بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمانند
قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش نداری به نواخوانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمانند
قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش نداری به نواخوانی من
* پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
*
* غم نا دیدن تو بار گران است هنوز
*
* آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
*
* نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
دردا کــه ســرشـک بـخـت شـوریـدهٔ مـن
چـون حـسـرت عـشق، مرده بر دیدهٔ من
اشکم همه من! اشک تو چون پاک کنم
ای بـــخــت ز قــعــر قــبــر دزدیــدهٔ مــن
بـروی سـنـگ قـبـر تـو نـهـادم سـیـنـه ای سنگین
دو دل با هـم سـخن گفــتند بی صوت و صدا حـــافظ
رو سنگ قبرم بنويس اينجا مجال گريه نيست ... هرکي مي خواست گريه کنه بهش بگو اون ديگه نيست
یـا رب بـه عـلـی بـن ابی طالب و آل
آن شیر خدا و بر جهان جل جلال
کاندر سه مکان رسی به فریاد همه ا
نـدر دم نـزع و قـبـر هنگام سؤال
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ
بـبـالـیـنـم نـهـنـد خشت و گل و سنگ
نــه پــای آنــکــه بــگـریـزم ز مـاران
نـه دسـت آنـکـه بـا موران کنم جنگ
اکنون گور او را بس است او که جهان او را بس نبود.(نوشته سنگ قبر اسکندر مقدونی)
همی نالم که مادر در برم نیست
صفای سایه او بر سرم نیست
مرا گر دولت علم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست
خرم آن روز کزین غمکده پرواز کنم
از پس مرگ حیاتی دگر آغاز کنم
باغ جان پر گل و من خسته به زندان تنم
زندگی یابم اگر پنجره ای باز کنم
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)