اين قبر اگر چه تاريک است
اگر چه سنگی سياه بر پيشانی دارد
اگر چه وقتی واردش می شوی دلت می گيرد
اگر چه چشمان زيبايت را می آزارد
اگر چه .........
اما آنکه دلش در اين قبر آرميده دوستتان دارد
اين قبر اگر چه تاريک است
اگر چه سنگی سياه بر پيشانی دارد
اگر چه وقتی واردش می شوی دلت می گيرد
اگر چه چشمان زيبايت را می آزارد
اگر چه .........
اما آنکه دلش در اين قبر آرميده دوستتان دارد
اين قبر اگر چه تاريک است
اگر چه سنگی سياه بر پيشانی دارد
اگر چه وقتی واردش می شوی دلت می گيرد
اگر چه چشمان زيبايت را می آزارد
اگر چه .........
اما آنکه دلش در اين قبر آرميده دوستتان دارد
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ
اینکه اینجا خفته در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان ، چراغ بیار
و یگ دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!
یك چند به كودكی ، به استاد شدیم
یك چند ز استادی خود شاد شدیم !
پایان سخن شنو كه ما را چه رسید
از خاك برآمدیم و بر باد شدیم !!
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما ببستند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
می چین آن گلی که به عالم نمونه است
رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز
هر کجا می نگرم روی تو پیاست هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبانست هنوز
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود
به سراغ من اگر می آیید ،
نرم و آهسته بیایید .
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهائی من
نوشته روی سنگ قبر سهراب سپهری
جالبه بدونید روی قبر بوکفسکی شاعر و نویسنده آمریکایی نوشته شده :
"تلاش نکن!"
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)