تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 15 از 35 اولاول ... 511121314151617181925 ... آخرآخر
نمايش نتايج 141 به 150 از 347

نام تاپيک: گفتگو درباره کتاب هایی که خوانده ایم

  1. #141
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    "
    دقیقا همینی که گفتیه
    این که ما همیشه فکر می کنیم زندگی خودمون خیلی هدفمنده و حاضر نیستیم هیچ طور دیگه ای غیر این فکر کنیم
    حاضر نیستیم دنیا رو از دریچه دیگه ای ببینیم چون حس می کنیم خودمون رو به پستی تنزل دادیم. هیچوقت از نگاه یک انسان پوچ به دنیا و زندگی نگاه نمی کنیم و حتی حاضر نیستیم ذره ای توی باورهایی که داریم شک کنیم چون بیشتر از هر چیزی از پوچی می ترسیم و وحشت داریم
    آره ...اتفاقا آیین ذن هم می گه اول برای اینکه راه عرفان رو طی کنی باید همه ی افکارت رو دور بریزی ، همه ی اون عقایدی که داشتی رو کنار بزاری و یه جور دیگه همه چیز رو نگاه کنی ....
    البته به نظر من این به این معنا نیست که پوچی خوبه اتفاقا من اصلا با با بی هدفی و پوچی موافق نیستم اما به قول تو بد نیست که آدم گاهی برای بهتر دیدن دنیای اطرافش به یه نوع پوچی روی بیاره....

    صحبت پوچی و اینا شد دیدم بد نیست یکم هم راجع به اگزیستانسیالیسم صحبت کنیم چون همونطور که می دونید آلبر کامو یکی از معروف ترین نویسنده های مکتب اگزیستانسیالیسمه و این کتاب هم بر اساس همچین مکتبیه...

    "اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسوولیت و نیز عینیت گرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هر انسان، وجودی یگانه‌است که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است ."
    "به نقل از ویکی پدیا"

    در رابطه با موضوع بیگانه هم سارتر جمله ای داره که می گه :«نباید خودرا محو شرایط و مناسبات و روابط اجتماعی ( به مفهوم عام) نمود، انسان ماشین زده و علم زده باید خودرا نجات دهد و از سرخوردگی و واماندگی برهد و برای این رهائی باید خودرا تعریف کند و از شرایط موجود بدر آید و هر چه می خواهد از فردیت اصیل خود بجوید."

  2. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #142
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض يادداشتي بر بيگانه اثر آلبر كامو از رولان بارت

    بي ‌شك بيگانه نخستين قصة كلاسيك پس از جنگ است. منظور من از نخستين قصه، نه همان از لحاظ تاريخي، بلكه نيز از حيث حسن كار است. اين قصة كوچك كه در سال 1942 انتشار يافت، و در سال‌هاي پس از رهايي كشور از چنگال اشغال‌گران توسط همة مردم خوانده شد، آلبركامو را بسيار زود به اوج شهرت و افتخار رساند. دلبستگي مردم به اين اثر از همان عمقي برخوردار بود كه هر اثر جامع و دلالت‌گري از آن بهره‌مندمي‌شود. اين‌گونه آثار در برخي از دگرگوني‌هاي عظيم تاريخي رخ مي‌نمايند تا نشانة يك گسيختگي و حكايت‌گر حساسيت تازه‌اي باشند. هيچ‌كس به اين قصه اعتراض نكرد ، همه مجذوب و تقريباً عاشق آن گشتند. انتشار بيگانه يك واقعة اجتماعي و موفقيت آن واجد همان اهميت اجتماعي اختراع باطري و يا پيدايش رنگين‌نامه‌هاي زنانه بوده است. اين كتاب در آن دوره، شايد بيش‌تر از اكنون، چنين مي‌نمود كه فلسفة نويني را، كه فلسفة پوچي ناميده شد، به كرسي مي‌نشاند. و اين واقعه در لحظه‌اي اتفاق افتاد كه اسطورة درك غربت نطفه مي‌بست، پا مي‌گرفت، از قلم پيشروان انديشه به سطح مصرف عامه تنزل مي‌كرد. كيركه‌گار، مذهب اصالت وجود آلمان، كافكا، قصه‌نويسان آمريكايي، سارتر، يعني جمعي از متفكران و آفرينندگان، از سرزمين‌ها و دوره‌هاي متفاوت، به طرز آشفته و درهم، در ذهن مردم دست به دست هم داده بودند و اسطورة نوين آزادي را صلا در مي‌دادند. انسان، به واسطة روشن بيني خود، از دستاويزهاي سنتي خويش محروم گشته، و پيوند از پناه‌گاه‌هاي باستاني خود (خدا- عقل) بريده، در چنان تنهايي بيكراني رها گشته بود كه تا آن روز جرأت نگاه كردن از روبه‌رو به آن نداشته است. ولي با اين همه، وابستگي خود را به اين جهاني كه دركش نمي‌كرد تا آستانة فاجعه باز شناخت. بيگانه، به هنگام انتشار، مجموعه‌اي مي‌نمود فراهم از همة اين درونمايه‌ها: قهرمانش، مورسو، كه در حضيض ابتذال زندگي روزمره، يعني در ديدگاه يك كارمند دون‌پايه جا دارد، در برابر ابتذال اصلاً نمي‌شورد، بردگي‌هاي اين زندگي را بي‌چون و چرا مي‌پذيرد، و به ظواهر اعمال همة هم‌رنگي اجتماعي گردن مي‌نهد، حتي آداب عواطف پسنديده، نظير عاطفة فرزندي يا دوستي را رعايت مي‌كند: اما مورسو همة اين اعمال فاقد عامليت را در حالتي ثانوي، يعني بي‌تفاوتي كلي نسبت به دلايل جهان، انجام مي‌دهد. مثلاً، مورسو در مراسم دفن مادرش شركت مي‌كند، اما در هر عمل قراردادي كه انجام مي‌دهد، احساس بيهودگي آن را بروز مي‌دهد: مراسم را مي‌پذيرد، ولي نه به دستاويز اخلاقي كه مردم مي‌خواهند او بدان دلبسته باشد. و اتفاقاً اين گناهي است كه جامعه به او نمي‌بخشد: اگر مورسو شورشي بود، جامعه با او مي‌جنگيد، يعني قبولش مي‌كرد. ولي چون عمل مورسو از سر خلوص نيت نيست، وي با بينش خود در مورد جهان شك روا مي‌دارد. در چنين موردي، جامعه تنها كاري كه مي‌تواند كرد اين است كه او را، همانند شيئي كه به واسطة استحالة خود آلوده گشته باشد، بانفرت و دهشت از خود طرد كند. چرا كه چنين كسي هم‌چون نامحرمي است در ميان جمعي كه فقط افراد خانوادة خود را تحمل مي‌توانند كرد و به كمترين نگاه نامحرم احساس خطر مي‌كنند. پس مورسو با نگاه خود به خوش خدمتي پايان مي‌بخشد. سكوت او در باب دلايل پسنديدة جهان منزه است، به حدي كه وي را از هم‌دستي مي‌رهاند و جهان را در برابر نگاه او عريان رها مي‌كند: جهان موضوع يك نگاه مي‌گردد، و جهان اين درد را تحمل نمي‌تواند كرد: به همين جهت مورسو آدمكش مي‌شود ، و محاكمه‌اش، بيش از آن‌كه محاكمة يك عمل باشد، محاكمة يك نگاه مي‌شود: در وجود مورسو، بيننده را محكوم كردند، نه جاني را. ملاحظه مي‌شود كه چگونه اين ارتقاة انسان كه كاملاً تازه بود (چون اين ارتقاة قهقراة نگاه است، و ديگر، نظير اسطوره‌هاي رمانتيك، نيچه‌وار يا انقلابي ، شورش عملي يا كلامي نيست)، توانست با درون‌مايه‌هاي اصلي فلسفة تازه سازگار جلوه كند. چه در اين فلسفه و چه در آن اسطوره‌ها، انسان نه جامعه را رها مي‌كند كه پذيراي خدا گردد، نه خدا را ترك مي‌كند كه به بدي گرود، و نه جامعه و خدا را فرو مي‌نهد تا مدينة فاضلة واهي را بپذيرد: انسان در جايگاه خود مي‌ماند، هم‌درد و يار غار جهاني است كه در اندرون آن به كلي تنها است. طبعاً براي اين درون‌ماية نو، روايتي تازه لازم بود، چرا كه غرابت مورسو در ناساز بودن اعمال و نگاه‌هاي او بود. عمل او، و نه دلايل آن، همانند روان‌شناسي در قصة سنتي، به جايگاه وحدت اساسي زمان قصه عروج مي‌كند. مورسو دقيقاً نه بازيگر است، نه اخلاق‌گرا. او در مورد كاري كه انجام مي‌دهد سخني نمي‌گويد، به اعمالي مي‌پردازد كه همه انجام مي‌دهند، ولي همين اعمال آشنا فاقد دلايل و دستاويزهاي مرسوم است، به نحوي كه همان كوتاهي عمل و تاري آن تنهايي مورسو را آشكار مي‌كند. عملي كه كامو عرضه مي‌كند، ديگر عملي در ميان اعمال، غرقه در مجموعة علل، عوامل، نتايج و زمان‌ها نيست. اين عمل ناب است، بي سبب است، از اعمال اطراف جداست. اين عمل به اندازة كافي استوار هست كه در برابر پوچي جهان بتواند ابراز انقياد كند؛ و به اندازة كافي مختصر هست كه به دستاويزهاي فريبندة خطرجويي، در برابر، اين پوچي را آشكارا انكار كند. ده سال پيش، هم‌زماني بيگانه با آراة عمومي هويدا بود. امروز، اين كتاب كوچك، كه در هيأت دلخواه مردم فرانسه يعني قصه‌اي فشرده و كوچك، همانند يك گوهر، در آمده است، هنوز حائز قدرت تام است. البته از راهي كه كامو گشوده بود بعدها گروهي كثير رفتند، و ادبياتي " مسيحايي" و زندگي بخش گسترش يافت، و به آدمي، خواه معتقد، خواه بي‌دين، معصوميت، آرامش و حكمت، و تنهايي مرده‌اي زندگي باز يافته را بخشيد. ولي با اين همه، بيگانه هنوز اثري تازه و با طراوت است. چرا كه اين كتاب در آن سوي عقايد زمان انتشار خود جلوه‌گر است. اين روزها يك بار ديگر مي‌خواندمش، و حيرت‌زدة همان خصلتي بودم كه بعضي به صفت ستايش‌آميز "پيري" ملقب مي‌كنند: هر اثري حتماً پير مي‌گردد، رسيده مي‌شود، در پي زمان مي‌رود، و اندك اندك قدرت‌هاي نهاني بروز مي‌دهد. ده سال پيش، من هم مثل بسياري از مردم در بند عقيدة زمانه گرفتار گشتم و بيش‌تر سكوت ستايش‌انگيز اين اثر را ديدم. اين سكوت، بيگانه را هم‌سنگ آثار بزرگي گردانيده است كه محصول هنر ايجازند. اينك در اين كتاب حرارتي مي‌يابم، و در آن شور حال گرمي مشاهده مي‌كنم كه اگر در نخستين قصة كامو، در همان زمان انتشار مي‌توانستيم كشف كنيم، شور حال آثار بعدي او را كمتر مورد سرزنش قرار مي‌داديم. نكته‌اي كه بيگانه را يك اثر مي‌گرداند، و نه يك نظر، آن است كه انسان در اين اثر خود را نه تنها داراي يك اخلاق، بلكه نيز يك خلق مي‌يابد. مورسو آدمي است كه از لحاظ جسماني رام خورشيد است، و من گمان مي‌كنم كه اين طبيعت را بايد تقريباً به مفهوم قدسي تصور كرد. عيناً همانند اسطوره‌هاي باستاني يا نمايشنامة فدر، اثر راسين شاعر قرن هفدهم، خورشيد در اين اثر تجربة چنان ژرفي در مورد جسم است كه قرين سرنوشت مي‌گردد: خورشيد تاريخ مي‌سازد، و در تداوم بي‌تفاوت حيات مورسو، لحظاتي سازندة عمل فراهم مي‌كند. هيچ‌يك، از سه حادثة فرعي قصه (مراسم تدفين، واقعة كنار دريا، جريان محاكمه) نيست كه تحت تأثير حضور خورشيد نباشد. آتش خورشيد در اين‌جا با همان حدت ضرورت باستاني عمل مي‌كند. عامل اسطوره‌اي، مثل هر اثر اصيل ديگري، پيوسته به گسترش استعاره هاي خود مي‌پردازد، و خورشيد كه، در سه لحظة روايت، مورسو را به عمل وامي‌دارد، يكي نيست. خورشيد مراسم تدفين به‌طور محسوسي چيزي جز دليل وجود ماده نيست: عرق چهره‌ها يا نرمي قير جادة داغي كه جنازه در آن حمل مي‌گردد و همة عناصر اين قسمت توصيف محيطي است چسبنده و لزج. مورسو كوششي براي رفع چسبندگي خورشيد به عمل نمي‌آورد، هم‌چنان‌كه براي رفع چسبندگي مراسم نيز كاري انجام نمي‌دهد. نقش آتش خورشيد در اين‌جا، نور تابانيدن به صحنه و هويدا ساختن پوچي آن است. در كنار دريا، استعارة ديگري از خورشيد مي‌بينيم: اين خورشيد ذوب نمي‌كند، جامد مي‌گرداند، هر ماده‌اي را به فلز تبديل مي‌كند، خورشيد بدل به شمشير مي‌شود، ماسه فولاد مي‌گردد، حركت دست به آدمكشي تبديل مي‌شود: در اين‌جا خورشيد سلاح است، تيغه است، سه گوشه است، قطع عضو است، و در برابر تن نرم و بي‌رنگ آدمي قرار مي‌گيرد. در سالن دادگاه جنايي، وقتي كه مورسو محاكمه مي‌شود، خورشيد ديگري مي‌تابد كه خشك است، غبار‌آلود است، پرتو بي‌رنگ دخمه‌هاست. اين تركيب خورشيد و نيستي در هر واژه‌اي نگ‌هدارندة حال و هواي كتاب است: چون مورسو فقط با يكي از عقايد جهان در ستيز نيست، بلكه نيز با جبري دست و پنجه نرم مي‌كند كه در هيأت خورشيد در آمده است و سراپاي نظامي كهن را در بر مي‌گيرد. چون در اين‌جا خورشيد همه چيز است: گرما، رخوت، سرور، غصه، توانايي، ديوانگي، علت و روشنايي. از سوي ديگر، همين الهام دوگانه، يعني خورشيد گرمي‌بخش و خورشيد روشني‌بخش، بيگانه را به‌يك تراژدي تبديل مي‌كند. همانند اديپ اثر سوفوكل يا ريچارد دوم، اثر شكسپير. رفتار مورسو داراي يك مسير جسماني نيز هست كه ما را به هستي شكوهمند و نا استوار او علاقه‌مند مي‌كند. اساس قصه، نه تنها از لحاظ فلسفي، بلكه از لحاظ ادبي چنين است: ده سال پس از انتشار، هنوز چيزي در اين كتاب نغمه سر مي‌دهد، هنوز چيزي در آن هست كه دل را مي‌آزارد، و اين دو قدرت جوهر هر زيبايي است.

  4. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #143
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    من کی ام؟
    چطور به دنیا آمده ام؟
    چرا با من مشورت نشد؟
    چگونه این چیز را دنیا می نامند؟
    اگر من ناچارم در آن دخالت کنم تهیه کننده ی این چیز چه کسی است؟ می خواهم او را ببینم!
    جملاتی از سورن کی یر کگارد در زمینه اگزیستانسیالیستی و نیهلیستی

    اگه بخوایم از این بحثا بکنیم مطمئنا خیلی خارج می زنیم جاشم اینجا نیست و هیچ جای دیگه هم نیست!
    "کدام سخت تر است؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است؟"

    اینم فلسفه ی اگزیستانسیالیسم سارتر:
    اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار می‌داند و بر این اساس به انکار خداوند می‌رسد؛ زیرا که او معتقد است انسان نمی‌تواند مختار باشد، در حالی که خالقی مطلق و یگانه داشته‌باشد که از ازل می‌دانسته که چه می‌خواهد بسازد. البته این مساله کاملاً بر اساس خدای کلامی معتزله و اشاعره و هم‌چنین خدای کلامی مسیحی و خدای کلامی یهودی صحت دارد. انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاب‌اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می‌داند و این جا دلهره و اضطراب به وجود می‌آید که فرد با خود می‌گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی خواهدداشت که من آن‌ها را نمی‌دانم یا نخواهم‌دید!؟

  6. #144
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    مدت مدیدی ست تاپیک به این قشنگی خوابیده!

    اگر موافق باشید بحث مربوط به بیگانه رو طبق روال گذشته با دادن امتیاز به کتاب پایان بخشیده و گفتگو راجع به کتاب بعدی رو شروع کنیم

    پیشنهادتون برای بحث بعدی؟

  7. #145
    اگه نباشه جاش خالی می مونه desertwolf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    Border
    پست ها
    357

    پيش فرض

    سلام به همه دوستان.
    قبلا در گروه "کتاب یهنی همه چیز" این یادداشت رو در مورد بیگانه نوشته بودم. الان که دیدم موضوع بحث بیگانه هست، گفتم اینجا هم قرارش بدم.

    بیگانه
    داستان مردی که همه چیزی را به طرز وحشتناکی ساده و بی اهمیت میبیند. هیچ چیز اهمیت زیادی ندارد. حتی مرگ مادرش. او را به یاد نمی آورد. مادر را انکار میکند و عشقش را. روز مرگ مادر هیچ احساساتی از خود بروز نمیدهد. نه تنها در مقابل چشمان دیگران. بلکه در درون خود نیز تلاش دارد مادر را بی اهمیت جلوه دهد. با بی تفاوتی به مادر می اندیشد. انگار نه انگار کسی که زیر خاک میرود مادرش است و بلافاصله بعد از خاکسپاری به دنبال خوشگذرانی میرود.
    همه اینها شاید مردی سرد و بی احساس را مجسم کند. ولی او فقط زبان احساسش را درک نمیکند. او جریان گرم اطرافش را میبیند ولی نمیفهمد. او بی احساس نیست بلکه عواطفش زیر خروارها خاکستر مدفون شده. آنقدر به خود دروغ گفته که باور کرده هیچ چیز مهم نیست. همه چیزی را انکار میکند غیر از منطقی خشک. جای همه کمبودها را سعی دارد با واقع نگری وحشتناکی پر کند. وقتی در سلول خود در زندان در انتظار مرگ است، بدون توجه به اینکه قرار است بمیرد، به وضع زندانیی فکر میکند که در تنه درختی حبس شده و فقط از سوراخی به آسمان مینگرد. و خود را با او مقایسه میکند. این بیتفاوتی وحشتناک، نشان از سرکوبی شدید عواطف بشری دارد. او ادم سردی نیست ولی به تدریج خود را زیر نقابی خشک و منطقی پنهان کرده. گواه این، حرکت ناگهانی و غیر منتظره اش برای کشتن بی دلیل یک انسان است و شلیک پیاپی گلوله به پیکر بی جان او. در این لحظه سد میشکند و سیل امیال و عواطف سرکوب شده او را از کنترل خارج میکند و باعث بروز رفتاری چنین جنون آمیز در او میشود.
    در سویی دیگر، علل این بیتفاوتی او هم قابل بحث است.

  8. 2 کاربر از desertwolf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #146
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    جناب desertwolf ممنون از شرکت در بحث اما گفتگو در مورد کتاب بیگانه تموم شده

    من شخصا یکی از کتاب های مارکز رو پیشنهاد میدم
    صد سال تنهایی ترجیحا یا عشق سالهای وبا

    سایر پیشنهادات؟

  10. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #147
    در آغاز فعالیت Mahdi07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    اون جا که عرب نی انداخت...!
    پست ها
    9

    پيش فرض

    چرا باید این تاپیک خوابیده باشه؟!
    راستش کارای مارکز رو هنوز وقت نکردم کامل بخونم و همچنان دارن تو کمدم خاک میخورن!
    پیشنهاد من کارای هاروکی موراکامی(خصوصاً کافکا در کرانه) یا اریک امانوئل اشمیته(خرده جنایت هاش یه کم قدیمیه...شاید مهمان سرای دو دنیا بد نباشه...هوم؟!)... که یه کمی هم متفاوت از بقیه کتابهای مورد بحث باشن. البته هنوز همه صفحات این تاپیکو نخوندم...امیدوارم قبلاً راجع بهش بحث نشده باشه

  12. این کاربر از Mahdi07 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #148
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    چرا باید این تاپیک خوابیده باشه؟!
    راستش کارای مارکز رو هنوز وقت نکردم کامل بخونم و همچنان دارن تو کمدم خاک میخورن!
    پیشنهاد من کارای هاروکی موراکامی(خصوصاً کافکا در کرانه) یا اریک امانوئل اشمیته(خرده جنایت هاش یه کم قدیمیه...شاید مهمان سرای دو دنیا بد نباشه...هوم؟!)... که یه کمی هم متفاوت از بقیه کتابهای مورد بحث باشن. البته هنوز همه صفحات این تاپیکو نخوندم...امیدوارم قبلاً راجع بهش بحث نشده باشه
    منم اینایی که شما گفتین رو نخوندم : دی
    اما در کل سایر دوستان هم یه نظری بدن ببینیم اکثریت با چه کتابی موافقند همون رو به گفتمان بگذاریم

  14. #149
    در آغاز فعالیت Mahdi07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    اون جا که عرب نی انداخت...!
    پست ها
    9

    پيش فرض

    چرا دیگه کسی نمیاد نظر بده...من شخصاً حاضرم راجع به کارایی هم که نخوندم بشنوم...فقط یه چند نفر بیان!

  15. #150
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    جناب desertwolf ممنون از شرکت در بحث اما گفتگو در مورد کتاب بیگانه تموم شده

    من شخصا یکی از کتاب های مارکز رو پیشنهاد میدم
    صد سال تنهایی ترجیحا یا عشق سالهای وبا

    سایر پیشنهادات؟
    من هم با صد سال تنهایی موافقم....

    منم اینایی که شما گفتین رو نخوندم : دی
    اما در کل سایر دوستان هم یه نظری بدن ببینیم اکثریت با چه کتابی موافقند همون رو به گفتمان بگذاریم
    منم همین ....

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •