جاودانگی
اوست مقدس که فناییش نیست
عمر ِ ما هفتاد سال و هشتاد سال که نیست. ما بودیم و هستیم و خواهیم بود. گریزی از این نیست. ما چه بخوایم و چه نخوایم نمی تونیم بمیریم. مرگ نداریم. اون مرگی هم که میگن یه چیز ظاهریه برای اینکه بقیه که مردن ِ ما رو می بینن به فکر فرو بیفتن و دست بردارن از تکرار کارهای بیهوده.
در مقابل عمر نامتناهیی که داریم این عمر ِ ما صفره. فکر نکن که هفتاد سالته. همه مون تا نود سالگی بچه شیرخوره ایم.
یه حکیم انگلیسی در کتابی بنام Nursling of Eternity میگه تازه موقع مرگ ما رو از شیر میگیرن و بهمون شکر میدن!
حالا با این عمر ِ جاودانه چه بکنیم؟ بیاین توی این عمر نامتناهی شغلمون رو بیابیم. شغل اصلی ما عاشقیه. عاشق ٍ پروردگار بودنه. عاشق خدا بودن هم یه چیز ِ خیالی نیست که بریم توی یه معبدی خودمون رو حبس کنیم و با دنیا تماس نداشته باشیم. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. عاشق ِ خدا بودن یعنی عاشق ِ زیبایی بودن، عاشق ِ دانایی بودن و ....
ما اول توی بهشت بودیم.
گفتند: میوه ی هستی نخور، چون هستی قید ایجاد میکنه و ما خوردیم و مقید شدیم. یعنی اول به قید ِ نیستی، آزاده بودیم. آزاد و راحت. اما خواستیم از نیستی با پیدا کردن ِیک صورت ِ اختصاصی "هست" بشیم. پس از شر ٍ نیستی راحت شدیم. شدیم موجود.
بعد گفتند به میوه ی ترکیب نزدیک نشو. چون مرکب شدن ناراحتی داره. عناصر که ترکیب می شن، بعدا می خوان از هم جدا بشن و پوست از سرمون میکنن. درواقع گندم یا سیب رمزی از همون میوه ی درخت ٍ ترکیبه. حالا که اون میوه رو خوردی و اومدی توی عالم ِ ترکیب. فکر نکن که دیگه تموم شد. ما هنوز هم داریم میوه می خوریم!
اون موقعی که بچه بودیم، توی بهشت ِ کودکی ِ خودمون بودیم. اما آرزوی بزرگ شدن داشتیم. میوه ی عقل رو خوردیم و شدیم مکلف.
البته درسته که به توصیه ی نخور گوش نکردیم اما این نخورنخورها رو برای این گفتند که ما رو تشویق به خوردن بکنن! اگه نمی گفتن نخور ممکن بود صد سال که بگذره هم از کنار ِ این میوه رد نشیم، اما چون اشاره کردن بهش و گفتن نخور، ما تحریک به خوردن شدیم. مثل موقعی که مثلا میگن لواشک نخور و بمحض گفتن ِ این حرف ما بزاقمون تحریک میشه برای خوردن. ما این میوه ها رو خوردیم و خوب کاری هم کردیم، چون در مشکلاتش تجربه ها کسب می کنیم و به حکمتهایی میرسیم.
بعد از مکلف شدن گفتند میوه ی درخت علم رو نخور. چون نهایتا اگه اشتباهی کنی میگن جاهله و نمی دونه و مسؤول نیست. اما اگه عالم بشی دیگه مسؤول میشی. ما گوش نکردیم و خوردیم!
بعد از علمِ گفتند لااقل میوه ی درخت ِ عشق رو نخور چون عشق چیز ساده ای نیست و حریفش نیستی. حتا کوه هم از پذریفتن ِ این بار خودداری کرد. "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها". اما ما عاشق شدیم و میوه ی عشق رو هم خوردیم.
"
تنها شغل عالم عاشقیست.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
زشت ترین چیزهای دنیا از نبودن سرچشمه میگیره و زیباترین چیزها از بودن ناشی میشه. وقتی به یکی بگن تو هیچوقت نمی میری، اصلا نمی تونی بمیری، ببینین چقدر شاد میشه. پس "بودن" و "شادی" از یه جنسه.
به قول مولانا:همچو خفتن گشت این مردن مرا ز اعتماد َ بحث کردن ای خدا
شما شبها که می خوابین آیا می ترسین برین توی رختخواب؟ چرا نمی ترسین؟ چون می دونین قراره فردا صبح بیدار بشین. از این اعتماد انسان جوان میشه.
مرحوم ِ پدر اشعار ِ پیریشون از اشعار جوانیشون جوانتر بود. این شعر رو پدر در هفتاد سالگی گفتن:پرسند الهی کیستیِ؟ من عاشقی بی حوصله آواره ای بی خانمان، دیوانه ای بی سلسله (حکیم الهی قمشه ای) پروانه ای پر سوخته، شمع ِ وفا افروخته، زهر ِ صفا آموخته، عشق و جنون و ولوله خندیم ما دیوانگان، بر قصر و کاخ ِ خاکیان آن سان که می خندد فلک بر آشیان ِ چلچله (حکیم الهی قمشه ای)
تمام ساختمانهای این دنیا در برابر ِ مقام ِ تو کوتاهه. اشکال ِ کار ِ ما اینه که نشستیم. اگه همت کنیم و روی پای خودمون بلند شیم، قد ِ ما از سقف ِ آسمان بلندتره که گفت: "لقد کرمنا بنی آدم". این بلندای ما بخاطر َ مقام ِ شخصی ِ ما نیست. ما بواسطه ی بلندی مقام ِ خداست که این مقام رو می تونیم پیدا کنیم. الله الصمد. یعنی خدا بی نیازه. مثل دریا که به کف و موج وابستگی نداره اما کف و موج به دریا وابسته اند و بی دریا، اونا هم وجود ندارن.
برای بلند شدن باید دعا کرد. دعا رو دست کم نگیرین. کسی که دعا می کنه رو هم دست کم نگیرین. دعا یعنی استجابت. همون موقع که دعا می کنی مستجاب میشه. تمام نیروهای درونت بسیج میشن. نیروهایی که در خواب بودن بیدار میشن و هم هدف میشن. آخه خیلی چیزها در وجود ِ ما خوابیده و دعا یعنی بسیج ِ نیروهای درون. خداوندی که چو نامش بخوانی نیابی تو در جوابش افترانی (نظامی)
خدا کیه؟
خدا کسیه که هیچوقت، از قبل از ازل تا بعد از ابد، به خواب نمیره. ما چکار کنیم که به خواب نریم و نیروهای به خواب رفته مون بیدار شن؟
اهل ِ معرفت خوابشون هم عین بیداریشونه. خیلی از جوابها رو در عالم ِ خواب پیدا می کردن. اگه خواب به معنی بی خبری باشه، این خواب که دیگه خواب نیست. به نیایشهای فردوسی نگاه کنین:بنام خداوند ِ جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد خداوند ِ نام و خداوند ِ جای خداوند ِ روزی ده ِ رهنمای ز نام و نشان و گمان برتر است نگارنده ی برشده گوهر است (برشده گوهر = عقل) خرد گر سخن برگزیند همی همانرا گزیند که بیند همی خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشه ی سنجی، کِی گنجد او؟
یعنی عقل ِ تو در ترازوی احدیت است. ما با این عقل نمی تونیم به او برسیم چون راهی به شناخت ِ او نداره.
" کسی که دعا می کند را دست کم نگیرید. " دکتر حسین الهی قمشه ای
همه ی عقلها وقتی به او رسیدن، عقلشون رو انکار کردن و گذاشتنش کنار و یه نظر اون جمال رو دیدن. خود ِ کانت هم از راه ِ عشق و محبت فهمید خدا هست.
کانت نوکری داشت که پیرمرد ِ مسنی بود. خود ِ کانت هم خیلی فقیر بود طوریکه یکدونه پیرهن داشت که وقتی میشستش، اونقدر بیرون نمی رفت تا اون خشک بشه. یه لا قبا بود. حالا حساب بکنین که چنین آدمی چقدر می تونه به نوکرش پول بده. این پیرمرد هم زن و بچه داشت و خیلی هم محتاج بود، اما هر ماه نصف حقوقش رو به یه زن بسیار فقیری می داد که چندتا بچه ی قد و نیم قد داشت. کانت که از این موضوع مطلع شد از خودش سؤال کرد:1- چرا این کار رو می کنه؟ 2- چرا همه ی آدمها این کار رو خوب میدونن؟ عقل که میگه این کار خوب نیس. پس خوب بودن ِ این کار از کجا میاد؟
اگه خوب فکر کنین همین دو سؤال معاد رو اثبات میکنه. هر کس می شنوه فلانی گذشت کرده از حقش میگن: چه جوانمردی! هرکس رفتار پوریای ولی رو می بینه، با این وجود که او زمین خورد میگه چه بزرگی و مقامی.
نظامی یکجایی اعجاز کرده. اومده ده جلد کتاب فلسفه ی نوشته شده توسط هگل رو یک بیت کرده. مفهوم این بیت شعر اینه که میگه:من در صحرای اندیشه داشتم سیر می کردم یک کم دیدم، یک بسیار یک قطره دیدم، یم دریا اسم قطره خوبی بود اسم دریا بدی بود بعد دیدم که اون قطره بدون ِ هراس و خیلی گستاخ و جسورانه داره به طرف ابدیت پیش میره.
به این تصویری که نظامی براتون طراحی کرده خوب نگاه کنین. آدم دچار حیرت میشه از عظمت ِ این شکوه و جسارت.
والت پیتمان بعد از خوندن ده جلد اثار هگل هم میگه:" اون دریا مضطربه و خودش رو می خواد یه جایی پنهان کنه، و خوبی، حتا یک قطرش هم به اون دریا غلبه می کنه."
نظامی در مخزن الاسرار میگه: چراغی به چلیپایی نهادم دُری بر گُرده ی دریایی نهادم روشنی ٍ دیده ی تاریک ٍ عقل مهره کش ٍ رشته ی باریک ٍ عقل
عقل وقتی باریک میشه می تونه به جواهرات دسترسی ÷یدا کنه. کسی دیدین تا حالا جواهر رو به طناب ِ رخت آویزون کنه؟ انشتین هم همینو میگه. میگه من عقلم رو باریک می کنم تا بتونه ایده ها رو بگیره و ایده ها از جانب خدا به من می رسند. Ideas come from God.
"
تنها با خوبی می توان
به خوبی ِ محض رسید.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
بحث دیالکتیک چی میگه؟ میگه عالم همیشه در جنگه و همه جا کشمکشه. اینها تفسیرهای جدیدی از نظریات کهنه. نظامی هم این رو می دونسته و بهش جواب داده. گفته:کشمکش ِ دهر، در او زندگیست پیش ِ خداوندی ِ او بندگیست
این بحث میگه: در هر جنگی یک چیز ثالثی خلق میشه که از هردوتای قبلی کاملتره. این یه جور تکامله. اینها اونقدر تکامل پیدا میکنن تا به کاملترین که خدا باشه میرسن.
نظامی هم این بحث رو گفته اما همه رو با هم صلح و آشتی داده و گفته که نمی بینین که همه دارن خدا رو ستایش می کنن. بله اگه خدایی نبود اونوقت همه چیز با هم در جنگ بودن اما حضور دائمی ِ خدا در همه چیز نقطه ی پایانی به همه ی جنگها و کشمکشهاست. ای درون پرور ِ برون آرای ای خرد بخش ِ بیخرد بخشای (سنایی) ذره ای دردم ده ای درمان ِ من زانکه بی دردت، بمیرد جان ِ من (عطار)
یاد ده ما را سخنهای رقیق کان به رحم آرد ترا ای خوش رحیم، ای مبدل کرده خاکی را به زر خاک ِ دیگر را نموده بوالبشر، ای که خاک ِ تیره را تو نان کنی ای که نان ِ مرده را تو جان کنی، ای که جان ِ خیره را رهبر کنی ای که بی ره را تو پیغمبر کنی. (مولانا)
این ابیات نشون میده که تمام بزرگان ایران مثل نظامی به این مرحله به مرحله تمامل صلح آمیز اعتقاد داشتند. پس این نظریات جدید هیاهوهای جدیدی برای نظریات ِ کهنیست.جهان متفق بر الهیتش فرومانده در کنه ِ ماهیتش (سعدی)
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست (سعدی) ای شاهد ِ جان باز آ در غیب ِ جهان کم زن
نقش ِ رخ ِ زیبا را در پرده ی عالم زن
در نظم ِ جهان دستی، بر طره ی پر خم زن
مانند ِ خلیل، ای جان، آتشکده گلشن کن
بازار ِ بتان بشکن، راه ِ بت ِ اعظم زن
لاهوت ِ مسیحا را، محو ِ رخ ِ زیبا کن
ناقوس ِ کلیسا را زین زمزمه بر هم زن
(حکیم الهی قمشه ای)
انشالله که سالک ِ راه ِ حق بشیم...
بازنشست نشیم...
"
بدن ما نسبت به
برنامه ریزی در راه عشق
پاسخ مثبت نشان میدهد و عمر
انسان طولانی تر می شود.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
برنامه بریزین برای هر ساعت ِ زندگیتون. برنامه ریزی خودش عمر ِ آدم رو طولانی میکنه.
بدن ِ ما به برنامه ریزی در راه ِ عشق پاسخ مثبت میده. در هفتاد سالگی بگو من میخوام یه کلاس جدید برم و چیز جدیدتز یاد بگیرم. تک تک ِ روزهایی که خدا بهتون میده یه معجزه ی بزرگه.
زندگی واقعا رقصیست به سوی خدا.
سخنرانی دکتر الهی قمشه ای
از شبکه ی چهارم سیما پنجشنبه ها ساعت 23
سایت شفا