شهرام ناظري
بي قرارم روز و شب
در هوايت بي قرارم بي قرارم روز شب
سر زكويت برندارم بر ندارم روز و شب
در هوايت بي قرارم روز و شب
سر زكويت بر ندارم روز و شب
جان روز و، جان شب، اي جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
زان شبي كه وعده كردي روز وصل
روز و شب را مي شمارم روز و شب
اي مهار عاشقان در دست تو
در ميان اين قطارم روز و شب
در ميان اين قطارم اين قطارم روز و شب
مي زني تو،مي زني تو
زخمه ها، بر مي رود، بر مي رود
روز شب را همچون خود
مجنون كنم ، مجنون كنم
روز و شب را كي گذارم
روز و شب روز و شب
مي زني تو،مي زني تو
زخمه ها، بر مي رود، بر مي رود
تا به گردون زير و زارم
زير و زارم روز و شب