تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 6 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 58

نام تاپيک: پروین اعتصامی

  1. #1
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض پروین اعتصامی

    بیوگرافی و زندگی نامه پروین اعتصامی



    پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.
    در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است.

    رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید.


    پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.


    یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .

    کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.

    اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.



    زندگینامه
    رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند و سخندان خود که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود، به رشد پرداخت.

    در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.


    در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد.


    او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند.


    "پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود."


    خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند.


    پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.


    این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد.


    پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.

    شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.

    با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.


    بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت در حالی که بعد از آن سالها می توانست عالی ترین پدیده های ذوقی و فکری انسانی را به ادبیات پارسی ارمغان نماید. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.


    در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند.


    در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستانسرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد.




    ویژگی سخن
    او در قصایدش پیرو سبک متقدمین بویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوهء را که شیوهء شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی .

    چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .


    قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.

    پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.
    مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که پیرامون سبک اشعار پروین و ویژگیهای اشعار او نوشته است.
    سخن آخر عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است. شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند در پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است


    پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است:
    اینکه خاک سیهش بالین است
    اختر چرخ ادب پروین است
    گر چه جز تلخی از ایام ندید
    هر چه خواهی سخنش شیرین است
    صاحب آنهمه گفتار امروز
    سائل فاتحه و یاسین است
    دوستان به که ز وی یاد کنند
    دل بی دوست دلی غمگین است
    خاک در دیده بسی جان فرساست
    سنگ بر سینه بسی سنگین است
    بیند این بستر و عبرت گیرد
    هر که را چشم حقیقت بین است
    هر که باشی و زهر جا برسی
    آخرین منزل هستی این است
    آدمی هر چه توانگر باشد
    چو بدین نقطه رسد مسکین است
    اندر آنجا که قضا حمله کند
    چاره تسلیم و ادب تمکین است
    زادن و کشتن و پنهان کردن
    دهر را رسم و ره دیرین است
    خرم آن کس که در این محنت‌گاه
    خاطری را سبب تسکین است





  2. 8 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2

    پيش فرض




    بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

    1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
    2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
    3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید





    » قصـــایـــد :



    فهرست قصایــد بر اساس حرف آخـر قـافیـه جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر کافی ست حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید .

    ا

    قصیده 1: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 2: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 3: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 4: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ت

    قصیده 5: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 6: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 7: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 8: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 9: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 10: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    د

    قصیده 11: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 12: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 13: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    گ

    قصیده 14: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ی

    قصیده 15: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 16: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    قصیده 17: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    » مثنویـات ، تمثیـلات و مقطعـات :


    آتش دل : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آرزوها :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آرزوها :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آرزوها :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آرزوها :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آرزوی پرواز :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    آئین آینه : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    از یک غزل :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    امروز و فردا :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    امید و نومیدی :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    ای گربه :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    بام شکسته :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    برف و بوستان :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    بنفشه :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    بهای جوانی :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    بی آرزو :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    حدیث مهر :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    درتعزیت پدر :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    زن در ایران :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    شاهد و شمع :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    شکسته :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    شکنج روح :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    صاف و درد :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    صاعقه کا ، ستم اغنیاست :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    کاروان چمن :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    گره گشای :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    مست و هشیار :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    نیکی دل :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    نکوهش نکوهیده :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    هرچه باداباد :
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    آخرین به روز رسانی : 1391/3/5

    و آپدیت کامل بود تا پست: 57#
    Last edited by Ahmad; 17-07-2013 at 12:42.

  4. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    شاهد و شمع
    شاهدی گفت بشمعی کامشب
    در و دیوار، مزین کردم
    دیشب از شوق، نخفتم یکدم
    دوختم جامه و بر تن کردم
    دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت
    بستم و باز بگردن کردم
    کس ندانست چه سحرآمیزی
    به پرند، از نخ و سوزن کردم
    صفحهٔ کارگه، از سوسن و گل
    بخوشی چون صف گلشن کردم
    تو بگرد هنر من نرسی
    زانکه من بذل سر و تن کردم
    شمع خندید که بس تیره شدم
    تا ز تاریکیت ایمن کردم
    پی پیوند گهرهای تو، بس
    گهر اشک بدامن کردم
    گریه‌ها کردم و چون ابر بهار
    خدمت آن گل و سوسن کردم
    خوشم از سوختن خویش از آنک
    سوختم، بزم تو روشن کردم
    گر چه یک روزن امید نماند
    جلوه‌ها بر درو روزن کردم
    تا تو آسوده‌روی در ره خویش
    خوی با گیتی رهزن کردم
    تا فروزنده شود زیب و زرت
    جان ز روی و دل از آهن کردم
    خرمن عمر من ار سوخته شد
    حاصل شوق تو، خرمن کردم
    کارهائیکه شمردی بر من
    تو نکردی، همه را من کردم



  6. 2 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    بی رنج، زین پیاله کسی می نمی‌خورد
    بی دود، زین تنور بکس نان نمیدهند
    تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران
    هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند

    ====================================

    خیال کژ به کار کژ گواهی است
    سیاهی هر کجا باشد، سیاهی است
    به از پرهیزکاری، زیوری نیست
    چو اشک دردمندان، گوهری نیست
    مپوش آئینه کس را به زنگار
    دل آئینه است، از زنگش نگهدار





  8. این کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    دستبرد برادر به ديوان خواهر



    در بخش سوم مقالهي «چند کلمه در بارهي پروين اعتصامي» که قبلا سخنش رفت، تنها همان سه بيت آخر قصيده را نقل کرده بودم با ذکر اين عبارت که «پروين» در اين بيتها «اقدام رضاشاه را در آزادي زنان ايران مورد ستايش قرار دادهاست». مدت زيادي از انتشار آن شمارهي «ايرانشناسي» نگذشته بود که يکي از آشنايان تماس گرفت و گفت: «فلاني، تو که شاعري و شعر ميگويي و شعر خوب هم ميگويي، چرا تا به حال دست خودت را رو نکرده و از اشعارت چيزي را به چاپ نسپردهبودي؟ تازه حالا هم شعرت را به نام ديگري چاپ ميکني!»
    سخنان وي را شوخي محض تلقي کردم و گفتم با آن که از قواعد و ضوابط شعر کهن بيخبر نيستم، تا کنون حتي يک مصراع هم نسرودهام، چه رسد به به شعر نو که از قواعد آن به کلي بيخبرم. بعد گفتم ممکن است بفرماييد مقصودتان از شاعري بنده چيست؟
    پاسخ داد:« همين سه بيتي که خودت ساختهاي و در سرمقالهي «ايرانشناسي»، به «پروين» بيچاره منسوب کردهاي. جواب دادم اين ابيات از «پروين» است، نه من. اما او اصرار داشت که اين بيتها در ديوان «پروين» نيست.

    آن سه بيتي را که من نقل کردهبودم از ديوان «پروين اعتصامي»، طبع دوم، تهران، مهر »1320 بود. در اين تماس تلفني همان سه بيت و کمي پيش از آن را برايش خواندم و منتظر عکسالعمل او شدم. لحظاتي گذشت تا پاسخ داد که من هم ديوان شعر «پروين» را در برابر خود دارم که اين قصيده در آن چاپ شدهاست، ولي اين سه بيت در آن نيست. ديوان مورد استفادهي او، طبع سوم و تيرماه 1323 بود. آنگاه هر دو متوجه شديم که مسأله بايست مربوط به اختلاف چاپهاي ديوان باشد.

    روز بعد به کتابخانهي کنگرهي آمريکا،در شهر «واشنگتن» رفتم و به لطف «ابراهيم پورهادي» - که سالها بخش کتابهاي فارسي ايران و افغانستان و تاجيکستان زير نظر او قرار داشت- چند چاپ ديوان «پروين اعتصامي» را که داشتند برايم آوردند. به مقايسهي آنها پرداختم و معلوم شد که اين قصيده با سه بيت مورد بحث فقط در چاپ دوم آمدهاست و نه در چاپهاي بعدي ديوان.

    طبع دوم ديوان زير نظر «ابوالفتح اعتصامي» برادر «پروين» با توضيح ذيل منتشر گرديدهاست:

    « مدتي بود از خانم «پروين اعتصامي» تقاضا مينمودم موافقت کنند به طبع مجدد ديوان که نسخ چاپ اول آن از ديررماني ناياب شدهبود اقدام کنم.بر اثر اين اصرار، در نوروز امسال اجازهي تجديد طبع را دادند.

    گمان ميبردم چاپ دوم نيز مانن طبع اول تحت نظر خود ايشان انجام خواهد يافت. افسوس که اجل مهلت نداد و خانم «پروين اعتصامي» که در روز سوم فروردين در بستر بيماري خفتهبودند، در نيمهي فروردين 1320، نيمه شب، در عنفوان جواني به سراي جاويدان شتافتند. کاري را که آرزو داشتم در حيات خواهر انجام دهم، ناچار با تأسف و اندوه بسيار پس از درگذشت ايشان صورت دادم و اينک چاپ دوم ديوان از لحاظ ارباب فضل و دانش ميگذرد.

    طبع جديد، قسمت عمدهي قصايد، مثنويات، تمثيلات، مقطعات و مفردات خانم «پروين اعتصامي»را شامل است. قصايد و قطعاتي که در طبع اول (سال 1314) نبوده و تعداد آنها متجاوز از پنجاه است، در طبع مجدد با علامت (*) نمايانده شده تا از آنچه سابقاً منتشر گرديده متمايز باشد..ابوالفتح اعتصامي

    « تهران- مهر 1320

    ***

    از اين مقدمه چنين برميآيد که «پروين» در نوروز 1320 و يا پيش از آن، اجازهي تجديد طبع ديوان را به برادر داده و وي در فاصلهي در گذشت او در نيمهي فروردين 1320 تا مهر 1320 چاپ آن را به پايان رساندهاست. وقتي بر بنده مسلّم گرديد که «ابوالفتح اعتصامي» در فاصلهي سه سال _ بين چاپ دوم و سوم ديوان _ در يک قصيده، سه بيت مهم آن را حذف کرده و در ميراث ادبي خواهر خود خيانت روا داشتهاست، به بقيهي قسمتهاي طبع سوم ديوان «پروين» نيز مشکوک شدم. بيم آن بود که برادر که يکتنه ميراثخوار ادبي خواهر بودهاست در موارد ديگر نيز دسته گلهايي از اين گونه به آب داده باشد! پس در طي 12 سال اخير، در چند نوبت، برخي از قسمتهاي اين دو چاپ را نه به قصد استقصاء، با يکديگر مقايسه کردم و دريافتم که «ابوالفتح اعتصامي» ذر چاپ سوم ديوان، نسبت به چاپ دوم، حداقل تغييراتي را به شرح زير دادهاست:

    1 – از قصيدهي «گنج عفت» سه بيت مورد نظر را حذف کردهاست. او نه در مقدمهي کتاب و نه در زيرنويس صفحهاي که اين قصيده در آن به چاپ رسيده _ برخلاف سنت جاري _ به حذف اين بيتها در چاپ سوم اشارهاي نکردهاست، تا چا رسد به اين که دليل کار نادرست خود را ذکر کردهباشد. مشکل آن است که چون در شصت سال اخير، چاپ دوم ديوان «پروين اعتصامي» بسيار ناياب شده و همه از چاپهاي سوم به بعد ديوان، که توسط «ابوالفتح اعتصامي» به چاپ رسيده و يا چاپهاي ديگر استفاده ميکنند، کسي از وجود اين سه بيت مطلقاً اطلاعي ندارد.

    2 _ بعد از اين که اين موضوع روشن گرديد، متوجه شدم «ابوالفتح اعتصامي» عنوان اين قصيده را هم در چاپهاي سوم به بعد، از «گنج عفت» به «زن در ايران» تغيير دادهاست. در حالي که «پروين» به يقين عنوان «گنج عفت» را با توجه به يکي از ابيات اين قصيده «زن چو گنجور است و عفت، گنج و حرص و آز، دزد...» برگزيده، که در آن «عفت» و «گنج»را به کار برده است.
    برادر که پس از مرگ خواهر اين عنوان را هم به دليلي نپسنديده، آن را به «زن در ايران» _ شايد بر اساس کاربرد آن در اولين بيت قصيده: «زن در ايران پيش از اين گويي که ايراني نبود...» _ تغيير دادهاست.

    3 _ در چاپ دوم، تعداد قصايد 43 است و در چاپ سوم، 42 عدد. «ابوالفتح اعتصامي» شعر «فرشتهي انس» (شمارهي 43، چاپ دوم) را در بخش «مثنويات و تمثيلات و قطعات» با شمارهي 145 ذر چاپ سوم آوردهاست. بدون هيچ اشارهاي به جا به جا کردن اين شعر.
    ناگفته نماند که «فرشتهي انس»، با مطلع: «در آن سراي که زن نيست انس و شفقت نيست/ در آن وجود که دل مُرد، مُردهاست روان»، با توجه به قافيه دو مصراع بيت اول آن، قصيده نيست و قطعه است.
    پس اگر قرار دادن اين شعر در بخش «مثنويات و ...» چاپ سوم به اين دليل بوده، البته کار درستي بودهاست. اما معلوم نيست چرا «ابوالفتح اعتصامي» چهار «قطعه»ي ديگر را که در بخش «قصايد» طبع دوم، چاپ شده به بخش «مثنويات» منتقل نساختهاست؟
    مطلع آن چهار قطعه به قرار زير است:

    شمارهي 4: يکي پرسيد از سقراط کز مردن چه خواندهستي/ بگفت اي بيخبر مرگ ار چه نامي زندگاني را..
    شمارهي 9: عاقل ار کار بزرگي طلبيد/ تکيه بر بيهده گفتار نداشت...
    شمارهي 20: داني که را سزد صفت پاکي/ آن کاو وجود پاک نيالايد...
    شمارهي 36: تو بلندآوازه بودي اي روان/ با تن دون يار گشتي، دون شدي...

    4 _ در چاپ دوم ديوان، شعر معروف «روزي گذشت پادشهي از گذرگهي/ فرياد شوق بر سر هر کوي و بام خاست» با شمارهي ترتيب و عنوان «205 – کجروان» چاپ شدهاست و در چاپ سوم با شماره و عنوان«57 - اشک يتيم». در حالي که به نظر ميرسد «پروين» با توجه به لفظ «کجروان» در بيت آخر اين قطعه، عنوان شعر خود را برگزيده بودهاست:

    پروين به کجروان سخن از راستي چه سود
    کـــو آن چنـــان کسيکه نرنجــد ز حرف راست

    ناگفته نماند که «پروين: اين شعر را در صفر سال 1340 هجري قمري در مجلهي «بهار» با عنوان «اشک يتيم» چاپ کرده بود ولي در طبع دوم ديوان، عنوان آن را به «کجروان» تغيير دادهاست.


    5 _ در چاپ دوم، شعر «چو رنگ از رخ روز پرواز کرد/ شباهنگ ناليدن آغاز کرد...»، با شمارهي تر تيب و عنوان «126- شباهنگ» چاپ شدهاست. «پروين» علاوه بر بيت اول که در آن «شباهنگ» را به کار برده، در بيت هفتم نيز همين لفظ را تکرار کردهاست: «بخفتند مرغان باغ و قفس/ شباهنگ افسانه ميگفت و بس...».
    «ابوالفتح اعتصامي» نه تنها شمارهي ترتيب و عنوان شعر را از «126 – شباهنگ» چاپ دوم به «129 – شباويز» طبع سوم تغيير دادهاست، بلکه در بيت اول و هفتم آن نيز به جاي «شباهنگ»، «شباويز» به کار برده و به هيچ يک از اين تغييرات در چاپ سوم اشارهاي نکردهاست.

    6 _ ترتيب پنج شعري که با عنوان «آروزها» در طبع دوم چاپ شده، در طبع سوم تغيير داده شدهاست.

    7 _ شمارهي ترتيب و عنوان اين سه شعر نيز تغيير داده شدهاست:
    شعر «63 – باد و بروت» چاپ دوم به «بادِ بروت»
    شعر «201 – يک غزل» چاپ دوم به «56 – از يک غزل»
    شعر «203 = رنجبر» چاپ دوم به «61 – اي رنجبر»
    که به اين تغييرات نيز در چاپ سوم اشارهاي نشدهاست.

    8 _ در چاپ دوم، سه بيت زير با شماره ترتيب و عنوان «202 – مقطعات و مفردات» بيهر گونه زيرنويسي چاپ شدهاست:

    اي گـــل تـــو ز جمعيت گلــــزار چـــه ديدي
    جــز سرزنش و بدســري خــار چـــه ديدي
    اي لعــل دلافــــروز تــــو با اين همــه پرتــو
    جــز مشتري سفلــه بــــه بازار چـــه ديدي
    رفتي بـتـه چمن ليک قفس گشت نصيبت
    غيــر از قفس اي مـــرغ گرفتـــار چــه ديدي

    در حالي که همين سه بيت در چاپ سوم با شمارهي ترتيب و عنوان «207 – مقطعات و مفردات»، و با اين زيرنويس چاپ شدهاست:
    « زبان حال: شاعر، شرح دورهي کوتاه (دو ماه و نيم) زناشويي خود را در اين سه بيت گنجاندهاست.

    9 _ در همين قسمتِ «مقطعات و مفردات» در چاپ سوم، شرحي در ذيل دو بيت زير:

    از غبـــار فکـــر بـــاطل پاک بايــــد داشت دل
    تا بدانـــد ديو، کــــاين آيينه جاي گــرد نيست
    مرد پندارند پروين را، چه برخي زاهل فضل
    اين معما گفته نيکوتر که«پروين» مرد نيست

    آمدهاست بدين شرح:«... اين رباعي را شاعر براي شناساندن خود و رفع اشتباه از کساني که او را مرد ميپنداشتند، گفته...»، که با زيرنويس چاپ دوم اين دو بيت متفاوت است. درضمن توضيح اين موضوع نيز لازم است که اين دو بيت رباعي نيست.

    10 _ از نمونههايي که ذکر شد، آشکار است که «ابوالفتح اعتصامي» به طور کلي شمارهي ترتيب اشعار را در چاپ سوم و چاپهاي بعدي ديوان، مطلقاً در متن طبع دوم تغييري نميداد و اگر عم به دليلي خود را مجاز ميدانسته که در شعر خواهر دست ببرد، بايست در هر مورد در ذيل صفحهي مربوط، توضيح ميداد که ضبط چاپ دوم چه بودهاست.

    عدم توجه به اين موضوع حاکي از آن است که وي با الفباي کاري که داوطلبانه به عهده گرفته بوده، آشنا نبوده و مانند کاتبان قرون پيشين به خود حق ميدادهاست که در يک متن ادبي به دلخواه خود تغييراتي بدهد. به همين دليل بود که روزي استاد «مجتبي مينوي» در «جشنوارهي توس»، در تالار فردوسي دانشکدهي ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي، فرياد برآورد که همهي کاتبان ما خائن بودهاند. چون تني چند به سخنان وي محترمانه اعتراض کردند، پاسخ داد: «اگر کاتبان ما امين بودند، از جمله نسخههاي خطي «شاهنامه فردوسي» که امروز در اختيار داريم، به تفاوت، بين چهل تا شصت هزار بيت نداشتند.» و چنين است وضع ديگر نسخههاي خطي ما.

  10. #6
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    عيب کار برادر گفته شد، هنرش را نيز بايد گفت. اگر «ابوالفتح اعتصامي» نبود، به هيچوجه معلوم نيست که پس از مرگ «پروين»، چه بر سر ديوان وي ميآمد. ظاهراً در خانوادهي «ميرزا يوسف خان آشتياني، اعتصامالملک» کسي که اهل چنين کاري باشد، وجود نداشتهاست.

    «ابوالفتح اعتصامي» با آن که فروشگاهي براي فروش لولا و قفل، در خيابان «سپه» داشت، به استناد سخن «سرور مهکامه محصص» دوست نزديک «پروين»، اهل مطالعه و کتاب هم بودهاست. «مهکامه» در مصاحبهاي گفتهاست:
    «پروين به ابوالفتح اعتصامي علاقهاي بسيار ابراز ميکرد و همواره در موقع ذکر نام او با خوشحالي فراوان، اشتياق وافرش را به مطالعهي مداوم، تحسين و ستايش ميکرد».

    «ابوالفتح اعتصامي» بين سال 1320 (طبع دوم ديوان) تا سال 1355، هشتادو چهار هزار نسخهي ديوان «پروين اعتصامي» را شخصاً (با عنوان ناشر) چاپ کرده و در اختيار هموطنانش قرار دادهاست. به اين رقم، نسخههايي را که او از سال 1355 به بعد به طبع رسانيدهاست، يا ديگران بر اساس طبع وي چاپ کردهاند، بايد افزود.

    ***

    چرا برادر سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» را حذف کردهاست؟





    از موارد دهگانهي «ابوالفتح اعتصامي»که برشمردم، شمارههاي 2 تا 4 حداکثر، مريوط به اعمال سليقهي ادبي اوست. ولي حذف سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» از چاپ سوم ديوان، از مقولهي ديگري است. به نظر نگارندهي اين سطور، علت حذف آن را بايد به طور کلي در وضع سياسي ايران و جوّ حاکم بر ايرانِ پس از شهريور 1320 جست که افراد مختلف کوشيدهانذ از «پروين» هيجده، نوزده ساله، مبارزي ضد رضاشاه و دربار او معرفي کنند.

    از ياد نبريم که پيش از حملهي ناگهاني متفقين به ايران در سوم شهريورماه 1320، مدتها راديو «بي.بي.سي» انگلستان، براي زمينهسازي، نخست رضاشاه و کارهاي او را در دوران سلطنتش از تمام جهات، مورد حمله قرار ميداد و ذهن ايرانيان را براي يک دگرگوني عظيم، آماده ميساخت. چنان که اين برنامه، پيش از انقلاب اسلامي ايران در سال 1357نيز از سوي همان سازمان سخنپراکني انگلستان تکرار شد.

    باري دو کشور انگلستان و شوروي در سوم شهريور، ايران را از زمين ودريا و هوا مورد حمله قرار دادند. رضاشاه ناچار به استعفا شد و از سوي قواي اشغالگر انگلستان به اتفاق اکثر افراد خانوادهاش به جنوب افريقا تبعيد گرديد – البته کسي هم در آن زمان اعتراضي نکرد که رضاشاه، بد و بسيار بد، ولي چرا شاه مملکتي را قواي بيگانه به سرزميني بسيار دور از ايران تبعيد کردهاست_ پس از تبعيد رضاشاه و اشغال ايران، حمله به رضاشاه و اعمالش از سوي سهجبهه، به شدت آغاز گرديد که اينک پس از گذشت 60 سال هنوز هم کم و بيش همچنان ادامه دارد. نخست از سوي حزب تودهي ايران، ديگر از طرف به اصطلاح «روحانيان» که رضاشاه از آنان در دادگستري و آموزش و پرورش و اوقاف خلع يد کرده بود و با اعلام کشف حجاب اجباري _ عليرغم رأي آنان _ راه را براي پيشرفت زنان در ايران هموار ساخته بود و سوم از سوي رجل سياسي معروف دکتر «محمد مصدق» که در مجلس چهاردهم، رضاشاه و تمام کارهايش، از جمله کشف حجاب، ساختن راه آهن سراسري، نوسازي مملکت، حتي افزايش مدارس را _ به علت آن که به زعم او از کيفيت تحصيلات در آنها کاسته شده بود _ هدف حمله قرار ميداد و او را مأمور انگلستان معرفي ميکرد که استقلال مملکت را برخلاف سلطان احمد شاه قاجار بر باد دادهاست. در نتيجه در آن سالها کسي جرأت دفاع از کارهاي مثبت رضاشاه را نداشت.

    ***

    تنها دليلي که به عقيدهي اين بنده براي حذف سه بيت: «خسروا دست تواناي تو آسان کرد کار...» از قصيدهي «گنج عفت» در سال 1323 به نظر ميرسد، آن است که چون در آن شرايط، دفاع از رضاشاه و تأييد اقدامات او نوعي خودکشي سياسي به حساب ميآمده، «ابوالفتح اعتصامي» _ که از عقيدهي سياسياش مطلقأ بيخبرم _ در درجهي اول شايد براي دفاع از خواهر درگذشتهاش و در درجهي دوم براي دفاع از شخص خود که ناشر ديوان بوده، اين سه بيت را در چاپ سوم حذف کردهاست. گمان من آن است که اين کار تحت تأثير جو کاذب «روشنفکري» حاکم بر آن سالها در ايران انجام شدهاست. چه در آن سالها بسيار بودند کساني که تودهاي نبودند ولي براي آن که از قافلهي باصطلاح «روشنفکران» عقب نمانند به چپ بودن و چپروي و تودهاي بودن تظاهر ميکردند. دليل اين که حذف اين سه بيت را مربوط به قدرت و نفوذ روحانيان و يا نفوذ شخص دکتر مصدق و مخالفت آنها با رضاشاه نميدانم، آن است که بيت پيش از اين سه بيت، يعني:
    چشم و دل را پرده ميبايست، اما از عفاف چـــادر پـــوسيده، بنيـــــــاد مسلماني نبود
    را «ابوالفتح اعتصامي» حذف نکردهاست، در حالي که «پروين» به صراحت و بيهرگونه تقيهاي، از «چادر»، با عنوان «چادر پوسيده» ياد کرده و عفاف و پاکدامني زن را برتر از «چادر پوسيده» دانستهاست. عنوان «گنج عفت» اين قصيده هم به احتمال قوي باز با توجه به طرز تفکر «روشنفکران» آن سالها حذف شده و «زن در ايران» که امروزيتر است، جانشين آن گرديدهاست.

    «پروين اعتصامي» و «رضاشاه»



    هر کسي از ظن خود شد يار من

    آنچه که حذف سه بيت پايان قصيدهي «گنج عفت» را تأييد ميکند که مربوط به حوادث سياسي ايران در آن سالها بوده، آن است که «ابوالفتح اعتصامي» در تاريخچهي زندگاني «پروين» به دو موضوع در مخالفت خواهرش با دربار پهلوي و حکومت رضاشاه تصريح کردهاست. البته بيارائهي هرگونه سندي و لابد به عنوان اطلاع شخصي و خانوادگي(در حالي که بعد خواهيم ديد که حداقل مورد اول آن اطلاع شخصي وي نبودهاست:

    الف: « پس از اتمام دورهي مدرسهي آمريکايي[در سال 1303] چندي در همانجا تدريس کرد. در همان اوان ، پيشنهاد ورود به دربار به او داده شد و نپذيرفت».
    يعني «پروين» هيجده- نوزده سالهي ديپلمهي دبيرستان که تا آن زمان فقط دوازذه قطعه از اشعارش در مجلهي «بهار»، متعلق به پدرش «يوسف اعتصامالملک» چاپ شده بود و دو قطعه از اشعارش نيز در «منتخبات آثار» از «محمد ضياء هشترودي، چاپ 1342 قمري»، به چنين اقدام حادي عليه «رضاشاه» مبادرت ورزيدهاست.

    ب: «در 1315 وزارت معارف ايران، نشان درجهي 3 علمي براي «پروين» فرستاد. «پروين» هرگز آن نشان را استعمال نکرد». سي سال بعد «ابوالفتح اعتصامي» قسمت آخير اين عبارت را به اين صورت تغيير دادهاست، تا نشان بدهد که «پروين» حتي رو در روي رضاشاه نيز ايستاده بودهاست: «درسال 1315... فرستاد. پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد»!

    اظهار نظر صريح «ابوالفتح اعتصامي» در بارهي اين دو موضوع، سخت مورد پسند برخي از مخالفان رضاشاه قرار گرفتهاست و هر يک از آنان با نقل آن در نوشتههاي خود و افزودن پيرايههايي بدان، براي اثبات نظريات خود کوشيدهاند از «پروين اعتصامي» کم و بيش بانويي مخالف جدي رضاشاه معرفي کنند که ذيلاً از آنان نام برده ميشود.

    الف _ «جامعهي سوسياليستهاي ايراني در اروپا» در سال 1350 نوشتهاند:

    آقاي ابوالفتح اعتصامي (برادرش) در بارهي او ميگويد: «در 1304، پيشنهاد ورود به دربار را رد کرد. در 1315 وزارت فرهنگ پس از انتشار اولين طبع ديوان «پروين» و غوغايي که اين ديوان برپاکرد، يک نشان درجهي سه علمي براي او فرستاد. اين نشان هرگز مورد توجه شاعر قرار نگرفت و يکبار هم آن را بر سينهي پر معرفت خود نياويخت(ص 17).

    «زمان پروين، زمان دلهره و بهت است. عصريست که خودکامگي، دروغزني، هوچيگري و جهل جاي همه چيز را در ايران گرفتهاست...»(ص2)

    «با مسخرهبازي مجلس موسسان همه چيز تغيير شکل و ماهيت ميدهد...ديکتاتوري با تمام مظاهرش برسرمردم بينوا و بهتزده، سايهاي هولناک افکندهاست. دستگاه پليسي، جايگاه رفيع مشروطه را غصب کرده...صاحبان عقيدهي برابري و برادري را در سردابها جاي ميدهند، محاکمات دستوري و شرمآور يکي جانشين ديگري ميشود...در همه جا سنگها را بسته و سگها را گشودهاند... پروين در اين زمان و مکان دست به سلاح صوفيان ميزند... و اما سلاح صوفي که با پر عشق به خدا رسيدن است،برّايي خود رادر عصر پروين از دست داده. بشر زمان او روي دروازهي جنگ دوم جهاني و مصيبت اتم هيروشيماست... و از پروين متصوف شاعرٍ«اي رنجبر» روز را در ايران بيرون ميآورد... ديو استبداد با همان سياهذلي و تباهخواهي بر سرزمين ايرانشهر فرمانرواست. اهورامزدا به طلسم خوابآور اهريمن گرفتار است...» (ص 3 – 4).

    «پروين ما مبتلاي درد اسلاف خود است. در قفس تنگ روز و روزگار...با دندان و ناخن ميلههاي قفس را سوهان ميزند...» (ص 8)

    «پروين انساني رحيم و طاغيست. در مقابل مقرراتي که به اسم دين و قانون بر آدم تحميل شدهاست، طغيان ميکند...» (ص 10). «زور و ظلمي که هواي تنفس را سنگين و مسموم ساختهاست، از لابه لاي گفتارش بيرون ميريزد...» (ص 12)



    سوسياليستها در بارهي مجالس يادبودي که براي «پروين» برگزار شدهاست نيز نوشتهاند:

    ... مرحومه «صديق دولتآبادي» مينويسد: «...وقتي از مقام وزارت فرهنگ خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي در کانون [بانوان] گرفته شود فرمودند:...مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد» (ص 17).

    ولي «صديقه دولتآبادي نوشتهاست:

    «من در خصوص پروين اعتصامي حرفي نزدم ولي راجع به «سراجالنساء» از مقام وزارت خواهش کردم اجازه بدهند مجلس يادبودي گرفته شود... فرمودند...مناسب نيست که مجالس حزنانگيز در آن برقرار گردد...» (مجموعه مقالات و قطعات...تهران1323، ص 62-62).

    و از همه شگفتانگيزتز آن است که سوسياليستهاي ايراني مقيم اروپا در سيسال پيش کشف کردهبودند که ناصرخسرو «... يکي از صوفيان سربلند و دانشمند ايرانيست و در بين صوفيان به مقام امامت رسيد و از شيعيان هفت امامياست...».

    ظاهراً اين نخستين باري نيست که ناصرخسرو، شاعر نامدار و متعصب اسماعيلي مذهب و حجت جزيرهي خراسان، و مأمور از سوي المستنصربالله، خليفهي فاطمي مصر براي تبليغ در خراسان، «صوفي» خوانده شده و در بين صوفيان به مقام «امامت» نيز رسيدهاست!

    ب _ منوچهر مظفريان که ديوان پروين اعتصامي را در سال 1362 چاپ کردهاست، در بارهي موضوع مورد بحث نوشتهاست:

    «اين شاعر آزاده پيشنهاد ورود به دربار را با بلندنظري نپذيرفت و مدال وزارت مغارف ايران را رد کرد.»

    ج _ کريم عسکري ترزني متخلص به «شهيد»، در کتاب «پروين اعتصامي بزرگترين شاعرهي پارسي زبان»، چاپ 1364 در اين موضوع سنگ تمام گذاشتهاست:

    «هنگامي که در سال 1304 پيشنهاد ورود به دربار کثيف پهلوي به او [پروين] داده ميشود تا پست سرپرستي وزارت معارف آن زمان را بر عهده گيرد، با بلندنظري و دورانديشي آن پيشنهاد را رد گرده و تن به اين عمل ننگين نميدهد و اين حاکي از بزرگواري و اصالت اوست».

    د _ محمدجواد شريعت در کتاب «پروين، ستارهي آسمان ادب ايران» چاپ 1366 نوشتهاست:

    «در سال 1315 وزارت معارف ايران نشان درجهي سه علمي، براي پروين فرستاد و پروين با اين پيام که شايستهتر از من بسيارند، نشان را پس فرستاد».

    ه _ استاد حشمت مويد در مقالهي «جايگاه پروين اعتصامي در شعر فارسي» نيز نوشتهاست:

    «چنانکه ميدانيم، وي دعوت دربار را براي معلمي ملکهي پهلوي نپذيرفت و اين صداقت بسيار کمياب اخلاقي را داشت که هرگز فريفتهي جاذبهي مقامهاي پُرسود ومجللي که به آساني بدان دسترسي داشت، نگشت». «وي نه تنهادعوت دربار را براي معلمي ملکهي دربار پهلوي نپذيرفت و همچنين از قبول نشان درجهي سوم افتخار وزارت معارف امتناع ورزيد که اين هردو را ممکن است ناشي از مخالفت وي با رژيم حکومت زور شمرد». «وي از نابسامانيهاي سياسي و مصائب اجتماعي ايران دقيقاً آگاه بوده و با شهامتي بيش از هر شاعر ديگر زمان خود از فساد دستگاه زورمندان و جور و آز پادشاه انتقاد کردهاست...»

    وي در اين موضوع، علاوه بر «ابوالفتح اعتصامي»، کتابThe new persia نوشتهي Vincent Sheean را نيز به عنوان مرجع خود ذکر ميکند. حشمت مويد البته اين موضوع را تصريح کردهاست که:

    «...نبايد همهي اشعاري را که پروين در شکايت از بيداد پادشاهان گفتهاست معطوف به رضاشاه دانست. از جمله همين شعر «اشک يتيم» در صفر 1340 هجري قمري برابر با اکتبر 1921ميلادي. يعني فقط چند ماهي پس از کودتاي سوم اسفند 1299/ فوريه 1921 و پنج سال پيش از جلوس رضاشاه بر تخت سلطنت، سروده شدهاست».

    و _ «حميد دباشي»، پروين را «يکي از معماران طراز اول تاريخ انديشههاي اجتماعي و سياسي ايران ميداند:

    ميدانيم که پيشنهاد رضاشاه را براي ورود به دربار و تدريس ملکه و وليعهد وقت نپذيرفت. ميگويند که پروين گفتهاست که: «من هرگز نميتوانم به آن دربار قدم بگذارم» همچنان که پروين از قبول اين افتخار[مدال درجهي 3 لياقت] سرباز زد». « پروين نميتوانسته ترانههاي زيبا و شورانگيز عارف را نشنيده باشد، همچنانکه او نميتوانسته خشونت رضاشاه را در کشف حجاب زنان با تصوري توأمان – نفي و اثباتي همزمان _ تأمل نکرده باشد». پروين «باترسيم مبسوط فقر، و با محکوم کردن وتقبيح ظلم و بيداد حکام مرحلهي بعدي که در شعر پروين به وضوح حضور دارد به سؤال کشيدن مشروعيت سياسي حکومت وقت است...».

    ز _ کار پروين اعتصامي در اين سالها در جمهوري اسلامي سخت بالا گرفتهاست و ادعاي «ابوالفتح اعتصامي در باب اين که پروين ورود به دربار را نپذيرفت و نيز نوشتهي Vincent Sheean آمريکايي، که بعد به آن خواهيم پرداخت، موجب گرديدهاست که يکي از «محققان» براي به کرسي نشاندن حرف خود به هر تقلبي دست بزند. «هادي حائري» درسال 1371 مقالهاي با عنوان «انديشههاي اجتماعي پروين» نوشته که در يازده صفحهي سهستوني با حروف ريز چاپ شدهاست، تنها در اثبات اين موضوع که پروين دشمن رضاشاه بودهاست. وي براي اثبات مدعاي خود نسبت به نوشتهي ايرج عليآبادي «دريا»، استناد ميکند:

    «ارزش اين اشعار وقتي بيشتر ميشود که ميبينيم در زمان حکومت ديکتاتوري رضاخان سروده شده و حمله در درجهي اول متوجه دستگاه سلطنت و شخص رضاخان است. امروزه چه کسي نميداند که سلطنت يک دستگاه ظلم و زور و يک تکيهگاه براي «استعمارگران» است؟ امروز چه کسي نميداند که اموال رضاخان بدون ذرهاي کم و کاست، به زور از مردم اخذ شدهاست؟ چه کسي از ستم رضاخاني آگاه نيست؟ اين صداي ملت، اين صداي ناراضي و محکومکنندهي ملت است که از ميان اشعار «پروين» سرميکشد

    بعد نوبت به خود هادي حائري و افادات وي ميرسد که از جمله نوشتهاست:

    «بيتِ « به رنج گوشهنشيني و فقر، تندادن/ به از پريدن بيگاه ! داشتن غم جان!»، اشارهاي ست به دعوت «درباريشدن» را نپذيرفتن» (ص 51).

    و نيز اين که شعر «سفر اشکِ» پروين به صورت موشح ساخته شدهاست. (با اين توضيح که در علم بديع، صنعت موشح عبارت از اين است که در اول ابيات، حرفي آورند که چون آنها را به هم متصل نمايي، تشکيل اسمي يا عبارتي دهد»).

    و نيز اين که شعر «سفر اشکِ» پروين به صورت موشح ساخته شدهاست. (با اين توضيح که در علم بديع، صنعت موشح عبارت از اين است که در اول ابيات، حرفي آورند که چون آنها را به هم متصل نمايي، تشکيل اسمي يا عبارتي دهد»). اين تعريف حائري از صنعت «توشيح» درست است به شرط آن که در ترتيب ابيات تغييرداده نشود.
    ولي «هادي حائري»براي استخراج عبارت مورد نظر خود «امر گرگ هار، برقتل شاعر: عشقي، رضا» (مقصود آن که: رضا نامي به امر سردار سپه، «عشقي» شاعر را کشت)، تغييرات زير را در شعر «سفر اشک» دادهاست:
    نخست از 17 بيت آن، سه بيت (5، 6، 7) را حذف کرده و بقيهي ابيات را به اين شرح جابهجا کردهاست:

    1، 10، 6، 3، 4، 9، 17، 13، 2، 16، 12، 14، 11. چون با وجود اين کارها، از حرف اول «گ»، «گر» و دربيت دوم به جاي «ب»، «بر»، و دربيت 15 به جاي «ت»، «تل» را قرار داده و نيز آغاز بيت 13 را از «جلوه و رونق گرفت» به «رونق و رقت گرفت» تغيير دادهاست! (ص 47).

    در قصيدهي «گنج عفت» يا همان «زن در ايران» نيز مصراع «چادر پوسيده بنياد مسلماني نشد» را به «چادر پوشيده بنياد مسلماني نشد» تغيير دادهاست. به استناد رأي آيتالله محمد صالح حائري که:«به من گفتهاند دراصل چادري پوشيده بنياد مسلماني نبود» است اما از ترس شاه و تمايلاتش به آن صورت چاپ و شايع گرديد» (ص 53).

    سؤال اين است که چرا حضرت آيتالله در بارهي ديگر ابيات اين قصيده اظهار نظري نفرمودهاند! بقيهي مقالهي «حائري» مشتمل بر همين گونه «تحقيقات دقيقه» است.

    ط _ «سياوش تبريزي» در مجلهي Azerbaijan International ، چاپ آمريکا، از آذربايجاني بودن «پروين» براي ادعاي پانتورکيستها استفاده کرده و نوشتهاست:

    «روشنفکران و شعراي ترکزبان (آذري) [مثل پروين اعتصامي]، اگر هم آثار خود را به فارسي نوشتهاند براي آن بوده که بتوانند فرهنگ آذربايجان را در سراسر ايران گسترش بدهند...»

    عبارتي که در نوشتهي افراد مختلف، از «ابوالفتح اعتصامي» به بعد به چشم ميخورد، تکرار اين عبارت است که: «پيشنهاد ورود به دربار به او [پروين] شد و نپذيرفت». اگر بپذيريم که دربار پهلوي «پروين» را در سن هيجده، نوزده سالگي با داشتن ديپلم دبيرستان آمريکايي براي معلمي ملکهي پهلوي و وليعهد ايران دعوت کرده بودهاست، عبارت «ورود به دربار» براي بيان اين مقصود گويا نيست. چه در زبان فارسي در چنين موردي مثلا ميگوييم به فلاني پيشنهاد شد معلم ملکه و وليعهد بشود و او نپذيرفت. يا عبارتي نظير آن. به علاوه، سال 1368 هم در مقالهي «چند کلمه در بارهي پروين اعتصامي» ، اصل موضوع را به طور کلي مورد ترديد قرار دادم و نوشتم: «...از سوي ديگر اگر جنان دعوتي نيز از وي شده باشد و با توصيفي که از رضاشاه و قدرت و استبدادش مي کنند، آيا به سادگي ميتوان پذيرفت که «پروين اعتصامي» به آزادي، شانههاي خود را بالا انداختهباشد که: «نه، به چنان درباري قدم نميگذارم». آيا ممکن است دربار آنچناني، اين نافرماني را اهانت تلقي نکرده و به روي خود نياورده باشد».
    امروز که اين مقاله را مينويسم، عقيدهام در بارهي نادرست بودن روايت «پيشنهاد ورود به دربار» استوارتر گرديدهاست و در اين باب خود را مديون استاد «حشمت مؤيد» ميدانم که براي نخستين بار همه را با مرجعي که اين مطلب از آن نشأت گرفته، آشنا ساختهاست.

  11. #7
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    در سخن مخفی شدم چون رنگ و بو در برگ گل

    هـــــــــر که خــــــواهد دید گو اندر سخن بیند مرا




    مقدمه:
    دیوان پروین اعتصامی ، مدعی داشتن مناظره ای نیست ؛ در چاپ اصلی و اصیل دیوان ، نشر ابوالفتح اعتصامی که با تعلیقات ، سیصدوچهل ودو صفحه دارد ( صرف نظر از مقدمات و تقریظات که با حروف ابجد شمارده آمده است ) از صفحه 68 تا 273 ، اشعاری را می یابیم که عنوان « مثنویات و تمثیلات و مقطعات » را برخود دارند . پس ناچار شمار زیادی از این اشعار که از همان آغاز در بررسی کار پروین ، « مناظره » خوانده شده اند ( بهار ، 1355 : ط ) به تصریح دیوان ، تمثیل اند .
    اما مناظره هم می تواند تمثیل باشد . پس می توان از سکوت دیوان گذشت و با این فرض که بسیاری از تمثیل های پروین ، از نوع مناظره اند سخن آغاز کرد .
    مناظره چیست ؟ در تعریف مناظره نوشته اند : « ژرف ساخت مناظره ... حماسه است ، زیرا در آن بین دو کس یا دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف لفظی درمی گیرد و هر یک با استدلالی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب می شود . » ( شمیسا ، 1369 : 227 )
    در این تعریف ، جدال میان دو تن است بر سر اثبات برتری ، و شاید برتری ، که از راه زبان خود را نشان می دهد ، همان حق باشد .
    در تعریفی عام تر از مناظره ، چنین نوشته اند : « آن است که شاعر یا نویسنده ، دو طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعی به گفتگو وادار کند و در پایان یکی را بر دیگری غالب گرداند . » ( داد ، 1383 : 450 )
    این موضوع مورد اختلاف ، شاید هم غیرمستقیم ، باز برتری این یا آن است ، ولی گاهی سومی به میان می آید تا ظاهراً برابری را جانشین هدف مفروض ، یعنی برتری ، کند ؛ در اینجا مناظره ، نه گمان کنیم که هدفی والاتر یافته و به آرمانی پاک رسیده است یا هنجار آن شکسته و به پایانی نامفروض ، فرجامی برتر از اقتضای این نوع ادبی ، انجامی فراتر از مناسبات دو سویی که حقانیت خود را فقط در فرو کوفتن آن دیگری و رؤیت خویش می بینند ، دست یافته است ؛ نه ، در اینجا مناظره باز همان جوهر خویش را آشکار می کند : در نهایت یکی ، فقط یکی برتر است ، حال نه یکی از این و آن ، که سومی ؛ حَکَم ، مناظره را برده است ، به او « حق » قضاوت داده شده است . « در مناظره ی زمین و آسمان ]اسدی[ شاعر از زبان زمان ، میان زمین و آسمان آشتی برقرار
    می کند » ( پیشین )
    می بینیم که آن « دو طرف » چطور به « سه » می افزایند تا « طرفیت » خود را از دست بدهند. و می بینیم که آن « غالب » ، غالب « گردانده » ی نویسنده است . پس می توانیم این سومین غالباً غایب یا پنهان را باز همان نویسنده بدانیم . نویسنده به خود حق می دهد .
    این است که می توان گفت مناظره تک گویی است (ر.ک : داد ، همان : 406 ) زیرا هدف آن غلبه است .
    طرح مسئله:
    صرف نظر از بحثهای محتوایی صرف یا طرح صنایع ادبی مناظرات پروین ، اندکی هم از شخصیت پردازی او سخن گفته اند : « هنر پروین در آن است که با به کار بردن شیوه ی محاوره و مناظره اشیا و اشخاص متضاد را برابر هم قرار می دهد و حقیقت هر یک را با روشنی خیره کننده ای پیش چشم مجسم می سازد . » ( به آذین ، 1362 : 41 ) اما این « شرح دقیق و وصف کامل » ( نفیسی ، 1362 : 87 ) « هرگز به درهم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها ، توجهی ندارد . » ( براهنی ، 1380 : 3-252 )
    پروین اعتصامی چرا این مناظرات را نوشته است ؟ آیا برای روشن کردن جوانب گوناگون و شاید متضادِ حقی دایر میان دو سوی ؟ یعنی آیا او از شخصیت پردازی کمک گرفته است تا « حقایق » را روشن کند ؟ یعنی اگر پروین می خواست حقیقتی واحد و یک سویه را آشکار یا تأیید کند ، هیچ نیاز داشت به میان کشیدن پای هم این و هم آن ؟ آیا او حَکَمی است که از موضوع نزاع و استدلالهای طرفین محاکمه و دعوی هیچ نمی داند و اکنون به حکمیت نشسته است تا بداند؟ یا نه، مناظره ی او تمام بر طرز کهن است و در آن همه چیز از پیش اندیشیده و آماده است و اگر شکل مناظره به کار گرفته می شود فقط برای سهولت غلبه و تقریبِ حقانیتِ غالب به ذهن مخاطبِ غایبِ مجبور است ؟
    این « توصیف دقیق و کامل » به راستی ، چقدر در شخصیت پردازی و روشن کردن جوانب اشخاص تأثیر دارد ؟ و اگر ندارد آن را اصلاً « دقیق و کامل » می توان خواند ؟
    در هر مناظره ی پروین طرفین کدامند ؟ وضعشان چیست ؟
    پروین خود در هر مناظره در کجا و به چه کار نشسته است ؟
    یکسانی همیشگی شعر پروین ( ر.ک : بهار ، 1355 : ی ) شاید مجوزی باشد برای پژوهنده که سراسر مناظرات وی را یک مناظره ببیند ، مناظره ای که نویسنده ی آن طرف غالب آن است .


    مغلوب / غالب
    نوشته اند : « پروین در شخصیت و شعرش ، « هویت زن سنتی ایران » را به خوبی نشان می دهد ... در ]او[ یکسره تسلیم است و اطاعت و درونگرایی و مظلومیت . » ( زرقانی ، 1383 : 180 ) ولی این « مظلومیت » ، در شعر پروین « از زهر ، عسل می سازد » ( نیچه ) و با احراز مقام حکمیت ، با صعود بر « منبر وعظ و اخلاق » ( زرقانی ، همان : 181 ) تبدیل به غلبه می شود ، تنها آوای غالب سراسر گفتگوها ، تنها « حق » .
    آری حق ، مظلوم هم واقع می شود اما این حق ، از حق بیان ( آن هم به این وسعت ) بهره مند است و در بیان او همیشه یک طرف دعوایی هم هست که هرگز پیروز نمی شود . چرا ؟ زیرا طرف او ، خود نویسنده است . نفیسی در یک جا به اعجاب آمده که چرا پروین هر بار پس از بیتی که می توانسته حسن مقطعی باشد باز « چند بیتی ... آورده و خواسته است نتیجه ی اخلاقی ای را که مقصود داشته به بیان صریح تر و با الفاظی که کاملاً مؤدی ادای مقصود باشد تکرار کند » ( نفیسی ، 1362 : 86 نیز ر.ک همان : 91 )
    جای اعجاب نیست ، هر چند نفیسی از پیش- سرانجامیِ مناظرات پروین در شگفت نیست بلکه متوجه ایرادی « فنی » ( همان ) است ، به نظر او این گفتگوها اطناب دارند ، زوائدی در آنها هست که به سهولت قابل حذف اند و اصلاً به قدرت کار ضربه می زنند . می بینیم که نفیسی گفتگوها را بی این نتیجه های اخلاقی ، در ذات خود موفق و انجام یافته می بیند ؛ نه ، جای اعجاب نیست زیرا از پیش پذیرفته ایم که پروین شاعری سنتی است و این ساختار مناظره در سنت امری انکارناپذیر است .
    نگاهی به پیشینه ی مناظره
    از سهوِ مناظره خواندنِ پرسش و پاسخهای دینی ( چاووش اکبری ، 1380 : 129 و 137 ) ( که در آنها جهل ، خود را بر علم عرضه می کند تا به آن بدل شود ) که بگذریم ، نمونه ی کهن مناظره در ایران ، منظومه ی « درخت آسوریک » است . ( تفضلی ، 1378 : 256 ) که در آن پس از چند بار مبادله ی سخن میان بزو نخل بر سر برتری و سودمندی ، بز « به زعم شاعر » ( پیشین : 257 ) پیروز می شود .
    باری مناظره باید در یک جای نوشتار تمام شود ، ولی این پایان خوش همیشه نصیب نویسنده ی اثر می شود . آن روش مامایی سقراطی – افلاطونی هم جز تعبیه ای بر سر راه اهدافی از پیش اندیشیده نیست . ( ر.ک : رضایی ، 1382 : 80 )
    نظامی ، پیداست که طرفدار فرهاد است وگرنه در آن مناظره ی خسرو با فرهاد ، فرهاد را در آن طرحی که به شکست او خواهد انجامید ، پیروز ، و خسرو را « ملزم و منقطع » نمی کرد . فرهاد – نویسنده ، مغلوب است زیرا خسرو، شیرین را خواهد برد و این غلبه ی سرمشق است و سرمشق امری واقع در ، بگوییم ، تاریخ . اما فرهاد – نویسنده غالب نیز هست که علی رغم این مغلوبیت مکرر ( تاریخ و واقعِ داستانی ) باز چنان خود را آزاد می کند که خسرو را در زبان شکست دهد .
    مناظرات کلیله با همه ی پیش بینی نشدگی آنها برای خواننده که هر دم که گمان می برد طرفی پیروز شده ، از طرف دیگر پاسخی می خواند ؛ باز پیش – سرانجام اند و اگر نه همیشه به گفتار- که گاه به خموشیِ « حکیمانه » ای می گراید – که در عمل – که آن هم طبعاً به صورت نوشتار به خواننده عرضه می شود – پیروزاند : آن دیگری از حق ادامه‌ی مناظره محروم است و اخلاق مختار نویسنده / نویسندگان پیوسته غالب است و برکسی نشسته وگرنه از نوشتن کتابی اخلاقی ، نقض غرض می شد .
    سعدی هم در « جدال با مدعی » با شگردی بدیع و در حد خود پیچیده ، بر مسند قاضی می نشیند . ( حق جو ، 1381 : 11-110 )
    در مثنوی ، استثنا هست : گفتگوی آهو با خران به کجا می انجامد ؟ اما کیست که با دیدن آن صف آراییِِ همین استثنا هم ، حق را به آهو ندهد ؟
    اما پروین غیر از ادبیات سنتی ایران ، الگوی دیگری نیز دارد : فابل ؛ و چنان که مشهور است وی از ترجمه هایی که پدرش و دیگران از فابلهای فرنگی صورت داده بوده اند استفاده کرده است ( ر.ک : نفیسی ، 1362 : 92 ، چاووش اکبری ، 1380 : 188-167 ) در فابل نیز چنین پیش – سرانجامی ای در کار است زیرا در آن « همواره طرح اصول اخلاقی موردنظر » است . ( رضایی ، 1382 : 112 )
    در فابل ، هیچ شخصیتی از درون خود به سخن نمی آید ، شخصیتها همه صورتکهایی هستند که نویسنده فراهم می آورد و بر چهره ی مفاهیمی که در ذهن اویند می زند و آنها را به دلخواه به بازی وا می دارد . این است که سپیددندان جک لندن که جانوران و گیاهان و برف و سنگ و ... را همان که هستند توصیف می کند و – نویسنده ی آن ، در شخصیتی حلول نمی کند بلکه اشخاص از انسان تا جماد در قلم او حلول می کنند ، پایان قاطعی بر فابل است .
    در نتیجه ، میراث سنتی مورد استفاده ی پروین و وجود زمینه های بالفعلی که آن میراث فراهم آمده را حفظ می کنند ، او را به عنوان شخص غالب در مناظره دخالت می دهد .


    چرا گفتگو ؟
    چرا پروین اعتصامی از شکل گفتگو استفاده می کند ؟ آیا گفتگو در عینیت و نوشتار از یک طرح و هدف پیروی می کند ؟ با نظر به عینیت زندگی و روابط اجتماعی ، گفتگو گاه فقط پوسته ای است که نصیحت اخلاقی ای آن را به انجام برساند ، بهانه ای است . گاه هم برای معارفه است : سخن می گوییم تا دیگری را ( و شاید در رابطه ی با او خود را ) بهتر بشناسیم . اما گاهی هم برای حکمیّت است : آنجا که حقانیت طرفی معلوم نیست ، گفتگو با حضور حکمی صورت می گیرد تا طرفین با آزادی ای مشروط از جوانب حق خود سخن گویند تا در پایان میان آنها صلح داده شود ، مصالحه انجام گیرد و این نیز امری دو جانبه است ، نسبت و رابطه است . شاید از همین روست که مناظره را در تعریفات کهن هم چنین معنی کرده اند : « از دو سوی با بصیرت نظر کردن برای نیل به صواب در نسبت میان دو چیز » ( جرجانی ، 1377 : 172 )
    اما در نوشتار چنین نیست زیرا در آن به راستی چند گویی ای در میان نیست ، گفتگوهایی که اینجا درمی گیرد در ذهن یک نفر است ، ذهنیت همان « من » است . و آن وصف کاملی هم که در دیوان پروین سراغ داده اند ، جز اوصاف بیرونی از قبیل همان نقاب ، نیست زیرا جز تمثیل در کار نیست .
    اگر این گفتگوها به راستی گفتگو بودند ، نمی بایست در سکوت شخص اول برگزار می شدند . و چه اندک است گفتگوهایی که پروین در آنها به « ممهّد » ( طوسی ، 1361 : 445 ) فرصت کلام یا حضور دوباره می دهد :
    بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست
    ...
    گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست
    ...
    گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینایی هست
    ...
    ( اعتصامی ، 1355 : 80-79 )

    این شخص اول – غالباً – همیشه حرفی نامربوط می زند ، همیشه مشکلی دارد ، همیشه در اشتباه است ؛ آن گاه شخص دوم ( = نویسنده ) در سکوت طولانیِ وی به جوابش برمی خیزد و همیشه مربوط و سنجیده حرف می زند ، زیرا استدلال می کند ( فقط اوست که استدلال می کند ) و همیشه منطقش پیروز است و اوست که متن را به پایان می برد و اگر هم گاه به این افتخار نائل نگردد ، نویسنده – که پشت نقاب او مخفی است – نقاب را کنار می گذارد و به صورتی آشکار به تتمیم نظر او برمی خیزد و دیگر هرگز مجال به آن آغازکننده ی مجازی نمی دهد که باری اگر حرفی دارد بزند ( پیشین : 76 ) و لااقل رضایت خود را ابراز دارد ، اقناع و الزام شدگی خود را باز نماید .
    گاهی هم این فرصت دوباره به ممهّد داده می شود ، اما فقط برای غلبه بر او :
    به الماس می زد چکش زرگری به هر لحظه می جست از آن اخگری
    بنالید الماس کـــای تیره رای ز بیـــــداد تو چند نالم چو نــای
    ...
    بگفتا مکن خاطر خویش تنگ ترازوی چرخت گران کرده سنـگ
    مرنج ار تنت را جفــایی رسد کـــزین کار کارت به جایی رسد
    ...
    دگرباره بگریست گـوهر نهان که آوخ ســـیه شد به چشمم جهان
    ...
    بگفتا چو زین دخمه بیرون شوی به زیـــبایی خــویش مفتون شوی
    ...
    بگفت ای ستمـــکار مشکن مرا به بد رایی از پا میفکن مرا
    ...
    بگفت ار صبوری کنی یک نفس کشد بار جور تو بسیار کس
    ...
    ( پیشین : 8-127)

    این نمونه ، از آن موارد اندکی است که در آن چند نوبت گفتگو متبادل می شود ، و در این تبادل، آغازگر تا نیمه ی متن فرصت کافی دارد که حرف بزند اما در نیمه ی دوم یکسره خاموش است و امکان سخن در اختیار « معترض » ( طوسی : پیشین ) است . این طراحی گفتگو ، متن را تا نیمه با شکلی متعادل پیش می برد و ناگهان در میانه ، تعادل را به صورتی آشکارا تحمیلی و بی قرار ، به هم می زند :

    بیت 1 : صحنه
    بیت 2 و 3 : الماس حرف می زند
    7 – 4 : چکش حرف می زند
    13-8 : الماس حرف می زند
    17- 14 : چکش حرف می زند
    18 : صحنه
    19 و 20 : الماس حرف می زند
    49 – 21 : چکش حرف می زند

    این شمارش طولی نشان می دهدکه چگونه نویسنده ، ناچار به سبک خویش بازمی گردد.
    جالب این که شخص اول گاه حتی به عنوان آغازگری ناچار هم حرف نمی زند بلکه از همان اول ساکت است و فقط باید مورد نصیحت قرار گیرد یا اشتباهاتش برای خواننده فهرست شود : کبوتر بچه ای که با شوق پرواز جرئت می کند و از لانه بیرون می رود ، زیرا می خواهد تجربه کند ، ولی چون هنوز ضعیف است در می ماند تا مادرش سر رسد و او را پندباران کند ، این کبوتر بچه هیچ حرف نمی زند و اگر هم به طور مبهم از « فریاد » او سخنی در متن هست ، مطلقاً معلوم نیست که چه چیزی را به فریاد می گوید ، او « دیالوگ » ندارد . ( اعتصامی ، پیشین : 2-71 نیز قس : 73 آرزوی مادر )
    در اندازه گیری طول دیالوگها ، آن سبکِ « خموش باش تا من بگویمِ » پروین آشکارا دیده می شود ، چه ، در غالب مناظرات ، شخص اول کم سخن است و شخص دوم پرگوی :

    شخص اول ( ممهد)
    شخص دوم ( معترض)
    آرزوی پرواز ( 2-71 ) 9 بیت در سکوت 21 بیت کلام
    بازی زندگی ( 8-87 ) نیم مصراع کلام 12 بیت کلام
    بهای نیکی ( 97 ) 1 مصراع کلام 15 بیت کلام
    توانا و ناتوان ( 107 ) 1 بیت و 1 مصراع کلام 8 بیت کلام
    قدر هستی ( 4-193 ) 3 بیت و 1 مصراع کلام 15 بیت کلام
    ناتوان ( 249 ) 1 مصراع کلام 7 بیت کلام

    با مقایسه ای اجمالی بین « کبوتر بچه» ی پروین و « گرگ بچه » ی جک لندن ، تفاوت دید این دو نویسنده را به امر تجربه می توان دریافت ؛ در پروین کبوتر بچه اشتباه می کند که با ناتوانی اش چنین زود از آشیان بیرون می پرد و بعد از باران نصایح مادر هم متن به ما نمی گوید که بعد چه ؟ حتی این را هم نمی گوید که کبوتر بچه با سرافکندگی راهی آشیانه شد ، او وانهاده است و دیگر چه توقعی که مثلاً نویسنده شرح دهد که این موجود جسور وامانده، روز فردای این شکست ، با درسی که از آزمون تلخش گرفته چه می کند ؟ دوباره می پرد ؟ به چیزی می اندیشد ؟
    دوره ی خوگری به واماندگی اش را چطور طی می کند ؟ نه ، توقعی نیست ، زیرا او باید با تسلیم آفریننده اش همسو باشد .
    در حالی که بچه گرگ در سپیددندان جسورانه و آزمون گرانه از کنام – که بر بلندی است – به در می رود و به نشیب فرو می افتد :
    « دستهای او در فضای خالی فرود آمد و با سر معلق شد ... از فراز تا به پای تپه درغلطید و وحشتی دیوانه وار بر او مسلط شد . « مجهول » با خشونت تمام گریبان او را گرفته بود و رها نمی کرد ... بچه گرگ مانند توله سگ جبونی که سخت ترسیده باشد بنای ناله و زوزه گذاشت ... » ( لندن ، 1346 : 4-93 )
    اما زود متوجه اشتباهش می شود و از واماندگی به در می آید : « مجهول ، فشار خفقان آور خود را از پیکر او برداشته بود » ( پیشین : 95 ) کمی بعد بچه گرگ در مقام « کاشفی تمام عیار » (همان )تجربه هایی می کند : سبزه ، خزه و گیاهان ، تنه ی خشکیده ی کاج ، سنجابی که می دود و بازی می کند ، دارکوب ، شکار ، عقب نشینی و ...
    « بچه گرگ کم کم تجربه می اندوخت . در مغز جوان و تاریک او ، بدون تعقل و تفکر ، صورت طبقه بندی تازه ای تنظیم می شد . به موجب این صورت موجودات یا زنده بودند و یا مرده . از دسته ی اول بایستی خویشتن را مراقبت کند ... » ( همان : 96 )
    خطرناک ترین حادثه ای که برای او پیش می آید روبرو شدن با راسو است ، که او می خواهد بچه اش را – که از مادر به دور افتاده ( مثل خودش ) – شکار کند ولی گرفتار آن موجود خونخوار می شود و به کمک مادر خود – که ناگهان سررسیده – از مرگ حتمی نجات می یابد . ( همان : 104 ) و البته به جای دریافت پند – که ربطی به طبیعت ندارد – نوازش می بیند ( 105 ) بعد چه ؟
    بعد ، از این آزمون درس می گیرد و پس از دو روز استراحت باز از کنام به در می رود و سر به صحرا می گذارد و بچه راسو را دوباره می بیند و فوراً به او حمله می کند و او را می کشد و می خورد ( 106 )
    نتیجه ی مقایسه معلوم است ، و این هم معلوم است که تفاوت پایه ی رمان و مناظره ی تمثیلی اخلاقی ، آن هم منظوم ، چه مایه است . اما همین تفاوت است که از گونه ی دوم ، پدیده ای مانده در تاریخ و پویایی از دست داده – خود اگر داشته بوده است می سازد و همین است که نقادان را به نفی « دینامیسم » از شعر پروین سوق داده است . ( براهنی : پیشین )
    طراحی مناظرات پروین مبتنی بر پندگویی و پندشنوی است و راه سومی هم در کار نیست ، گویا آغاز گران که همه در آغاز خطاکار یا معترض اند ، با مقداری پند ، ناگهان همه به پند شنوانی سر به راه تبدیل می شوند ؛ و آیا از همان نوع که مادران می پسندیده اند ؟
    پروین خود دلیل این طراحی را به خوبی بیان کرده است : « ز تو سعی و عمل باید زمن پند » ( پیشین : 72 )
    اگر تعریف جرجانی از مناظره درست باشد ، مناظره ی درست چنین باید باشد که – از روی مسامحه می گوییم – نظری مطرح شود ، آن گاه نظری دیگر در تقابل نسبی با این نظر واقع شود و این تقابل نظری سوم پدید آورد ؛ نخستین نظر ، نهاد است و دومین ، برابر نهاد و سومین هم نهاد . اما البته مناظره یا بهتر بگوییم ، گفتگو همیشه با این الگوی جزمی صورت نمی گیرد ، چه می توان به این الگو در ظاهر بسیطش ایرادها گرفت ، اقل آن اینکه اگر نظر دوم مطابق نظر اول باشد چه خواهد شد ؟ دیگر اینکه اگر هم نهاد ، رأی غالب و مقبول یکی از طرفین باشد چطور ؟ و از اینها بالاتر ، اگر هم نهاد ، بیرون متن واقع شود ، تکلیف ما با تقریر دیالکتیک متن چه می شود ؟ اگر این اشکال سوم درست باشد آن وقت بین هر متنی با ذهن خواننده اش مناظره اتفاق خواهد افتاد ، مناظره ای که هم نهادش در ذهن یا عمل خواننده متقرّر می شود .
    اما می توان از این اشکالها گذشت زیرا مورد سوم بدیهی است و معتنابه بحث ما نیست که ما از متن سخن می گوییم ، از نوشتار . دیگر اینکه امر دایر بر وقوع خلاف در طرفین مناظره است و گرچه نه خلافی از نوع تقابل تام. و بالاخره اگر هم نهاد همان نهاد یا برابر نهاد باشد . اصلاً گفتگویی اتفاق نیفتاده یعنی اصلاً هم نهادی در کار نیست بلکه همان نهاد یا بر نهاد است که مکرر شده است . پس فرض بر تقابل است و رد و بدل کردن آرا از طریق گفتگو برای رسیدن به نظری / امری سوم که جامع دو نظر مولّد خویش باشد . ولی می توان پرسید که آیا اصلاً چنین چیزی در نوشتار سنتی وجود دارد؟
    نتیجه این می شود که در آثار پروین گفتگو اتفاق نمی افتد و متنی مثل « طوطی و شکر» ( 180-179 )
    در دیوان او چون استثنایی شگفت انگیز رخ می نماید . در این تمثیل ، تاجری در هندوستان طوطی ای می خرد و به او خو می گیرد :

    تا شـــد آن طوطی برای سودگـــر هم رفیق خـانه هـــم یار سفر
    تا اینکه شبی ، خواجه که رای خواب دارد و کس به خانه نیست به طوطی می گوید :
    چون که امشب خانه از مردم تهی است خفتن ما هر دو شرط عقل نیست ...
    ... پاسبانی کن یک امشب خانه را

    طوطی که به نگهبانی می ایستد دزدی به خانه فرو می آید و هر چه می بیند برمی دارد جز انبان شکر ( خوراک طوطی ) که آن را خود نمی بیند . دزد در سکوت طوطی خانه را ترک می کند وطوطی فردا بی دغدغه ، بازرگان را « صبحت خیر » می گوید ، گویی چیزی رخ نداده است و چون بازرگان غمگین شگفت زده از کاله و سرمایه، می پرسد پاسخ می دهد :

    ... خامش کیسه ی شکّر به جاست
    گفت دیشب در سـرای ما که بود گفت شخـصی آمد امـــا رفت زود
    گفت دستار مرا بر سر نداشـــت گفت من دیدم که شـــکّر برنداشت
    گفت مهر و بدره از جیبم که بـرد گفت کس یک ذرّه زین شکّر نخورد
    زانچه گفتی نکته ها آمــــوختم چشم روشن بین به هـــر سو دوختم
    هر کجا کردم نـگاه از پیش و پس کاله این ابنان شــــکّر بــود و بس
    پیش ما ای خواجه شـکّر پربهاست تا چــه چیز ارزنده در نزد شمــاست

    در این تمثیل ، طرفین هر کدام به راستی دنیای خود را دارند و هر چند آن سبک و نگاه سنتی پروین حتی در اینجا هم با دو بیت پایانی خود را نشان داده و به حفظ دید نسبی اشخاص متن لطمه زده است ، باز به مرز گفتگو نزدیک می شویم و در آن از حق مقصّر هم حرفی می شنویم .
    مناظرات پروین – و سنت ادبی ما - « اشکال و جواب » است و فقط پوششی است برای همان « وعظ » با این تفاوت که واعظ لااقل با مخاطبان خود رویارو و چشم در چشم است . این مناظرات کشف حقیقتی برای – دست کم – خود نویسنده نیستند ، اخلاقیات نویسنده – که سخت عزیز و پاک و مقدس نیز هستند – برای او مقرر و مستقراند ، « یافته شده » اند و جستجو برای یافتن آنها بی معنی است .
    او همه چیز را از پیش می داند اما باید گفت که فقط چیزهایی را هم می داند که مانعی برای رسیدن او به پند از پیش اندیشیده اش نشوند و این است که توضیحات او دیگر نمی توانند دقیق باشند ، زیرا گزینشی اند .
    اگر بخواهیم مناظرات پروین را به محکمه ای تشبیه کنیم ، این محکمه برپا نشده است تا با پی گیری سیر گفتگو ، حق و باطل را معلوم کند بلکه پرونده هایی از پیش ساخته و بر مذاق قاضی پرداخته ، بر سیر گفتگوها چیره اند و اصلاً گفتگوها جز بازخوانی این پرونده ها نیستند : قاضی حکمش را از پیش صادر کرده است .
    اگر گفتگوی اصیلی در مناظرات پروین بود، شاید گرگ در « گله ی بیجا » ( 8-227) مجال می یافت که از گرسنگی خود – که آن هم از حقایق است – بیش تر سخن گوید. اما او موجودی شریر و بدخواه و فریبکار است ، و اگر هم به او مجال داده می شود که از رنجهای خود سخنی به میان آورد با این فرض است که او دارد خدعه ای در کار می کند : هیچ یک از این رنج شماری ها دل خواننده را به سوی او نمی کند ، و حقش است که در گرسنگی بمیرد . چرا ؟ چون در این تمثیلات طبیعتی در کار نیست ، یعنی اصلاً گرگی در کار نیست : مفاهیم و نقاب هایشان .
    اگر گفتگویی اصیل در میان بود « جسم سیاه مومیایی » ( 7-256 ) اجازه می یافت که پاسخی دهد و شگفتا که در آن صناعت شعری ای که بنیاد ادبیّت متن است ، به سادگی در قناعت آمیزترین وضع ممکن فرو می ماند:
    ای جــــسم سیاه مومیایی کو آن همه عجب و خودنمایی
    با حال سکوت و بهت چونی در عالــــــم انزوا چــرایی ...

    این خطاب از مقوله‌ی ‌استعاره است ( استعاره ی مکنیه ی تخییلیه از نوع جاندار پنداری ) و اگر چنین باشد ، مرده در متن ، موجودی جاندار ، پس شنوا فرض شده است و طبعاً دارای شعور که 60 بیت پروینی را می تواند بنیوشد . اما استعاره در همین جا فرو می ماند ، در امر شنیدن ؛ و به پاسخ دادن پیشروی نمی کند : او حق شنیدن ندارد بلکه مجبور است بشنود اما در عوض مجبور است که هرگز هیچ پاسخی ندهد . آیا صناعت این متن استعاره نیست ؟ و حکم « ایاک اعنی و اسمعی یا جاره » بر آن جاری است ؟ یعنی پروین دارد با ما سخن می گوید ؟ مسلّم است که آری ، اما این به بیرون متن مربوط می شود ، متن خود بر استعاره ای استوار است ، میخ زرینی که اگر بیرون کشیده شود ، متن فرو می ریزد . اگر با مرده حرف می توان زد – که عرفاً نمی توان و غرض چیز دیگری است – مرده هم می تواند جواب بدهد ، چرا ؟ چون این استعاره می تواند دو سویه باشد .آیا این گسست استعاره ، آن را تا حد مجازی دیگر فرو نمی کاهد ؟ و آیا اصلاً استعاره در ذات خود صناعتی گزینش گر نیست ( شباهت از سویی و اختلاف از سویی هایی ) ؟
    آری مرده نمی تواند حرف بزند ( چون مرده است ) اما نویسنده می تواند با او حرف بزند ( چون اوکه نمرده است . )


    نتیجه:
    پروین شاعری کاملاً سنتی است ، استاد اخلاق و عرفان است ( عرفانی جذب کرده، نه بر بسته ) اما مناظره ساز هم که باشد گفتگو پرداز نیست . حَکَم است ولی حکمی جانبدار و خود، شخصی است در تمثیلاتش ، او همه جا حضور دارد و حتی حضوری مکرر : با نقاب و بی نقاب ، دوشادوش هم. در مناظرات او حقی معلوم و از پیش یافته ، همیشه غالب است ، ممهّد تقریباً همه جا مغلوب است و معترض پیروز .
    در طرح متن های او تعادل گفتمانی در کار نیست . اشخاص تمثیلات او نقاب هایی اند بر چهره‌ی مفاهیم و این است که این همه روی کرد به نقابهای طبیعی ، از خود طبیعت بی بهره است . سراسر مناظرات پروین ، واگویی های مکرری است از آنچه خودِ او بوده است و گفته اند که او « مادر » است پس جز نصیحت گویی کاری دیگر نمی تواند ، اما می توان گفت که او اگر « زن » هم باشد، نه گمانم که « مادر » باشد با انعطاف مادرانه در برابر فرزند ؛ شاید او « پدر » باشد ، پدر در جامعه ای که آرمانهایش را در تاریخ جا گذاشته است.


    منابع:
    - اعتصامی ، پروین ( 1355 ) دیوان قصاید و مثنویات و ... ، تهران ، ابوالفتح اعتصامی
    - براهنی ، رضا ( 1380 ) طلا در مس ، جلد اول ، تهران ، زریاب
    - به آذین . م. ا ( 1362 ) «درباره ی شعر و شخصیت پروین اعتصامی» ، ر.ک : نمیمی
    - بهار ، محمدتقی ( 1355 )« مقدمه ی دیوان پروین» ، ر.ک : اعتصامی
    - تفضلی ، احمد ( 1378 ) تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، تهران ، سخن
    - جرجانی ، میرسیدشریف ( 1377 ) تعریفات ، ترجمه ی حسن سید عرب و سیما نوربخش ، تهران ، فرزان روز
    - چاووش اکبری ، رحیم ( 1380 ) حکیم بانوی شعر فارسی ، تهران ، ثالث
    - حق جو ، سیاوش ( 1381 ) «حکمت سیاسی سعدی ... »، پژوهشنامه ی علوم انسانی دانشگاه مازندران ( 7 و 6 )
    - داد ، سیما ( 1383 ) فرهنگ اصطلاحات ادبی ، تهران ، مروارید
    - رضایی ، عربعلی ( 1382 ) واژگان توصیفی ادبیات ، تهران ، فرهنگ معاصر
    - زرقانی ، سیدمهدی ( 1383 ) چشم انداز شعر معاصر ایران ، تهران ، ثالث
    - شمیسا ، سیروس ( 1369 ) انواع ادبی ، تهران ، فردوسی
    - طوسی ، خواجه نصیرالدین ( 1361 ) ، اساس الاقتباس ، تصحیح مدرس رضوی ، تهران ، دانشگاه تهران
    - نفیسی ، سعید ( 1362 ) «پروین اعتصامی» ، ر.ک : نمیمی
    - نمیمی ، حسین ( 1362 ) ] مجموعه ی مقالات و گفتارها درباره ی پروین اعتصامی با عنوان [ جاودانه‌ی پروین اعتصامی ، تهران ، فرزان
    - لندن ، جک ( 1346 ) سپیددندان ، ترجمه ی محمد قاضی ، تهران ، امیرکبیر .

    سیاوش حق جو

  12. #8
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    بيست و پنجم اسفند ماه، زادروز «پروين اعتصامي» شاعر معاصر ايراني است .
    نوشتهاي که از نظر شما ميگذرد برگرفته از مقالهي بسيار پژوهشگرانه و عميقي است از دکتر «جلال متيني» که آن را در سال 1380 در فصلنامهي ايرانشناسي با عنوان «نامههاي پروين اعتصامي و چند نکته در بارهي ديوان شعر و زندگاني وي»، منتشر ساختهاست. «پروين اعتصامي» از شاعراني است که با وجود زندگي بسيار کوتاه و آرام خود، اشعاري سروده است که بازتاب دو گونه ديدگاه را ميتوان در آنها آشکارا ديد. ديدگاه اول، همان ديدگاه زنانه است که کاملا طبيعي جلوه ميکند اما ديدگاه دوم ديدگاه مردانه و بخصوص مردانهاي است که رنگ و بوي اخلاقيات عرفاني در آن برجستگي چشمگيري دارد.

    نامههاي «پروين» که در اين نوشته به همت «دکتر متيني» منتشر شده، دنياي بسيار ساده و صميمي اين شاعر را به نمايش ميگذارد. مهمتر از همه آنکه مکاتبات او با «مهکامه محصص»، نشانگر آنست که «پروين» در مجموع، معاشرت گسترده و متنوعي نداشته است. اما وقتي که شعر وي را ميخوانيم ميتوانيم ببينيم که چگونه از خانه به محيط اداره و از محيط اداره، چگونه سر از دادگاه و محيطهاي مردانهي ديگر در ميآورد تا از يکسو رنج زن را به نمايش بگذارد و از طرف ديگر، ارزش کار و شخصيت وي را به همگان بنماياند.
    اين نوشتار دربردارندهي بخشهاي زير است:
    - «پروين اعتصامي» و حقوق نسوان
    - دستبرد برادر به ديوان خواهر
    - چرا برادر، سه بيت از قصيدهي «گنج عفت» را حذف کردهاست؟
    - «پروين» و «رضاشاه»
    - دروغ اين مرد آمريکايي همه را گمراه کردهاست
    - نشان درجهي 3 علمي
    - «پروين» از نظر معاصران وي
    - بيماري حصبه و درگذشت «پروين»
    - دستخط «پروين»
    - نامههاي «پروين

    مقدمه

    پروين اعتصامي(1285- 1320 خورشيدي)شاعر بلند آوازهي دوران معاصر ما، مشهورتر از آن است که نيازي به معرفي داشته باشد. چه شعر او پس از مرگش به کتابهاي درسي قرائت فارسي در ايران را ه يافت و در نتيجه، دست کم تا انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، دانشآموزان دبستانها و دبيرستانها شعرهاي او را در کلاس ميخوانند و برخي از اشعارش را نيز از بر ميکردند. بديهيست چنين توفيقي به ندرت نصيب شاعران معاصر ما گرديدهاست.

    آيا شگفتآور نيست که در زمان حاضر، پس از دوازده قرن که شعر فارسي در انحصار مردان بودهاست، ناگهان دو تن از زنان، با فاصلهي سه دهه در شعر فارسي درخشيدن بگيرند؛ يکي با پيروي کامل از شعر کهن فارسي ( از نظر قالب و لفظ و محتوا و با تکيه بر سنتها و مضمونهاي اخلاقي و اجتماعي مورد قبول قدما) و ديگري، در شعر نو و با شکستن سنتهاي شعر فارسي از نظر قالب و لفظ و محتوا و از همه مهمتر در بيان احساسات زنانه در شعر.
    نخستين اين زنان، «پروين اعتصامي» بود و ديگري «فروغ فرخزاد». دريغا که هر دو شاعر چيرهدست در جواني و به ترتيب در سنين 34 و 32 درگذشتند.
    موضوع مورد بحث در اين مقاله، «پروين اعتصامي» است. نه شرح احوال او و نه ارزيابي اشعارش که تا کنون بارها مقالههايي دربارهي او نوشتهشدهاست.

    علت نگارش مقالهي حاضر را بايد در مقالهاي جست که در تابستان 1368، با عنوان«چند نکته در بارهي پروين اعتصامي» در «ويژهنامهي پروين اعتصامي»، در ايرانشناسي نوشتم.
    در آن مقالهي کوتاه پنج موضوع کلي را به اختصار در بارهي «پروين» و شعرش مورد بحث قرار دادهام، که يکي از آنها اعتقاد او به «آزادي نسوان» بود و قصيدهاي که در اين باب، با عنوان «گنج عفت» سروده و اقدام «رضاشاه» را در کشف حجاب مورد تأييد قرار داده بود.

    ديگر طرح اين موضوع که چون از زندگاني «پروين اعتصامي» بسيار کم ميدانيم، از همهي کساني که مستقيم يا غير مستقيم با «پروين»، در خانه، مدرسه، محل کار و در رفتو آمدها سر و کار داشتهاند، تقاضا شدهبود اطلاعات خود را در بارهي وي، از زمان کودکي تا مرگ، ولو بسيار محدود، براي چاپ به مجلهي «ايرانشناسي» بفرستند تا براي اطلاع محققان چاپ کنيم.

    همچنين از آن زمان تا کنون کوشيدهام از کساني که احتمالا با «يوسف اعتصامي»،(اعتصامالملک)، پدر «پروين»، و يا خود «پروين» آشنا بودهاند، اطلاعاتي کسب کنم. بدين منظور در سالهاي گذشته به افراد مختلف يا نامه نوشته يا تلفني در گوشه و کنار دنيا به مذاکره پرداخته و حاصل آنها را در پروندهاي نگهداري کردهام.

    حاصل اطلاعاتي را که در اين مدت دراز به دست آوردهام، ضمن بررسي ديوان «پروين اعتصامي» در چند قسمت به اطلاع خوانندگان ميرسانم:

    نخست از قصيدهي «گنج عفت» او سخن خواهم گفت و از سه بيتي که برادر «پروين» از سال 1323 به بعد از اين قصيده، حذف کرده و نيز از ديگر تغييراتي که او در ديوان «پروين» دادهاست.
    سپس به اين موضوع مهم خواهم پرداخت که چگونه در 60 سال اخير، افرادي در نوشتههاي خود از «پروين اعتصامي»، شخصيتي سياسي و ضد «رضاشاه» ارائه دادهاند.
    علاوه براينها، مرگ او را نيز از نظر دور نداشتهام. در پايان، چهل و يک نامهاي را که «پروين» به يکي از نزديکترين دوستانش نوشته – و فتوکپي آنها در اختيار بنده است- مورد بررسي قرار داده و متن همهي آنها را بي کم و کاست در بخش «برگزيدهها»ي اين شماره (مجلهي ايرانشناسي، سال سيزدهم، شمارهي 1 بهار 1380) به چاپ رسانيدهام.



    «پروين اعتصامي» و حقوق نسوان



    با آن که نوشتهاند «پروين» دختري کمرو و خجالتي بودهاست، او به «آزادي نسوان» از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پيش از آن که به فرمان «رضاشاه» در 17 ديماه 1314، کشف حجاب در ايران عملي گردد، او در خردادماه 1303 خورشيدي در خطابهاي با عنوان «زن و تاريخ» در روز جشن فارغالتحصيلي خود در مدرسهي «اُناثيهي آمريکايي تهران»، از ستمي که در طي قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشتهاند، سخن گفت و در ضمن تصريح نمود که:

    «سرانجام زن پس از قرنها درماندگي، حق فکري و ادبي خود را به دست آورد و به مرکز حقيقي خود نزديک شد... در اين عصر، مفهوم عالي «زن» و «مادر» معلوم شد و معني روحبخش اين دو کلمه که موسس بقا و ارتقاء انسان است، پديدار گشت. اين که بيان کرديم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنيت و صنعت، رايت فيروزي افراشته و اصلاح حقيقي بر اساس فهم و درک تکيه کرده... آنجا که دختران و پسران، بيتفاوت جنسيت، از تربيتهاي بدني و عقلي و ادبي بهرهمند ميشوند... آري آنچه گفتيم در اين مملکتهاي خوشبخت وقوع يافت. عالم نسوان نيز در اثر همت و اقدام، به مدارج ترقي صعود نمود. اما در مشرق که مطلع شرايع و مصدر مدنيت علام بود... کار بر اين نهج نميگذشت. اخيراٌ کاروان نيکبختي از اين منزل کوچ کرد و معمار تمدن از عمارت اين مرز و بوم، روي برتافت.... درطي اين ايام، روزگار زنان مشرق زمين، همهجا تاريک و اندوهخيز، همهجا آکنده به رنج و مشقت، همهجا پر از اسارت و مذلت بود... مدتهاست که آسايي از خواب گران يأس و حرمان برخاسته ميخواهد، آب رفته را به جوي بازآرد. اگرچه براي معالجهي اين مرض اجتماعي بسيار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند، اما داروي بيماري مزمن شرق، منحصر به تربيت و تعليم است. تربيت و تعليم حقيقي که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهي معرفت مستفيد نمايد.
    ايران، وطن عزيز ما که مفاخر و مآثر عظيمهي آن زينتافزاي تاريخ جهان است، ايران که تمدن قديميش اروپاي امروز را رهين منت و مديون نعمت خويش دارد، ايران با عظمت و قوتي که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شدايد شرق، سهم وافر برده، اکنون به دنبال گمشدهي خود ميدود و به ديدار شاهد نيکبختي ميشتابد... اميدواريم به همت دانشمندان و متفکرين، روح فضيلت در ملت ايجاد شود و با تربيت نسوان اصلاحات مهمهي اجتماعي در ايران فراهم گردد. در اين صورت، بناي تربيت حقيقي استوار خواهد شد و فرشتهي اقبال در فضاي مملکت سيروس و داريوش، بالگشايي خواهد کرد.»

    «پروین اعتصامی» در همین جلسه، شعر «نهال آرزو» را که برای جشن فارغالتحصیلی کلاس خود سروده بود، خواند. شعری که همان دختر شرمگین و آرام و کمرو در آن، فریاد برآورده که«از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند»:

    نهــــــــــال آرزو

    اي نهـــــــــال آرزو، خـــــوش زي کـــــه بار آوردهاي
    غنچــــــه بيباد صبا، گــــــل بي بهــــــــار آوردهاي
    باغبــــــانان تــــــو را امسال، سال خــــــرمي ست
    زين همــــايون ميوه، کز هــــــــر شاخسار آوردهاي
    شـــاخ و برگت نيکنـــامي، بيخ و بارت سعي و علم
    اين هنـــــــرها، جملـــــــه از آمــــــــــوزگار آوردهاي
    خــــرم آن کـــــاو وقت حاصل ارمغاني از تـــــو بــرد
    برگ دولت، زاد هستي تــــــــوش کــــــــار آوردهاي

    ***
    غنچهاي زين شاخه، ما را زيب دست و دامن است
    همتي اي خواهـــران، تا فــــرصت کوشـيـدن است
    پستي نسوان ايــــران، جمـــــله از بيدانشيست
    مــــــرد يا زن، بــرتـــــــري و رتبت از دانستن است
    زين چـراغ معرفت کامــــروز اندر دست مـــــــاست
    شاهـــــراه سعي اقليـــــم سعادت، روشن است
    بـــــه کـه هـــــــر دختــــــــر بداند قدر علم آموختن
    تا نگويد کس پســر هوشيار و دختـــــر کودن است

    ***
    زن ز تحصيل هنـــــــــر شد شهره در هـر کشوري
    بــــرنکرد از ما کسي زين خوابِ بيـــــــداري سري
    از چــــه نسوان از حقوق خويشتن بي بهـــــــرهاند
    نام اين قـــوم از چـــه، دور افتاده از هــــر دفتـــري
    دامـــن مــــــادر، نخست آموزگـــــار کــــودک است
    طفـــــل دانشور، کجــــــا پـــرورده نادان مــــــادري
    با چنين درمــــــاندگي، از مـــــاه و پروين بگـــذريم
    گــــر که مــــا را باشد از فضل و ادب بال و پــــري

    ناگفته نماند که سرودن شعر «نهال آرزو» در آن سالها، آنچنان با جوّ حاکم بر جامعهي ايران ناسازگار بودهاست که «اعتصامالملک»، پدر «پروين»، در سال 1314 و پيش از کشف حجاب، از آوردن اين شعر در چاپ اول ديوان «پروين» خودداري کردهاست تا غوغاي آخوندها و عوام را عليه خود و دخترش بر نيانگيزد.

    بديهي است دختري که در مدرسهي آمريکايي تهران تحصيل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعي اروپا و آمريکا آشناست، وقتي در 17 دي 1314 خبر کشف حجاب و آزادي زنان را ميشنود، آن را از سر اعتقاد تأييد ميکند و بدين مناسبت قصيدهاي در 26 بيت با عنوان «گنج عفت» ميسرايد و اقدام «رضاشاه» را در سه بيت پايان آن - به صورت بسيار معقولي- مورد ستايش قرار ميدهد:

    « خسروا، دست تـــواناي تو آسان کــرد کــــــــار
    ور نه در اين کـــــار سخت، اميــــــد آساني نبود
    شه نميشد گر در اين گمگشته کشتي ناخداي
    ســـــاحلي پيـــدا از اين درياي طوفاني نبــــــود...»

    اين قصيده را از آغاز تا پايان به دقت بخوانيم تا سپس دليل اهميت اين موضوع ، که نويسنده از کار ديوان «پروين» از سال 1368 تا به امروز غافل نبوده، روشن گردد.

    زن در ايران، پيش از اين گويي که ايراني نبود
    پيشهاش جز تيرهروزي و پريشــــــاني نبود
    زندگي و مــرگش اندر کنج عزلت ميگذشت
    زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زنداني نبود
    کس چو زن، انـــدر سياهي قرنها منـــزل نکرد
    کس چو زن، در معبــــد سالوس قــرباني نبود
    در عدالتخانـــهي انصاف، زن شاهـــد نداشت
    در دبستان فضيــــلت، زن دبستـــــــاني نبود
    دادخواهيهــــاي زن ميمانــد عمري بيجواب
    آشکارا بـــــــود اين بيـــــداد، پنهـــــــاني نبود
    بس کسان را جامه و چوب شباني بود، ليک
    در نهـــادِ جمله گـــرگي بود، چــوپاني نبود
    از بــــــراي زن به ميــــــدا ن فــــراخِ زنــــدگي
    سرنوشت و قسمتي، جز تنگ ميــداني نبود
    نـــــور دانش را زچشم زن نهـــان ميداشتند
    اين نـــدانستن ز پستي و گرانجـــــــاني نبود
    زن کجــا بافنــده ميشــد بينخ و دوک هنــر
    خــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقاني نبود
    ميـــوههاي دکّـــهي دانش فراوان بــــود ، ليک
    بهـــــر زن هــــرگز نصيبي زين فـــــراواني نبود
    در قفس ميآرميد و در قفس ميداد جان
    در گلستان، نام از اين مـــــرغ گلستاني نبود
    بهـــــر زن، تقليـــد تيه فتنه و چــــ اه بلاست
    زيرک آن زن کاو رهش اين راه ظلماني نبود
    آب و رنـــگ از علم ميبايست شــــرط برتري
    بـــــــــا زمـــــرّد ياره و لعل بـــــــدخشاني نبود
    جلوهيصدپرنيان ، چونيک قبايساده نيست
    عزت از شايستگي بود، از هوســــــراني نبود
    ارزش پوشنده، کفش و جامـــــه را ارزنده کرد
    قــــدر و پستي، با گـــراني و بـــــه ارزاني نبود
    ســــادگي و پاکي و پرهيز، يک يک گــــوهرند
    گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کاني نبود
    از زر و زيور چه سود آنجا که نادان است زن
    زيـــــور و زر، پــــردهپـــــوشِ عيب ناداني نبود
    عيبها را جامهي پرهيز پوشاندهست و بس
    جامـــــهي عجب و هـــ وا، بهتر ز عرياني نبود
    زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک
    پـــــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود
    زن چو گنجور استو عفت،گنج و حرصو آز،دزد
    وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبـــــــــــانی نبود
    اهـــرمن بر سفرهی تقو ی نمیشد میهمــــان
    زان که میدانست کان جا، جای مهمانی نبود
    پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کجخسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کار
    ورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبود
    شهنمیشد گردر این گمگشته کشتیناخدای
    ســــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود
    بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقل دید
    مهــــــر رخشان را نشایــــد گفت نــورانی نبود


    تـــــوشهای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود
    چشم و دل ر ا پـــرده میبایست، امـا از عفاف
    چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود

  13. #9
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    رخشنده اعتصامي متخلص به پروين دختر يوسف اعتصامي در 25 اسفند 1285 ماه خورشيدي در شهر تبريز به دنيا امد( درست مقارن با دوران پهلوي از نظر تاریخی نادرست است) ودر 16فروردين1320در تهران از دنيا رفت ودر شهر قم به خاك سپرده شد.


    قطعه مست و هشيار توضیح بدهید که مطلب حاضر و این تیتر با مقدمه ای که گفته اید چه ربطی دارد.


    محتسب مستي به ره ديدو گريبانش گرفت
    مست گفت اي دوست اين پيراهنست افسار نيست


    گفت مستي زان سبب افتان و خيزان ميروي
    گفت جرم راه رفتن نيست ره هموار نيست


    گفت مي بايد تو را تا خانه قاضي برم
    گفت رو صبح اي قاضي نيمه شب بيدار نيست


    گفت نزديكست والي را سراي انجا شويم
    گفت والي از كجا در خانه خمار نيست

    گفت تا داروغه را گوييم در مسجد بخواب
    گفت مسجد خوابگاه مردم بدكار نيست


    گفت ديناري بده پنهان و خود را وا رهان
    گفت كار شرع كار درهم و دينار نيست


    گفت از بهر غرامت جامعه ات بيرون كنم
    گفت پوسيده ست جز نقشي ز پمد و تار نيست


    گفت اگه نيستي كز سر در افتادت كلاه
    گفت در سر عقل بايد بي كلاهي عار نيست


    گفت ديناري بده پنهان و خود را وا رهان
    گفت كار شرع كار درهم و دينار نيست


    گفت از بهر غرامت جامعه ات بيرون كنم
    گفت پوسيده ست جز نقشي ز پمد و تارنيست


    گفت اگه نيستي كز سر در افتادت كلاه
    گفت در سر عقل بايد بي كلاهي عار نيست


    گفت مي بسيار خوردي زان چنين بي خود شدي
    گفت اي بيهوده گو حرف كم و بسيار نيست


    گفت بايد حد زند هشيار مردم مست را
    گفت هشياري بيار اينجا كسي هشيار نيست


    پروين بر خلاف ساير شاعران اشعار عاشقانه نمي سرود و عشقي راحقيقي مي خواند كه حقيقي و قلبي باشدمثل عشق به انسانيت- ‍‍ازادي - ازادگي -عدالت اجتماعي- عشق به قشر هاي محروم و درد مند وستم كشيده اجتماع.

    اشعار پروين گوياي اشاراتي است واضح و روشن كه وي در انها هم به رسيم محرومان و رنجهايي كه انها ميكشند وهم به فساد و تزوير زور گويان اجتماع زمان خود مي پردازد .انديشه و افكار پروين متضمن نكات اجتماعي واخلاقي و انتقادي هستند.و به نوعي ميتوان گفت ديوان پروين زندگي كثريت ملت محروم و مظلوم ايران است چه در دوران حيات شاعر و چه پيش و پس از ان دوران.يكي از دلايلي كه به پروين و اشعارش بها مي دهد کی؟ اين مي باشد كه وي در روزگاري مي زيست كه اختناق سياسي و مشكلات اجتماعي زيادي مشهود بوده است ولي با همه اين احوالات از ابراز و بيان انها هيچ باكي نداشت.

    از ويزگي هاي شعر پروين و يا به عبارتي حسن كار پروين اين بوده است كه اوموضوعات حكمتي و اخلاقي و اجتماعيو نابساماني هاي اجتماعي راچنان با زبان ساده و شيوايي بيان ميكند كه خواننده را از هر طبقه تحت تاثير قرار ميدهد- به خصوص نسل جوان- و يكي ديگر از ويزگي هاي شعر او فروتني و تواضعي مي باشد كه پروين در اشعار خود داشته است. به طوريكه مردم استقبال فراواني از اشعار او مي كردند ديوان او در مدتي كوتاه پش از چاپ دست به دست ميان مردم مي چرخيد و بسياري باور نمي كردند كه انها را يك زن سروده است. رفرنس بدهید

    شاعر در قطعه مست و هشيار ياد اور ناامني هاي اجتماعي و فسق و فجور سران دولت مي باشد كه خود غرق فساد و بي بندوباري مي باشند ولي باهمه اين احوالات به عنوان منجي مردم در راس حكومت حكم فرماني مي كنند.

    به عنوان مثال در بيت مي بايد تورا تا خانه قاضي برم .... اشاره به غفلت سران دولت دارد. ويا در بيت نزديكست والي را سراي... اشاره به فساداخلاقي سران دولت دارد.ويا در بيت گفت ديناري بده پنهان و ... اشاره به رشوه خواري و فساد اخلاقي سران دارد

  14. #10
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض


    او در پایان از برخی روحیات منفی زنانه انتقاد كرده و آن را باعث پستی و عدم پیشرفت آنها دانسته است. عدم میل به كسب دانش و هنر، در بند كفش و كلاه و زینت بودن، خودنمایی و تن‌آرایی...


    زن در شعر پروین اعتصامی
    یكی از موضوعات عام در شعر مشروطه توجه به زنان و مسائل مرتبط با حقوق زن و جایگاه آنان در جامعه‏ی ایرانی بود. اغلب شاعران متجدد دوران مشروطه و پس از آن این موضوع را به طور گسترده‏ای در اشعار خود مطرح كرده اند. پروین اعتصامی ‌نیز در چنین فضای فكری و فرهنگی به سر می‌برد و علاوه بر آن از امتیاز زن بودن برخوردار بود. پس هیچ عجیب نبود اگر پروین به مسائل زنان توجه خاصی مبذول داشته باشد. اما تعجب در این است كه بر خلاف تصور اولیه در شعر پروین از حال و هوای عوالم و احساسات زنانه چندان خبری نیست. در دیوان او تنها سه شعر مستقل درباره‏ی مسائل زنان در ایران وجود دارد: «نهال آرزو»، «فرشته‏ی انس» و «زن در ایران».


    تصویری آرمانی كه پروین در خلال این شعرها از زن ایرانی ارایه می‏كند چندان از چارچوب‏ها ی فرهنگ مرد سالار حاكم فاصله ندارد. او «نقش» زن را مطابق با فرهنگ و سنت و عرف و ادب مردانه می‌ستاید و تنها می‌خواهد اهمیت و عظمت مقام و جایگاه زن را در همین مناسبات و با حفظ همین روابط مرد مدارانه‏ی جامعه نشان دهد... ناخشنودی شاعر تنها از آن روست كه جایگاه زن را در آن مناسبات، آن چنان كه به واقع آرزومند است، پاس نمی‏دارند. 1

    پروین در شعر فرشته‏ی انس با رد دیدگاهی كه معتقد به نقصان زن است، زن را «ركن خانه‏ی هستی» و «فرشته‏ی عشق» می‌خو‏اند كه بدون وجود او نظام عالم ناتمام خواهد بود. او سپس با تجلیل از مقام زن- مادر و تاكید بر نقش مادری او دامان مادر را نخستین پرورشگاه همه‌ی بزرگان عالم می‌داند:
    اگر فلاطن و سقراط بوده‏اند بزرگ
    بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
    دیوان،‌ص 210

    سپس به تشریح وظایف زن به عنوان یك همسر و كدبانوی خانه می‌پردازد و برای زن نقشی همسان و برابر با مرد قائل می‏شود هر چند این تساوی به هیچ وجه به تساوی حقوق و امتیازات منجر نمی‌شود. او زن و مرد را مانند كشتی و كشتی‏بان می‏داند كه هر دو لازم و ملزوم همدیگرند و باید با تدبیر و سعی و تلاش در دریای حوادث روزگار خانواده را به سلامت به ساحل امن برسانند.
    وظیفه ی زن و مرد ای حكیم دانی چیست
    یكی است كشتی و آن دیگری است كشتی‏بان
    چو ناخداست خردمند و كشتی‏اش محكم
    دگر چه باك ز امواج ورطه‏ی طوفان
    به روز حادثه اندر یم حوادث دهر
    امید سعی و عمل هاست هم از این هم از آن
    سمند عمر، چو آغاز بد عنانی كرد
    گهیش مرد وز ما نیش زن گرفت عنان

    دیوان، ص 21


    او در پایان از برخی روحیات منفی زنانه انتقاد كرده و آن را باعث پستی و عدم پیشرفت آنها دانسته است. عدم میل به كسب دانش و هنر، در بند كفش و كلاه و زینت بودن، خودنمایی و تن آرایی از جمله مسائلی است كه پروین به عنوان موانع رشد شخصیت زن و عوامل تنزل شأن و جایگاه او معرفی می‌كند.
    نه بانوست كه خود را بزرگ می‌شمرد
    به گو شواره و طوق و به یاره و مرجان
    چو آب و رنگ فضیلت به چهره نیست چو سود
    زرنگ جامه‏ی زر بفت و زیور رخشان
    برای گردن و دست زن نكو پروین
    سزاست گوهر دانش نه گوهر الوان

    دیوان، ص27

    پروین در شعر نهال آرزو مجددا از تصور عامه در باره زن و جایگاه نازلی كه به او بخشیده‌اند شكایت می‌كند اما این پستی و بی‌قدری را به دلیل بی‌دانشی و بی‌هنری زنان می‌داند و از آنان می‌خواهد در كسب دانش و هنر بكوشند تا در آینده وضعیت آنان بهتر شود.
    پستی نسوان ایران جمله از بی دانشی است
    مرد یا زن برتری و رتبت از دانستن است
    به كه هر دختر بداند قدر علم آموختن
    تا نگوید كس پسر هشیار و دختر كودن است
    زن ز تحصیل هنرشد شهره در هر كشوری
    بر نكرد از ما كسی زین درد بی دردی سری
    ....با چنین در ماندگی از ماه و پروین بگذریم
    گر كه ما را با شد از فضل و ادب بال و پری

    دیوان، ص 201


    با اجباری شدن قانون كشف حجاب توسط رضا خان و شعارهای متجددانه‏ی او در باب آزادی زنان، بحث حقوق زن و جایگاه او درجامعه، مورد توجه و علاقه‌ی نویسندگان و شاعران شده بود. «پروین در شعر «زن در ایران» آشكارا خشنودی خود را نسبت به برخی از دگرگونی‏هایی كه در زندگی زن ایرانی در دوره معاصر رخ داده نشان می‏دهد. او این تغییرات را غائی و مطلوب می‏بیند و تصور می‌كند زن از كنج غربت در آمده و از سیاهی و سكوت قرنها رها شده و در «عدالتخانه‏ی انصاف» دیگر «شاهد» دارد. همین گونه نگاه نشان می‌دهد كه پروین ژرفای تناخر نظام مرد سالارانه را نسبت به هستی مستقل آزاد و برابرانه‏ی زنان در نیافته است و می‌اندیشد با ایجاد امكانات آموزشی برای زنان تا سطح عالی، تغییر پوشش زنان و رفع حجاب كار اسارت و سكوت و تباهی زن در جامعه‏ی مرد سالار یكسره شده است.»2.

    منابع:
    ۱- اعتصامی‌، پروین، دیوان اشعار، به کوشش ولی الله درودی، نشر نی، ۱۳۷۵
    ۲- مهری بهفر، عشق در گذرگاه های شب زده،ص15

صفحه 1 از 6 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •