تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 137 اولاول ... 7891011121314152161111 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #101
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    نفس که مي کشم، با من نفس مي‌کشد. قدم که برمي دارم، قدم برمي دارد. اما وقتی که می خوابم، بيدار می‌ماند تا خوابهايم را تماشا کند.
    او مسئول آن است که خوابهايم را تعبير کند. او فرشته من است، همان موکل مهربان. اشک‌هايم را قطره قطره می‌نويسد. دعاهايم را يادداشت می‌کند.

    آرزوهايم را اندازه می‌گيرد و هر شب مساحت قلبم را حساب مي‌کند و وقتی که مي‌بيند دلتنگم، پا در ميانی مي‌کند و کمی نور از خدا مي گيرد و در دلم مي ريزد، تا دلم کوچک و مچاله نشود.
    به فرشته‌ام ميگويم: از اينجا تا آرزوهای من چقدر راه است؟ من کی به ته روياهايم ميرسم؟
    ميگويم: من از قضا و قدر واهمه دارم. من از تقدير ميترسم. از سرنوشتی که خدا برايم نوشته است. من فصل آينده را بلد نيستم. از صفحه‌های فردا بيخبرم....
    ميگويم: کاش قلم دست خودم بود.... کاش خودم مينوشتم.....
    فرشته‌ام به قلم سوگند مي‌خورد و آن را به من مي‌دهد و مي گويد: بنويس. هر چه را که مي‌خواهی... بنويس که دعاهايت همان سرنوشت توست. تقدير همان است که خودت پيشتر نوشته ای....
    شب است و از هزار شب بهتر است. فرشته‌ها پايين آمده‌اند و تا پگاه درود است و سلام. قلم در دست من است و مي‌نويسم. مي‌دانم که تا پيش از طلوع آفتاب تقديرم را خدا به فرشته‌ها خواهد گفت....

  2. #102
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    اندکی در لحظه هایت جستجو کن
    شب تنهایی با هم..
    شاید اینگونه سزاوار فراموشی نبود
    چقدر با عجله...
    غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
    کنون ای اولین و آخرینم
    کاش احساس آبی مرا می شنیدی.
    تا همیشه به تماشای شب میروم
    و تکه هایی از عشق مدفون میراث من است
    و قلمی که هیچ گاه نتوانست آخرین حرفهای مرا با تو بگوید

  3. این کاربر از M A R S H A L L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #103
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود که از درد من و راز درون من خبر گردی تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد و بعد در آغوش رقیبی مست و بی پروا تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت مارا خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست بگوید کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را و خواهی دید با محو کلام دوستت دارم تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد به درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد شهاب رستگار

  5. #104
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    ماجرای زندگی آیا جز مشقت های شوقی توامان با زجر اختیارش همعنان با جبر بسترش بر بعد فرار و مه آلود زمان لغزان در فضای کشف پوچ ماجراها چیست؟ من بگویم یا تو می گویی هیچ جز این نیست...

  6. #105
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    عشق بزرگترین هدیه خداست . هنر آن را بیاموز . آواز آن ،جشن آن را بیاموز . عشق نیازی قطعی است. درست همانگونه كه جسم بدون غذا نمیتواند زنده بماند، بدون عشق روح را یارای زنده ماندن نیست . عشق غذای روح است‌، آغازگر همه چیزهای با شكوه است ، عشق درب بارگاه ملكوتی است

  7. #106
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    بی خاطره و باز در اندیشه بودم که چه باشم چه کنم و چه خواهد شد. نسیمی بی خبر از پنجره ام به درون آمده بود زیرا که عطر شکوفه ها ی تازه همچون مهمان ناخوانده ای بیگاه خلوتم را شکست برخاستم و کنار پنجره رفتم نگاهم در هنگامه ی سبز شاخسار گم شد و با پرند ه ای که ستاره وار اوج گرفت مرا به ساحت آبی آسمان برد به آن ذهن گسترده ی بی خا طره که می گفت: "همین باش نگاه کن و خواهد گذشت!"

  8. #107
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    من دلـم می خواهد خانه ای داشته باشم بر دوست كنج هر دیوارش دوست هایـم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر كسی می خواهد- وارد خانهً پر عشق و صفایـم گردد یك سبد بوی گل سرخ به من هدیه كند شرط وارد گشتن - شستشوی دلهاست شرط آن داشتن - یك دل بیرنگ و ریاست بر درش برگ گلی می كوبـم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم : ای یار خانهً ما اینجاست تا كه سهراب نپرسد دیگر خانهً دوست كجاست ؟؟؟

  9. #108
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    می گویند شیشه ها احساس ندارند !!! اما وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم دوستت دارم آرام گریست ....نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود. بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود. بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود. بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود. وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود و احساسم میگوید که قلب تو همان قلب است

  10. #109
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    مثل درد سبر عشقی با یه دریا پر ازامید حرمت نجابتت رو میشه تا خود خدا دید با یه دریا پر از احساس منم اون همیشه با تو گرمی قلبم و دستام پیشکش تنهایی تو من و تو جرات مرگیم توی لحظه های آخر میشه تا مرز تن عشق برسیم مثل یه مادر من و تو فرصت پرواز پرنده هاییم واسه تا ابد رهایی ما دو بال اشناییم میدونم که ما اسیریم تا که هم صدا نخونیم غربت ترانه هارو توی این قفس میمونیم... اگه تا سپیده صبح برسه فصل اقاقی میتونیم با لمس این عشق بشکنیم غرور یاغی.....
    ______________

  11. #110
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک می خواند مرا هر دم به خویش میرسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یک سو می روند پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی میخزند روی کاغذها و دفترهای من

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •