یادت هست؟
بی امان
با تنِ زخمی
بر تار و پودم
می رقصیدی؟
و فریاد من
از درد عاشقی
رگ به رگ میشود
پژمان ترکمان
یادت هست؟
بی امان
با تنِ زخمی
بر تار و پودم
می رقصیدی؟
و فریاد من
از درد عاشقی
رگ به رگ میشود
پژمان ترکمان
آنقـدر پشتـ ِ پنجـره نشستـه امـ كه مـادر به جـــاي شمعداني هـا مرا آب ميدهد ؛
بیـــــا
مطمئن باش كه مـادر خاك مرا عوض نكـرده استـــــ !
هادی سلیمانی راد
گوشه ای می گریستم
عابری گفت:
حالتان خوب است ؟
گفتم: خوبم!
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است …
کیان مهر
خدایــــــا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگــــــ آرزوها می رسیدی
پشیمون مے شدی از اینکه عشق آفریدے
خدایــــــا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشـــــــق را آخر به خون دل وضو کردم
دلمـــــ دیگر به جان آمد در این شبهاے تنهایے
بیا بشنو تو فریــــــادے که پنهان در گلو کردم
بگو هرگز سفر کردے سفر با چشم تر کردے
کسے را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردے
ز شهــــــر آرزوهایتــــــ به ناکامے گذر کردے
گل امیــــــد تو پرپر به خاکــــــ رهگذر کردے
خدایــــــا گر تو درد عاشقے رو می کشیدے
تو هم زهر جدایے رو به تلخے مے چشیدے
اگر چون من به مرگــــــ آرزوها مے رسیدے
پشیمون مے شدے از اینکه عشق آفریدے
------------------------------------------------------------------
هما میر افشار
باد !
می برد با خود
ذره های وجود مرا ;
دل نمی بندم به خود ;
کویر را ،
امتحان،
صبر است !
درخشان-امتحان
ایهام
مریم وزیری
در تاب یک کوچه زنی افسرده،آرام
با کودکی معصوم وچندین بسته بادام
افکار درهم دارد و چشمان پردرد
بایک نگاهش می نویسد شعر ایهام
“کمتر بپرس از حال من مردم رئوفند
مادر چرا بهتت زده ؟لالای …پرهام
اینجا محبت را برایت می فرستند
در قالب یک ظرف از پس مانده ی شام
رقص نگاه عابرین مانند تیر است
آری کمی پر زخم تر از تیر شهرام
پرهام ِمن !دنیا فقط عاشق شدن نیست
دنیای ِمن،دنیای ِاو ،در گیر ابهام
نقشی برایت می کشم ،لطفا ببینش
آن بود رویای من ساده دل خام
آن روزها در قصر رویاها و عشقم
من می نشستم در کنارش روی آن بام
او می کشید عکس خودش را توی شعرم
اینگونه می آمد ردیفی در غزلهام
در بیت هایم معنی آخر نگاهش
من می سرودم از جوانی عاشق ورام
امروز نقشش چون شبح در خاطراتم
از اعتیادش می نویسم ،از غم، از دام
یک روز چشمم را به روی عقل بستم
حالا ببین شهرام من محکوم اعدام
بادام هامان باز روی دستمان ماند
از بس برایت قصه گفتم،غرق اوهام”
خوشبختم در عشق
خیابان یک طرفه ای که شاهد_برگشتن_ هیچ کس نیستم
حتی اگرروزی هزار بارمرا دور بزنند !!!
علیرضا شایگان
از درخت زندگی افتاد برگ
برگ های سرخ و زرد
جاده اکنون برگ، برگ
رفته اند زین جاده ها و راههای بسیاری دگر
عابرانی که ترا شیدا و عاشق بوده اند
جاده های عشق را پیموده اند
این صدای خش خش برگان
صدای بودن است
نغمه لالایی جان و تن است
حال برگی از خزان
از نشانه های شگفت عاشقان
با شما دارد سخن:
یاد سرسبزی و باران بخیر
یاد همراهان بخیر
"باران کیان مهر"
Last edited by rex123; 06-06-2012 at 17:17.
.
ـهــــــــراس
یعنــــــے مــــن بـاشـم
و تــــــو بـــاشــــے
و حــرفـــــے بـرای گفتـــن نــــبـاشــد ..
" نیکــے فـیـــروزکــوهــے "
همه شب کنارم ای دوست ، شب آرزوی من باش
که به شام آرزوها سحرم بقا پذیرد
دلم آنچنان رها کن که غزال وحشی من
مگر از قضای گردان زلبش دعا پذیرد
به نظر اگر چه با شم ز نصیحتش گریزان
چه شود که جان جانان سخنی زما پذیرد
چو زحال ما بپرسی همه شب ترانه خوانم
که مگر نسیم صحرا زمن این ثنا پذیرد
...
دوست گرامی آقا سید رضا مختاری - شعر شب آرزوی من باش
Last edited by rex123; 03-07-2012 at 19:33.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)