تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 9 اولاول 1234567 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 85

نام تاپيک: داستان های ذن

  1. #21
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    مرسي زويي

    ذن به انگليسي چي ميشه ؟
    خواهش می کنم. ... پس بالاخره کسی هم به اینجا سر می زنه .....

    همون ذن می شه ...zen ....تو تگ هم نوشتم.....

  2. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض درک ماهی

    روزی چوانگ تسو٬ همرا با دوستش٬ کنار رودخانه ای قدم می زدند که او رو به دوست خود کرد و گفت : " به آن ماهی ها که در رود شنا می کنند نکاه کن ! آنها واقعا دارند لذت می برند "
    دوستش جواب داد : " تو که ماهی نیستی ! چگونه می توانی بدانی که آنها واقعا٬ لذت می برند. " چوانگ تسو گفت " تو که من نیستی ! . . . تو چگونه می دانی که من نمی دانم ماهی ها دارند لذت می برند ؟ "

  4. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض قرارگاه كجاست ؟

    استاد ذن جائوجو ( Jow – Joe ) پس از رسيدن به روشنگری به نقاط مختلف سفر كرده و به ديدار دیرهای ذن رفت . روزی به ديدار جو يويی (yui Jo ) راهب رفت .
    جويويی گفت : چرا عنان قرار بريده ای ؟
    جائوجو پاسخ داد : قرار گاه كجاست ؟
    جويويی با تمسخر گفت : ها ، ها ، حتی نمی دانی كجا زندگی می كنی ؟
    جائو جو گفت : سی سال است اسب سواری می آموزم . امروز از الاغ لگد خوردم

  6. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    شاگردان از استاد پرسيدند كه آيا او نيز متحمل رياضت مي‌شود يا نه؟ استاد پاسخ داد: آري.

    پرسيدند: چگونه؟

    استاد گفت: چون گرسنه شوم غذا مي‌خورم و هنگامي كه خسته باشم مي‌خوابم.

    شاگردان با حيرت گفتند: ما همه چنين مي‌كنيم. اينكه رضايت نيست.

    استاد گفت: شما چنين نمي‌كنيد. هنگامي كه غذا مي‌خوريد فكر شما در جاي ديگر است و چون مي‌خوابيد دچار كابوس هستيد.


    Last edited by malakeyetanhaye; 19-08-2008 at 16:51.

  8. 2 کاربر از malakeyetanhaye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    یک داستان ذن می گوید ، مرد پیری ناگهان به درون رودخانه ای سریع و پرآب افتاد ، که به سمت یک آبشار خطرناک و بلند می رفت. تماشاگران ازسرنوشت زندگی او به وحشت افتادند. او به طور حیرت انگیزی زنده و بدون آسیب از ته گودال پای آبشار بیرون آمد. مردم از او پرسیدند چگونه توانست خودش را نجات دهد؟." من خودم را با آب تطبیق دادم ، نه آب با من. بدون اینکه فکر کنم، به خودم اجازه دادم که به شکل آب در بیایم. در گرداب تند سقوط شدیدی کردم و با گرداب بیرون آمدم و به این طریق نجات پیدا کردم."ـ

    A Taoist story tells of an old man who accidentally fell into the river rapids leading to a high and dangerous waterfall. Onlookers feared for his life. Miraculously, he came out alive and unharmed downstream at the bottom of the falls. People asked him how he managed to survive. "I accommodated myself to the water, not the water to me. Without thinking, I allowed myself to be shaped by it. Plunging into the swirl, I came out with the swirl. This is how I survived."

  10. 2 کاربر از malakeyetanhaye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    نان
    رهروی از استاد ام من ( Ummon ) پرسيد : بالاتر از بوداها و بالاتر از پيشوايان چيست ؟
    ام من پاسخ داد : نان

  12. #27
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    كلام بی كلامی
    رهرويی از استاد روسو ( Rosso ) پرسيد : كلام بی كلامی چيست ؟
    روسو گفت : دهان تو كجاست ؟
    رهرو گفت : من دهان ندارم .
    رسو پرسيد : پس تو با چه غذا می خوری ؟
    رهرو پاسخی نداشت .

  13. #28
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    برنج در ديگ
    رهروی از استاد كان كی ( Kankei ) پرسيد ؟ منظور از آمدن دارومه از غرب چيست ؟ او پاسخ داد : برنج در كاسه ، در ديگ می جوشد . رهرو گفت : من نمی فهمم .
    كان كی گفت : تا زمانی كه گرسنه هستيد بخوريد ، وقتی كه سير شديد از خوردن دست بكشيد .

  14. این کاربر از malakeyetanhaye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #29
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    گلها باز نمی گردند
    رهروی از استاد كگون (Kegon ) پرسيد : چگونه است وقتی يك فرد به روشنی رسيده ، دوباره به اوهام باز می گردد ؟ كگون گفت : يك آينه ی شكسته ديگر بازتابی ندارد ، گل افتاده از شاخه هرگز باز نمی گردد .

  16. #30
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    يك تكه ابر
    رهروی از استاد شوذان ( Shozan ) پرسيد : آيا جمله ای وجود دارد كه درگير قلمرو درست و نادرست ، بودن و نبودن ، نباشد ؟ شوذان گفت : بله .
    رهرو پرسيد : آن چيست ؟
    شوذان پاسخ داد : يك تكه ابر در آسمان شناور است .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •