تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 14 از 15 اولاول ... 4101112131415 آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 146

نام تاپيک: رسول یونان

  1. #131
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    خانه کوچک و اجاره ای من
    دیوار به دیوار جهنم است!
    شب ها کابوس می بینم
    بابت آن نیز
    باید پول پرداخت کنم
    بابت ترس
    تنهایی
    اندوه
    یادش بخیر خانه پدری!
    یادش بخیر درختان شکوفه و گنجشک!

  2. 5 کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #132
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض




    زندگي قدم زدن در روشني است
    تماشاي فراواني نان
    بر پيشخوان روز
    درخشش آب هاست
    و لبخند ماهيگيران
    اين شهر کوچک
    چقدر زيباست با تو
    خورشيد
    از پنجره ي چوبي تو طلوع مي کند



    ---------- Post added at 11:03 PM ---------- Previous post was at 11:03 PM ----------

    تنهایم
    مثل مرغ سفید دریایی
    بر دکل کشتی.
    عقربه ها به خواب رفته اند
    باد در نوزیدن اصرار می کند
    ابر در نیامدن
    باران در نباریدن
    و تابستان
    کلاه حصیری بر سر گذاشته
    کنار دریا چرت می زند.

    ---------- Post added at 11:08 PM ---------- Previous post was at 11:03 PM ----------

    روزگاری
    کوه ها را به هم وصل می کردی
    آدم ها را
    قلب ها را
    اما حالا...
    آه ای پل شکسته!
    حالا دیگر
    فقط ابرها می توانند
    از روی تو بگذرند!

  4. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #133
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    1
    ببین!
    چگونه نبودنت
    فقر و بی پناهی را رقم می زند
    از سرما می لرزم در هوای تابستان...

    2
    خدا حافظ ای درخت توت!
    خوش به حالت که توانستی در خاک این حیاط ریشه بدوانی
    من بی ریشه بودم
    باد مرا برد...

    3
    همه چیز تمام شد
    سوار قطار شدی و رفتی
    حالا باید در شهری دور باشی
    در قلب من چکار می کنی!؟...

    4
    در روشنی کمرنگ نان
    نمی شد در ستایش خورشید چیزی نوشت
    من نتوانستم...

    5
    کسی به استقبالش نیامده بود
    آینه جیبی اش را در آورد
    و در آن به خودش لبخند زد
    و بعد گریست...

    6
    یک روز کوه های یخ را آرد می کنند و
    بر چهره دنیا می پاشند
    این سیاره از یاد می رود
    آنگونه که انگار هرگز نبوده است..

    7
    چوپان
    بره ی گم شده اش را
    در یخچال فریزر پیدا میکند
    میزند زیر گریه
    شهری ها
    او را به همدیگر نشان میدهند و
    می خندند!

    8
    نه به دوزخ
    نه به بهشت
    فقط به بدهی هایش می اندیشد
    مرد فقیر
    در آستانه ی مرگ

  6. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #134
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    125

    پيش فرض

    من و تو
    پشت یك میز چوبی می‌نشستیم
    و آن میز چوبی
    در كافه‌ای ساحلی بود
    و آن ساحل
    در سرزمینی ممنوع
    كتاب را سوزاندند و
    از خواب بیدارمان كردند ...
    نه تو بودی
    ونه من
    ما قهرمانان پوشالی یك داستان بودیم ...

  8. 4 کاربر از ilta بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #135
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    125

    پيش فرض

    تو ماه را بیشتر از همه دوست می‌داشتی

    و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می‌آورد
    می‌خواهم فراموشت کنم

    اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره‌ها پاک نمی‌شود ...

  10. 4 کاربر از ilta بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #136
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض مینیمال

    من نميتوانم باوركنم. فكر ميكنم همهاش خواب ميبينم. آخر چهطور ممكن است؟ مگر ميشود از ديوارها عبور كرد، يا از آب گذشت و خيس نشد؟! ما تمام اين كارها را كرديم، حتي از كوه پرت شديم و خراشي بر نداشتيم.

    - احمق! ما مردهايم.


    رسول يونان

  12. 6 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #137
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    احســاس می کنم

    از قلبم به پرواز در آمده اند

    این کبوتران سفیـــــد

    و این من هستم

    که در آسمان ها اوج می گیرم

    آیا ممکن است پرندگان در قلب آدم آشیان کنند ؟ !

  14. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #138
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض


    با یک بغل گل سرخ می آیم!
    زخم های قلبم شکوفه کرده است
    اما افسوس
    کسی گل های مرا نخواهد دید
    بهار آمده
    همه جا پر از گل و شکوفه است...

  16. 4 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #139
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    335

    پيش فرض

    زندگی در اعماق عادت ها

    هیچ فرقی با مرگ ندارد

    تو مرده ای

    فقط معنای مرگ را نمی دانی!



    .:: رســـول یونـــان ::.

  18. 5 کاربر از Maryam j0on بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #140
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    سیبــی رهــا بــودم،

    بــر پهنــه آب

    و رهــایــی،

    ســرگــردانــی بــود!


    کــاش دستهــایــت، نــزدیــک بــودنــد . . .

  20. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •