تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 265

نام تاپيک: باران ...

  1. #1
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض باران ...

    هر مطلب ادبی و شعر و یا عکس مربوط به باران رو اینجا قرار میدیم...

    امیدوارم تایپیک تکراری نباشه

    ...

  2. 6 کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    ديشب گذشت از كوچه ها يك مرد در باران
    خسته، شكسته، خسته …، يك شبگرد در باران

    بر صورت تب كرده اش خط مي كشيد آرام
    شلاق خون آلود سوزي سرد در باران

    او مي گذشت و روي خواب كوچه ها رقصيد
    روح غريبش ، مثل برگي زرد در باران

    گويا به دنبال قرار خيس سالي دور،
    يا جستجوي شانه اي همدرد در باران،

    - رنگين كمان شعله بر لب هاش و – پي در پي
    - نام عتيقي را صدا مي كرد در باران

    عريانِ عريان بود روح اش، زخميِ زخمي
    با خود ولي چتري نمي آورد در باران

    آهسته مي پرسند از هم كوچه ها، آن مرد
    امشب اگر آمد چه خواهد كرد در باران ؟!

    او رفت و مشق كودكان شهر بعد از اين
    پُر مي شود از قصه‌ي :
    آن
    مَرد
    در
    باران...


  4. این کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    باران که می بارد تو می آیی .... باران گل باران نیلوفر
    باران مهر و ماه آئینه
    ............. باران شعر و شبنم و شبدر


    باران که می بارد تو در راهی
    ......... از دشت شب تا باغ بیداری
    از عطر عشق و آشتی لبریز
    .......... با ابر و آب و آسمان جاری


    غم می گریزد غصه می سوزد
    ..... شب می گدازد سایه می میرد
    تا عطر آهنگ تو می رقصد
    .......... تا شعر باران تو می گیرد


    از لحظه های تشنه دیدار
    ............... تا روزهای با تو بارانی
    غم می کُشد ما را تو می بینی
    ....... دل می کِشد ما را و می دانی

    اهورا ایمان




  6. 2 کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    باران می بارد ارام
    گاه برابها گاه برسنگهای کبود
    مردم ، جانداران ، خاک، اب مینوشند
    سیراب همه میخندند
    تشنگی . . . تشنگی . . .
    وهیچیک به باران نمی اندیشند
    تشنگی دراندیشه هاست...


  8. #5
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    اين جا هوا خوب است باران به لحن تو مي بارد و از آستين دلم ياد تو مي چکد ابرهاي پيوسته تو را به من مي رساند و هر برگ، نامه اي مي شود که از دست نوازش هاي دور تو مي ريزد حالا پلکم را مي بندم مي خواهم خيس از خاطرات تو شوم باران حالا تندتر مي بارد وگونه هايم از نديدن هاي تو خيس...



  9. 2 کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #6
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين

    بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين

    شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها

    من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا

    آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي

    بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟

    تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير

    من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير

    آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد

    تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد

    مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟

    دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...


  11. این کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #7
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    چه زيباست صداي باران در دل سياهي شب
    صداي نم نم باران بوي گلهاي رازقي را مي آورد به ياد
    بوي خوش باران در فضاي خالي دل پر ميشود
    و شمشادها با نم نم باران به رقص ستاره ها ميروند
    صداي خوش باران در فضاي خالي دل طنين انداز ميشود
    و سکوت خاموشي را با نواي دل انگيز خود مي شکند
    باران با قطرات پاک خود معصوميت کودکانه را به ارمغان مي آورد
    و آهنگ خوش عشق را در گوشها زمزمه مي کند
    باران با بارش تند خود نويد اميد دوباره را ميدهد
    و آدمي را از هر چه لغزش و خطاست پاک و مبرا مي کند
    باران با خود ترانه زيباي زندگي را زمزمه مي کند
    و همگان را به داشتن يه قلب ياک دعوت مي کند
    چه زيباست باران با آن ابرهاي سياه در آسمان
    چه شورانگيز است قدم زدن زير باران تک و تنها
    بران جلوه خوش نور و پاکيس
    جلوه اي از برکت خوب خدايس
    باران ياد آور خوب خاطرهاس
    برگي از روزهاي خوش عاشقاس
    باران طلوعي دوباره در دفتر زندگيس
    برگي ار گل محمديست


  13. این کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #8
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    واي، باران؛ باران؛
    شيشه پنجره را باران شست.
    از دل من اما،
    چه کسي نقش تو را خواهد شست؟
    من شکو فائي گلهاي اميدم را در روءياهامي بينم،
    و ندائي که به من مي گويد:
    "گر چه شب تاريک است
    دل قوي دار،
    سحر نزديک است
    از گريبان تو صبح صادق، مي گشايد پر و بال.
    تو گل سرخ (نازنين)مني، تو گل ياسمني
    تو مثل چشمه نوشين کوهساراني
    تو مثل قطره باران نو بهاراني،تو روح باراني
    تو چنان شبنم پاک سحري؟
    - نه، از آن پاکتري.
    تو بهاري؟ نه،-بهاران از توست.
    از تو مي گيردوام، هر بهار اينهمه زيبايي را.
    گل به گل،سنگ به سنگ اين دشت
    يادگاران تواند.
    رفته اي اينک و هر سبزه و سنگ
    در تمام در و دشت سوکواران تواند.
    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
    رفته اي اينک،اما آيا باز بر مي گردي؟
    چه تمناي محالي دارم خنده ام مي گيرد!
    در ميان من و تو فاصله ها ست.
    گاه مي انديشم،
    -مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
    تو توانائي بخشش داري.
    دستهاي تو توانائي آن را دارد؛
    -که مرا، زندگاني بخشد.
    وتو چون مصرع شعري زيبا،
    سطر برجسته اي از زندگي من هستي.
    من در آئينه رخ خود ديدم، و به تو حق دادم.
    آه مي بينم،مي بينم
    تو به اندازه تنهائي من خوشبختي
    من به اندازه زيبائي تو غمگينم
    آرزومي کردم،
    که تو خواننده شعرم باشي.
    -راستي شعر مرا مي خواني؟-
    نه،دريغا،هرگز،
    باورم نيست که خواننده شعرم باشي.
    - کاشکي شعر مرا مي خواندي!-
    وقتي تو نيستي، خورشيد تابناک،
    شايد دگر درخشش خود را،
    و کهکشان پير گردش خود را
    از ياد مي برد. و هر گياه،
    از رويش نباتي خود، بيگانه مي شود.
    افسوس!
    آيا چه کسي تو را،
    از مهربان شدن با من، مايوس مي کند؟
    اي مهربان من،
    من دوست دارمت؛
    چون سبزه هاي دشت
    چون برگ سبز رنگ درختان نارون.
    اي قامت بلند مقدس،تنديس جاودان،
    اي مرمرسپيد،
    اي قامت بلند اي از درخت افرا
    گردنفرازتر
    از سرو سربلند بسي پاکبازتر
    اي آفتاب تابان
    از نور آفتاب بسي دلنوازتر
    اي پاک تراز برفهاي قله الوند،
    تو ،با نوشخند مهر،با واژه محبت،
    فرسوده جان محتضرم را ز بند درد
    آزاد مي کني.
    وبا نوازشت،اين خشکزار خاطره ام را،
    آباد مي کني.
    اي مرمر بلند سپيد،اي پاکي مجرد پنهان
    مهر سکوت را ،زين سنگواره لب سرد ساکتت
    -بردار
    اي آفريده من،با واژه هاي ناب
    در معبد خيالي خود ساختم تو را.
    اما،اي آفريده من!
    -نه، اي خود تو آفريده مرا،
    -اينک،
    با من چه مي کني؟؟؟؟؟؟!!!!!!
    اي بلند اندام،سياه جامه به تن،دلبر دلير، آن شير
    بيا که ديده من
    به جستجوي تو گر از دري شده نوميد
    گمان مدار که هرگز
    -دري دگر زده است
    در انتظار اميدم،در انتطار اميد
    طلوع پاک فلق را،چه وقت آيا من
    به چشم- غو طه ورم در سرشک-
    خواهم ديد؟؟؟!!!
    تو اي گريخته از من! حصار خلوت تنهايي مرا بشکن
    به من بتاب،که سنگ سرد دره ام
    که کوچکم،که ذره ام
    مرا ز شرم مهر خويش آب کن
    مرا به خويش جذب کن،مرا هم آفتاب کن.
    دوباره با تو نشستن
    - دوباره آزادي؟
    مگر به خواب ببينم،
    - شبي بدين شادي
    اگر تو باز نگردي،به طفل ساده خواهر
    که نام خوب تو را
    زنام مادر خود بيشتر صدا زده است
    چگونه با چه زباني به او توانم گفت:"که بر نمي گردي"
    ونام خوب تو در ذهن کودک معصوم
    تصوري ست هميشه،
    هميشه بي تصوير،هميشه بي تعبير
    دوباره با من باش! پناه خاطره ام
    اي دو چشم،روشن باش!(فانوس روشن باش)
    من ندانم که کي ام ،من فقط مي دانم
    که تويي،شاه بيت غزل زندگي ام...


  15. 3 کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    بارونو دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره
    حس میکنم پیش منی ... وقتی که بارون می باره

    بارونو دوست دارم هنوز ... بدون چتر و سرپناه
    وقتی که حرفای دلم ... جا میگیرن توی یه آه

    شونه به شونه می رفتیم ... من و تو تو جشن بارون
    حالا تو نیستی و خیسه ... چشمای من و خیابون

    ***
    بارونو دوست داشتی یه روز ... تو خلوت پیاده رو
    پرسه ی پاییزی ما ... مرداد داغ دست تو

    بارونو دوست داشتی یه روز ... عزیز هم پرسه ي من
    بیا دوباره پا به پام ... تو کوچه ها قدم بزن


    Last edited by thomas-anders; 29-09-2008 at 00:23.

  17. #10
    پروفشنال thomas-anders's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    565

    پيش فرض

    بارونام با رقصشون هلهله برپا مي كنن
    مي شينن رو پشت بوم چترشونو وا مي كنن

    حالا توي كوچه ها صداي ساز بارونه
    باد آواره داره تو كوچه آواز مي خونه

    بازم اون ابر سياه روی هوا پر مي زنه
    نمي ترسم از هوا كه عشق تو چتر منه

    عشق تو يه كفتره تو چشم من پر مي زنه
    در خونه دلم با خستـــــگي پر مي زنه

    بس كه بارون اومده مي لرزه و خيسه تنش
    خونه هاي دلمو يـكي يــكي سر مي زنه

    اي دو چشمون سياه تو آتيش گردونِ من
    اين دوتا شعله ی وحشي چي مي خوان از جون من؟

    چی می خوان از جون من؟...



    Last edited by thomas-anders; 29-09-2008 at 00:43.

  18. این کاربر از thomas-anders بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •