تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای از ورای پردهها تـــاب تو تابـســتان مـا
ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما
((مولوی))
باسپاس *1987*
Last edited by GOLDFINCH; 06-09-2014 at 12:51.
رویی که چو آتش به زمستان خوش بود
امروز چو « پوستین » به تابستانت
Last edited by Demon King; 06-09-2014 at 12:59.
نوبـهار از غنچه بیـرون شد به یک تو پیـرهن
بیدمشک انداخت تا دیگر زمســتان پوستین
با تشکر مهران...
راز دل با غنچه بلبل در میان آورده است
آنچه در دل داشت، گویا بر زبان آورده است
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
هر زمان کز غیب عشق ، یار ما خنجر کشد
گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندر کشد
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ای آمــده از عــــالـــم روحـــانـی تفـــت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
محتوای مخفی: بیت دوم
با تشکر مهران...
سحر رســد ز نـــدای خروس روحانی
ظفـــر رسد ز صــدای نقــاره بهـــرام
«مولوی»
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)