تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 9 اولاول ... 56789
نمايش نتايج 81 به 85 از 85

نام تاپيک: داستان های ذن

  1. #81
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    6

    پيش فرض جشو ظرف می‌شوید



    راهبی به نزد جُشو رفته و گفت: «من به تازگی به صومعه پیوسته‌ام. لطفا به من درسی بدهید.»
    جشو پرسید: «سهمیه برنج خود را خوردی؟»
    راهب پاسخ داد: «بله، خورده‌ام.»
    جشو گفت: «پس بهتر است ظرف خود را بشویی.»
    در آن لحظه، راهب بیدار شد.



  2. #82
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    6

    پيش فرض نانسن گربه را به دو نیم می‌کند



    نانسن به تالار وارد شد و راهب‌هایی را دید که در سمت شرق و غرب تالار موضع گرفته و بر سر یک گربه با یکدیگر نزاع می‌کردند. او گربه را توقیف کرده و به راهب‌ها گفت: «اگر هرکدام از شما یک سخن نیک بگوید، گربه نجات خواهد یافت.»
    هیچ پاسخی نیامد. بنابراین نانسن با خشونت گربه را به دو نیم کرد.
    بعدازظهر آن روز، جُشو بازگشت و نانسن ماجرا را برای او تعریف کرد. جشو صندل‌های خود را از پا در آورده و به روی سر خود گذاشت، و بیرون رفت.
    نانسن گفت: «اگر تو آنجا بودی،‌ می‌توانستی گربه را نجات دهی.»

  3. #83
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    روزی استادی به همراه مریدش در راهی می رفتند که به کرم کوچکی رسیدند. شاگرد خم شد و کرم را بر برگی نهاد و بر سر دیواری گذاشت. استاد پرسید چرا این کار را کردی؟ گفت: ممکن بود رهگذری آن را لگد کند، از پیش پا برش داشتم . استاد گفت: تمام کاینات جوری چرخیده که این کرم در این زمان در این مکان قرار گرفته باشد.چطور فکر می کنی که حق داشتی آن را جا به جا کنی؟ چه چیز باعث شد که فکر کنی تو بهتر از کل هستی فکر می کنی؟

  4. 3 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #84
    کـاربـر بـاسـابـقـه befermatooo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    4,181

    پيش فرض

    روزی استادی به همراه مریدش در راهی می رفتند که به کرم کوچکی رسیدند. شاگرد خم شد و کرم را بر برگی نهاد و بر سر دیواری گذاشت. استاد پرسید چرا این کار را کردی؟ گفت: ممکن بود رهگذری آن را لگد کند، از پیش پا برش داشتم . استاد گفت: تمام کاینات جوری چرخیده که این کرم در این زمان در این مکان قرار گرفته باشد.چطور فکر می کنی که حق داشتی آن را جا به جا کنی؟ چه چیز باعث شد که فکر کنی تو بهتر از کل هستی فکر می کنی؟
    چرا همچین کاری را نکنه ! تو عرفان اسلامی این کار خوبیه . یکی از عرفای اسلامی وقتی سبزی برای خانه خرید متوجه شد داخل سبزی تعدادی مورچه هست . سراسیمه سبزی رو انداخت همانجایی که خرید شده بود و گفت این مورچه ها نباید از کاشانه خود دور شوند .

  6. 2 کاربر از befermatooo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #85
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    روزی استادی به همراه مریدش در راهی می رفتند که به کرم کوچکی رسیدند. شاگرد خم شد و کرم را بر برگی نهاد و بر سر دیواری گذاشت. استاد پرسید چرا این کار را کردی؟ گفت: ممکن بود رهگذری آن را لگد کند، از پیش پا برش داشتم . استاد گفت: تمام کاینات جوری چرخیده که این کرم در این زمان در این مکان قرار گرفته باشد.چطور فکر می کنی که حق داشتی آن را جا به جا کنی؟ چه چیز باعث شد که فکر کنی تو بهتر از کل هستی فکر می کنی؟
    بعدش این مرید جزو همون جوری چرخیده شدن کائنات به حساب نمی‌آد؟:دي

صفحه 9 از 9 اولاول ... 56789

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •