تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 129 اولاول ... 4567891011121858108 ... آخرآخر
نمايش نتايج 71 به 80 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #71
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sarvi_kh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    پست ها
    412

    پيش فرض دروغگو را بهتر بشناسیم !

    افراد دروغگو معمولا از نظر نوع رفتاری با یکدیگر شباهت بسیاری دارند که دانستن برخی از خصوصیات به ما کمک می کند که تا حدودی انسان دروغگو را بشناسیم برخی از علائم و روشهایی که باعث شناهخت دروغگو می شود عبارتند از:
    ۱- چشمان کسانی که دروغ می گویند یا بازتر از حد معمول است یا دائما چشمهای آنان به نقاط مختلف حرکت می کند. در عین حال آنها معمولا از نگاه مستقیم به شما احساس ناراحتی می کنند و سعی می کنند مستقیما به شما نگاه نکنند.
    ۲- گاهی اوقات افراد دروغکئ بخشی از صورت یا دهانشان را هنگام حرف زدن می پوشانند.
    ۳- وقتی از آنها سوال می شود دماغ یا گوششان را به حالت عصبی می خارانند.
    ۴- فرد دروغگو معمولا هنگام حرف زدن حرکت اضافی زیادی از خود بروز می دهد.
    ۵- در هنگام حرف زدن زیاد تپق می زنند و اشتباهات فراوان گفتاری را سعی می کنند به گونه ای بپوشانند.
    ۶- آنها همیشه کلی گویی می کنند و بارها این کلیات را تکرار می کنند و با این کار تلاش می کنند تا خودشان را قانع کنند.
    ۷- آنها سعی می کنند به گونه ای گیج و مبهم سخن بگویند و با این کار به شما اجازه نمی دهند تا حرفهای آنان راتجزیه کنید.
    ۸- هنگامی که سعی دارید در مورد موصضوع مورد بحث از آنها سوال کنید بلافاصله موضوع بحث را عوئض می کنند.
    ۹- حتی سوال شما را متوجه شوند چنین وانمود می کنند که سوال شما را نشنیده اند و با این کار به بحث خاتمه می دهند.
    ۱۰- اگر می خواهید مطمئن شوید مه او دروغ کفته است چند روز بعد راجع به موضوعی که در مورد آن دروغ گفته است ار او سوال کنید تا برایتان یک داستان با مظالب متفاوت تعریف کند.
    ۱۱-اگر قدری به صحبت آنها شک دارید شما را متهم به بی اعتمادی می کند و خیلی سریع با این کار به بحث خاتمه می دهد.
    ۱۲- آدم های دروغگو معمولا پر حر ف هستند و در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند.
    ۱۳- افراد دروغگو معمولا کسانی هستند که در زندگی شخصی یا خانوادگی دچار مشکل هستند. پس در موردحرفهای چنین افرادی بیشتر دقت نمایید.
    ۱۴ تن صدای افراد دروغگو در هنگام دروغ گفتن معمولا بالاتر از حد طبیعی است.
    ۱۵-خنده های بی دلیل و بی گاه در هنگام صحبت کردن یکی دیگر از علائم افراد دروغگو است
    ۱۶- آدمهای دروغکو همیشه سعی می کنند حرفهای زیبا و جذاب به زبان بیاورند و با این کار می خواهند امکان کشف حقیقت را از ما سلب کنند.
    نکته پایانی این که اگر چه که شاید افراد دروغگو در کوتاه مدت بتوانید حقیقت را از دیگران پنهان کنند اما زمان باعثخواهد شد که همیشه افراد دروغگو رسوا شوند و هیچ گته حقیقت پنهان نخواهد ماند, اگرچه شاید مدت زمان طولانی پنهان بماند

  2. #72
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    ارتباط فرزندان با يکديگر درخانواده
    در يک خانواده فرزندان بايد احساس کنند ، پدر و مادر آنها را به يک اندازه دوست دارند . ولي گاهي برخورد والدين با فرزندان به گونه‌اي است که منجر به تحريک حس حسادت و ايجاد احساس حقارت نسبت به ديگري در کودک مي‌گردد و روابط فرزندان را مغشوش مي‌کند.

    «کودک خردسال مخصوصاً از سنين يک تا پنج سالگي ، چون به آن درجه ازمنطق و تکامل فکري نرسيده که متوجه شود نوازد تازه متولد شده به دليل رفع نيازهايش به مراقبت بيشتري نياز دارد ، تصور مي‌کند رقيبي است که مهر و محبت والدين را تصاحب کرده و ديگر چيزي براي او نمانده براي همين نسبت به او حسادت مي‌کند . اگر والدين مراقب رفتار خود نباشند و اين حسد در او باقي بماند تا بزرگسالي و گاه تا پايان عمر به شکل‌هاي مختلف ظاهر مي‌شود.»

    به منظور ايجاد همکاري و دوستي بين فرزندان توصيه‌هايي مي‌شود که از قبل از تولد نوزاد جديد تا زمان کودکي را شامل مي‌شود.

    1- قبل از تولد نوزاد جديد :

    سن کودک هر اندازه باشد، دنيايش با آمدن کودک جديد زير و رو مي‌شود. پس تا حد ممکن او را در پذيرفتن نوزاد جديد شرکت دهيد. بگذاريد صداي ضربان قلب کودک را بشنود، در خريد لباس نوزاد شرکت کند، اتاق نوزاد و وسايل او را تزئين کند.

    2- بعد از تولد نوزاد :

    بعضي از کارهاي نوزاد را که کودک دوست دارد انجام دهد ، به او واگذار کنيم و هر طور که انجام داد به ياد داشته باشيم که او يک کودک است و از او ايراد نگيريم . فقط او را تحسين کنيم . به خاطر نوزاد هرگز او را دعوا نکنيم . او را به خدمتکار نوزاد تبديل نکنيم . به او بگوييم :«چون کودک بزرگتر و قوي‌تري هستي هميشه اين نوزاد به تو نياز دارد» . حس همکاري او را جلب کنيم. زماني را فقط به کودک بزرگتراختصاص دهيم.

    3- کودکان بزرگتر :

    کودک را با خواهر و برادرانش مقايسه نکنيم چون فقط باعث تحريک حس حسادت مي‌شود. بگذاريد با يکديگر احساس راحتي کنند و به همديگر افتخار کنند. به خاطر داشته باشيم آنها دو فرد جدا و دو شخصيت متفاوتند. محاسن هر کدام را تشويق کنيد تا منجر به پيشرفت‌شان گردد.

    «دچار اين اشتباه نشويد که هر قانون و امتيازي براي بچّه کوچکتر است ، براي بزرگتر هم همان است . به فرزندان بفهمانيد که قوانين و امتيازها براساس سن، جنس و کارهايي که انجام مي‌‌دهند تعيين مي‌شود. به منظور جلوگيري از برخي ابهامات، در ذهن بچّه‌ها نيازهاي متفاوت آنها را، در يک زمان تهيه کنيد.

    اگر فرزندان يک جنس هستند اصرار نکنيد، بچه کوچکتر از بزرگتر تبعيت کند . اجازه دهيد هر کدام برنامه خودشان را داشته باشند.

    به بدگوئي‌هاي آنها از يکديگر توجه نکنيد و وارد درگيري‌هاي آنها نشويد. به آنها ياد دهيد چه طور به حل و رفع اختلاف‌هايشان بپردازند و آنها را براي دوستي و همکاري با هم تحسين کنيد.

  3. #73
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    7 روش ابراز علاقه به فرزندان




    فرزندان ما مهم ترين ارثيه در جهان هستند و عشق ما نسبت به کودکانمان با اهميت ترين ارثيه ما براي آن ها محسوب مي شود. اين هفت روش به فرزندان ما کمک مي کند تا زندگي آينده خود را محکم تر بنا کنند.

    1- زماني را با کودکان خود بگذرانيد.

    زمان بهترين هديه اي است که مي توانيم به کودکان خود تقديم کنيم.

    اين با هم بودن باعث مي شود احساسات، فعاليت ها و اعتقادات را با يکديگر مبادله کنيم. با اين کار فرزندانمان ارتباط برقرار کردن و گفت و گو کردن با ديگران را مي آموزند و به طور حتم از لحاظ ارتباطات اجتماعي پيشرفت مي کنند. به کودکان خود کمک کنيد تا روش هاي جديدي خلق کرده و آنها را در کنار خانواده خود تجربه کنند و لذت ببرند.

    2- الگويي براي فرزندان خود باشيد.


    رفتار ما بيش از گفتارمان فرزندان را تحت تاثير قرار مي دهد. ما قهرمان دنياي آنها هستيم.



    3- به حرف هاي فرزندان خود گوش دهيد.

    پيغام هاي کودکان هديه هاي با ارزشي هستند. زماني که مشتاقانه به حرف هاي آنها گوش مي دهيم اعتماد به نفس کوکان خود را تقويت مي کنيم.

    هنگامي که با کودکان خود هستيد هم سطح آنها باشيد و با تمام وجود به آنها گوش دهيد.

    احساسات و حالات زيباي آنها از طريق چشم هايشان بيان مي شود اگر ما به حرف هاي آنها دقت کنيم کودکانمان نيز به سخنان ما عميقاً و با تمام وجود، گوش مي دهند.

    4- شيوه تربيتي مناسبي براي کودکان خود در نظر بگيريد.

    فرزندان ما بايد بياموزند که در مقابل کارها و انتخاب هايشان پاسخگو باشند. آنها بايد بدانند که با کارهاي آزاردهنده آنها مخالفت مي شود اما والدين هميشه به آنها عشق مي ورزند.

    5- کودکان خود را تشويق کنيد.

    کلمه هاي اميدبخش و تشويق آميز، اعتماد به نفس را به کودکان هديه مي دهد. موفقيت ها و استعدادهاي کودکان خود را به زبان بياوريد.

    زماني که فرزندانتان کار مهمي انجام مي دهند حتماً به آنها بگوييد که موفق بوده اند.

    کودکان ما احتياج دارند، بدانند که اميدها و آرزوهاي آنها رادرک مي کنيم و به طور حتم حامي آنها هستيم.

    فرزندانتان را تشويق کنيد تا از لحاظ روحي و معنوي رشد کنند تا زندگي متعادلي داشته باشند.

    6- تجربه هاي خود را با کودکانتان تقسيم کنيد.

    هر کدام از ما داستان هاي ارزشمندي براي گفتن داريم. اين داستان ها مشخص مي کنند که عکس العمل ما در مقابل اين حوادث، زندگي کنوني ما را به وجود آورده است.

    با تجارب خود مي توانيم کودکان مان را راهنمايي کنيم. شايد روي فرزندان شما نيز با بعضي از شرايطي که براي شما پيش آمده، روبه رو شوند و به طور حتم از تجارب شما بهره مي گيرند و از اشتباهات دوري مي کنند.

    فرزندان ما در زندگي احتياج به الگويي دارند تا آن را سرمشق خود قرار دهند. ارزش هاي وجودي را به طور عملي به فرزندان خود آموزش دهيد. اشتباه هاي خود را قبول کرده و عذرخواهي کنيد.


    7- به فرزندان خود بي قيد و شرط عشق بورزيد.

    عشق هديه بي چون و چراست. به کوکان خود نشان دهيد که آنها را در هر شرايطي دوست داريد و حمايتشان مي کنيد. در اين صورت آنها هنگام سختي ها و مشکلات با آرامش و احساس امنيت به شما پناه مي آورند.

    فرزندان شما براي تصميم گيري و تجربه موارد جديد نياز دارند که آزاد باشند. آنها بايد بياموزند که در زندگي مسوولتي پذير و مقاوم باشند.

    آنها اجازه دارند شکست بخورند و يا پيروز شوند بدون اين که قضاوتي در مورد آنها صورت گيرد. اگر همه نيازها، اميدها و انتظارات فرزندان خود را در يک کلمه خلاصه کنيم، آن کلمه عشق است.

  4. #74
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    آسيب شناسي اجتماعي زنان

    " فرار از خانه "





    امروزه جوامع گسترده به دليل پيچيدگيهاي خاصي كه در اين نوع جوامع وجود دارد ، با مشكلات و مسائل فراواني در زمينه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي روبرو هستند و هميشه همراه با پيشرفت با انواع آسيب هاي اجتماعي روبرو بوده اند . از جمله اين آسيب ها مي توان از ترك ناگهاني دختران از خانه ياد كرد ، كه اين مسئله در جامعه ما به دليل وجود معيارها و هنجارهاي ديني و خانوادگي ، يك نوع اسيب اجتماعي محسوب مي شود كه بايستي به دنبال ريشه يابي اين مسئله باشيم . و به جاي پاك كردن صورت مسئله به دنبال يافتن راه حلي مفيد باشيم .

    مسئله شناسي فرار از خانه

    تعريف فرار :

    فرار از خانه و اقدام به دوري و عدم بازگشت به منزل و ترك اعضاي خانواده ، بدون اجازه از والدين يا وصي قانوني خود ، در واقع نوعي واكنش نسبت به شرايطي است كه از نظر فرد نامساعد ، غير قابل تحمل و بعضا تغيير ناپذير است. اين عمل معمولا به عنوان مكانيسم دفاعي به منظور كاهش ناخوشايندي و خلاصي از محركهاي آزار دهنده و مضر و دستيابي به خواسته هاي مورد نظر و عموما آرزوهاي دور و دراز انجام مي شود .

    امروزه در اكثر كشورهاي جهان فرار از خانه به يك معضل جدي اجتماعي تبديل شده است .

    در جامعه ما نيز، مسئله فرار دختران به عنوان يك معضل مطرح مي باشد .

    اما در مورد مسئله فرار از خانه ، مي توان اينگونه بيان كرد كه اقدام به فرار هم از سوي پسران و (مردان متاهل ) و هم از سوي دختران (و زنان متاهل ) انجام مي شود . البته دلايل چنين اقدامي توسط مردان متاهل و پسران با يكديگر متفاوت است . زنان متاهل نيز اغلب به خشونت و مفاسد اخلاقي همسر يا اغفال و مفاسد اخلاقي خود از خانه متواري مي شوند ..

    در شرايطي ممكن است كه اقدام به فرار به همراه فردي از جنس مخالف با زمينه دوستي و قرار ملاقات انجام شود . اخيرا مواردي از فرارهاي گروهي در بين دختران مشاهده شده است . اما اغلب دختران به تنهايي فرار مي كنند .

    اغلب فرارها از شهرستانها به مركزو يا شهرهاي بزرگ انجام مي شود هر چند كه مبدا و مقصد معدودي از فرارها نيز بالعكس مي باشد و گاهي نيز از شهرهاي كوچك و بزرگ به قصد عزيمت به كشورهاي ديگر اتفاق مي افتد.

    برخي از دختران براي نخستين بار اقدام به فرار مي كنند و دسته اي ديگر عليرغم تلاشهاي مددكاران جهت بازگشت به محيط خانه و خانواده مجددا از محيط خانه مي گريزند.

    تبيين عوامل موثر در فرار دختران :

    آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه داراي زمينه ها و ابعاد مختلفي هستند و عوامل گوناگوني از جمله عوامل فردي، خانوادگي و اجتماعي در شكل گيري آن مؤثر است .

    عوامل فردي :

    اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصيتي و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

    الف) شخصيهاي ضد اجتماعي

    ويژگي هاي اين نوع شخصيت ، بهم ريختگي ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نا بهنجار است كه مورد قبول جامعه نمي باشد . ولي معمولا نزد عامل آن در اصل و يا در مواقعي خاص ، نا پسند شمرده نمي شود . افراد روان رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعي بي تفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت مي كنند . اعمال اين افراد نظام اجتماعي را متزلزل مي كند و رعايت ارزشهاي اخلاقي را به پايين ترين سطح آن تنزل مي دهد، و در پند گرفتن از تجربيات ، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاي خود يكسويه مي باشند . اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط خانه و مدرسه فرار مي كنند.

    شخصيتهاي خود شيفته :

    اين شخصيت ها تمايل شديدي به خود محوري دارند و پيوسته به تمجديد و توجه ديگران نيازمندند .

    اين افراد اغلب با روياهايي در مورد موفقيت نامحدود و درخشان ، قدرت ، زيبايي و روابط عشقي آرماني مشغول هستند.

    اغلب اين افراد والديني داشته اند كه نسبت به آنها محبت با ثباتي نداشته يا سرد و طرد كننده بوده اند يا بيش از حد به آنها ارج نهاده اند .

    نوجوانان خود شيفته ، به علت سر كوب خواسته ها و فقدان ارضاي تمايلات دروني از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه گرايش نشان مي دهند .

    آيزنك معتقد است بين ويژگي شخصيتي افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد . فرد برونگرا به دنبال لذت جويي آني است و دم را غنيمت مي شمارد، تشنه هيجان و ماجراجويي است . كمتر قابل اعتماد مي باشد ، نمي تواند احساساتش را كنترل نمايد و بدون تامل عمل مي كند .

    شخصيت هيستريونيك (نمايشي ) :

    نزد اين افراد جلب توجه ديگران اولويت خاصي دارد . دوست دارند با جوش و خروش صحبت كنند . مشخصه بارز آنها بيان اغراق آميز ، هيجاني ، روابط طوفاني بين فردي ، نگرش خود مدارانه و تاثير پذيري از ديگران است. توجه كافي به درك موقعيت ندارند و تمايل دارند با تعميم عاطفي پاسخ دهند . اين افراد براي آنكه خود را ثابت كنند ، هر تجربه اي را حتي اگر براي آنان گران تمام شود و مشكلاتي را ايجاد نمايد انجام مي دهند .

    از ديگر مشكلات روحي –رواني كه منجر به رفتارهاي ضد اجتماعي مي شود ، مي توان به ضعف عزت نفس ، احساس كهتري ، فقدان اعتماد به نفس ، اختلال خلقي دوقطبي و ... اشاره نمود . چنين افرادي معمولا مستعد انجام كارهاي سنجيده ، نظير فرار از خانه مي باشند.

    به اعتقاد صاحبنظران ، خانواده در شكل دهي به زندگي و رفتار فرد تا حد زيادي موثر است . اگر خانواده با مشكلات و آسيبهاي عديده اي مواجه باشد ، روند جامعه پذيري اعضاي خانواده مختل مي شود .





    ب) روابط در خانواده

    خشونت:

    فرار از خانه يكي از باز تابهاي خشونت خانگي است كه به دليل تاثيرات اجتماعي قابل تامل است . اعمال خشونتهاي روحي، جسمي از سوي اعضاي خانواده، عامل بسيار مهمي در فرار دختران است . بسياري از دختراني كه قرباني اين خشونتها مي باشند به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروي خويش، جرات اظهار مشكلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار مي كنند و در شرايطي كه از سوي نيروهاي امنيتي مجبور به بازگشت شوند ، تمايلي به اينكار ندارند . زيرا از محيط ناامن خانه مي هراسند .

    تبعيض:

    بسياري از والدين آگاهانه و يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان ، موجب اختلاف بين آنها و دلسردي آنها از زندگي مي شوند . تبعيض در مواجه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و تنبيه تبعيض آميز بر اساس برتري پسر بر دختر يا بالعكس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبيني فرزندان نسبت به والدين مي شود . تبعيض با روحيه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذيري را بر روح و روان آنها وارد مي كند.

    محدوديت مطلق:

    در اين نوع شيوه تربيتي ، فرزندان از آزادي و اختيار لازم و متناسب با سن و شرايط خويش محرومند و بايد نظر والدين را بدون آگاهي از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر ، دخالت يا تصميم گيري را ندارند . در اين خانواده ها به خواسته هاي مادي ، معنوي فرزندان توجهي نمي شود . لذا توانايي و مقاومت آنها درهم مي شكند، و ازهر فرصتي جهت عدم پيروي از هنجارهاي خانواده بهره مي برند و در صدد هستند با فرار از خانه ،از اين محدوديت ها رهايي يابند .

    آزادي مطلق :

    همانطور كه عدم توجه به نيازهاي عاطفي فرزندان مي تواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد . توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات فوق حد سني فرزند هم مي تواند زمينه مسائلي چون فرار از خانه را ايجاد نمايد.

    وقتيكه تمايلات و خواسته هاي فرزندان محقق مي شود ، لذا به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارها ي زندگي، كه در آن امكان تحقق برخي از آرزوها سلب مي شود و يا در شرايطي كه خواسته هاي فرزند به افراط مي گرايد ووالدين با آن مخالفت مي نمايند . فرزند، به دليل تربيت عاطفي (نه تربيت عقلاني ) روحيه عدم درك منطقي شرايط ، ناز پروري و كاهش دامنه استقامت، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دوري او از والدين و اعضاي خانواده مي گردد كه نهايتا مي تواند زمينه فرار از خانه را فراهم نمايد .

    دراين شرايط مسائل بسيار كوچك به دليل پائين بودن آستانه مقاومت درنظر فرد بزرگ و غير قابل تحمل جلوه مي كند . چنين فردي پس از فرار نيز اقدام خود را توجيه مي كند و با احساس عميق بيداد گري به متهم كردن اطرافيان مي پردازد و معتقد است فراراو در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. اين وضعيت در بين طبقات مرفه و غني جامعه بيشتر مشاهده مي شود.

    اگردر شبكه روابط اجتماعي اين مسئله را درنظر بگيريم فرد عضويت يافته در شبكه هاي نابا ب، ارزشهاي نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و برخورد با امرو نهي والدين ، نحوه مخالفت و به كرسي نشاندن خواستها و تمايلات نفساني در خانه را دروني مي كند و با دسترسي به فرصتهاي نامشروع ، انها را به مرحله عمل مي رساند .در اين گروهها رفتار كجرو و نابهنجار بسيارعادي و روال شده است و به عنوان ارزشهاي مدرن اشاعه مي شود. و نگرشها و نصايح والدين به عنوان ارزشهاي منسوخ محسوب مي شود . بر اساس تحقيقات حدود 79 در صد از جوانان به همانند سازي با دوستان خود مي پردازند.

    وسايل ارتباط جمعي

    رسانه هاي نوشتاري وديداري داراي كاركردهاي سه گانه از جمله اطلاع رساني هستند . زماني كه رسانه ها موضوع فرار دختران را با ذكر تمام جزئيات منعكس مي كنند، در واقع افراد را نسبت به وضعيت افرادي كه شرايطي نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نكرده اند ، مطلع مي كنند و باعث مي شود كه آنها نيز همين عمل را در مواجه با مسائل خانواده تكرار كنند. ضمن آنكه قبح مسئله تا حد بسيار زيادي در اذهان شكسته شده و به عنوان يك عمل عادي جلوه مي نمايد.از سوي ديگر برخي از فيلمها و سريالها ي تلويزيوني مشوق فرار از خانه است . ترويج روحيه استقلال طلبي غير منطقي در سنين نوجواني ، عدم رعايت احترام به بزرگترها ، حتي نمايش فرار جمعي از جوانان ، بدون نمايش صحيح پشيماني و ندامت آنها، مي تواند در شيوع اين پديده ها موثر باشد .

    نقش رسانه هاي جمعي به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بي بندو باري اخلاقي ، مقابله با هنجارهاي اجتماعي ، عدم پايبندي مذهبي و بلوغ زود رس نوجوانان در مسائل جنسي حائز اهميت است .

    شهر نشيني

    بافت اجتماعي شهرهاي بزرگ و پيچيدگي روز افزون زندگي شهري ، فرصت ارتكاب جرائم و رفتارهاي ضد اجتماعي را فراهم مي كند .

    جاذبه شهرهاي بزرگ ، رفاه، تجملات شهري و امكانات مادي، انگيزه در اختيار داشتن آنها و زندگي در اين محيط را مضاعف مي كند و سيل عظيم جمعيت با هدف يافتن شغل و دستيابي به امكانات فوق مهاجرت مي نمايند وشهرهاي بزرگ را با خرده فرهنگهاي مختلف در هم مي آميزند و بدين ترتيب پايبندي به آداب و رسوم كاهش مي يابد و آزادي عمل فرد نيز بيشتر مي شود. گاهي همين سراب زندگي مرفه شهري و آزادي عمل دختران را به سوي شهرها متواري مي نمايد.

    تغيير ارزشها

    انسانهاي دنياي امروز در چهار راه سرگرداني و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمي دانند به كدامين سو حركت كنند . از يكسو جامعه بستر نويني از ارزشهاي اجتماعي مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار مي دهد و از سوي ديگر فرد را با بن بستهاي بسياري در دستيابي به اهداف جديد مواجه مي كند .

    جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت روبروست . گاه آنچه كه اجتماع بطور عملي به او مي آموزد با ارزشهاي خانوادگي سنخيتي ندارد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگي مي نمايد .دختران امروزدچار خود درگيري ميشوند و براي فرار از اين حالت به شيوه هاي مختلفي نظير فرار از خانه متوسل مي گردند .

    مشكلات اقتصادي

    برخي از صاحبنظران مشكلات اقتصادي را علت عمده آسيبهاي اجتماعي مي دانند . البته اين به مفهوم نگرش تك عاملي در تبيين انحرافات نمي باشد . به اعتقاد آنان عوامل اقتصادي درچگونگي زندگي فردي و اجتماعي تاثير گذار است . فقر و توزيع ناعادلانه ثروت به همراه فقر فرهنگي زمينه ساز انواع رفتارهاي نابهنجار مي باشد .

    امروزه فشار و مشكلات اقتصادي ، احتمال دو شغله بودن و اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است .

    همين مسئله منجر به كم توجهي آنها نسبت به نياز جوانان ، رفع مشكلات روحي و رواني و تربيت صحيح و شايسته آنها گرديده است .

    ضعف نظارت اجتماعي

    با انگيزه هاي فرار دختران از خانه در مي يابيم كه اكثر آنان براي كسب استقلال و آزادي روابط در خارج از خانه اقدام به فرار كرده اند . اين بدين معناست كه جامعه ميزان نظارتهاي اجتماعي دولتي و مردمي را كاهش داده و آزادي بي قيد روابط زنان و مردان را افزايش داده است .

    در حالي كه اين حد افراطي از آزادي مقبول بسياري از خانواده ها نيست. آنها به دليل همين فضاي نامناسب جامعه مجبور مي شوند رفتار و ارتباطات اجتماعي دختران خود را محدود كنند و اين محدوديت و كنترل دختران را با عقده هاي روحي –رواني مواجه مي نمايد و آنان احساس خواهند كرد كه خانواده آنها را درك نمي كند، در صورتي كه به عكس خانواده به دليل آينده نگري و مصلحت انديشي فرزند مي كوشد دختر را از حيطه خطردور سازد. برخي دختران به دليل حساسيت هاي روحي، دلسوزي والدين را به معناي سلب آزادي تعبير مي كنند و در نتيجه اقدام به فرار از خانه مي نمايند.

    پيامدهاي فرار دختران

    فرار دختران در واقع تعرض به قاعده كهن و مرسوم زمانهاي ديروز و امروز است كه نه خانه را محل امن وآرامش و آسايش مي داند نه محلي كه بايد از آن گريخت . اين تعرض و جدال جامعه را تحريك كرده و آشفتگيهاي خاصي را دامن مي زند . هنگامي كه دختري به طور غير منطقي فرار مي كند ، خود و پيرامونش يعني خانواده و جامعه را تا شعاعي وسيع به طرق مختلف در معرض آسيبها و خطرات زيادي قرار مي دهد . اين پيامدها در بعد فردي ، خانوادگي و اجتماعي قابل بررسي است .

    پيامدهاي فردي:

    فرار آغاز بي خانماني و بي پناهي است و همين امر زمينه ارتكاب بسياري از جرايم را فراهم مي كند . دختران فراري براي امرار معاش به سرقت، تكدي گري ، توزيع مواد مخدر ، مشروبات الكلي و كالاهاي غير مجاز ، روسپيگري ، عضويت در باندهاي مخوف و كثيف اغفال و فحشاء اقدام مي كنند. برخي از اين دختران پس از فرار در ساختمانهاي متروكه ، پارك و خانه هاي فساد، شب را به صبح مي رسانند و از مكاني به مكان ديگر در حركت هستند فقط براي آنكه بتوانند زنده بمانند . دختران فراري تمام پلهاي پشت سر خود را خراب و ويران مي كنند . ارتكاب به نوع جرايم و فساد اخلاقي موجب مي شود كه دچار انواع بيماريها و اختلالات روحي و رواني شوند و برخي از آنها به دليل سر افكندگي ناشي از تجاوزات دست به خود كشي مي زنند .

    از ديگر پيامدهاي ناگوار فرار دختران ، روسپيگري و ابتلا به انواع بيماريها از جمله ابتلا به ويروس ايدز مي باشد . هر چقدر مدت زمان فرا رفرد طولاني تر باشد و با افراد بيشتري تماس داشته باشد ، خطر ابتلا به ويروس ايدز افزايش مي يابد .



    پيامدهاي خانوادگي:

    فرا ردختران مي تواند بزرگترين لطمه و ضربه براي حيثيت و شرافت خانوادگي فرد باشد اين عمل اولا نشانه اي از نا كار آمدي خانواده در تربيت فرزند ، شكاف نسلي بين والدين و فرزندان واختلافات خانوادگي است . و ثانيا از آنجا كه فرجام و سر انجام دختران در اكثر موارد چنانكه ذكر گرديد گرفتار آمدن در دايره تنگ باندهاي فساد و فحشاء و ارتكاب جرائم اخلاقي است ، لذا فرار به مفهوم لكه ننگ و بدنامي براي خانواده محسوب مي شود و بدين لحاظ است كه فرار دختران كمتر توسط خانواده ها گزارش مي شود و اغلب پس از بي نتيجه ماندن جستجوها و تلاشهاي خانوادگي ، فرار دختران با عنوان فقداني دختريا دزديده شدن او به مراجع قضايي گزارش مي شود.

    از طرف ديگر دختران فراري با درگير شدن در مسائل غير اخلاقي نمي توانند به خانواده باز گردند ، مگر آنكه خانواده به اين نكته توجه نمايد كه عدم پذيرش فرد به معناي فرو غلتيدن هر چه بيشتر او در منجلاب فساد و تباهي است . در هر حال زندگي دختر فراري در صورت بازگشت به منزل نيز همراه با مشكلات مضاعف خواهد بود .

    پيامدهاي اجتماعي:

    جامعه شناسان معتقدند پديده هاي اجتماعي همچون حلقه هاي زنجير به هم متصل ووابسته اند ، بطوري كه افزايش نرخ آسيبهايي چون طلاق، بيكاري، اعتياد ، منجر به افزايش آسيبي نظير فرار دختران مي شود و نكته قابل توجه آنكه فرار دختران از خانه به افزايش نرخ مفاسد اجتماعي منتهي مي گردد.

    آسيبهاي اجتماعي از جمله، فرار همچون امراض و ويروسهاي هستند كه موجب ايجاد فضاي مسموم در جامعه مي شوند و مي توانند ضمن لكه دار نمودن عفت عمومي و شكستن حريمهاي اخلاقي ، بهداشت روحي و رواني اعضاي جامعه را تهديد نموده و آسيب جدي بر سلامت جامعه وارد نمايند .

    از ديگر پيامدهاي فرار دختران اينست كه هزينه هاي فراواني را بر دوش جامعه و دولت مي گذارد ، بطوريكه اقداماتي نظير گزارشات فقداني دختر و شناسايي دختران فراري توسط نيروهاي چند گانه امنيتي ، بازجويي و مراحل قضايي ، ايجاد مراكز مختلف –مانند كانون اصلاح و تربيت ومراكزي كه قبلا در زمينه سازماندهي دختران فراري، فعال بودند و نيز مسئوليت سازمان بهزيستي – كه تماما هزينه هنگفتي را بر جامعه تحميل مي نمايد .

    نقد برخي عملكردها

    در چند ساله اخير مراكز دولتي تحت عنوان خانه سلامت ، خانه ريحانه و خانه سبز و .. جهت كاهش آسيبهاي ناشي از فرار دختران و بازتواني آنها و ارجاع افراد به خانواده تاسيس گرديد وپس از چندي متوقف شد . در اين بخش به چند نمونه از اشكالات اين مراكز اشاره مي شود :

    مؤسسين چنين مراكزي هرگز به ريشه ها و علل فرار دختران توجهي نداشتند ، بلكه در يك حالت انفعالي با پذيرش مسئله فرار دختران مامني موقت را طراحي كرده بودند كه متاسفانه به دليل عدم سرعت در شناسايي دختران ، عمدتا دختران فراري پس از آسيبهاي فراوان به مراكز وارد مي شدند .

    - اين مراكز ، محيطي جهت آشنايي دختران فراري با يكديگر و كسب اطلاعات و تجربيات براي افراد تازه كار از دختراني بود كه براي چندمين بار از خانه متواري مي شدند.

    - هيچ دخترفراري ، شخصا به اين مراكز مراجعه نمي نمود و اغلب پس از مواجهه با مشكلات متعدد و دستگيري به اين مراكز فرستاده مي شد . لذا اگر فرد شخصا احساس ناامني ، نا تواني ونياز نمي كرد و محيط خارج را مي شناخت، به اين مراكز مراجعه نمي نمود .

    - اين مراكز در صدد بودند تا براي دختري كه از نظر روحي به تعادل رسيده و از نظر اخلاقي مي تواند به جامعه باز گردد ، كمك هايي را براي داشتن خانه مستقل ارائه دهند كه خود عاملي براي تكرار و رغبت به كار بود.

    - دختران فراري در اين مراكز ، اطلاعاتي در مورد شرايط خانوادگي ، كارهايي كه در مدت فرار انجام داده بودند ، علت حضور در مركز ، برنامه هاي آتي ، هنجارها و خرده فرهنگهاي خيابان از يكديگر جذب مي كردند و كار خود را توجيه مي نمودند ، زيرا مشاهده مي كردند افراد زيادي مانند آنها فرار كرده اند ، لذا جسورتر مي شدند .

    به راستي چرا چنين مؤسساتي با هزينه هاي هنگفت و بدون كارشناسي و سنجش اشكالات احتمالي كار تاسيس مي شوند و بعد از مدت زماني منحل مي گردند .

    پيشنهادات

    همانطور كه ذكر گرديد دختران فراري از بين اقشار مختلف مي باشند و با انگيزه ها و علل گوناگوني اقدام به فرار مي كنند و پيامدهاي فرارآنان خانواده و جامعه را تهديد مي كند .

    زمينه هايي براي مقابله با اين مسئله وجود دارند از جمله :

    توجه و رسيدگي بيشتر به نهاد خانواده و سعي در رفع مشكلات مختلف ، تربيتي ، اقتصادي ، فرهنگي آنها از طريق دولت

    تقويت و سازماندهي نهادهاي مردمي موثر در امداد خانواده از جهات مختلف ، نظير كميته امداد امام خميني ، بنياد هاي خيريه ، صندوقهاي قرض الحسنه

    احياي سنتهاي ديني و حاكميت ارزشهاي اجتماعي اسلام نظيروجوب احترام به والدين ، رسيدگي به خويشان ، نظارتهاي فاميلي چون ولايت پدر، جد پدري ، برادر بزرگتر .

    نظر به اينكه با استناد به اطلاعات و تحقيقات ، بيشتر دختران فراري ازبين خانواده هاي نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاق هستند، به كارگيري تمام تمهيدات جهت پيشگيري و كاهش نرخ طلاق از طريق تقويت مراكز مشاوره ، اجبار به شركت در كلاسهاي آموزش حقوق و تكاليف زوجين قبل از عقد رسمي ، اجبار در مراجعه به مراكز مشاوره از طريق اهرمهاي دولتي .... ضروري است . نهايتا چنانچه خانواده اي به دليل اعتياد، مرگ والدين، بيكاري و بيماري همسر از هم گسسته شد ، مي توان خانواده را موظف نمود كه وضعيت حضانت و تربيت فرزندان را به سازماني كه از سوي دولت مشخص مي شود ، گزارش نمايد و اين سازمان در رفع مشكلات فرزندان چنين خانواده هايي تلاش مي نمايد و نسبت به رفع خشونت ها و مشكلات اين خانواده ها اقدام نمايد .

    از آنجا كه بسياري از دختران فراري (70%) درسنين 16-14 ساله و در دوره هاي حساس نوجواني قرار دارند و با مشكلات متعدد خاص اين دوره مواجه مي باشند . لذا بخشي ازپيشنهادات جهت پيشگيري از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش مي باشد.

    همچنين برخي ديگر از پيشنهادات مربوط به ساير عوامل اجتماعي است كه در كاهش فرار دختران دخيل مي باشد :

    - نظارت ، ارزشيابي و باز تعريف وظايف دستگاههاي ذيربط در امور مربوط به اقشار آسيب ديده و آسيب پذير جهت هماهنگي و وحدت رويه وبهينه سازي و حتي ادغام آنها؛

    - تاسيس يك مركز توانمند جهت جمع آوري آمار و اطلاعات منطقه اي ، كشوري، بين المللي دختران فراري و شبكه هاي مربوط.

    - تربيت نيروهاي پليس انتظامي از بين بانوان متعهد و متدين جهت اين مسئله خاص.

    - ضرورت اشنايي نيروهاي نظامي به ويژه پليس زن با مسائل روانشناسي دختران فراري و خرده فرهنگ آنها.

    - اعمال مجازات هاي بسيار سنگين، علني و جدي( در ملاعام) براي باندهاي فساد، اغفال ، تجارت جنسي.

    - قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوء استفاده از بيان جزئيات فرار به دليل بد آموزي و اشاعه منكرات و جلوگيري از قهرمان سازي مطبوعاتي از اين عاملين؛

    - به كارگيري نيروهاي مردمي و سازمانهاي غير دولتي جهت امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رساني به نيروهاي امنيتي.

    - تقويت نظارتهاي اجتماعي رسمي و دولتي و نيز نظارتهاي مردمي و محلي از جمله امر به معروف و نهي از منكر جهت پاكسازي فضاي جامعه و تعديل آزاديهاي اجتماعي."

  5. #75
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    طلاق ، سرنوشتي ابهام آميز براي كودكان
    انسان پس از طي دوران طفوليت و نوجواني به مرحله اي سرشار از احساس ، كه همان جواني است پا مي گذارد . دوراني كه يك جوان توانائيهاي مختلفي را در خود مي بيند و صلاحيت انجام امور مهم را نيز ، در خود حس مي كند . طبيعتاً هر انساني بنابر شرايط و موقعيت هاي متفاوت ، از تربيت متفاوتي هم برخوردار بوده است . لذا بسته به اين تفاوتها ، خواسته ها و نيازهاي افراد هم مختلف است .

    چنانچه والدين فرزندان خود را به گونه اي تربيت كنند كه به طور معمول از كمبودي برخوردار نباشند ، معمولاً در دوران حساس جواني ، كمتر دچار انحرافات مختلف اخلاقي مي شوند . اما گاهي محبت هاي افراطي والدين و در اختيار داشتن امكانات رفاهي بسيار و يا از طرفي كمبود محبت والدين نسبت به فرزندان و عدم توجه به آموزش هنجارها و رفتارهاي اجتماعي مهم ، مانند مسئوليت پذيري يا مسئله مشاركت در انجام امور فردي و اجتماعي ، ممكن است فرزندان را به افرادي ناتوان در جامعه تبديل كند .

    يكي از مهم ترين و حساس ترين خصوصيات دوران جواني ، تصميم گيري افراد براي تشكيل زندگي مشترك و مسئله ازدواج است . اگر جوانان ما در دوران كودكي و نوجواني با آموزش صحيح و باورهاي مناسب پرورش يابند ، با شناخت معيارهاي درست و متعادلي به امر ازدواج مي نگرند و كمتر دچار مشكل مي شوند . حال آنكه عدم وجود يك باور معقول و متعادل نسبت به ملاك هاي ازدواج مي تواند آفت هاي يك زندگي مشترك را بسازد كه تداوم و لحاظ نمودن چنين مواردي مي تواند موجب لرزش پايه هاي يك زندگي باشد و نهايتاً منجر به طلاق شود .
    از طرفي اگر يكسري باورهاي لازم در زمينه تعهد و مسئوليت پذيري براي افراد دروني شده باشد عليرغم مشكلات گوناگون ، مي توان به تداوم يك همزيستي اميدوار بود . اما هميشه مسئله به همين جا ختم نمي شود بلكه در بسياري موارد تفاوتهاي ارزشي ميان دو نفر موجب بروز تنش مي شود اينكه دو طرف قادر به تعريف مباني ارزشي يكديگر نيستند ، بنابراين ممكن است آنها را ناديده بگيرند و يا نسبت به آن بي اهميت باشند و همين مسئله ميتواند به مرور زمان به مشكلي لاينحل بدل شود كه نهايتاً قدرت صبر و تحمل دو طرف را به سر بياورد . چرا كه هر دو طرف مدافع متعلقات و ارزش ها و هنجارهاي خود هستند و البته در اين ميان مواردي استثنايي هم وجود دارند كه با داشتن گذشت و فداكاري ، چنين مشكلاتي را ناديده مي گيرند و به زندگي خود ادامه ميدهند .
    مسئله طلاق به خودي خود يك آسيب اجتماعي است كه ، پيامدهاي منفي پس از آن هم ، ممكن است به معضلاتي بزرگ تبديل شود . از جمله اين پيامدها ، سرنوشت « بچه هاي طلاق » است .

    طلاق ذاتاً تلخ و زجر آور است اما در شرايطي ،گريزناپذير است و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم ممكن است اتفاق بيفتد . اما فرزندان چه گناهي دارند كه بايستي تاوان نداشتن خانواده را پس دهند ؟

    آنچه مسلم است بعد از طلاق والدين ، حضانت فرزندان به صورت توافقي و يا طبق مفاد قانوني به يكي از طرفين داده مي شود و همين مسئله به تنهايي آغازي است براي بروز مشكلات روحي و رواني فرزندان و در نتيجه آسيب پذير بودن آنها در برابر انواع مختلف مسائل فردي و اجتماعي . طبيعتاً تامين نياز رواني فرزندان به والدين بعد از بروز طلاق حداقل به نصف تقليل پيدا مي كند .
    آنچه مسلم است در اين مسير تلاش هر يك از والدين در جهت جايگزيني پدر يا مادر براي فرزند ، در اكثر موارد نتايج مثبتي به دنبال نداشته است . چرا كه اين يك نياز طبيعي و به نوعي حق طبيعي فرزند است كه به دليل وجود مشكلات خاص ميان پدر و مادر ، از او گرفته شده است و خلأ عاطفي حتي يكي از والدين ، چيزي نيست كه به راحتي بتوان آنرا جايگزين نمود.

    و چه بهتر كه اين مسئله را باور داشته باشيم كه براي تطابق و بوجود آوردن سازش در فرزندان، براي زندگي در شرايط پس از طلاق ، مي توانيم راههاي صحيح تربيتي را همراه با ايجاد نگرش روشن در فرزندان تقويت كنيم تا آنكه به دنبال اين باشيم تا با ارائه تصويري تيره از يكي از والدين كه هم اكنون در كنار فرزند نيست ، بخواهيم با ايجاد كينه و نفرت سعي در پاك كردن تصور ذهني آنهاداشته باشيم .

    بديهي است فرزندان پس از طي دوران كودكي و نوجواني به سنيني مي رسند كه خود قدرت تشخيص حق و باطل را پيدا مي كنند و آن زمان ديگر نمي توان واقعيت ها را از ديد آنها پنهان كرد . چرا كه خود به دنبال درك واقعيات مي روند و طبق اين مسئله اين قدرت را پيدا مي كنند كه صداقت والدين خود را تشخيص دهند . پس بهتر آنست كه براي بهبود وضعيت و شرايط « فرزندان طلاق » با ارائه راه حل ها و ديدگاههاي صحيح و به كار بردن صداقت ، به آنها خوب ديدن و خوب فكر كردن را بياموزيم .

  6. #76
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض قواعد دوست داشتن

    دوستي مانند يك بازي است كه مهره هاي آن دائم در حال برخوردن هستند. در بهترين حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شكن هستند و راه يكديگر را روشن مي كنند. همچنين نقاط ضعف هم را آشكارمي كنند كه موجب رشد دوطرف و پايداري علاقه مي شود اما اين تعادل را چگونه مي توان حفظ كرد؟ خيلي ساده و با رعايت قواعد بازي مي توان اين كار را انجام داد. مهمترين قواعد دوست داشتن به قرار زير است:

    1ـ خود را دوست بداريد
    كسي كه اعتماد كافي به خود ندارد نمي تواند از احساسات طرف مقابل به درستي قدرشناسي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد: دست از كار كردن مانند سيندرلا برداريد. اين در صورتي است كه خود را به درستي ارزيابي نكرده ايد. برنامه خود را تغيير دهيد. شعارتان اين باشد، بهترين چيزها براي خودم! براي خود چيز تازه اي بخريد، به سينما برويد. كسي كه باخودخواهي به برآورده كردن خواسته هاو اهداف خود بينديشد، نتيجه عكس آن را مي گيرد. علاقه به خود در اثر ارتباط عاطفي و روحي با همسر انسان به دست مي آيد، نه درحل كردن مشكلات به تنهايي.

    2ـ مسئوليت خود را برعهده بگيريد
    هركس طراح خوشبختي خود است. به اين ترتيب موفق مي شويد؛ اگر فكر مي كنيد خوشبختي در دوستي خود به خود به وجود مي آيد، در اشتباه هستيد. علاقه هم مانند يك غذاي لذيد بايد درست شود. فعال شويد! دوستي ايده آل محصولي از عقايد، اهداف و همكاري است. بايد سؤال زير را براي خود مطرح و آن را حل كنيد، آيا اصلاً به زندگي زناشويي علاقه اي داريد؟ همسر شما بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟ در كجا مي توانيد او را بيابيد؟ و هنگامي كه او را يافتيد بايد بين واقعيت و تصورات خود تعادلي برقرار كنيد.

    3ـ به خود وقت بدهيد
    زن و شوهر بايد با صرف وقت و صبر زياد، نخهاي زندگي خود را به هم گره بزنند، به اين ترتيب موفق مي شويد: زندگي زناشويي خود را خانه اي ببينيد كه بايد آن را بسازيد و عشق يكي از مصالح اصلي آن است. براي اينكه ساختمان محكم ساخته شود، بايد پايه هاي محكمي براي آن بريزيد. شما بايد براي كشيدن نقشه و پياده كردن آن درساختن اين خانه آرامش و زمان زيادي صرف كنيد. اين موضوع در مورد ارتباط دو نفر هم صدق مي كند.
    اگر شما براي رسيدن به علاقه اي عميق، عجله به خرج دهيد، در خاتمه چيزي به دست خواهيد آورد كه فقط شبيه يك ارتباط است. اما معلوم نيست كه اين ارتباط در مواقع بحراني هم دوام پيدا كند، بنابراين دربيان نظرات خود و پذيرفتن نيازهاي طرف مقابل رك باشيد.

    4ـ بر ترسهاي خود غلبه كنيد
    آيا گمان مي كنيد كه رشد، تكامل و سرزندگي در درازمدت جايي در زندگي زناشويي شما نخواهد داشت؟ دوستي واقعي، ردوبدل كردن دائمي افكار است. به اين ترتيب موفق مي شويد ليستي از مسائل مهم تهيه كنيد. ترسهاي خود را بشناسيد. شما در كجا جلو خود و همسر خود را مي گيريد و مانع پيشرفت رابطه مي شويد؟ چه چيزي موجب رنجيدگي شما مي شود؟ در چه مواردي مي توانيد با گذشت باشيد؟ باهمسر خود صحبت كنيد كه چگونه مي توان با موانعي كه در ارتباط شما وجود دارد، مبارزه كرد؟

    5ـ از كلمات صحيح استفاده كنيد
    لحن صحبت دريك ارتباط زناشويي نقش مهمي دارد. پس از سپري شدن دوران اوليه زندگي، بايد با همسر خود گفتگوهاي زيادي داشته باشيد تا بتوانيد يكديگر را بهتر درك كنيد. به اين ترتيب موفق مي شويد، هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشيد كه زمان ومكان صحيحي را انتخاب كرده ايد. نبايد با طعنه يا خشونت صحبت كرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهاي منطقي زياد به بازي نگيريد. از گله كردن بپرهيزيد. به يك توافق برسيد. تشويق وتحسين در زندگيهاي موفق نقش بسيار مهمي برعهده دارند. براي هر انتقاد بايد 5 نكته مثبت را هم در نظر بگيريد.
    6ـ رفتاري قاطع و در عين حال منصفانه داشته باشيد
    آيا شما در بن بستي قرار داريد ونمي دانيد چگونه بايد از آن خارج شويد؟ همواره در زندگي زناشويي وضعيتهايي وجود دارند كه با توافق دوطرفه، هيچكس احساس مغبون شدن نمي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد. اولين قدم قبول داشتن همسر است. بعد بايد نتيجه مورد نظر خود را تعيين كنيد. همواره در تمام مسائل توافقي وجود دارد كه هر دوطرف را راضي كند.

    7ـ در تغييرات با يكديگر همكاري كنيد
    هيچ چيز ثابت نيست. درزندگي زناشويي تغييرات غيرقابل اجتناب هستند. تغيير شغل، تولد فرزند و غيره مسائلي هستندكه زن و شوهر بايد با هم بر آن غلبه كنند.
    به اين ترتيب موفق مي شويد: انعطاف پذيري علاوه بر اينكه يكي از پايه هاي مهم زندگي است، يكي از مهمترين خصوصيات افرادي است كه برخورد بهتري در حل مشكلات دارند. پذيرفتن تغييرات با انعطاف پذيري يعني وداع با چيزهايي كه در گذشته وجود داشته است. تغييرات همواره موجب تغيير روند بازي مي شوند. حال بايد رفتاري جديد در پيش گرفت. تغييرات سه مرحله دارند. 1ـ هنوز همه چيز آشناست وهركس مي داند چه بايد بكند. 2ـ چيزهاي آشنا شروع به از بين رفتن مي كند و حال بايد فعال بود. 3ـ هر يك ازافراد خانواده در چارچوب تغيير موردنظر خود را تطبيق مي دهد.

    8ـ جمع بندي رابطه
    همانطور كه اتومبيل خود را نزد تعميركار مي بريد، بايد از رابطه خود هم مراقبت به عمل آوريد. كنترل دائمي ارتباط موجب حل راحت تر مشكلات و اختلافات احتمالي مي شود.
    به اين ترتيب موفق مي شويد، هر روز كاملاً آگاهانه براي همسر خود وقت بگذاريد. از او بپرسيد كه روز خود را چگونه گذرانده است و به چه فكر مي كند. ارتباط مانند يك باغچه است، بايد از آن مراقبت كرد، در غير اين صورت پژمرده مي شود.

    9ـ ارتباط خود را تازه و شاداب نگه داريد
    راز داشتن ارتباط خوب و درازمدت اين است كه دائم به آن رسيدگي كرد.
    به اين ترتيب موفق مي شويد، گاهي اوقات او را به طرز مطبوعي غافلگير كنيد. به پيك نيك برويد، تا جايي كه امكان دارد با هم بخنديد. اتفاقاتي را به خاطر بياوريدكه هردو در آنها نقش داشته ايد. در برخي موارد موضوعات كوچك را همواره رعايت كنيد. بعضي از اين مسائل هميشه ثابت مانند لنگري هستندكه كشتي احساسات را در درياي توفان نگه مي دارند و شما را به آرامش مي رسانند.

    10ـ آرامش خود را حفظ كنيد
    بايد كاملاً آگاهانه قواعدي را رعايت كنيد، زيرا زماني مي رسد كه شما به زندگي روزمره خود بازمي گرديد.
    به اين ترتيب موفق مي شويد: هنر بزرگي است كه هويت همسر خود را بپذيريد وبه آن احترام بگذاريد و درعين حال خود را هم فراموش نكنيد به ايده آل هاي خودوفادار بمانيد و ارتباط خود را با دوستانتان قطع نكنيد. حتماً بايد به كار خود ادامه دهيد و علايق خود را فراموش نكنيد.

  7. #77
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    چگونه با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها كنار بياييم؟



    اكثر قريب اتفاق پدربزرگ و مادربزرگ ها روش فرزندان يا عروس و داماد خود را در برخورد با نوه شان درست نمى دانند و در تربيت نوه شان دخالت مى كنند. قصد والدينتان و والدين همسرتان خير است ولى گاهى پيش مى آيد كه كنار آمدن با آنها كمى سخت است. براى اينكه بتوانيد همه را راضى و خوشحال نگه داريد، مطلب زير را حتماً بخوانيد.

    دبرا راينسترا (debra Rienstra) نويسنده كتاب « مادر شدن» مى گويد: «هرگز به ذهن من و شوهرم خطور نكرده بود كه بعد از تولد كودكمان روابط ما با والدينمان تغيير مى كند. مادر من هر ساعت مى خواهد با نوه اش باشد.» مدت زيادى طول نكشيد كه راينسترا آرزو كرد تا ساعتى با فرزندش تنها باشد. آهسته آهسته ميان او و والدينش بر سر چيزهاى جزيي مثل ساعات خوابيدن كودك اختلاف نظر افتاد.

    اگر والدينتان در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد.


    راينسترا و والدينش به مرور موفق شدند مشكلات خود را حل كنند و راينسترا دو بچه ديگر آورد. با اين وجود بسيارى از زوج ها متوجه مى شوند كه والدين خودشان و همسرشان، آنگونه كه انتظارش را داشتند، مفيد و پشتيبان نيستند. كنار آمدن با بعضى پدربزرگ و مادربزرگ ها واقعاً مشكل است. در اينجا علل مشكلات رفتارى آنها و راه حل هايى براى كنار آمدن با آنها آمده است:

    ياوران دست به نقد

    اين دسته از پدربزرگ و مادربزرگ ها تمايل دارند نقش پدر و مادر كودك را بازى كنند. آنها كودك را جلوى شما تنبيه مى كنند؛ بابت آنچه كه كودك مى خورد، مى پوشد و برنامه هاى تلويزيونى كه نگاه مى كند نگرانى خود را ابراز مى كنند و انتظار دارند ساعات طولانى را با نوه هاى خود سپرى كنند.

    براى والدين شما و همسرتان مشكل است بپذيرند كه ديگر مسئوليتى ندارند. دكتر سوزان نيومن روان پزشك اجتماعى و نويسنده كتاب « من ديگر بچه نيستم» مى گويد: «آنها هنوز به شما و همسرتان مثل بچه هايشان نگاه مى كنند و مايلند اختيارات بيشترى داشته باشند.»

    بتسى سينگر خوشحال است كه مادرش به دختر ?ساله شان هانا نزديك است ولى وقتى اوضاع دارد آهسته آهسته از كنترل خارج مى شود نگران مى شود و مى گويد: «مادر من هر شب به منزلمان زنگ مى زند تا به نوه اش شب بخير بگويد. گاهى من به دروغ به او مى گويم كه هانا خوابيده است. اين مسئله براى شوهر من تبديل به يك معضل شده است. از من مى خواهد به مادرم بگويم خودش را كنار بكشد، ولى هرچه باشد او مادر من است و من دوستش دارم. يكى از عادت هاى بد مادر من اين است كه وقتى فرزندم را تنبيه مى كنم خودش را وسط مى اندازد و مى گويد «كار بدى نكرده» يا «تو ديگر دارى زيادي عكس العمل نشان مى دهى» و يا بدتر از همه مى گويد: «تو چرا اين قدر بداخلاقى؟» نيازى نيست او مرا درست جلوى بچه ام سرزنش كند.»

    راه حل

    سعى كنيد موقعيت را درك كنيد و به خنده برگزار كنيد. بالاخره حالا كه خود شما هم بچه دار شده ايد مى دانيد كه والدين به چه آسانى براى كودكان خود نگران مى شوند. بنابراين اگر زمانى كه شما كودك بوديد مادرتان مرتب به شما يادآورى مى كرد كه خودتان را خوب بپوشانيد - و احتمالاً هنوز هم اين كار را مى كند- نگران آن است كه نوه هايش هم دچار سرماخوردگى شوند. وقتي براى قدم زدن بيرون مي رويد يك كت هم با خودتان ببريد؛ اين كار خيلى آسانتر از ايستادن و جر و بحث كردن با والدينتان است. اگر آنها در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد. دكتر نيومن مى گويد «اگر از تماس هاى شبانه مادرتان ناراحت هستيد مى توانيد بگوييد: ما واقعاً از تماس هاى شما خوشحال مى شويم ولى اگر قرار باشد هر شب زنگ بزنيد اين کار جلوه خود را از دست مى دهد.



    روش هاى قديمى

    والدين شما و همسرتان روش ها و اطلاعات جديد را در خصوص نگهدارى از كودكان قبول ندارند. آنها متوجه نمى شوند چرا شما كار خود را رها نمى كنيد، چرا اجازه مى دهيد فرزندتان در تختخواب شما بخوابد يا چرا او را کتک نمي زنيد. آنها نمى بينند كه عليرغم همه اين اختلاف ها كار شما در تربيت كودكتان خوب بوده است.

    دكتر نيومن مى گويد: «از آنجا كه آنها قبلاً فرزندانشان را بزرگ كرده اند، خودشان را در اين زمينه متخصص مى دانند و انتظار دارند شما از نصايحشان استقبال كنيد. پدربزرگ و مادربزرگ شدن به آنها احساس پيرى مى دهد. مخصوصاً هر بار كه شما به آنها گوشزد كنيد اطلاعاتشان در خصوص جنبه هاى مهم بزرگ كردن كودك روزآمد نيست، اين احساس ناخوشايند تشديد مى شود.»

    راه حل

    آرتور كورنهابر (arthur Kornhaber) نويسنده كتاب «راهكار پدربزرگ و مادربزرگ ها» مى گويد: «به آرامى توضيح دهيد زمانه از وقتى كه شما بچه بوديد تغيير كرده است. مقالات، تحقيقات و كتاب هاى تازه منتشر شده را در دسترس آنها قرار دهيد و سعى كنيد آنها را آموزش دهيد. حتى مى توانيد آنها را به ملاقات يك پزشك متخصص اطفال يا گردهمايى هاى مدرسه فرزندتان ببريد تا با دنياى امروز بچه ها بيشتر آشنا شوند. در ضمن از راهنمايى هاى خوب و مفيد آنها هم بهره مند شويد.»

    زمانى كه مسئله امنيت فرزند شما مطرح است، اصرار كنيد از راهنمايى هاى شما پيروى كنند. دكتر نيومن مى گويد: «در اين گونه موارد مى توانيد بگوييد : بله، حق باشماست. بهتر است كه كودك روى صندلى به اين بلندى ننشيند ولى اگر هم بخواهد، من نمى گذارم». دكتر نيومن مى گويد: «زمانى كه پاى مسائل مهمى مثل سر كار رفتن شما مطرح است خيلى ساده، اعلام آتش بس كنيد. بگوييد: ببينيد! بياييد بپذيريم كه در اين يك مورد با هم اختلاف نظر داريم. چون كه اين مسئله اى است كه احتمالاً هيچ وقت بين ما حل نخواهد شد.»

    پدربزرگ ها و مادربزرگ هاى رؤيايى

    والدين شما و همسرتان به مناسبت هاى مختلف و حتى بدون مناسبت به فرزند شما پول مى دهند و او را همراه با اسباب بازى هايش به حمام مى برند. طورى كه، كودك هنوز از لذت بازى با يك عروسك بهره مند نشده، بعدى از راه مى رسد. اين باعث مى شود كه هر وقت چيزى خواست فقط بگويد: «مادربزرگ! پدربزرگ!»

    دكتر پاتريشيا فارل ، نويسنده كتاب «چگونه روان درمانگر خود باشيم» مى گويد: « در اين گونه موارد، نيت آنها خير است ولى اين پدربزرگ ها و مادربزرگ ها احتمالاً سعى مى كنند چيزهايى را براى نوه شان فراهم كنند كه خود در كودكى نداشته اند و يا نتوانسته اند براى كودكان خود تهيه نمايند. آنها از داشتن نوه كاملاً به هيجان آمده اند. الان براى خرج كردن پول دارند و به اين وسيله مى خواهند نشان بدهند كه براى نوه شان اهميت قائلند.»

    سارا، مادر جك ساليوان (jack Sullivan) ده ماهه مى گويد: «پدربزرگ و مادربزرگ جك هر چند هفته يكبار براى او هديه مى خرند. مى دانم كه جك از بازى كردن با اسباب بازى هايش لذت مى برد ولى همه آنها مناسب بازى براى يك بچه ده ماهه نيستند. از طرفى مى دانم كه پدربزرگ و مادربزرگ از عهده خريدن اين اسباب بازى ها برنمى آيند و من واقعاً نمى خواهم عليرغم مشكل مالى اين همه هديه بخرند. ولى نمى دانم چه كنم كه احساساتشان جريحه دار نشود.

    دكتر كورنهابر مى گويد: « به والدين خود و همسرتان بگوييد كه فرزند شما لباس ها و اسباب بازى هاى زيادى دارد و سياست خانوادگى شما بر اين است كه اندكى محدودش كنيد.» اگر عليرغم استدلال شما بر خريد هديه اصرار داشتند ، مى توانيد اقلامى را پيشنهاد كنيد كه واقعاً به كار شما مى آيند مثل : كالسكه بچه، دوچرخه يا كمك هاى نقدى براى پس انداز دانشگاه كودك . اين دسته از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها شما را براى رفتارها و مشكلات كودكان در مدرسه سرزنش مى كنند و از مهارت شما در نگهدارى از فرزندتان انتقاد مى كنند. كودك را بابت هر خطاى كوچكى مؤاخذه مى كنند و نارضايتى خود را با هر چيزى، حتى حركات چشم و ابرو نشان مى دهند.

    دكتر نيومن مى گويد: «والدين شما، تمام عمرشان را صرف ايراد گرفتن از شما كرده اند و به شما متذكر شده اند چه كنيد، چه نكنيد و چگونه امورتان را انجام دهيد. آنها ممكن است از اين نقطه ضعف خود حتى خبر هم نداشته باشند. بنابراين وقتش رسيده كه شما پيشقدم شويد و اين عادت بد را ترك دهيد.»

    سوزان كينگ مى گويد والدينش در برقرارى ارتباط با توماس، پسر هشت ساله او كه يك پسر شاد و بسيار پرحرف است، مشكل دارند. آنها فكر مى كنند كه ما با توماس خيلى مدارا مى كنيم. گاهى اوقات تصميم مى گيرند خودشان تربيتش كنند. بنابراين كاملاً نديده اش مى گيرند يا خيلى تند به او مى گويند: «نه! تو نمى توانى اين كار را بكنى!» بدتر از همه اين است كه هر وقت والدينم نزد ما هستند، متوجه مى شوم كه من هم بيشتر به توماس ايراد مى گيرم.»

    راه حل

    دكتر نيومن مى گويد: «شما الان يك بزرگسال محسوب مى شويد و هيچ عيبى ندارد اگر صادقانه به والدينتان بگوييد كه ايرادات اكيد آنها چه حسى به شما مى دهد. بگوييد كه نمى خواهيد هر بار كه آنها با شما هستند اين حس بد را داشته باشيد. يادآوري کنيد که مايليد آنها با پسرتان رابطه نزديكى داشته باشند. رفتار منفى آنها شرايط را براى گذراندن اوقات با آنها براى شما مشكل ساخته است.» دكتر كورنهابر مى گويد: «اگر اين يادآورى ها كمكى نكرد، جلسات مشاوره خانوادگى راه بيندازيد؛ ديده شده است كه روابط ميان پدربزرگ و مادربزرگ ها و نوه هايشان از اين طريق بهبود يافته است.» بگوييد: «فكر نمى كنم اين طورى به جايى برسيم. به نظر مى آيد هيچ كدام از ما خوشحال نيستيم. پس بياييد از خانواده كمك بگيريم.»

    ترجمه: رامك فدائيان

  8. #78
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جمهوری اسلامی ایران(کشور امام عصر(عج))
    پست ها
    716

    پيش فرض احساس‌هاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي

    احساس‌هاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي


    كمتر لحظه‌اي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه مي‌آورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان احساس‌ها را به دو دسته تقسيم كرد: احساس‌هاي مثبت مانند شادي، رضايت‌مندي و علاقه. احساس‌هاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي مي‌شود با توجه به يافته‌هاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساس‌ها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.

    در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشت‌ها براي بررسي آينده شغلي راهبه‌ها به‌كار گرفته شد، اما نهايتاً به‌ طور كامل فراموش شدند.
    پس از حدود 60 سال، آن يادداشت‌ها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روان‌شناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشت‌ها بر اساس ميزان حضور احساس‌هاي مثبت در آن نمره‌گذاري شد. نتيجه‌ي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبه‌هايي كه به احساس‌هاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساس‌هاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.

    نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساس‌هاي مثبت زيادتري را تجربه مي‌كنند عمر طولاني‌تري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هايي وجود دارد كه احساس‌هاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط مي‌داند؛ مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.

    چرا اين قدر منفي؟

    بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري مي‌توان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا مي‌شود.

    مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشه‌دار مي‌كنند وجود دارد. تجربه كردن احساس‌هاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را مي‌آزارد. اين احساس‌ها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد مي‌كنند. همچنين با بيماري‌هاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روان‌شناسان را از همان ابتدا به خود جلب كرده‌اند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساس‌هاي مثبت غفلت بزرگي احساس مي‌شد. چرا كه تصور مي‌شد احساس‌هاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطه‌اي ندارند. تا اين‌كه با شكل‌گيري جنبش‌هاي نوين در دنياي روان‌شناسي توجه به احساس‌هاي مثبت نيز در دستور كار روان‌شناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.

    تفاوت احساس‌هاي منفي و مثبت

    لازم است به يكي از تفاوت‌هاي عمده احساس‌هاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريه‌هاي مرتبط با احساس‌هاي منفي اين است كه اين احساس‌ها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد مي‌كنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه مي‌كنيم، ميل شديدي به حمله‌ور شدن به آن‌چه خشم را در ما ايجاد كرده احساس مي‌كنيم، و يا وقتي مي‌ترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس مي‌كنيم. در اين موقعيت‌ها دامنه انتخاب‌هاي ما بسيار محدود مي‌شود و گزينه‌هاي گوناگون و گسترده‌ كمتر به ذهن ما مي‌رسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست مي‌دهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساس‌هاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساس‌ها هميشه در موقعيت‌هاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد مي‌شوند كه اصولاً احتياج به يك عكس‌العمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درنده‌اي به شما حمله‌ور مي‌شود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينه‌هاي گوناگون، عكس‌العمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس‌ ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث مي‌شود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به‌ در بريم.

    احساس‌هاي منفي در موقعيت‌هاي خطرناك و تهديدكننده‌اي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آن‌ها مواجه بوده، به ياري او آمده‌اند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساس‌هاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نمي‌افتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي‌آورند. آيا اين دليلي است بر بي‌اهميت بودن احساس‌هاي مثبت؟ آيا احساس‌هاي مثبت مانند احساس‌هاي منفي در مواجهه بهتر با چالش‌هاي زندگي به بشر كمك مي‌كنند؟

    ارزش‌ احساس‌هاي مثبت

    پرفسور ب. فردريكسن، نظريه‌ جديدي در زمينه احساس‌هاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه مي‌كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساس‌هاي مثبت به چه درد مي‌خورند؟» در اين جا سعي مي‌كنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:

    برعكس احساس‌هاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري مي‌دهند، احساس‌هاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما مي‌آيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالت‌هاي ذهني و رفتارهايي منتهي مي‌شود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده مي‌كند. اين احساس‌ها به جاي محدود كردن انتخاب‌هاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گسترده‌تر مي‌كنند و به اين ترتيب، مهارت‌ها، توانايي‌ها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد مي‌كنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري مي‌دهند.

    تأثير كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت

    احساس‌هاي مثبت باعث مي‌شود ذهن ما در هنگام تصميم‌گيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب مي‌شود و گزينه‌هاي بيشتري را در نظر مي‌گيرد. در حاليكه احساس‌هاي منفي، با توجه به موقعيت‌هاي اورژانسي كه آن‌ها را ايجاد مي‌كنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته مي‌كند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل مي‌رساند.

    احساس‌هاي مثبت در موقعيت‌هايي اتفاق مي‌افتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينه‌هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راه‌هاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساس‌هاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديت‌ها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد مي‌كند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود مي‌آورد.

    در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عده‌اي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آن‌ها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخ‌هاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساس‌هاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريع‌تر عمل كردند. همچنين درصد اين‌كه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايين‌تر بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميم‌گيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.

    در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلم‌هاي كوتاهي نشان دادند كه احساس‌هاي مثبت (مانند شادي و رضايت‌مندي) در آنها بر مي‌انگيخت، و به عده ديگري فيلم‌هايي كه احساس‌هاي‌ منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد مي‌كرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخ‌هاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلم‌هاي شاد و رضايت‌بخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلم‌هاي ترسناك و عصبانيت‌زا ديده بودند، فهرست طولاني‌تري تهيه كرده‌اند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ داده‌اند.

    با مثال‌هاي فوق روشن مي‌شود كه احساس‌هاي مثبت، باعث مي‌شوند انتخاب‌ها، ايده‌ها و توجه ما گسترده‌تر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند. اما آيا اين احساس‌ها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟

    اثر بلند مدت احساس‌هاي مثبت

    برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس‌ها با گسترده‌تر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارت‌ها، توانايي‌ها و ايده‌هاي جديدي مي‌شوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي‌شوند.

    براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد مي‌كند. بازي براي كودكان انگيزه‌هاي كوتاه‌مدت و لذت‌جويانه دارد، اما در عين‌حال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز مي‌شود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايده‌هاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك مي‌تواند از آنچه كه در حين بازي ياد مي‌گيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد مي‌شود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت مي‌بخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مي‌يابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.

    به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت‌مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راه‌هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي‌شود، و اين بينش‌هاي جديد، ما را در گذران موفق‌تر زندگي‌مان ياري خواهد داد.

    ديديم كه از طريق ايجاد احساس‌هاي مثبت، مي‌توان تغييرات بلند مدتي به‌‌ وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود، روابط او با ديگران بهبود مي‌يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي‌كند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي‌شود. در حاليكه احساس‌هاي منفي و بي‌حوصلگي به همراه تفكر منفي‌نگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي‌دهد.

    چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟

    در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا مي‌كنيم:

    · اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معاني‌اي كه به حوادث اطرافمان مي‌دهيم آنها را شادي‌بخش يا غم‌آفرين مي‌كنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفي‌نگري، باعث مي‌شود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.

    · دوم اين كه مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.

    · و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد مي‌شود. از طرفي احساس مثبت هم باعث مي‌شود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كرده‌اند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك مي‌كنند.



    سوتيتر:

    1- بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت.

    2- اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند.

    3- برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثر كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند.

    4- مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد

  9. #79
    حـــــرفـه ای Marichka's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    5,662

    پيش فرض فرصتي براي شدن (غلبه براضطراب در محيط كار)

    امروز در دنيايي زندگي مي كنيم كه عوامل اقتصادي و پيشرفت هاي روزافزون فناوري، لحظه به لحظه منجر به تغيير و تحول شرايط شغلي ما مي شوند. پذيرفتن هر تغييري به خصوص در زمينه كار، نيازمند فراگيري مهارت هاي خاصي است. گاه اين تحولات شغلي چنان عميق هستند كه تمامي جنبه هاي زندگي فرد را نيز تحت تأثير قرار مي دهند. از اين رو پذيرش شرايط جديد و همسويي با آنها مرهون اعتماد به نفس و برخورداري از روحيه اي پذيرا و گشاده خواهد بود.

    اعتماد به نفس و تغيير
    هر چند هر تحولي با خود شرايط و مقتضيات خاصي به همراه دارد اما نبايد هرگز از جنبه منفي به آن پرداخت بلكه مي توان با كمي اطمينان به نفس، آن را روندي رو به رشد و مؤثر تلقي كرد كه با يك زمينه فكري مناسب و پذيرا، افق روشني از آينده شغلي شما كه تا پيش از اين تاريك و تلخ مي نمود، مي گشايد. برخي افراد اين تغييرات را بسيار راحت تر از آنچه كه به نظر مي رسد مي پذيرند، اما اكثر ما به دليل تجربه هاي تلخ گذشته و ناكامي هايي كه پشت سرگذاشته ايم، در برابر هرگونه تحولي به سرعت اعتماد به نفس خود را از دست مي دهيم و در چنين شرايطي احساس بي كفايتي مي كنيم. اغلب اوقات، اين احساس عدم اعتماد به نفس همراه با احساس كمبود دلگرمي و پشتوانه است. ريشه اصلي اين مسئله را مي توان در دوران كودكي جست وجو كرد. هنگامي كه شما احساس دلگرمي كافي براي پذيرش و انجام مسئوليتي نداشته باشيد، براي دوري از چالش پيش رو اقدام مي كنيد و به جاي آنكه خود را درگير مسئله نمائيد، به دليل عدم اطمينان به توانايي هاي خود مي كوشيد تا به هر طريقي از تعهد و مسئوليت جديد سر باز بزنيد.

    ترس از شكست
    يكي از دلايل عمده اي كه افراد هنگام رويارويي با مشكلات و چالش هاي جديد شغلي با آن روبه رو هستند، ترس از شكست است. دليل اصلي اين موضوع اين است كه شما احساس مي كنيد ممكن است اشتباهي را كه در گذشته مرتكب شده ايد دوباره تكرار نماييد. چنانچه براي پذيرش حرفه جديدي دعوت به مصاحبه شده ايد، مطمئن باشيد كه براي آن شغل كاملاً مناسب هستيد. هيچ كارفرمايي وقت و انرژي خود را صرف شخصي كه به نظر او كفايت لازم را ندارد نمي كند. بنابراين اگر در اين ميان خود را كم ارزش تلقي كنيد، هر چقدر هم كه در كارتان خبره و كارآزموده باشيد، باز هم از عهده انجام آن برنمي آييد. پس لازم است با اعتماد به نفس كافي براي روز مورد نظر آماده شويد. اطمينان داشته باشيد كه اگر توانايي هاي خود را به خوبي بشناسيد و به آنها اعتماد كنيد، جاي هيچ نگراني نخواهد بود. روز مصاحبه فراموش نكنيد كه:

    * پيامي كه جسم شما مي فرستد بسيار مهم است. پس بي قراري نكنيد و هر چيزي كه در پيرامون تان باعث مشغول شدن شما مي شود را از خود دور نماييد. از اشاره و تكان دادن سر و دست و همچنين پاهايتان بپرهيزيد.

    * سعي كنيد با تمام اعضاي حاضر در جلسه ارتباط چشمي برقرار كنيد. هنگام مصاحبه، برقراري ارتباط از طريق چشم، صرف نظر از كسي كه سئوال مي كند، بسيار اهميت دارد.

    * نكات مثبت و مشخصه هاي وجودي تان را برشمريد و روي آنها تأكيد كنيد. مهم ترين موفقيت ها و دستاوردهاي حرفه اي تان را نام ببريد.

    * توجهي نداشته باشيد كه كارفرما برگه استخدام شما را مطالعه كرده است يا نه، بلكه بدون هيچ واهمه اي دوباره به معرفي خود بپردازيد.

    * از قريحه شوخ طبعي تان استفاده كنيد. با كمي خنداندن حاضرين مي توانيد فضايي مناسبي ايجاد نماييد تا در فرصت به دست آمده، خود نيز به آرامشي نسبي دست يابيد.

    * در رابطه با كارفرمايان و مسئولان پيشين خود بي انصاف نباشيد و به بدگويي از آنها نپردازيد.

    با اعتماد به نفس سخن گفتن
    گاهي اوقات از شما خواسته مي شود تا به عنوان نماينده مسئولان اداره در همايشي شركت كنيد. در اين هنگام به جاي ترس و دلهره از حضور در جمع و پاسخگويي به سئوالات، بايد به اين نكته توجه كنيد كه يك فرصت استثنايي براي ابراز خودتان به شما روي آورده است.

    * هر چند ممكن است افراد بسيار ديگري وجود داشته باشند كه سطح معلومات و دانسته هاي آنها بسيار بالاتر از شماست ولي مسلماً هيچ يك آرامش خاطر و اعتماد به نفس شما را ندارند.
    همين مشخصه، وجه تمايز شما از ديگران است كه باعث انتخاب تان از سوي مسئولان بالاتر شده است. پيش از هرگونه تنشي، به اين موضوع خوب فكر كنيد.

    * هر كسي بايد از جايي شروع كند، پس به جاي نگراني به اين موضوع بينديشيد كه هم اكنون اين فرصت طلايي به شما روي آورده است.

    * به خاطر بسپاريد كه ميزان حضور و فعاليت شما در جمع، به اندازه فعاليت ديگر افراد ارزش و اعتبار خاص خود را داراست و هيچ چيزي كمتر از آنها ندارد.

    مهارت هاي صحبت و برقراري ارتباط با ديگران در چنين مواقعي اهميت فراواني دارند. اگر مي خواهيد تأثير به سزايي بر ديگران داشته باشيد و احترام همه را به خود جلب كنيد، بايد بتوانيد هر آنچه كه هستيد به خوبي بروز دهيد و اهداف و ديدگاه هايتان را در مسير مناسب آن بيان كنيد. به خاطر داشته باشيد كه صداي شيوا و رسا، نشانگر قدرت و توانايي وجودي شماست. آهنگ صدا و شدت و ميزان آن همگي با اهميت هستند. همچنين طرز ايستادن شما نيز بسيار مهم است. با سري بلند و افراشته بايستيد و شانه هايتان را آزاد بگذاريد. خم نشويد و هرگز سرتان را بالا و پايين نبريد. اگر بازوهايتان را راحت و كمي متمايل به پشت كنيد، قفسه سينه شما فراخ تر مي شود كه در قدرت صداي شما بسيار اثرگذار خواهد بود. سعي كنيد پيش از پاسخ به هر سؤال، كمي مكث كنيد، به آرامي نفس بكشيد و شروع به صحبت نماييد. قبل از حضور در چنين محافلي مي توانيد با تمرين جلوي آينه و آزمودن حالت هاي مختلف، از تنش و نگراني روز موعود بكاهيد.

    برقراري ارتباط
    آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چه عاملي باعث مي شود از صحبت و گفت وگوهاي دوستانه با همكاران تان احساس خجالت كنيد؟ آيا گمان مي بريد با اين كار احساساتتان را به ديگران تحميل مي كنيد يا اينكه آنها همان طور كه شما درباره ديگران قضاوت مي كنيد، به قضاوت در مورد شما مي پردازند؟ آيا از اينكه همكاران جديد به نقاط ضعف و قوت وجودي تان پي ببرند و آن را برجسته كنند مي ترسيد؟ حتماً ترجيح مي دهيد هنگام ورود به محلي، افراد حاضر چنان مشغول به كار باشند كه توجهي به حضور شما و مسائلي چون چاقي، لاغري، جواني و... در وجود شما نكنند! مطمئن باشيد هيچ كس در آنجا شما را قضاوت نمي كند. هميشه به خاطر بسپاريد كه در همان اتاق، افراد ديگري نيز مانند شما هستند كه احساس ناخوشايندي دارند. پس در هنگام حضور در يك جمع تازه سعي كنيد:

    * به دنبال كساني باشيد كه در ظاهر، تنها به نظر مي رسند. به دنبال بهانه اي براي كمك به اين افراد باشيد. كار چنداني لازم نيست بلكه يك گفت وگوي كوتاه و ساده كافي است. زمينه هاي مشتركتان را پيدا كنيد. علاقه واقعي تان را نشان دهيد و سعي كنيد نام آنها را به خاطر بسپاريد.

    * سئوال هايتان را واضح و روشن بپرسيد، چرا كه وقتي شما جزء به جزء جلو مي رويد، گفت وگوي صميمانه تان دچار سكته هاي پي در پي خواهد شد. قضاوت نكنيد و هيچ گاه ديگران را كوچك نشمريد.

    * منظور خودتان را واضح بيان كنيد و به خاطر جلب اعتماد ديگري، عقيده تان را پنهان نكنيد. بدانيد كه شما با ابراز و اظهار نظر خودتان احترام بيشتري به دست مي آوريد.

    * معجزه خنده را فراموش نكنيد.

    قدرت پذيرش انتقاد
    بسياري از ادارات، شرايط ارزيابي و سنجش خاصي دارند. از اين رو ممكن است گاهي شما نيز زير ذره بين كارفرمايان خود قرار بگيريد و به دليل برخي مشكلات، حتي مورد انتقاد واقع شويد.در اين هنگام نبايد هيچ گونه نگراني و تنشي به خود راه دهيد بلكه به اين بينديشيد كه اين موضوع مي تواند به شما كمك كند تا به نحوه كاركرد خودتان بيشتر آشنا شويد. اگر محل كارتان شلوغ و پرتنش است به خاطر داشته باشيد كه:

    * توانايي پذيرش انتقاد و سرزنش را در خود افزايش دهيد. همواره به خاطر بسپاريد كه معناي پرس وجوي كارفرماي شما انتقاد و نكوهش شخصيت شما نيست، بلكه فقط فرصتي دست داده كه بتوانيد زمينه هاي پيشرفت خودتان را بهتر بشناسيد.

    * از اينكه علت انتقاد مسئولان خود را بپرسيد، هراسي نداشته باشيد و اگر احساس مي كنيد كه صحبت هاي آنها غيرمنطقي است، با صراحت عقيده تان را مطرح كنيد و به دفاع از ديدگاه هاي خود بپردازيد.

    اين عامل به شما كمك مي كند تا روشي صحيح و مناسب براي پذيرش هرگونه تغيير و تحولي در پيش رو داشته باشيد. همان طور كه گفتيم، هر شغلي به خواسته ها و مهارت هاي خاصي نياز دارد كه اين موضوع به معناي منفي بودن رويكرد آن نيست. هر تغييري، با خود تنش و عدم آرامش را به همراه دارد كه براي پذيرفتن و انعطاف با شرايط جديد، به اندكي زمان نياز است.

    * در گذشته باقي نمانيد. از اشتباهات گذشته عبرت بگيريد و هر كاري كه مي توانيد براي جبران آن انجام دهيد. اين فكر را كه شما خود به خود دچار اشتباه مي شويد، از وجودتان دور كنيد.

    * هر كسي ممكن است در برهه خاصي نسبت به توانايي ها و قابليت هاي وجودي اش دچار ترديد شود و احساس ناامني و بي كفايتي كند. اين شخص حتي شايد از اعتماد به نفس بالايي هم برخوردار باشد. در واقع اطمينان به خود، به معناي آن نيست كه هرگز به ديگران تكيه نكنيم بلكه گاهي لازم است مهلتي به خود بدهيم و در برخي مسائل از كمك و مساعدت سايرين استفاده كنيم.

    * هر از گاهي از اينكه ريسك و خطر كنيد نترسيد. مواجهه با ترس، يكي از عوامل اصلي شكوفايي اعتماد به نفس است.

    * اگر نمي توانيد به سرعت اشتباهاتتان را جبران كنيد، با تأني و درنگ به اين مسئله بپردازيد و عجله نكنيد.

    * از فضاي زندگي خارج از محل كارتان لذت ببريد، چرا كه اين رويكرد مثبت مي تواند زندگي حرفه اي شما را نيز بسيار تحت تأثير خود داشته باشد.

  10. #80
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جمهوری اسلامی ایران(کشور امام عصر(عج))
    پست ها
    716

    پيش فرض تاریخچه روان شناسی اجتماعی

    توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

    اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

    به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

    روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
    ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
    آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

    این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

    روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

    از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
    روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
    در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

    در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
    موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
    مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
    • اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
    • اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
    • روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

    رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

    سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •