تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 29

نام تاپيک: ترجمه اثار ادبی و مترجمان ایرانی

  1. #1
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    12 ترجمه اثار ادبی و مترجمان ایرانی

    شاید بشه گفت ترجمه یک اثر به اندذازه خود اثر در زیبایی و لذت بردن از اون نقش داره

    توی این تاپیک قراره در مورد مترجمان ادبیات ایران ، اخبار ترجمه ، اصول ترجمه ادبی و مقالاتی در این باب صحبت کنیم


    اگه نظر خاصی دارید در مورد ترجمه یا مترجم خاصی حتما بیان کنید

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض فریده مهدوی دامغانی : ترجمه باید از زبان اصلی اثر انجام شود

    دکتر دامغانی در بخش پایانی گفت وگو با گروه دین و اندیشه خبرگزاری " مهر" تاکید کرد ما در ترجمه متون و کتابخوانی نباید از کشورهایی همچون مصر، هند، و ژاپن عقب باشیم .

    * مهر : گاهی دیده می شود از یک اثر چندین ترجمه ارائه می شود ، برای مثال شما " کمدی الهی " دانته را با این که ترجمه ای از آن وجود داشت ، مجددا ترجمه کردید . دلیل این کار چیست ؟ آیا اشکال خاصی در ترجمه پیشین وجود داشت ؟

    مهدوی دامغانی : حتما قبول دارید که نخستین وظیفه معنوی و اخلاقی برای هر مترجم این است که نهایت احترام و ادب و تواضع را نسبت به اثر یک نویسنده یا شاعر بزرگ جهانی ابراز بدارد. حال آنکه به واقع - و متاسفانه - مشاهده می کنیم که در اثری مانند " کمدی الهی" در ترجمه نخست، مترجم محترم حتی این زحمت را به خود نداده است که سه بند معروف و نیز یادآور می شوم: "مختص" سبک " دانته " را رعایت کند و آنها را با نوعی بی تفاوتی توضیح ناپذیری نادیده انگاشته است. بندها، به صورت جملاتی منثور، یکی در پشت دیگری نوشته شده است ، بدون آنکه خواننده ایرانی بداند اینک با کدامین بند آن سرود مزبور روبه رو است . مگر می توان ابیات فردوسی ، مولانا ، و حافظ را بدون رعایت شماره بندی های مخصوصشان ، به شیوه ای بی تفاوت نگاشت؟ چرا باید چنین امری برای" دانته" روی دهد؟ ترجمه پیشین، با چنان متن دشوار و عجیب و غیر قابل درکی همراه است که چیز زیادی از آن درک نمی شود . توضیحات آن بسیار کم بوده وهیچ تفسیر و تعبیر و شرحی در آن وجود ندارد ، و بدتر از همه آن که اثر از زبان اصلی به فارسی ترجمه نشده است .

    * تعدادی از مترجمان اقدام به ترجمه اثر از زبان دوم می نمایند ، برای مثال ، اثری که به زبان آلمانی خلق شده ، از ترجمه زبان فرانسه یا انگلیسی آن برای ترجمه به زبان فارسی استفاده می شود . این امر برای خوانندگان مشکلات فراوان معنایی و مفهومی بهمراه دارد . نظر شما در مورد این گونه ترجمه ها چیست ؟

    - تا اندازه ای با این کار مخالفم . البته شاید تنها بنده و تعداد معدودی از مترجمان این نظریه را پذیرا باشیم و بس . آن هم به دلیل آشنایی مان به چندین زبان است. مترجمانی که بدین کار دست می زنند معمولا به یک زبان تسلط دارند و ترجمه های خود را از همان یک زبان به زبان فارسی بر می گردانند ، اما من چون به چهار زبان فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و اسپانیایی آشنایی دارم ، از این چهار زبان برای ترجمه استفاده می کنم . آن هنگام که می بینم " بهشت گمشده " به انگلیسی است، بدیهی است که ترجیح می دهم آن را از زبان اصلی ترجمه کنم. آن هنگام که می بینم اثری مانند " کمدی الهی " به ایتالیایی است، نخست به زبان اصلی رجوع می کنم و به ترجمه می پردازم و آنگاه ، از زبانهای دیگر نیز برای ارایه کاری دقیق تر و آکادمیک تر - چنان که مترجمان اروپایی یا آمریکایی عادت دارند انجام دهند - یاری می جویم . آن هنگام که مایلم اثری از " ژید " یا " سارتر" یا " استاندال " یا تنی چند از شاعران فرانسوی را به فارسی ترجمه کنم، بدیهی است که از همان زبان فرانسه استفاده می کنم ، و آن هنگام که تصمیم دارم اثری از" بورخس " یا گزیده ای از اشعار اسپانیایی را به فارسی بازگردانی کنم، طبیعتا از زبان اسپانیایی کمک می گیرم.

    * شما از معدود مترجمانی هستید که متون دینی ما را به زبانهای خارجی ترجمه کردید . از جمله آنها می توان به ترجمه " صحیفه سجادیه " به زبان فرانسه و " زندگی حضرت فاطمه (س) " به زبان انگلیسی اشاره کرد . آیا قصد ترجمه " نهج البلاغه " به زبانهای خارجی را ندارید ؟

    - ترجمه این اثر جزو آرزوهایم است ، اما در حال حاضر، نزدیک به19 کتاب در دست ترجمه دارم. هنگامی که وقت آن ترجمه فرا رسد، و خدای مهربان شرایط این امر را فراهم آورد این کتاب را ترجمه خواهم کرد .

    * یکی از مشکلات ترجمه در ایران کثرت و تنوع موجود در آثار ترجمه شده توسط یک فرد است . آیا فکر نمی کنید سرعت ، کثرت، و تنوع موجب کاسته شدن کیفیت ترجمه شود ؟

    - با کلیت نظر شما موافقم . اما نباید فراموش کرد که ما در قرنی حضور داریم که همه چیز در عرض یک چشم بر هم زدن صورت می گیرد. اگر نگاهی به کتابهایی که باید ترجمه شوند بیاندازید خواهید دید که که ما هنوز چه تعداد کتب کلاسیک ترجمه ناشده در ایران داریم . چه کتبی که می بایست از دهها سال پیش به این طرف، به فارسی ترجمه می شده اند و هنوز هیچ مترجمی به سوی آنها نرفته است. بنابراین، من سعی دارم به سهم ناچیز خود، آن آثاری را که به نظرم از اهمیت خاصی برخوردار هستند، و تا آنجا که در توان و آگاهی دارم، به سرعت به فارسی بازگردانم. جامعه جوان ایرانی برای دستیابی به شکوفایی فرهنگی و درک آثار معاصر باید میزان مطالعه و کتابخوانی خود را در بخش آثار کلاسیک جهانی افزایش بخشد . من همیشه به این اصل عقیده ای ژرف داشته ام. مادامی که با آثار کلاسیک آشنایی نداشته باشیم، از هیچ دانش صحیح و شایسته ای برخوردار نخواهیم بود . ما نباید از نظر کتابخوانی در میان کشورهای آسیایی ، عقب تر از کشورهایی مانند مصر، هندوستان ، کره ، ژاپن ، یا چین باشیم.

  4. #3
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ملتی که ادبیات نداشته باشد ترجمه ادبی نیز نخواهد داشت

    گروه فرهنگ و ادب: ترجمه و مشکلات و نظریات پیرامونی اش همواره از جمله مباحث تمام نشدنی حوزه ادبیات و بویژه ترجمه آثار ادبی بوده است. آنچه می آید بخش اول از یادداشتی به قلم علی صلح جو، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی درباره رویارویی مترجم با اثر و دسته بندی ترجمه های ادبی است.
    در ترجمه ادبیات، سویه مقابل باید از جنس ادبیات باشد . ملتی که ادبیات نداشته باشد نمی تواند ترجمه ادبی داشته باشد . ابزار اصلی ترجمه ادبی ادبیات است . اصولا، سیر تکوین گنجینه ادبی از ادبیات بومی به ادبیات وارداتی است . بنابراین، مترجم ادبی ابتدا باید با گنجینه ادب بومی در زبان مقصد آشنا باشد تا بتواند اثری را از زبان دیگر به زبان مادری برگرداند .شناختن انواع ادبی در زبان مقصد و مطالعه آنها مایه لازم برای ترجمه ادبی است . مترجم نمی تواند از خودش زبان بسازد .

    این بدان معنی نیست که بگوییم زبان ترجمه باید مانند زبان تالیف باشد . مسلما، در جریان ترجمه، سایه زبان و سبک اثر اصلی ( بیگانه) بر زبان بومی خواهد افتاد ، اما این سایه نباید آنقدر شدید باشد که فضای سبکی و زبانی بومی را کدر کند . تغییرات زبانی و سبکی وارد شده باید در زبان بومی جا بیفتد . به عبارت دیگر، زبان وسبک بومی باید زیر تاثیر رویارویی با زبان و سبک بیگانه به نحو خلاق خود را توسعه دهد . در واقع، این اتفاق برای زبان فارسی رخ داده است . مقایسه نثر امروز با نثر صد سال قبل این واقعیت را آشکار می کند .

    هنگامی که مترجم در برابر ترجمه اثری قرار می گیرد، ابتدا باید ببیند آن اثر به کدام اثر یا آثار در زبان مقصد نزدیک است و سپس با استفاده از محتوا و سبک آنها ابزار و مایه لازم برای ترجمه اثر مزبور را در ذهن خود پیدا کند . پویایی معادل به همین معنا است . معادل در خلاء شکل نمی گیرد و تصنعی نیست ، بلکه باید از درون شبکه گنجینه ادب بومی بیرون بیاید .

    شعرای ما، چه کلاسیک و چه نو، تغییرات زیادی در زبان معمولی داده اند . این تغییرات - چه صرفی و چه نحوی - بسیار بیشتر از تغییراتی است که از طریق ترجمه وارد زبان فارسی معمول شده است . نکته مهم این است که این تغییرات هنرمندانه وارد زبان شده است و به نحوی طبیعی در بستر زبان نشسته است ، به طوری که نه تنها مشکلی برای خواننده ایجاد نکرده بلکه برایش لذت آفریده است . این لذت را ما در خواندن شعرهای مولانا، اخوان، شاملو و سپهری حس می کنیم . اگر فشار ترجمه ( مقایسه کنید با فشار الهام در شاعری ) سبب شود که مترجم به تولید ساختارهای صرفی و نحوی خلاق و دلنشین بپردازد، در واقع ، به معادل سازی پویا دست زده است . به عبارت دیگر، این نوع معادل سازی به طور طبیعی از بستر خود زبان برخاسته و لاجرم بر ذهن خواننده خواهد نشست .

    زبان ادبی شکلی از زبان معیار است که در ژانرهای ادبی به کار می رود . انواعی چون شعر، رمان، نمایشنامه و تقسیمات فرعی آنها همچون غزل، قصیده، مرثیه و مدح یا رمان تاریخی، رمان پلیسی و علمی - تخیلی . درست است که مصالح به کار رفته در تمام این انواع زبان و از نوع ادبی آن است اما فضا و حال و هوای اینها آشکارا با یکدیگر متفاوت است . فضای ایجاد شده در داستان های ژول ورن را نمی توان با فضای اجتماعی - تاریخی رمان بینوایان هوگو یکی دانست .

    در فضای یک داستان علمی - تخیلی، به راحتی می توان با حیوانات یا انسانهایی روبرو شد که مثلا، چشمانشان پشت سرشان باشد . بنابراین، در چنین فضایی، برای صنایع لفظی چندان جایی وجود ندارد ، بلکه آنچه ضرورت دارد ارائه تصویری تاثیر گذار با استفاده از زبانی هر چه ساده تر است . نمونه دیگر یکی از ژانرهای فرعی شعر یا داستان است که در زبان انگلیسی و در فارسی نقیضه نام دارد . در این ژانر، شاعر یا نویسنده با تقلید از یک قالب ادبی جدی به موضوعی غیر جدی و طنز آمیز می پردازد، شبیه موش و گربه عبید زاکانی در مقایسه با شاهنامه فردوسی، و بسیاری از ژانرهای دیگر که هر یک حال و هوا و زبان خاص خود را طلب می کند .

    بدون داشتن گنجینه ادبی در زبان مقصد نمی توان ترجمه ادبی خوبی داشت . بررسی سیر تحول ادبیات ملتهای گوناگون، و چگونگی بده بستان آنها با یکدیگر نشان می دهد که ملتها آنگاه به کنجکاوی درباره ادبیات ملتهای دیگر پرداخته اند که خود از قبل - دست کم تا حدی - ادبیات بومی داشته اند . البته، معمولا، کمتر قوم و ملتی است که فاقد ادبیات باشد . اگر هم چنین ملتی وجود داشته باشد، به احتمال زیاد، دارای یکپارچگی زبانی ضعیفی است . یکی از این موارد زبان عبری است که ادبیات اندکی دارد و دلیل عمده اش احتمالا نبودن وحدت زبانی میان یهودیان است . در واقع، یهودیان جهان تشکیل شده اند از یهودی آلمانی، یهودی روس، یهودی انگلیسی، یهودی فرانسویش، یهودی ایرانی و غیره . بیشترین آمار ادبی موجود به زبان عبری آثاری است که از زبان های گوناگون، از جمله روسی و جودی ، ترجمه شده اند . اینکه گنجینه ادبی ملتها، به طور طبیعی، از بومی به بیگانه سیر می کند و معمولا مجموعه ادبیات ترجمه شده، جز در شرایط استثنایی، در حاشیه پیکره ادب بومی قرار می گیرد، خود تایید کننده این امر است که بدون یاری گرفتن نیروی محرکه ادب بومی به سختی می توان ادبیات وارداتی داشت .

  5. #4
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض نقدهای ما در سطح خرده گیری مانده است

    دکتر علی خزاعی فر گفت : همه منتقدین و مترجمین بر این باورند که ما نقد ترجمه به مفهوم فنی و علمی نداریم و نقدهای ما از قبیل ترجمه یا تالیف در سطح خرده گیری مانده است.
    دکتر خزاعی فر در گفتگو با مهر در خصوص نقد ترجمه، گفت: از نظر من نقد ترجمه نباید در سطح خرده گیری باشد و همواره به این مساله اکتفا شود که مترجم کلمات یا واژه ها را غلط انتخاب کرده و... . در نقد باید در سطح کلان به اثر نگاه کرد. همچنین باید به سبک کلی مترجم توجه شود که آیا وی موفق شده است سطح یکدستی در ارتباط با سبک اصلی ارایه دهد؟

    وی ادامه داد : کسی که ترجمه را نقد می کند باید خودش دستی در کار ترجمه داشته باشد، چون به قابلیت ها و امکانات زبان در عمل پی می برد و با نوع مشکلاتی که مترجم با آن مواجه می شود، آشنا می شود. اما نیازی نیست که منتقد یک مترجم حرفه ای باشد .

    این مترجم افزود : جامعه ما در هیچ عرصه ای جامعه نقد پذیری نیست و وقتی نقد صورت می گیرد، دشمن تراشی می شود. متاسفانه نقد در جامعه ما نمی تواند نقش خودش را ایفا کند؛ چون غالب نقدهای ما یا تعریف است یا تخریب. باید سعی کنیم نقد را منصفانه انجام دهیم. نقدهای ویرانگر هیچ فایده ای در عمل ندارد.

    علی خزاعی فر اضافه کرد: نقد خوب مبتنی بر سلیقه نیست، هر چند قلمرو، قلمروی فردیت است اما نقد باید بر یک مبنا صورت بگیرد و با معیارهای رایج در هر تئوری ترجمه را اعمال کرد.

    وی تصریح کرد : مترجمین باید با تئوری های ترجمه آشنا شوند. در تئوری مصادیقی هست که به عمل ترجمه خیلی کمک می کند.

  6. #5
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    مترجم در کشاکش ترجمه


    متن سخنرانی فرزانه طاهری درباره مترجم و فرایند ترجمه

    فرزانه طاهری یکی از سرشناس‌ترین مترجمین معاصر با ده‌‌ها جلد ترجمه نیازی به معرفی ندارد. آثار ترجمه‌ای او خصوصاً آن‌هایی که در زمینه نقد ادبی انجام شده، کمک شایان توجه‌ای به جامعه‌ی ادبی کرده‌است. نوشته‌ای که در پی خواهید خواند متن سخنرانی وی در جمع ناشرین زن در نمایشگاهی که شهریور ماه در شهر رشت برپا شده‌بود، است. با تشکر از بهناز ناصح که زحمت ضبط و تهیه متن این سخنرانی را به عهده گرفت.
    «زندان زبان، زندان موقت است. روزي مي‌رسد كه نگهبان مشفق با كليدهايش از راه برسد و ما را از اين زندان برهاند.» در اين معنا، مترجم زندان زبان را مي‌گشايد و كمك مي‌كند تن از آن زبان و فرهنگ و مخاطبان اوليه‌اش كه محدود بودند خلاصي يابد. اين خدمت بسيار بزرگ متاسفانه در تاريخ فلسفه و زبان‌شناسي درست دريافته نشده‌است، اهميت ترجمه جديد چه به عنوان يكي از اشكال هنری و چه به منظره يكي از طرق بيان معنا و روشي براي تفسير يا ترجمان بودِ آدمي چنان كه بايد دانسته نشده. پس در ابتدا به اين مي‌پردازيم كه اصلاً ترجمه چيست و مترجم چه ويژگي‌هايي بايد داشته باشد و فرايند ترجمه به چه ترتيبي است.
    ترجمه فعاليتي است با قدمتي بسيار كه از اعصار باستان انجام مي‌گرفته اما تا پيش از عصر زبان شناسي، متون بسيار معدودي درباره آن نوشته شده و نظريه هم ساخته و پرداخته نشده است. همان متون معدود را هم عمدتاً كساني مي‌نوشتند كه خود دست اندركار ترجمه بودند و صرفاً تاثراتشان را مدون مي كردند. اين نوشتار فاقد روي‌كردي نظام‌مند يا سنجه‌هاي عيني بودند، بسياري از مترجمان دوران گذشته قائل به اين بودند كه ترجمه فرآيند تفسير يا تفصيل متن اصلي است و گاهي هم افكار خود يا تفاسير خود را هر جا كه متن اضافه‌گوئي داشت، يا جالب نبود يا حتي مبهم بود مستقيماً وارد متن مي‌كردند. در آغاز عصر ترجمه در ايران يعني در ترجمه‌هاي اواخر قاجار و اوايل پهلوي از آثار شكسپير يا ژان ژاک روسو و … هم نام‌ها را ايراني مي‌كردند و هم هرچه مي‌خواستند ضرب‌المثل فارسي و ابيات سعدي و حافظ و … در آن‌ها تعبیه مي‌كردند و پند و اندرز به خورد خواننده مي‌دادند و هم تا حدودي مثل سريال‌هاي خارجي كه امروز دوبله شده‌اش را از تلويزيون مي‌بينيم براي حفظ عفت عمومي، روابط را در آن به كل تغيير مي‌دادند. اين دخالت‌ها گاه به حدي مي‌رسيد كه ترجمه مي‌شد تاثرات شخصي و تمايلات ذهني.
    جدل مشهور ترجمه لفظ به لفظ در برابر ترجمه معنايي هم در عصر روم باستان آغاز شد. سيسرون خطيب و دولتمرد رومي بسياري از آثار يوناني را به لاتين ترجمه كرد، روی‌كردش به ترجمه مفهوم به مفهوم بود و نه لفظ به لفظ،‌ يعني مترجم بايد به خاطر داشته باشد كه معناي مورد نظر در زبان مبدا چيست و با استفاده از كلمات زبان مقصد طوري آن را بيان كند كه براي خوانندگان زبان مقصد عجيب نباشد. اما «پليني» ترجمه را به صورت يك تكنيك ادبي مي‌ديد و بر خلاف سيسرون به ترجمه لفظ به لفظ گرايش داشت و البته اين جدل تا قرن‌ها ادامه داشت. بهر حال نخستين تلاش‌ها براي تعريف ويژگي‌هاي لازم براي مترجم يا ايجاد قواعد يا اصول اصلي براي ترجمه البته در مورد ترجمه ادبي بود. در سال 1540 م به اين قرار: مترجم بايد محتوا و قصد نويسنده‌اي را كه مي‌خواهد كارش را ترجمه كند به طور كامل درك كند، مترجم بايد زباني را كه از آن ترجمه مي‌كند كاملاً بداند و شناختش از زباني كه به آن ترجمه مي‌كند نيز همان قدر عالي باشد، مترم بايد از گرايش به ترجمه لفظ به لفظ بپرهيزد چون با اين كار معناي متن اصلي را نابود و زيبايي بيان را تباه مي‌كند، مترجم بايد صورت‌هاي كلامي متداول در زبان خويش را به كار برد. مترجم بايد واژه‌هارا به ترتيبي انتخاب كند و بياورد كه حاصل نهائي،‌لحن در خور را داشته باشد، به دنبال اين، در سال‌ها و دهه‌هاي بعد اصول ديگري ارائه شد (كه در این جا فرصت بحث نيست) اما با شكوفائي مطالعات زبان شناسي در زمان معاصر، متوني كه درباره ترجمه نوشته شده عيني‌تر و نظام مندتر است، بنابر يك ديدگاه، هر خواندني مي‌شود گفت يك نوع ترجمه است. يعني جستجوي معناهاي متني است كه كس ديگري نوشته است‌. مترجم را دقيق‌ترين خواننده دانسته‌اند؛ اما اين خواندن فرآيندي دارد و نظرهاي مختلفی هم درباره آن تاكنون ارائه شده. نظريه‌هاي ترجمه در واقع بررسي اصول درست ترجمه است. اين نظريه‌ها بر مبناي درك درست نحوه عمل‌كرد زبان‌هاي گوناگون، نحوه رمزگزاري معنا در شكل‌هاي متفاوت در زبان‌هاي متفاوت شناسايي و مترجمان را راهنماي مي‌كند تا مناسب‌ترين راه‌ها را براي حفظ معنا در عين كار بست مناسب‌ترين صورت‌هاي هر زبان پيدا كند. در اساس دو نظريه اصلي براي ترجمه وجود دارد كه با هم رقابت دارند در يكي قصد اصلي بيان تمامي نيرو و معناي هر كلمه و اصطلاح زبان اصلي به دقيق‌ترين وجه ممكن است. و در ديگري هدف اصلي توليد نتيجه‌اي است كه اصلاً به ترجمه‌نمي‌ماند و در واقع با جامه تازه خود همان قدر راحت است كه در جامعه بومي خود. اين دو نظريه پيرواني دارد، اما بیش‌ترين پيروان را تلفيق اين دو دارد (كه بعد به آن خواهيم پرداخت).
    سه شرط مهم براي توفيق مترجم برشمرده‌اند كه اكثريت بر آن توافق دارند. مترجم بايد با زبان مبدا، زبان مقصد و موضوع آشنا باشد .
    - تبحر او در زبان مبدا و زبان مقصد بايد در حد يا نزديك به سخنگويان بومي باشد. او بايد توانايي درك آنچه را متن به صراحت يا تلويحاً مي‌گويد داشته باشد.
    - مهارت‌هاي او در نوشتن و ويرايش بايد در حد اعلا باشد.
    -اما مهم‌تر از همه كه در بخش مربوط به ترجمه ادبي بیش‌تر به‌ آن خواهيم پرداخت در مطلوب‌ترين شكلش مترجم بايد فرهنگ هر دو زبان (زبان مبدا و مقصد) را خوب بشناسد چون اين شناخت در كاربرد كلمات و معاني تاثير دارد. بايد نويسنده متن اصلي – بحث نگارش او، جايگاه آن اثر در فرهنگ مكتوب كشور مبدا و جايگاه آن اثر در مجموعه آثار آن نويسنده را بشناسد.
    (از اينجا شروع مي‌كنيم كه) مترجم معناي پشت صورت‌هاي موجود در زبان مبدا را كشف مي‌كند و تمام تلاشش را به كار مي‌بندد تا همان معنا را با استفاده از صورت‌ها و ساختارهاي زبان مقصد در اين زبان خلق كند، پس نتيجه مي‌گيريم چيزي كه قرار است تغيير كند صورت و رمزگان است و آ“چه بايد بلاتغيير بماند معنا و پيام است. پس ترجمه فرآيندي است مبتي بر اين نظريه كه جدا كردن معناي يك متن از صورت‌هاي آن و بازتوليد همان معنا با صورت‌هاي بسيار متفاوت در زبان دوم. (بايد در اينجا متذكر بشوم كه ) در سال 1964 م يوجين نايدا كه خود زبان شناس است و يكي از برجسته‌ترين نظريه پردازان ترجمه، اعلام كرد كه مطلالعات ترجمه بايد از زبان شناسي جدا باشد، چون مي‌توانيم ترجمه كنيم بي آن‌که كوچك‌ترين اطلاعي از زبان شناسي داشته باشيم همان طوري كه به يك زبان به سهولت حرف مي‌زنيم بي آن‌که علم آن زبان را خوانده باشيم. البته شناخت ويژگي‌هاي زباني و سبكي انواع زبان‌ها مي‌تواند به ترجمه بسيار كمك كند. با چنين دانشي مي‌توان به جستجوي گونه همتا در زبان مقصد برآمد، ويژگي‌هاي اصلي آن را دريافت و در ذهن داشت تا بازتوليد آن‌ها در روايت ترجمه به بیش‌ترين حد ممكن باشد. (از اين مقدمه مفصل بگذريم و به مسئله مهم و مرتبط ديگر برسيم كه بیش‌تر در ترجمه ادبي البته مصداق مي‌يابد.یعنی مسئله فرنگ).
    جدا كردن زبان از هويت فرهنگي دشوار و حتي غير ممكن است. با يك زبان نمي‌توان معنائي زبان ديگر را بيان كرد.به اين معنا زبان‌هاي مختلف، گويندگان به آن زبان‌ها را آماده مي‌كنند كه به نحو متفاوتي فكر كنند. يعني توجه خود را به جنبه‌هاي متفاوتي از محيط معطوف كنند. ترجمه فقط جستجوي كلماتي ديگر با معناي مشابه نيست بلكه در واقع يافتن راه‌هايي مناسب براي گفتن چيزها به زباني ديگر است. پس ابتدا باید ببينيم فرهنگ چيست. كلمه فرهنگ معاني مختلفي دارد از نظر برخي درك استحساني ادبيات، موسيقي، نقاشي، حتي غذاي خوب است. در زبان انگليسي «كالچر» به كشت باكتري‌ها و موجودات ذره بيني ديگر،هم اطلاق مي‌شود. در زبان ما به معني لغتنامه هم مي‌آيد. براي انسان شناسان و ساير دانشمندان علوم رفتاري، فرهنگ گستره كامل الگوهاي رفتاري اكتسابي است. در تعريف ديگري فرهنگ شامل كليه محصولات مشترك جامعه انساني دانسته شده است. به اين ترتيب فرهنگ علاوه بر اشياي مادي مثل شهرها، سازمان‌ها، مدارس و غيره؛ شامل چيزهاي نامحسوسي مثل افكار، آداب و الگوهاي خانوادگي و زبان‌ها هم مي‌شود. خلاصه این‌که فرهنگ را جذب كل لحظه زندگي در جامعه، مي‌توان دانست. در واقع فرهنگ ابزار انساني قدرتمندي براي بقاست اما پديده شكننده‌اي هم هست. مدام در حال تغيير است و به راحتي از دست مي‌رود. چون فقط در اذهان وجود دارد، زبان‌هاي مكتوب دولت‌ها و ساختمان‌ها و ساير چيزهاي انسان ساخت صرفاً محصولات فرهنگند، خودشان فرهنگ نيستند. (البته همه اين تعريف‌ها مي‌تواند محل مناقشه باشد و من از آن‌ها مي‌گذرم و فقط به ربطشان به بحث خودم مي‌پردازم يعني این‌که آيا زبان و فرهنگ با هم مرتبطند؟ ) عموماً معتقدند زبان ابزار اساسي بيان قومي است. مجراي باورها،آداب، مناسك و رفتارهايي كه هويت فرهنگي را تشكيل مي دهند. زبان را تجسد فكر انساني و شكل دهنده به عمل انساني مي‌دانند از نظر بسياري زبان ارتباطي ناگسستنی بااصل و جوهر انسان بودن و تعلق به يك گروه فرهنگي خاص دارد. براي مثال حاكميت انگلستان، تعليم و تربيت به شيوه انگليسي و مدرنيزاسيون تحميلي انگلستان بر کشور هند اشكالاتي را ايجاد كرد كه بیش‌تر در اين كشور وجود نداشت. قلمرو‌هاي جديدي به وجود آمد مثل حرفه‌هاي غربي. سيستم پست، راه‌آهن و خدمات دولتي. همراه با اين حوزه‌ها، انتظارات اقتصادي‌‌اي بروز كرد كه پیش‌تر وجود نداشت و با گذشت زمان روشن شد كه آن كس اين حوزه‌ها را در اختيار خواهد داشت كه بر زبان اصلي آن‌ها مسلط باشد.
    براي این‌که فعاليت ترجمه را بهتر درك كنيم بايد مشخص كنيم كه مقصودمان از اصطلاحات زبان و فرهنگ چيست و روابط ميان زبان و فرهنگ را برشماريم. يكي از زبان‌شناسان دربارة اين رابطه مي‌گويد اگر به فرهنگ از نظر زبان‌شناسي بنگريم جز نگرشي يك‌سويه به فرهنگ نصيبمان نخواهد شد، اگر از نظر فرهنگي به زبان بنگريم جز نگرشي يك سويه به زبان حاصل نخواهيم كرد و چون ترجمه بي‌شك بازنويسي متنی اصلي است. بازنويسي مي‌تواند مفاهيم تازه ژانرهاي جديد (انواع ادبي جديد) و ابزارها، تكنيك‌ها يا شگردهاي جديد را وارد بازار كند. تاريخ ترجمه تاريخ نوآوري‌هاي ادبي است. اين را از تأثير ترجمه‌هاي اواخر قاجار و آغاز نهضت ترجمة ادبي در ورود نوع ادبي رمان و داستان كوتاه به ايران مي‌توان دانست. هنر ترجمه نقش مهمي در تكامل فرهنگ جهاني داشته و خواهد داشت. تنها با وارد كردن فن‌هاي جديد به فرهنگ است كه آن فرهنگ مي‌تواند در عين بازشناسي خاص بودن خود به نوآوري دست بزند. ترجمه، اين فن‌ها را در اختيار كساني مي‌گذارد كه قادر نيستند آن فن‌ها را به زبان اصلي بخوانند، پس مسئوليت بزرگي بر دوش مترجم است. شناخت زبان بيگانه ـ واژگان و دستور زبان براي مترجم خوب بودن كفايت نمي‌كند، بايد با فرهنگ خود هم آشنا بود و پيش از تلاش براي پل زدن اين دو، فرهنگ زبان مبدأ را هم شناخت. بنابر اين اگر بپذيريم كه زبان جزء جدايي ناپذير فرهنگ است، پس مترجم بايد علاوه بر دو زبانه بودن، دو فرهنگه هم باشد. يعني با هر دو فرهنگ مأنوس باشد چون بايد هم رنگ و بوي محلي را درك كند و هم كاري كند كه مخاطبان بيرون از اين موقعيت فرهنگي ـ زماني هم نوشته‌اش را درك كنند. پس بايد به هر دو فرهنگ واقف باشد.
    (حال مي‌خواهم به برخي مشكلات مترجم، به ويژه مترجم ادبي كه از لحاظ فرهنگي با آن‌ها رو به رو مي‌شود اشاره كنم). چون فرآيند انتقال عناصر فرهنگي از طريق ترجمة ادبي كار بسيار پيچيده‌اي است و به دليل این‌که فرهنگ مجموعة پيچيده‌اي از تجربه‌ها كه شامل تاريخ، ساختار اجتماعي، مذهب، آداب سنتي و كاربرد روزمره مي‌شود اين پيچيدگي خيلي بیش‌تر مي‌شود. مثلاً يك نام، يك عنصر زباني فرهنگي است. نويسنده به خاطر ارزش‌هايي كه با اين نام همراه است آن را كه به كار مي‌برد. اين عنصر قابل ترجمه نيست. بنابر اين، ارزش آن از لحاظ چيزهايي كه به ذهن خوانندة اصلي مي‌آورد از دست مي‌رود. روابط اجتماعي هم عنصري فرهنگي‌اند. در برخي از فرهنگ‌ها، مردم با خانواده‌هاي گسترده‌شان زندگي مي‌كنند، همين سبب مي‌شود كه ناچار باشند براي هر يك از اقوام عنوان معيني داشته باشند. چون در كشورهاي غربي چنين چيزي اصلاً وجود ندارد يا در اغلب زبان‌هاي اروپايي چنين كلماتي را ندارند. مانند كلمة uncle يا aunt (دايي ـ عمو و... و عمه ـ خاله و…) که گاه حتي تا پايان يك رمان هم منظور نويسنده را درك نخواهيم كرد و در نتيجه بايد در متن ـ زمينه و بافت بيابيد كه كدام يك از این‌ها مناسب است. گاهي هم بايد از ابتكار شخصي و عقل سليم استفاده كرد.
    تعارفات ساده هم گاهي مشكل سازند. مثلاً در زبان كانتوني از زبان‌هاي چين، «متشكرم» را مي‌توان به صورت‌هاي مختلف. بسته به موقعيت ترجمه كرد. (این‌که به خاطر هديد باشد. پيشاپيش براي خدمتي باشد و …). اقلامي مثل لباس و تزئينات و ارزش‌هاي غذائي نيز مشكلاتي هستند كه تفاوت فرهنگي پيش پاي مترجم مي‌گذارد. مثلاً طعم هر غذا يا اهميت آن را نمي‌توانيم به مخاطباني منتقل كنيم كه تا به حال اسم آن غذا را نشنيده‌اند. آداب و سنن هم بخشي از فرهنگند مانند ازدواج، تشييع جنازه و جشن كه قصه‌ها و نمادهاي پنهان پشت هر كدام مترجم را دچار مشكل سازد. باورها و احساسات هم از فرهنگي به فرهنگ ديگر متفاوتند. ممكن است در برخي از فرهنگ‌ها، رنگ سفيد نشانة خلوص و رنگ سياه نشانة پليدي باشد. اما در فرهنگ ديگر اين طور نباشد و همين طور رخداد يا جانور يا پرنده‌اي در يك فرهنگ ممكن است خوش يمن باشد و در ديگري نماد چيز ديگري باشد. براي مثال جغد يا بوف كه براي ايرانيان ويرانه‌شين و شوم است. اما در برخي كشورها به عنوان يكي از خردمندترين موجودات طبيعت است و يا گياه خرزهره كه ما برايش داستان‌هايي ساخته‌ايم بدين شرح كه اگر آن را ببوئيم دچار سردرد و … مي‌شويم؛ در آلمان گل بسيار محترمي است. در بعضي از فرهنگ‌ها كه شايد فرديت يا حرمت خلوت نو هنوز مستقر نشده؛ اگر كسي پيش از ورود به خانه در بزند، يعني دزد است. چون فقط دزد است كه مي‌خواهد ببيند كسي در خانه هست يا نه. چرا كه اگر آشنا باشد داد مي‌زند و در را باز مي‌كند. عناصر قديمي، اساطير، افسانه‌ها و از اين قبيل، عناصر اصلي هر فرهنگند كه در ترجمه ايجاد مشكل مي‌كنند و به دليل حساسيتشان مترجم بايد بسيار با دقت آن‌ها را ترجمه كند.
    و سرانجام عناصر جغرافيايي و محيطي مثل برف. اسكيموها براي انواع برف واژه‌هاي مختلف دارند. در برخي از فرهنگ‌ها اصلاً مفهوم برف وجود ندارد، يا مثلاً چيني‌ها واژه‌هاي مختلف براي انواع مورچه‌ها دارند. ولي براي خيلي فرهنگ‌هاي ديگر مورچه همان مورچه است يا خود كلمة نان كه در هر فرهنگي تصاوير مختلفي را به ذهن مي‌آورد.
    فرآيندهاي ترجمة ادبي و نقد ادبي از هم جدايي ناپذيرند. تلاش براي يافتن بهترين معادل بند به بند و جمله به جمله يعني فشرده‌ترين راه براي دست و پنجه نرم كردن با پيچيدگي‌هاي معنا و صورت زيبايي شناختي بر متن ادبي. مترجم نمي‌تواند به درك صرف يك اثر ادبي اكتفا كند. او بايد به سوي بازسازي كامل متن زبان اصلي در زبان جديد حركت كند. و اين مستلزم درك جامع انتقادي اثر هم هست. ترجمة ادبي خوب محصول پژوهش‌هاي محققانه، تفسير انتقادي و بازسازي خلاق است. در شكل آرماني آن مترجم ادبي همان كاري را مي‌كند كه يك پژوهشگر كه نسخة اصلح يك اثر ادبي را معلوم مي‌كند. يعني سعي مي‌كند معتبرترين قرائت را به دست بياورد. مترجم بايد بافت‌هاي متعددي را كه يك نويسنده و متن در آن زیست مي‌كنند بررسي كند بايد تحقيق كند و متن را در بافت تاريخي، زيبا شناسي‌اش قرار دهد و همين طور در بافت مجموعة آثار نويسنده. تا مدت‌هاي مديد ترجمة ادبي يكجور كارگاه ادبي به خصوص در اروپا براي نويسندگان و شاعران بود. يك جور تمرين بود براي نوشتن خودشان. در تاريخ ترجمة ادبي هم دو استراتژي غالب بوده. يكي غرابت زدايي و ديگري آشنایی‌زدايي. در روش غرابت‌زدايي مترجم مي‌كوشد متن مبدأ‌را در فرهنگ خودي جذب و آن را با اصول سياسي و ارزش‌هاي فرهنگ خودي سازگار كند و با اين كار بر متن خارجي جامة‌ خودي مي‌پوشاند. گاه حتی پسند خود را چنان تحميل مي‌كند كه مثلاً صحنه‌اي را به دليل ناخوشايند تشخيص دادن براي هموطنان خود حذف مي‌كند يا توفيقي را ملال آور مي‌داند يا مطایبه‌ای را بي‌مزه و به جايش مشابه داخلي مي‌گذارد. نمونة مشهورش «ديدرو» كه به اعتراف خودش حتی به كتابي كه ترجمه مي‌كرد نگاه نمي‌كرد. يك يا دو مرتبه آن را مي‌خواند و به كنه آن رسوخ مي‌كرد. بعد كتاب را مي‌بست و شروع به كار مي‌كرد. روشي كه مرحوم ذبيح‌ا… منصوري بدان عمل مي‌كرد يعني خلاقيتش بر متن خلاقیت نویسنده‌ی بیگانه شكوفا می‌شد. اين مرحوم از زمرة بسطي‌ها بود. يعني ممكن بود اثري سي صفحه‌اي را تبديل به ششصد صفحه كند و يا بعضي ديگر از مترجمان اين رده قبضي بودند مثلاً برباد رفتة هزار صفحه‌اي را به دويست صفحه تبديل مي‌كردند. در شيوة آشنازدايي مترجم تا حد امكان مي‌گذارد نويسنده همان جوری كه هست بماند. همان جايي هم كه هست بماند. خواننده را به سمت آن مي‌كشاند. تفاوت‌هاي زباني و فرهنگي متن اصلي را حفظ مي‌كند، خواننده را وا مي‌دارد تا به ديار نويسنده سفر كند. بنابر اين، با انتقال برخي قالب‌هاي ادبي و شيوه‌هاي زباني و واژه‌هاي مربوط به فرهنگ و رسوم جامعة مبدأ، موجب انتقال تأثيرات زباني و در نهايت فني‌تر شدن زبان و فرهنگ خودي مي‌شود. امروزه هم البته حفظ طعم بيگانة اثر اصلي در ترجمة اهميت بیش‌تري يافته چون عقيده بر اين است كه زمين بومي ادبيات ما را حاصلخيز مي‌كند، اين توان ترجمه شايد از لحاظ سنت‌هاي متعارف مخرب قلمداد شود اما از لحاظ خلاقيت بسيار غنابخش است كه فقط هم با ترجمه فراهم مي‌آيد. در هر حال راه سومی هم وجود دارد كه در آن نه مترجم دست بسته مقهور متن اصلي مي‌شود (طوري كه گاه مي‌شود حتي شبهه خودباختگي را مطرح كرد) و نه متن اصلي را بهانة قلم فرسائي‌هاي خود مي‌كند يا در مسند قاضي يا چوپان مي‌خواهد حكم كند يا تشخيص دهد براي خوانندگان هموطنانش چه‌ها مناسب است و چه‌ها نيست، مترجم اين رده (ردة سوم) محتوا و صورت متن مبدأ را حفظ مي‌كند و با بيان مناسب جانب هر دو را نگاه مي‌دارد تا كلامش مقبول مردم زبان مقصد هم باشد يعني نه مي‌خواهد خواننده را به جانب نويسندة‌ متن اصلي بكشاند نه نويسنده را به پاي خوانندة متن در زبان مقصد و اين كاري است بس دشوار. (به همين دليل در مورد سبك لازم مي‌دانم در این‌جا توضيحي بدهم). در ترجمة ادبي آنچه در قياس با ترجمة متون ديگر صد چندان اهميت دارد انتقال سبك است. پيش از تعريف سبك بايد اشاره شود كه در ترجمة متون علمي، پيام كه بايد به زباني روشن بيان شود و محنت اين انتقال بیش‌ترين اهميت را دارد. معمولاً هم، سبك در اين آثار و آثار غير ادبي ديگر اهميت درجه اول را ندارد. اما مقصود از سبك چيست؟ تعريف واحدي كه همه بر سرش توافق داشته باشند وجود ندارد. يكي از تعاريفش نحوة نوشتن يا اجراست، نحوة چيزي كه نوشته يا اجرا شده كه اين مجزا است از محتواي آن نوشته يا اجرا. بهر حال معمولاً در نوشتار، سبك اصطلاحي است كه در تمايز از محتوا به كار مي‌رود و تأكيدش بر صورت يا قالب است. به عبارت ديگر سبك چگونگي است و محتواچيستي. در بحث ترجمه بسياري از وقت‌ها روي امانت‌داري تأكيد مي‌شود. در مورد محتوا ولي آنچه بسيار دشوار است امانت‌داري در انتقال سبك است. در ادبيات سبك گزينش نويسنده است از ميان واژه‌ها و عباراتي كه در اختيار دارد و این‌که رمان‌نويس يا نويسندة داستان اين كلمه‌ها و عبارات را چگونه در جمله‌ها و بندها تنظيم مي‌كند. سبك به نويسندة اجازه مي‌دهد به تجربة خواننده از اثر شكل بدهد. مثلاً يك نويسنده ممكن است كلمات ساده و جملات صريح به كار گيرد اما نويسندة‌ ديگر واژگان دشوار به كار مي‌گيرد. جمله‌هايش ساختماني پرپيچ و خم دارند، ممكن است درونماية هر دو يكي باشد و آن‌چنان که مي‌گويند زير اين آسمان هيچ حرفي واقعاً تازه نيست. اما تفاوت سبك دو نويسنده است كه تجربة خواندن اين دو اثر را از هم متمايز مي‌كند. تشخيص اين سبك براي مترجم ادبي مستلزم خواندن متون متعدد به زبان مبدأ است. مترجمان واسطه هستند. در زمان‌هاي باستان در چين به مترجمانMatchmaker مي‌گفتند يعني دلال ازدواج. ترجمه در واقع وسيله‌اي بود كه دو طرف به مددآن بالاخره حرف يك‌ديگر را مي‌فهميدند و به يك توافق يا مصالحه‌اي مي‌رسيدند.
    همان طور كه اشاره كرده‌ام چون مترجم صرفاً واسطة دو زبان نيست و واسطة دو فرهنگ هم هست و بايد دو فرهنگه هم باشد. در واقع با انتقال فرهنگ يعني ايدئولوژي‌ها، نظام‌هاي اخلاقي و ساختارهاي اجتماعي سياسي بايد بر ناهمخواني‌هاي انتقال معنا غلبه كند. اما براي كشف سبك يك نويسنده معمولاً بايد بیش‌تر يا در صورت امكان، همه آثار او را خواند و با نويسنده‌هاي ديگر مقايسه كرد تا بشود تصور ذهني‌اي از سبكش بدست آورد. مثلاً سبك كم‌گوي همينگوي اغلب به نظر ساده و حتي كودكانه مي‌آيد اما روشش حساب شده است. براي دست يافتن به تأثيري پيچيده به كار مي‌رود. او در نوشته‌هايش كنش را با فاصله توصيف مي‌كند. با استفاده از بعضي اسم‌ها و فعل‌هاي ساده براي وصف دقيق صحنه‌ها، با اين كار از توقف عواطف شخصيت‌ها و درون و افكارشان به طور مستقيم پرهيز مي‌كند. در عوض با گذاشتن مواد خام يك تجربه در اختيار خواننده و حذف ديدگاه نويسنده، خواندن يك متن را تا حد امكان به تجربة عملي نزديك مي‌كند. همينگوي به موثق بودن نوشته‌اش هم توجه دارد. وي معتقد بود كه يك نويسنده فقط در صورتي مي‌تواند درست به يك موضوع بپردازد كه در آن مشاركت داشته باشد يا از نزديك شاهدش بوده باشد، بدون چنين دانشي كار نويسنده معيوب است چون خواننده عدم شناخت نويسنده را حس خواهد كرد. مقصود از اين است كه بهر حال مترجم لااقل بخشي از وسواس همينگوي را در دقت و صحت انتقال داشته باشد. علاوه بر اين همينگوي باور داشت كه نويسنده‌اي كه در بارة موضوعي آشنا مي‌نويسد قادر است موجز بنويسد يعني بسياري از اطلاعات را حذف كند و خيلي از جزئيات ظاهري را بي‌آن‌که صحت متن را به خطر بياندازد. با اين‌حال توفيق سبك سادة او و بيان عواطف اولية مثل خشم يا حسد كه در عين حال عميقاً احساس شده است كمك كرده است كه نثر پر آب و تاب عصر ويكتوريا را كه مشخصة نوشته‌هاي بسياري از آمريكائي‌هاي اوايل قرن بيستم بود؛ از بين برود و كم‌كم دچار زوال شود. در مقابل در سبک پيچيده، از جمله‌هاي طولاني و پيچيده استفاده مي‌شود كه انديشه‌ها و توصيفات بسيارند. نويسنده‌ها از پاساژهاي تغزلي براي ايجاد خلق و خوی مورد نظرش در خواننده استفاده مي‌كنند، مي‌خواهد شادي باشد يا غم سر درگمي…. هنري جيمز نويسندة آمريكائي در رمان‌هايش از سبك پيچيده استفاده مي‌كند . بهتر همه آثار همينگوي به فارسي به محض این‌که مترجم بخواهد براي سادگي و خلاصه‌گي آب و تاب اضافه كند يا جمله‌هاي كوتاه را به هم عطف كند گرچه در معناي منتقل شده شايد تغييري رخ ندهد. سبك نويسنده نابود مي‌شود. همين طور است مثلاً شكستن جمله‌هاي طولاني نويسنده‌هايي مثل جيمز يا پروست يا در نيافتن سطح زباني متن اصلي و استفاده از سطح زباني نامناسب در ترجمه، مثلاً در ترجمة آثار كافكا كه زبانش را بيش و كم شبیه ادارات حقوقي آن زمان پراگ دانسته‌اند، كافيست يك قيد يا صفت اضافه كنيد تا كافكايت زباني به كلي نابود شود. پس ترجمه‌اي موفق است كه بتواند به بهترين وجه ممكن سبك نويسنده در زبان مبدأ را در زبان مقصد باز بيافريند غايت مطلوبش اين است كه خوانندة فارسي زبان از خواندن اثري كه مثلاً از جويس ترجمه شده همان تجربه‌اي را از سر بگذراند كه خوانندة انگليسي زبان از خواندن جويس و آيا اصلاً چنين آرماني امكان تحقق دارد؟!
    با نقل قولي از استاینر سخن را به پايان مي‌بريم: «ادراك ناتواني بي‌پايان، موجب اندوهي خاص مي‌شود.» همين اندوه است كه بر تاريخ و نظرية ترجمه سايه انداخته است .

    پایان.

  7. #6
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض دو روش براي ترجمه

    گفت و گو با امير حسين‌زادگان مدير انتشارات ققنوس


    مريم افشنگامير حسين‌زادگان مدير انتشارات ققنوس است. نشري كه حدود سه دهه از فعاليت حرفه‌اي آن مي‌گذرد. ققنوس كار خود را از سال 1354 شروع كرد و در سال 56 با تاسيس فروشگاهي در بازارچه كتاب به صنف فروشندگان كتاب نيز درآمد. نشر ققنوس تاكنون حدود 700 عنوان كتاب در زمينه‌هاي مختلف ادبي. تاريخي، فلسفي، حقوق، روانشناسي، دانشگاهي و ... منتشر كرده است. در اولين روزهاي افتتاح نمايشگاه كتاب به سراغ امير حسين‌زادگان رفتيم تا با او درباره ققنوس گفت و گو كنيم. با وجود حجم بالاي كار، تلفن‌هاي مكرر و رفت و آمدهاي زياد با گرمي از ما استقبال كرد و با حوصله به سوالاتمان پاسخ داد. حسين‌زادگان درباره حضور نشر ققنوس در هفدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب گفت: «امسال با 400 عنوان كتاب در نمايشگاه شركت كرديم. 21 عنوان كتاب را هم فقط براي نمايشگاه و در سال 83 منتشر كرده‌ايم. 5 عنوان رمان، 6 عنوان تاريخ، 3 عنوان دين، 3 عنوان فلسفه، 2 عنوان ادبيات، يك كتاب روانشناسي و يك كتاب حقوق.» او همچنين درباره كتاب‌هاي ادبي، رمان و داستان‌هاي كوتاه منتشر شده در سال 83 گفت: «كتاب ارواح شهرزاد نوشته شهريار مندني‌پور كه شامل درس‌هاي داستان‌نويسي است. كتاب ديگر در رابطه با شعر نو است كه شرح زندگي و شعر نيما نوشته شاپور جوركش است. اين دو عنوان كتاب مربوط به بخش ادبيات هستند. رمان‌هاي منتشر شده براي نمايشگاه شامل «يك گربه يك مرد، يك مرگ»، رمان ديگر «مراسم تشيع» از كتاب‌هاي سه گانه اسكندر است. «من داناي كل هستم» مجموعه داستان مصطفي مستور كه اين كتاب برنده جايزه صادق هدايت نيز شده است. مجموعه داستان ديگر مربوط به محمد حسيني از ويراستاران نشر ققنوس است با عنوان «يكي از همين روزها ماريا»، رمان كوتاهي نيز با عنوان گرنيكا نوشته فرشته توانگر منتشر كرده‌ايم.» حسين‌زادگان درباره كتاب‌هاي شعر و كارهايي كه اين نشر در اين باره انجام داده است گفت: «كتاب‌هاي شعر فروش چنداني ندارد و نشر ققنوس هم معمولاً روي كتاب‌هاي شعر كار نمي‌كند. ولي در زمينه نقد ادبي در حال حاضر چند كتاب زير چاپ داريم و در اين زمينه كارهايي هم انجام داده‌ايم. يكي از كتاب‌ها «در باب ادبيات» نوشته ميلر ترجمه سهيل سمي كه مجموعه مقالات را شامل مي‌شود.» مدير نشر ققنوس سياست خود را درباره كتاب‌هاي ترجمه اين گونه بيان كرد: «ققنوس دو روش براي ترجمه دارد. اولين روش انتخاب كتاب‌ها و دادن آن به مترجم براي ترجمه است. روش ديگر كتاب‌هايي است كه مترجمان آنها را مي‌آورند. مثلا در مورد كتاب‌هاي مارگارت اتوود با ناشر و نويسنده قرارداد داريم. بنابراين به محض اينكه كتابي از اين نويسنده چاپ مي‌شود ناشر كانادايي آن را براي ما مي‌فرستد. اين كتاب‌ها را ما به مترجمان خودمان كه مي‌شناسيم و با آنها كار كرده‌ايم مي‌دهيم. ولي از طرف ديگر به طور متوسط در هفته 15 عنوان كتاب توسط مولف يا مترجم براي چاپ به اين موسسه مي‌آيد كه از اين 15 عنوان 14 تاي آن پذيرفته نمي‌شود. عدم پذيرش آن هم دلايل مختلفي از جمله ضعف موضوع، ضعف نويسنده، ضعف مترجم و... است كه بعد از يك هفته بررسي مشخص مي‌شود. همه كتاب‌ها مطابقت داده نمي‌شود بلكه به طور اتفاقي بعضي از صفحات آن كنترل مي‌شود. به خصوص درمورد مترجمان جديد تعداد صفحاتي كه كنترل مي‌شود بيشتر است.» حسين‌زادگان مثل هر ناشر ديگري مشكل مميزي كتاب را مشكل بزرگي براي ناشران مي‌داند و معتقد است: «مسئله مميزي كتاب كار ما را مشكل مي‌كند. خيلي از ايرادهايي كه از كتاب‌ها گرفته مي‌شود سليقه‌اي است. خيلي موارد در كتابي چاپ مي‌شود ولي در كتاب ديگر از آن اشكال گرفته مي‌شود. از آنجا كه ما قانون كپي‌رايت را نداريم خيلي از كتاب‌ها توسط چند مترجم ترجمه و چاپ مي‌شود. به عنوان نمونه ما الان كتابي در دست چاپ داريم كه همان طور كه گفتم با ناشر خارجي آن قرارداد بسته‌ايم ولي همين كتاب توسط ناشر ديگر در ايران چاپ شده است. البته ناشر كتاب ناشر خوبي است ولي من قرارداد دارم ايشان ندارند من حق ناشر را پرداخته‌ام و...خيلي از كتاب‌ها را من هم قرارداد ندارم ولي همزمان چند ناشر با هم آن را چاپ مي‌كنند. حالا در همين كتاب‌هايي كه همزمان با فاصله كوتاهي چاپ مي‌شوند ارشاد مواردي را براي ناشري اشكال مي‌گيرد ولي براي ناشر ديگر نه. بيشتر سليقه است. دوره آخري كه آقاي صيادي مسئول اداره كتاب بودند مجوزها را ايشان صادر مي‌كردند. در آن زمان برنامه‌اي را به صورت آزمايشي اجرا كردند و آن اين بود كه چند ناشر مي‌توانستند كتاب‌هايشان را بدون گرفتن مجوز از ارشاد با مسئوليت خودشان چاپ كنند. اين حركت بسيار مثبت بود كه مي‌توانست به سمت برداشته شدن مميزي برود.» او در پاسخ به اين سوال كه اگر مسئوليت نشر به عهده ناشر باشد احتمال تعطيلي نشر و مشكلات ديگر وجود دارد گفت: «اين برنامه حدود يك سال طول كشيد و هيچ اتفاقي نيفتاد. تمام كتاب‌هايي كه با مشكل رو به رو شدند كتاب‌هايي بودند كه مجوز داشتند. خيلي از ناشران به خصوص ناشران حرفه‌اي ضوابط چاپ كتاب را به خوبي مي شناسند و با آن آشنا هستند بنابراين بر اساس همان ديدگاه‌ها كتاب را منتشر مي‌كنند. به عنوان مثال من به عنوان ناشر وقتي بخش‌هايي از يك كتاب را با فرهنگ خودمان يكي نمي‌بينم قبل از آن كه كتاب را به ارشاد بفرستم اين بخش‌ها را حذف مي‌كنم. از طرف ديگر خيلي راحت زير بار حذف يا سانسور كتاب‌هايم نمي‌روم كما اينكه ما الان كتاب‌هايي را در ارشاد داريم كه 3 يا 4 سال است كه آنجا مانده و ما هم راضي به حذف قسمت‌هايي از آن نشده‌ايم. علتش هم اين است كه تغييراتي را كه ارشاد مي‌خواهد ما اعمال كنيم داستان را از هم مي‌پاشد. سانسور و يا حذف را زماني مي‌پذيريم كه جمله را تلطيف كند بدون آنكه به كل داستان صدمه‌اي بزند.» او ديگر مشكلات نشر را اينگونه بيان مي‌كند: «يكي ديگر از مشكلات نشر تعداد زياد ناشراني است كه مجوز نشر دارند (حدود 8500 ناشر) ولي كار زياد انجام نمي‌دهند و حرفه‌شان حرفه نشر نيست. اين كار برايشان يك كار كناري است كه از امكانات آن استفاده كنند. (امكاناتي مثل كاغذ، وام و ...) در حال حاضر شايد حدود 200 ناشر آن هم در حد يك كتاب يا دو كتاب كار انجام مي‌دهند. ولي در اين ميان ناشراني هستند كه تمام هم و غم خود و همه انرژي خود را صرف نشر كتاب مي‌كنند. مسئله ديگر قانوني است كه ارشاد گذاشته و آن اينكه هر ناشر حتماً بايد 4 كتاب چاپ كند تا مجوزش باطل نشود. بعضي‌ها به ناشران قديمي رو مي‌آورند و از آنها مي‌خواهند كه براي چاپ همين چهار كتاب هم به آنها كمك كنند. همه اين مسائل روي ترجمه بد، ويرايش بد و... تاثير مي‌گذارد و نشر كتاب را دچار بحران مي‌كند.»



    روزنامه شرق- 21/2/83

  8. #7
    پروفشنال Mahdi_Shadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    621

    پيش فرض

    سلام
    فرانک خانوم واقعاً تبریک میگم...خیلی تاپیک جالبیه...لااقل برای من که جالبه....
    راستی یه خواهش کوچولو!
    راجع به مهدی غبرایی چیزی آماده دارید؟ به نظرم کاراش واقعاً جالبن....جدای از ترجمه ی کتابی مثل کوری که خیلی خوب فروش کرد به نظرم بهترین کار تمام زندگیش شاهکار هاروکی موراکامی به اسم « کافکا در کرانه » بود که من همه جا ازش تعریف کردم. شما هم گه این کتاب رو نخوندید عجله کنید و از دستش ندید.
    فقط اینو بگم که این کتاب به غیر از مهدی غبرایی که تو نشر نیلوفر منتشر شده، توسّط 3 مترجم دیگه و تو 3انتشارات دیگه هم با عنوان کافکا در ساحل چاپ شده...امّا طبق آمار کافکا در کرانه بیشتر از بقیّه ی ترجمه ها فروش کرده

  9. #8
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ▪ مهدی غبرایی
    ▪ متولد ۱۳۲۶ لنگرود
    ▪ گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان در لنگرود
    ▪ دریافت مدرك كارشناسی در رشته علوم سیاسی
    ▪ مترجم، ویراستار

    ▪ تعدادی از آثار ترجمه شده:
    ▪ گرما و غبار اثر روت پریور جابوالا ‎/ عشق و مرگ در كشوری گرمسیری، شیوا نایپل ‎/ هرگز تركم نكن اثر ایشی گورو ‎/ ساعت ها، مایكل كانینگهام ‎/ كوری اثر ژوزه ساراماگو ‎/ پیترپن اثر جیم ج.بری ‎/ دفترهای مالده لائوریس بریگه اثر راینر ماریاریلكه ‎/ سیاهاب اثر جویس كرول اوتس ‎/ موج ها اثر ویرجینیا وولف ‎/ بادبادك اثر خالد حسینی ‎/ لیری ال اثر رومن گاری ‎/ راهنما اثر ر.ك.نارایان ‎/ وقتشه كه با من زندگی كنی اثر جویس كرول اوتس ‎/ خانه ای برای آقای بیسواس اثر و.س. نایپل ‎/ میعاد در سپیده دم اثر رومن گاری ‎/ دل سگ اثر میخاییل بولگالف ‎/ درسو اوزالا اثر ولادیمیر آرمنی یف ‎/ موج آفرینی اثر ماریو بارگاس یوسا ‎/ تانگوی تك نفره (زندگی نامه آنتونی كویین) اثر آنتویی كویین و دانیل پسز ‎/ خانواده مالوینی اثر جویس كرول اوتس ‎/ كتاب ریتم ها اثر لنگستون هیوز

    صالح حسینی دركتاب «نظری به ترجمه» می نویسد: «مترجم خوب كسی است كه سه شرط را در خود جمع داشته باشد، نخست تسلط به زبانی كه از آن ترجمه می كند (یا اصطلاحاً زبان مبدأ) دوم تسلط بر زبانی كه به آن ترجمه می كند (یا اصطلاحاً زبان مقصد)؛ سوم تسلط بر موضوع مورد بحث كتاب، زیرا در عمل ثابت شده است كه مترجم كتابی در فلسفه هر اندازه كه بر زبان مبدأ و مقصد مسلط باشد اگر خود اهل فلسفه یا به عبارت دقیق تر اهل اصطلاح نباشد از عهده ترجمه برنمی آید. این ۳شرط كافی نیست، شرط دیگری هم كه یكی از مهم ترین آنهاست امانتداری است».

    مهدی غبرایی، از آن دسته مترجمانی است كه ویژگی های گفته شده را دارد. او آگاهانه ترجمه می كند، زبان مبدأ را می شناسد و به زبان مقصد مسلط است. در واقع او امانتداری است كه آثار را مانند فرزندان خود دوست دارد و برای آنها ارزش قائل است. عشق به ادبیات و سینما در او باعث شده با فضای رمان و داستان مأنوس باشد و وقتی اثری را ترجمه می كند گویی آن را خود نویسنده ترجمه كرده است.

    مهدی غبرایی، مترجمی منظم است كه به نظم و دقت عادت دارد. صبح از ساعت هشت تا دوازده و بعدازظهرها اصولاً از پنج عصر تا نه شب سرگرم كار است.
    توجه به اصول و فنون ترجمه از او مترجمی ماهر ساخته است، البته شایان ذكر است، سختی و مشقت از او همواره انسانی ساخته كه در رویارویی با مشكلات كمر خم نكند و به زندگی معنایی بخشد و بتواند آثار بسیار باارزش و مشهوری را ترجمه كند.

    مهدی غبرایی در سال ۱۳۲۶ در شهر لنگرود به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و در رشته كارشناسی علوم سیاسی فارغ التحصیل شد.
    در دوران نوجوانی بسیار كتاب می خواند و همان طور كه خودش می گوید؛ خواننده خوبی بوده است. دهه ۴۰ مهدی غبرایی به صورت جدی مطالعه را شروع كرد. اغلب كتاب هایی را كه می خواند، از لنگرود تهیه می كرد و گاهی هم به رشت می آمد و تفریحی جز مطالعه كردن نداشت. قبل از آنكه مترجم شود، دوست داشت نویسنده باشد و گاهی هم یك فیلمساز. در دوره دانشجویی بسیار تحت تأثیر آثار «ساعدی»، «رادی» و «بیضایی» بود و آنها در شكل گیری عقاید و افكار او بسیار مؤثر بودند.

    مدتی در یك وزارتخانه كار كرد و بعد از چند سال عذر او را خواستند و از سال ۶۰ مشغول ترجمه شد. برادرانش فرهاد و هادی مدت ها بود كه ترجمه می كردند. «فرهاد» ترجمه ادبی انجام می داد و هادی غیرادبی و ویرایش. نخستین اثرش، بخشی از مجموعه داستان های نویسنده ای روسی به نام «آوای رنج كهنه سرباز» بود كه به چاپ رسید. بعدها با برادرش همكار شد و در زمینه ترجمه از راهنمایی های او استفاده كرد.
    البته به دلیل تحصیل در رشته علوم سیاسی، گهگاه مقاله سیاسی هم ترجمه می كرد و به قول خودش غم نان اگر بگذارد، عاشق ترجمه رمان است.

    مهدی غبرایی معتقد است: «ترجمه دریچه ای است به جهان. به راستی دریچه ای است كه می توانیم جهان پیرامون خود را ببینیم. در مورد این كه ترجمه هنر است یا فن، باید بگویم؛ در جایی به هنر پهلو می زند. به ویژه زمانی كه سر و كار مترجم با ترجمه ادبی است. ترجمه ادبی باید از لحاظ لحن، كلام و زمان با زبان مبدأ مطابقت داشته باشد، به طوری كه اگر نویسنده قرار بود به زبان مقصد بنویسد همان گونه می نوشت كه ترجمه شده است. رعایت اصل امانت داری نیز بسیار حائز اهمیت است. در واقع، ترجمه یك كار مكانیكی است و اصل را باید تحت اللفظی یعنی همانطور كه نویسنده نوشته به زبان خود ارائه كرد.، تا مخاطب متوجه حضور مترجم در متن نشود.
    مترجم باید دانشش را به روز كند و همیشه در این امر پیشتاز باشد. باید بسیار مطالعه كند، مطالعه ای روزافزون در رشته ای كه كار می كند.

    مترجم در ترجمه اثر، نقش بسیار مهمی دارد. مترجم در انتقال گنجینه ادبی نویسنده سهیم است و اگر او تسلط لازم را به دو زبان داشته باشد این مهم را بخوبی انجام می دهد.
    «انتخابات الویرا» با ترجمه مهدی غبرایی از آثار شاخص اوست كه در نوع خود بی همتاست. «الویرا» نام منطقه ای است كه از نام دختر یكی از مالكان گرفته شده است. مترجم در ترجمه این اثر سعی كرده با توجه به رعایت اصل امانتداری همان گونه كه نویسنده «نایپل» معتقد است و در بیشتر كتاب هایش این موضوع را هم مورد توجه قرار می دهد (حفظ لهجه های اسپانیولی) اثر را به اصلش نزدیك كند.


    مهدی غبرایی از جمله مترجمانی است كه از یك نویسنده دست كم یك یا دو اثر ترجمه می كند. برای نمونه از «رومن گاری» سه رمان ترجمه كرده است و از «ر.ك.ناریان» و «ژوزه ساراماگو» هر كدام دو رمان و همین امر باعث شده زبان و لحن نویسنده را به خوبی درك و با مهارت آن را ترجمه كند. او معمولاً با آشنایی با فضا، فكر و طرز نوشتن یك نویسنده تلاش می كند با آن ها ارتباط برقرار كرده، آن وقت اثر مورد نظر را ترجمه كند.

    او ترجمه آثار «نایپل» را با مقاله ای شروع كرد و بعد در سال ۶۹ رمانی از برادر نایپل به نام «مشق و مرگ در كشوری گرمسیر» و بعد رمان «خانه ای برای آقای بیسواس» اثر و.س نایپل را ترجمه كرد. این رمان درواقع احتضار طولانی آدمی را به تصویر می كشد كه از همان آغاز، حس تعلیق و حادثه سازی را در ذهن مخاطب به وجود می آورد. موضوع فقر و تنگ نظری مردم و مسائل مردم جهان سوم است كه در ۶۰۰ صفحه متن انگلیسی و ۵۰۰ صفحه در قطع وزیری به فارسی چاپ شده است.

    این رمان كه مدت ها به دلیل شرایط نامطلوب نشر، بدون ناشر بود، با آمدن نایپل به ایران و اضافه شدن چند داستان دیگر، سال ها بعد به نام «خیابان میگل» ترجمه شد. «مشتمالچی عارف» نیز از دیگر آثار نایپل است كه مهدی غبرایی ترجمه كرده است. بدعت نایپل در نویسندگی، استفاده از فضای بومی است كه با بیانی ساده، زیبایی خاصی به اثر بخشیده است.

    مهدی غبرایی در مورد شیفتگی اش به آثار «نایپل» می گوید: فضاسازی داستانی نایپل شبیه فضای دوران كودكی من در لنگرود است، یعنی عناصر مشترك (دریا، كشتزار)، مردمان دل زنده و شاد كه با تنگ نظری و تعصبات محلی، خرافات، دعواها، شادی ها و محبت ها ... به ویژه در «خیابان میگل» برای من جذاب بود.
    از نظر شخصیتی او را انسانی همچون برادرم می دیدم. افتاده و سیاه چرده كه با كلاه شاپویش این احساس را در من به وجود می آورد و مورد دیگر كه نقطه اشتراك مابود مرگ برادرش «شیوا نایپل» بود. من هم برادرم «فرهاد» را در ۴۴ سالگی از دست داده بودم. من آنقدر با فضای داستان های او اخت شده بودم كه وقتی ترجمه ام را تمام كردم ده روز در خانه را بستم و جایی نرفتم. طنز تلخ موجود در متن را به خوبی حس كرده بودم. این رمان یادآور دوران تلخ كودكی ام بود.

    «كتاب ریتم ها» با ترجمه مهدی غبرایی كتابی مصور از «لنگستون هیوز» شاعر آمریكایی است كه درباره جست وجوی ریتم در شعر و موسیقی و جلوه های دیگر طبیعت است كه برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده.
    «راهنما» اثر ر. ك نارایان ـ یكی از قدیمی ترین نویسندگان اقلیمی هند ـ به زبان انگلیسی نوشته شده است. آثار این نویسنده به گونه ای مانند آثار «فالكنر» است. او در آثارش سرزمینی را خلق كرده است كه همه اتفاق های آثارش در آن سرزمین رخ می دهد.

    شخصیت اصلی رمان، راهنمای گردشگران و جهانگردان است و در طول یكی از سفرها، عاشق یك زن می شود كه در رقص آیینی و دینی كاتاكالی تبحر دارد. در طول داستان اتفاقات جالبی برای این فرد پیش می آید. گفتنی است كه براساس این رمان فیلم هایی نیز ساخته شده است، البته به رمان اشاره ای نكردند. رمان «هرگز فراموشم نكن» نوشته «كازوئو ایشی گودو» داستان سه انسان شبیه سازی شده است و نشر افق آن را با ترجمه مهدی غبرایی وارد بازار نشر كرده است.

    رمان «سیاهاب» از «جویس كرل اوتس» كه نویسنده آن یك زن آمریكایی است از دیگر ترجمه های مهدی غبرایی است. این زن آمریكایی در حدود شصت و هشت سالگی بیش از ۱۱۰ اثر نوشته كه ۴۰ رمان در این میان به چشم می خورد. رمان «وقتشه كه با من زندگی كنی» از «كارول اوتس» نیز از دیگر ترجمه های مهدی غبرایی است. از ترجمه های دیگر مهدی غبرایی می توان «ساعت ها» اثر مایكل كاینینگهام را نام برد.

    ساعت ها، هم بزرگداشت ویرجینیا وولف است و هم مخلوق او، این اثر كه تاكنون جوایز بسیاری مانند جایزه پن‎/ فاكنر ،۱۹۹۹ جایزه پولیتزر ،۱۹۹۹ دو جایزه گولدن گلوب ۲۰۰۲ و جایزه اسكار ۲۰۰۳ را از آن خود كرده است. در این اثر جاودان نویسنده به قهرمان ادبی خود زندگی بخشیده و دركنار آن، سرگذشت ویرجینیا وولف را به زندگی دو زن معاصر پیوند می زند. وولف یك روز صبح از خواب بیدار می شود، او خوابی دیده كه بزودی به رمان خانم دالوی تبدیل خواهد شد. این رمان سه راوی زن دارد. راوی اول ویرجینیا وولف است كه داستان از خودكشی او شروع می شود. راوی دوم در واقع بازشناختی از «خانم دالوی» اثر ویرجینیا وولف است.

    در لس آنجلس در سال ،۱۹۴۹ لورا براون، زنی حامله، تمام تلاشش را می كند تا جشن تولد شوهرش را بگیرد، اما نمی تواند از خواندن كتاب ویرجینیا وولف دست بكشد. زندگی این سه زن با رمان خانم دالوی به هم پیوند خورده است.
    راوی سوم «لورا براون» تصویر دیگری از خانم دالوی است. او مادر ریچارد است، شاعری كه عاشق خانم دالوی می شود و در داستان دوم، سرنوشتش به رشته تحریر درآمده است.
    مهارت و تجربه مهدی غبرایی در آثارش كاملاً مشهود است. غبرایی با انعكاس توصیف ها و صحنه ها به طور دقیق توانسته آن فضا را در ترجمه هایش به تصویر بكشد.

    «دفترهای مالده لائوریس بریگه» اثر «ماریا ریلكه» یكی از آثار برجسته نیمه اول قرن بیستم ترجمه دیگری از مهدی غبرایی است كه ترجمه آن ۵ سال به طول انجامیده است و چنان كه غبرایی می گوید: «۵ سال نثر آن را با دست و جان صیقل داده است.»
    این متن به سبب دشواری اندیشه های مطرح شده و ژرفای اندیشه و نگرش اش، یكی از كتاب های مطرح در ادبیات محسوب می شود. مهدی غبرایی دفتر های مالده اثر ماریاریلكه، كوری از ساراماگو، خانه ای برای آقای بیسواس از و.س.نایپل و چنداثر دیگر را از ترجمه هایی می داند كه دوستشان دارد و عاشقانه ترجمه اشان كرده است.
    «بادبادك باز» عنوان رمانی پر كشش است از نویسنده افغانی مقیم آمریكا، خالد حسینی، كه به تازگی با ترجمه مهدی غبرایی به بازار آمده است.

    در آغاز این رمان كه با ترجمه بسیار قوی و به زبان فارسی برگردانده شده، آمده است: خالد حسینی را نه در ایران و نه در آمریكا كه مقیم آنجاست، نمی شناسند. او چهل و چند سال پیش در كابل به دنیا آمد. پسر یك دیپلمات است كه خانواده اش در ۱۹۸۰ به آمریكا پناهنده شدند. او بادبادك باز را در سال ۲۰۰۳ نوشت، در واقع نخستین رمان اوست...
    به هر حال، رمان «بادبادك باز» بر خلاف نظر بسیاری كسان كه می گویند در هند و افغانستان و چین همه اش صحبت از فقر و فلاكت و بدبختی است و در ایران مخاطب وسیعی نخواهد یافت، مرا به سهم خود شیفته خود كرده است.
    رمان «كوری» از «روژه ساراماگو» با ترجمه مهدی غبرایی یكی از برجسته ترین و پخته ترین آثار او محسوب می شود. این رمان تاكنون به چاپ دهم رسیده است و دو مترجم توانای دیگر، نیز آن را ترجمه كرده اند. مهدی غبرایی مترجمی با پشتكار و جدی است. او در قبال ترجمه هایش خود را مسئول می داند و با انگیزه و احترام به آثار ترجمه شده، به غنای فرهنگی كشورمان كمك می كند. برای ترجمه اثری ماه ها و سال ها عمر خود را صرف می كند تا اثر ترجمه شده، اثری ارزشمند باشد.

    رمان «موج ها» از ویرجینیا وولف كه سال ۱۳۴۰ پرویز داریوش آن را ترجمه كرد، از جمله آثار ترجمه شده مهدی غبرایی است. این رمان كه یك اثر شاعرانه است داستان زندگی ۶ نفر را از خردسالی تا بزرگسالی روایت می كند. رمان ویرجینیا وولف با وصفی از طبیعت، جنگل و دریا شروع می شود و پس از آن به بیان ذهنیات این افراد می پردازد بدون این كه شخصیت ها با هم گفت وگویی داشته باشند، این رمان به شیوه جریان سیال ذهن با زمان، انسان، مرگ و زندگی ارتباط برقرار می كند. مهدی غبرایی معتقد است: «ترجمه از گذشته های بسیار دور دریچه ای به جهان بوده است. برای ترجمه ادبی غیر از شناخت ادبیات و دوست داشتن آن، آشنایی با فرهنگ و جلوه های گوناگون فكری مبدأ، بویژه سینما، موسیقی، تئاتر، نقاشی و... از لوازم ضروری كار است و برعكس تصور برخی كه خیال می كنند دانستن دوزبان كافی است، مترجم باید خود نویسنده باشد و ابزار كارش را به درستی بشناسد و از سوی دیگر به اصطلاح زور خود را بسنجد و اثر ادبی را با روحیه و فضای زیستی خود متناسب ببیند. ترجمه درست آن است كه با سیاق و شگرد ها وفضای كارنویسنده نزدیك باشد. ترجمه ادبی نسبت به سالیان گذشته پیشرفت های بسیاری كرده است كه البته این پیشرفت بدیهی است.»

    از نظر مهدی غبرایی ترجمه این آثار بسیار قوی و پخته اند: هكلبری فین از مارك تواین با ترجمه نجف دریابندری، ضد خاطرات از آندره مالرو با ترجمه ابوالحسن نجفی و رضا سید حسینی، طبل حلبی از گونترگراس باترجمه سروش حبیبی، چهره مرد هنرمند در جوانی با ترجمه منوچهر بدیعی، سفر به انتهای شب از لویی فردینان سلین


    زهرا طهماسبی
    روزنامه هموطن سلام

  10. #9
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض گفتگو با مهدی غبرایی مترجم بیش از۵۰ اثر جهان به فارسی

    کتابهای: کودکی نیکیتا – درسواوزالا- تربیت اروپایی- دل سگ – پرنده خارزار- واقعیت نویسنده – کوری – بادبادک باز- ساعت ها – راهنما – خانه بر آب –کارشنا س- آثار واحوال مارک توین - آثار و احوال ویلیام فاکنر- خیابان میگل – تانگوی تک نفره(زندگی نامه آنتونی کوئین) وغیره ....
    پیرامون: رمان موج ها اثر: ویرجینیا وولف

    مهدی غبرایی (۱۳۲۴ - ) مترجم ایرانی است. او یکی از سه برادر غبرایی است که هر سه مترجم هستند. دو تن از آنان : فرهاد غبرایی و هادی غبرایی ، هر یک در تصادف ماشین در جاده تنکابن و قزوین در گذ شتند واندوه بی پایانی برای جامعه کتابخوان ایرانی ببارآوردند یاد و نامشان فراموشی نشاید!
    مهدی غبرایی در مرداد ۱۳۲۴ در لنگرود به دنیا آمد. در رشته حقوق سیاسی از دانشگاه تهران تحصیلات خود را به پایان برد.
    ترجمه را به طور حرفه‌ای از ۱۳۶۰ آغاز كرد.

    ترجمه ها:
    کوری نوشته : ژوزه ساراماگو، نشر مرکز
    دل سگ نوشته : میخائیل بولگاکف ناشر اقبال
    لیدی ال نوشته: رومن گاری، کتابسرای تندیس
    ساعت ها نوشته: مایکل کانینگهام، انتشارات کاروان
    بادبادک‌باز نوشته :خالد حسینی ، چاپ اول همراه و چاپ دوم نیلوفر
    «موج ها» نوشته: «ویرجینیا وولف» ، ناشر افق
    کودکی نیکیتانوشته :الکسی تولستوی، ناشر نیلوفر
    درسواوزالانوشته :ولادیمیر آرسنی یف، ناشر نیلوفر
    تربیت اروپایی نوشته: رومن گاری، ناشر نیلوفر
    مزدور نوشته: هوارد فاست ، ناشر – الفبا و نیلوفر
    پرنده خار زار (دوجلدی) نوشته: کالین مکالو، ناشر نیلوفر
    کارشناس نوشته: ر.ک. نارایان، ناشر بابل
    ویلیام فاکنر( آثار و احوال)نوشته : ویلیام اوکانر، ناشر نسل قلم
    مارک توین(آثار و احوال) نوشته: لویس لیری، ناشر نسل قلم
    شش جلد متنهای کوتاه شده ادبیات کودکان نوشته : آلن پو . امیلی برونته ودیگران ...، نشر مرکز
    واقعیت نویسنده (تحلیل آثار)نوشته: ماریو بارگاس یوسا، نشر مرکز
    موج آفرینی (نقد ونظر) نوشته : ماریو بارگاس یوسا، نشر مرکز
    همفری بوگارت(زندگینامه) نوشته: استیون بوگارت، نشر مرکز
    تانگوی تک نفره(زندگینامه انتونی کوئین) ، نوشته: دانیل پسنر، نشر مرکز
    خیابان میگل(مجموعه داستان) نوشته: و.س.نائپُل، نشر شادگان
    بلم سنگی (رمان) نوشته: ژوزه ساراماگو، نشر مرکز
    مشت مالچی عارف نوشته: و.س.نائپل، ناشر ققنوس
    گردش(چهار نمایشنامه رادیویی)، نوشته: ویلی راسل ،ناشر سروش
    عشق ومرگ در کشوری گرمسیرنوشته: شیوا نی پُل،ناشرقطره
    چارلستن نوشته: الکساندرا ریپلی ، ناشر چکاوک
    پیتر پن (برای نوجوانان)، نوشته : ج.م. بری ، نشر مرکز
    دفترهای مالده لا ئوریس بریگه، نوشته: راینرماریا ریلکه، نشر دشتستان
    وبخشی کتابهای منتشر نشده و زیر چاپ ...
    رمان «موج ها» نوشته «ویرجینیا وولف» را بعد از بیست و پنج سال كه پرویز داریوش ترجمه اش کرده بود، باردیگر «مهدی غبرایی» به زبان فارسی برگرداند .
    «ویرجینیا وولف» یكی از سه نویسنده برجسته و مطرح قرن بیستم،

    دراین کتاب هستی و نیستی راویان را در ۹ فصل بیان می کند . هر فصل یک تابلوی نقاشی دارد . که در زمان گذشته و با لحنی فاخر تراز متن اجرا می شود . رمان شش راوی دارد. که بصورت تک گفتار درونی ، بدون اینکه دیگری را مخاطب قرا ردهد ، از یک عمر سر گذشت آنان روایت می کند تا به پیر سالی می رسد .

    «كتاب ریتم ها» عنوان اثری از «لنگستن هیوز» شاعر سیاه پوست آمریكایی است.كه «مهدی غبرایی» آنرا ترجمه کرده و قراراست نشرتصنیف آنرا منتشر کند. این کتاب دردهه۶۰ میلادی نوشته شده است و کتاب مصوری است و بیشتر مخاطبان آن نو جوانان اند ولی برای بزرگسالان نیز قابل استفاده است .

    «مهدی غبرایی » رمانی از جویس کرول اوتس ، خانم نویسنده معاصر آمریکایی نیز ترجمه کرده که به تازگی نشر افق آنرا انتشارداده است و رمان «کافکا در کرانه »، نوشته : هاروکی موراکامی ، نویسنده معاصر ژاپنی، را نیز اخیرا نشر نیلوفر منتشر کرده است .

    همچنین : نشر « روز نگار» که پروژه « تاریخ شفاهی » را در دست داشت و کتابهایی ازجمله مصاحبه با «علی بابا چاهی » و دیگران را منتشر کرد ، سالهاست که گفتگو با « مهدی غبرایی » را به انجام رسانده است ، اما انتشار آن به تاخیر افتاد و قرار شد نشر ثالث آنرا منتشر کند .

    گفتگو با مهدی غبرایی مترجم کتاب 'موج ها'
    کتاب هایی که مهدی غبرایی برای ترجمه انتخاب می کند، بیشتر اوقات سرنوشت عجیبی پیدا می کنند. این کتاب ها یا توسط مترجمان دیگر هم انتخاب و ترجمه می شوند یا آنقدر در ارشاد می مانند و صابون ممیزی به تنشان می خورد که خود غبرایی از خیر چاپ آنها می گذرد.
    این وضعیت کار را به جایی رسانده که اگر از مهدی غبرایی بپرسید چه کتاب هایی در دست ترجمه دارد، در کمال ادب، جواب می دهد: "اجازه دهید چیزی نگویم. ترجیح می دهم اسم و رسم کتاب همچنان پنهان بماند."
    اما بهانه این گفتگو با غبرایی نه خالد حسینی و کازوئو ایشی گورو که ویرجینیا وولف است. نویسنده بزرگ انگلیسی که غبرایی یکی از مهم ترین آثارش یعنی 'موج ها' را ترجمه کرده و به چاپ سپرده است
    آقای غبرایی ظاهرا 'موج ها' قرار بود چند سال پیش روانه بازار شود، حتی مجوز هم گرفت ولی منتشر نشد، چرا؟
    در زمان آقای خاتمی کتاب به ارشاد رفت و مجوز گرفت اما به نظر خودم ترجمه کامل نبود. یعنی یک رشته نواقص داشت که نمی شد از کنارش به راحتی گذشت. از طرف دیگر دوستانی که ترجمه را خوانده بودند نظراتی داشتند و من می دیدم که کتاب هنوز جای کار دارد. در واقع آن صیقل و تراش نهایی را نخورده بود. به خاطر همین از ناشر خواستم که دست نگهدارد و کتاب را چاپ نکند.

    و حالا این رضایت کسب شده؟
    بله، حالا پس از چهار سال معتقدم که ترجمه ام کامل شده است و از این بابت خوشحالم.

    علت انتخاب کتابی مثل 'موج ها' برای ترجمه چه بود؟
    راستش من به دو دلیل این کتاب را انتخاب کردم . اول اینکه 'موج ها' پیش از این توسط پرویز داریوش ترجمه شده بود و یکسال قبل از انقلاب به چاپ رسید. اما این ترجمه بسیار ناقص بود. البته می دانید که آقای داریوش اکثر کارهای مهم ادبی جهان را به فارسی ترجمه کرده اند و بخش مهمی از ساختمان فکری ما در آن دوران با ترجمه های ایشان شکل گرفته ولی در ترجمه 'موج ها' علاوه بر مشکلاتی که در متن کتاب بود، بخش آخر کتاب یعنی حدود ۵۰ صفحه آخر آن اصلا از قلم مترجم افتاده، که اتفاقا مهم ترین بخش کتاب هم هست.
    از طرف دیگر، من پیش از این با ترجمه کتاب 'دفترهای مالده لائوریس بریگه' اثر راینر ماریا ریلکه به نوعی به فضای داستانی 'موج ها' وارد شده بودم. چون خود وولف در این کتاب از ریلکه تاثیر پذیرفته است به همین خاطر یک نوع پیش ذهنیت درباره این کتاب داشتم. چرا که هر دو نویسنده در این دو اثر، یک نوع نگاه هستی شناسانه دارند. البته نگاه ریلکه جنبه عرفانی دارد در صورتیکه نگاه وولف در 'موج ها' بیشتردنیوی است. البته دنیوی به معنای خیام گونه آن.
    مهدی غبرایی، کوری ژوزه ساراماگو را به فارسی ترجمه کرده است

    این روزها مشغول چه کاری هستید؟
    راستش ترجیح می دهم درباره اسم و رسم کتاب های در دست ترجمه چیزی نگویم. چون خاطرتان هست که چه مشکلاتی برای کتاب 'بادبادک باز' پیش آمد. ما این ترجمه را همزمان با یک ناشر دیگر به ارشاد سپردیم اما ترجمه من دیرتر از آن یکی ترجمه مجوز گرفت. کتاب 'ریتم ها' اثر لنگستون هیوز هم در ارشاد مانده و با موارد اصلاحی خیلی زیادی روبرو شده که باعث شده اصلا از چاپ آن منصرف شوم.

    اما کتاب دیگری که هفت، هشت ماهی است در وزارت ارشاد مانده و هنوز مجوز نگرفته، کتابی است در مورد افغانستان که همچنان مشخصات و اسم کتاب و نویسنده اش را مثل یک راز فاش نکرده ام. این کتاب توسط یک نویسنده غیر افغانی نوشته شده و از نظر ادبی به گمانم ارزش بسیار بالایی دارد. درباره کتاب 'هرگز ترکم مکن' آخرین اثر ایشی گورو هم بهتر است صحبت نکنم. این کتاب دقیقا ۲۲ آذرماه سال ۸۴ برای گرفتن مجوز به ارشاد رفت و هنوز هم مجوز چاپ نگرفته است. کل این کتاب ۳۰۰ صفحه هم نمی شود آن وقت ۱۵۹ مورد اصلاحی دارد که بعضی از آنها حذف مثلا شش صفحه از کتاب است. جالبش اینجاست که همین کتاب با ترجمه یک نفر دیگر مجوز گرفت و الان در بازار هم هست. اما من با این شرایط ترجیح دادم اصلا کتاب را چاپ نکنم. 'هزار خورشید تابان' کتاب دوم خالد حسینی هم به زودی توسط نشر ثالث منتشر می شود و همین طور کتاب 'کافکا در کرانه' هاروکی موراکامی که توسط انتشارات نیلوفر چاپ خواهد شد.

  11. #10
    پروفشنال Mahdi_Shadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    621

    پيش فرض

    Wowwwwww
    فرانک جان یه دنیا ممنون از لطفی که کردی...خیلی خیلی ممنون...واقعاً جالب و خوب بود...
    فقط یه سوال:
    این مصاحبه ها مال چه موقعی هستن؟
    .
    .
    .
    راستی...یه بار دیگه هم ممنون!

صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •