تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 9 اولاول 123456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 85

نام تاپيک: داستان های ذن

  1. #11
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    خیلی این داستان ها جالب بودند...... لطفا بیشتر بنوسید..
    خیلی ممنون....چشم..در واقع همین تصمیم رو هم دارم فقط مطالب رو یکجا نذاشتم...حدودا روزی یکی دوتا داستان می ذارم...امیدوارم شما و سایر دوستان خوششون بیاد...

    می شه بپرسم چرا اینقدر به مبحث ذن علاقه دارید؟.... و یک سوال دیگر ... این همه مطلب رو از کجا به دست می آورید.... اگر می شود منبع رو مشخص کنید تا افرادی شبیه من بیشتر درباره ی این مکتب بدانند..
    من ازطریق کتاب های سلینجر با ذن آشنا شدم.....
    برای پیدا کردن این داستان ها به فارسی سایت های بسیار کمی وجود داره ..من همه ی این داستان ها رو از سایت "ذن ایران" نقل می کنم که سایت بسیار جامعی در این رابطه است....البته تصمیم دارم بعد از تموم شدن داستان های این سایت _ چون داستان هاش محدوده _ خودم داستان ها رو ترجمه کنم....راستش انگلیسی ام همچین بد نیست و این داستان ها هم اکثرا کوتاه هستند ....به هر حال امیدوارم تلاش هام مفید باشه....

    اتفاقا می خواستم تاپیکی هم درمورد ذن بزنم اما ترجیح داد صبر کنم ببینم داستان هاش اگه مورد توجه قرار گرفت بعد این کار رو بکم...

  2. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض راهبان و دختر

    تانزان ( Tanzan ) و اكيدو ( Ekido ) دو راهب ذن در خيابان گل آلودی در شهر قدم می زدند كه به دختری با جامه ابريشمين برخوردند . او به خاطر گل و لای می ترسيد از خيابان بگذرد . تانزان گفت : بيا دختر ، و او را بر دوش خود از خيابان گذراند .
    دو راهب تا شب سخن نگفتند ، سرانجام در دير ، اكيدو نتوانست بی تفاوت بماند وگفت : راهبان نمی بايست به دختران نزديك شوند ، خاصه به دختران زيبايی چون او ، چرا چنين كردی ؟
    تانزان گفت : دوست عزيز ، من آن دختر را همانجا در شهر رها كردم ، اين تويی كه او را با خود تا اينجا آورده ای !

  4. 5 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض رخت های نانسن

    استاد نانسن ( Nansen ) داشت رخت می شست .
    رهروی پرسيد : آيا استاد هنوز هم چنين كارهايی انجام می دهند ؟
    نانسن رخت هايش را از تشت بالا آورد و گفت :
    پس با اينها بايست چه كار كرد ؟

  6. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض سكوت مطلق

    در يك معبد پرت كوهستانی ، چهار راهب به ذاذن مشغول بودند . تصميم گرفته بودند كه يك سشين در سكوت مطلق برگزار كنند . شب اول در مدت ذاذن شمع خاموش شد و كلبه را در تاريكی عميق فرو برد . راهبی كه از همه جديد تر به معبد آمده بود آهسته گفت : شمع خاموش شده است !
    دومی جواب داد : تو نبايد حرف بزنی ، اين يك سشين در سكوت مطلق است !
    سومی اضافه كرد : چرا صحبت می كنيد . ما بايد خاموش بمانيم و سكوت اختيار كنيم .
    چهارمی كه مسئول سشين بود نتيجه گرفت : شما هر سه احمق و نادان هستيد ، فقط من هستم كه حرف نزدم !


    نکته ای که این داستان می خواد بگه اینه که هرکس فکر می کنه فقط خودش خوبه و این اونه که کار درست را انجام داده....

  8. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض عدم قضاوت

    رهرویی به استاد سپو (Seppo ) گفت : سرم را تراشيده ام ، جامه ی سياه رهروی بر تن كرده و تمام شرايط و پيمان ها را پذيرفته ام ، پس چرا يك بودا نيستم ؟

    سپو گفت : هيچ چيز بهتر از عدم قضاوت وجود ندارد .

  10. این کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #16
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض گلها باز نمی گردند

    رهروی از استاد كگون (Kegon ) پرسيد : چگونه است وقتی يك فرد به روشنی رسيده ، دوباره به اوهام باز می گردد ؟
    كگون گفت : يك آينه ی شكسته ديگر بازتابی ندارد ، گل افتاده از شاخه هرگز باز نمی گردد .
    Last edited by zooey; 11-08-2008 at 22:38.

  12. این کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #17
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    استاد ذن " هاکویین " به وسیله ی اطرافیان و همسایگان خود که از پاکی و نجابت او تعریف می کردند به شهرت رسیده بود .
    در خانه ی مجاور او دختری زیبا زندگی می کرد . پدر و مادر دختر ناگهان روزی وحشت زده دریافتند که دخترشان حامله است . از خشم بر خود می لرزیدند اما دختر نمی خواست اعتراف کند که کار چه مردی بوده است . سر آخر در نتیجه ی اصرار گفت که کار استاد هاکویین بوده است . والدین دختر در نهایت خشم نزد استاد رفتند . هاکویین در جواب ایشان فقط گفت : " بله ؟ که این طور ! " .
    هنگامی که کودک زاده شد او را نزد استاد بردند. در این ماجرا استاد شهرت نیک خود را به کلی از دست داد اما این برایش کاملا بی اهمیت بود . استاد بچه را پذیرفت و با نهایت دقت از او نگهداری کرد .
    پس از یک سال دختر زیبا تحمل خود را از دست داد و به والدینش حقیقت را گفت . پدر واقعی کودک جوانکی بود که در بازار ماهی فروش ها کار می کرد .
    والدین دختر زیبا بلافاصله نزد استاد رفتند تا از او عذر خواهی کنند و طفل را پس بگیرند . استاد اعتراضی نکرد و در حالی که طفل را پس می داد تنها چیزی که گفت این بود : " بله ؟ که این طور ! "

  14. 5 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض درباره ی ذن

    از آن‌جا كه یكی از اصول ذن درك شهودی است، لغات و جملات در آن معنای ثابتی ندارند و منطق معمولا مفهوم خود را از دست می‌دهد، معنای لغات به این بستگی دارد كه چه‌كسی از آن‌ها استفاده می‌كند، طرف مخاطب او كیست و موقعیت استفاده از آن‌ها چیست. به‌همین دلیل است كه ذن و شعر قرن‌ها ارتباط تنگاتنگی باهم داشته‌اند.

    اساس فسلفه ذن این است كه جهان و اجزای آن چند چیز نیستند، بلكه همه یك واقعیتند؛ واقعیتی كه بخشی از یك كل گسترده‌تر است. منطق آدمی با تجزیه و تحلیل تنوع جهان این وحدت را نادیده می‌گیرد، اما بخش غیرمنطقی ذهن، یا همان شهود، می‌تواند این وحدت را درك كند.

    ذن آموزش از طریق خواندن متون و به دنبال موفقیت‌های دنیوی بودن را مورد انتقاد قرار می‌دهد و اصولا بر مراقبه برای رسیدن به آگاهی بدون واسطه فرآیندهای دنیوی و ذهنی تاكید می‌ورزد. اما ذن به ‌طور كامل هم مبتنی بر نشستن و سكوت نیست. بایزنگ، یك استاد ذن چینی تا دوران پیری خود هم در باغ كار می‌كرد و شاگردانش مجبور شدند ابزار باغبانی او را مخفی كنند. استاد در پاسخ به این حركت آن‌ها از غذا خوردن خودداری كرد و گفت روزی كه كار نكند، غذا نمی‌خورد و زندگی نمی‌كند.


    بر گرفته شده از سایت آفتاب _ با تلخیص


  16. #19
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض آخ که این کیک چه خوشمزه است

    پیر دانشمندی در بستر مرگ بود. به زودی تمام دانش، اندوخته ها، کتاب ها، تمام این ها را باید پشت سر می گذاشت، و می رفت. همه از دور و نزدیک برای وداع آمدند. در طول زندگی پربارش دوستان بسیاری یافته بود. به عده ی بسیاری عشق ورزیده بود. عده ی بسیاری مرید و شاگرد و هواخواه داشت. همه آمدند.
    یکی از شاگردانش به سرعت خود را به بازار رساند تا کیک خاصی که می دانست استاد همیشه به آن دلبستگی داشت را در آخرین لحظه ها برایش بیاورد. پیر مرد گهگاه چشمانش را نیمه باز می کرد، به دور و برش نظری می انداخت، و پلک هایش دوباره روی هم می افتادند. انگار منتظر بود. سرانجام شاگرد سراسیمه از راه رسید و کیک را به دست های بی لرزش استاد داد. یکی از مریدانی که در گرد بستر مرگ او ایستاده بود از او خواست که چیزی بگوید: "استاد، به زودی ما را ترک می کنی. آخرین پیامت چیست؟ مفهوم هستی را چه یافتی؟ آن پند، آن اندرز زندگی که باید پس از تو همیشه به خاطر داشته باشیم چیست؟"
    چشم های بسیاری در سکوت به لب های استاد خیره شده بودند که گفت: "آخ که این کیک چه خوشمزه ست"

  17. 3 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #20
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    مرسي زويي

    ذن به انگليسي چي ميشه ؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •