوی دلم کمونه زد
واژه ی عین و شین و قاف
روی لبام جوونه زد
...............
البته سوء تفاهم نشه این دیگه ماله من نیست!!!!!!!!
Last edited by ali1365; 27-12-2005 at 23:59.
سلام
ببخشید که رعایت نمیکنم...ولی ((د)) هم توشه!!!
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه ی خنده, به غم فکر کنیم
بد نیست اگر خانه ی ما سیمانیست
به خشت و گل, و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی میشکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
....
سلام
راستي شعرتون رو كامل كردين ؟
...........
من مست و خراباتي
تو رند قدح نوشي
من ريگ ته جويم
تو رود خروشاني
مستم به نگاه تو
هستم به خيال تو
يارب همه فريادم
يارب همه فريادم
فردا كه غمش دارم
يارب كه غمم دارد؟
هر سايه كه بنشانم
دل را به تو بسپارم
راهي به سفر گشتم
همسايه ي غم گشتم
يارب مددم كن تو
يارب مددم كن تو
هر سوز دل عاشق
ورقي است به كتاب عشق
من مست و خراباتي
تو رند قدح نوشي
فردا كه غمش دارم
يارب كه غمم دارد؟
هر سايه كه بنشانم
دل را به تو بسپارم
...
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در آن کار بماند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)