مه
من
سکوت
جدایی،بریده از هم؟
آسمان خاموش است.
در سقوطی آزاد
ذهنم!
قطره ها بر روی سنگ.
از هم می پاشد درد های کهنه ی آدم.
میدانی؟!
آسمان آبی بود
افق روشن.
دست ها
آرام-چون دشت-
دانه های شن بر روی هم؟
نمیدانستند.
ناشناس،
کسی هست که بداند؟
دانستن را!
آگاهی.
در روشنایی
شب
کدام است،
گناهم به چه رنگ؟