تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 15 اولاول ... 34567891011 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 146

نام تاپيک: رسول یونان

  1. #61
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مانده ام
    چگونه تو را فراموش کنم
    اگر تو را فراموش کنم
    باید...
    سال هایی را نیز که با تو بودم
    فراموش کنم
    دریا را فراموش کنم
    و کافه های غروب را
    باران را
    اسب ها و جاده ها را
    باید
    دنیا را
    زندگی را
    و خودم را نیز فراموش کنم
    تو با همه چیز در آمیخته ای

  2. 5 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض برف

    سر پیچ از هم جدا شدند . یکی زندانی بود ، دیگری زندانبان .
    زندانی دوره ی محکومیتش را گذرانده بود و زندانبان دوره ی خدمتش را .
    چمدان هایشان پر از گذشته بود ، حوله ی کهنه ، ریش تراش زنگ زده و آینه ی جیبی و ...
    آن ها سرنوشت مشترک داشتند . هر دو خاطرات خود را پشت میله ها گذاشته بودند
    و وقتی سر پیچ از هم جدا شدند،برف بر هر دوی آن ها یک سان می بارید.

  4. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #63
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شعر "منو ببخش" از آلبمو "منو ببخش" راما که شاعرش رسول یونان هست


    منو ببخش عزیز من اگه میگم باهام نمون
    دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون

    ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
    با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش

    همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
    تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

    بین من و تو فاصله اس یک در سرد آهنی
    من که کلیدی ندارم تو واسه چی در میزنی؟

    این در سرد لعنتی شاید نخواد که وا بشه
    قلبتو بردار و برو قطار داره سوت میکشه

    همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
    تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

  6. #64
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شعر "یه روزی یه عاشقی بود " از آلبوم "منو ببخش" راما که شاعرش رسول یونان هست


    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد
    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد

    تو یه فانوس واسه دریا تو یه دریا واسه کشتی
    میون مسافرا کاش اسم ما رو می نوشتی

    واسه خوندن ترانه دیگه بی تو خیلی تنهام
    کلاغا...فقط کلاغا میپرن تو شهر رؤیام

    واسه ی گذشتن از شب دیگه جرأتی ندارم
    نمی تونم دیگه بی تو پا به جاده ها بذارم

    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد
    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد

    تو یه فانوس واسه دریا تو یه دریا واسه کشتی
    میون مسافرا کاش اسم ما رو می نوشتی

    یه روزی یه عاشقی بود واسه چشمای تو میمرد
    باد اومد گلاشو دزدید آب اومد زندگیشو برد

    تو غلط خوندی و رفتی اشک و آواز شبامو
    من درست نوشته بودم همه ی ترانه هامو

    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد
    اگه تو پیشم میموندی غصه هام به سر میومد

  7. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #65
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آهنگ "آرزو " از آلبوم "منو ببخش" راما که شاعرش رسول یونان هست


    گل باغ آرزوهام
    توی دست سرد باده
    واسه من گرون تموم شد
    این یه دل دادن ساده
    رفتی و ازم گرفتی
    رنگ خنده و صدامو
    از درخت شبا چیدی
    همه ی ستاره هامو
    کاش نمی دیدمت هیچ وقت
    سخته از تو دل بریدن
    بهترین بهونه ای تو
    واسه ی نفس کشیدن
    جای تو خالیه حالا
    بین آدما و گلها
    حالا تو دوری و دوری
    بین ما شکسته پلها
    اولش دست زمونه
    گره ی عشقمو کور کرد
    بعدش آوار جدایی
    قلبمو زنده به گور کرد
    دل بهت دادم و گفتم
    با خوب و بدت می سازم
    آخر کارو نخوندم
    که جوونیمو می بازم

  9. #66
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض سکوت

    مرد پیر شده بود . دیگر نمی توانست گیتار بزند و سکوتی ابدی بر خانه اش حکم می راند .
    باید کاری می کرد ، پس از ساعتی فکر ، گیتارش را برد توی حیاط گذاشت و دور و بر آن
    خرده نان ریخت .
    پس از چند روز ، درست وقتی که داشت جان می داد ، سکوت خانه اش شکسته شد
    و او با خوش حالی چشم هایش را بست.پرنده ای آمده؛در گیتارش لانه کرده بود.

  10. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #67
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض مصاحبه با رسول يونان در دنياي اقتصاد

    همان سادگي شعرهايش حرف مي‌زند؛ با لهجه آذري. «رسول يونان» كه اين روزها داستان تازه‌اش به پيشخوان كتاب‌فروشي‌ها آمده، دور ميز كوچكي در نشر چشمه، از آثارش مي‌‌گويد. بي‌نياز به چيدن شاعرانه واژه‌ها، آمدنش به جرگه نويسنده‌ها را نقل مي‌كند: «همه چيز اتفاقي بود!»





    آقاي نهان خيلي‌ها معتقدند ادبيات ما، ادبيات شعرمحور بوده است و زماني كه شعر با قدرت به ميدان آمده بود، خبري از داستان نبود و حتي حكايات ما هم به پاي شعرمان نمي‌رسيد. چه شد كه خيلي زود داستان از شعر پيشي گرفت؟
    در زمان قديم، شعر تنها هنر رايج بود، چون خيلي راحت منتقل مي‌شد، نيازي به فضا و ميداني براي بروز نداشت. وسيله‌اش قلم بود و امكانات خاصي نمي‌خواست، در نتيجه شانس بيشتري در بين مردم داشت. اما تلويزيون، سينما و تكنولوژي‌هاي تازه آمدند و اين درخت تناور، شانسش را از دست داد و شعر به حاشيه رفت.
    از اين گذشته در آن سال‌ها، اين همه داستان‌نويس و چاپخانه نداشتيم. شعر در خاطر مي‌ماند و قابل حفظ كردن بود به همين دليل پيشرو بود.


    شما با مجموعه‌هاي شعرتان به خواننده‌ها معرفي شديد. چه شد كه سراغ داستان رفتيد؟
    داستان از خودخواهي من شروع شد. من در اين سال‌ها، با تصميم قبلي دست به هيچ كاري نزده‌ام. همه‌چيز اتفاقي بود. يك روز در دهمان قدم مي‌زدم، يك تكه روزنامه روي زمين پيدا كردم؛ برگرداندم، پشتش داستان بود. گفتم اگر داستان اين است، من هم مي‌توانم بنويسم.


    نويسنده‌هاي بسياري داشته‌ايم كه با شعر آمدند و با اقبال هم روبه‌رو شدند، اما وقتي داستانشان چاپ شد مخاطبان نثر را با نظمشان مقايسه كردند و داستانشان در حاشيه ماند. شما از اين اتفاق نمي‌ترسيديد؟
    در تمام كشورها، شاعران و نويسندگان، مي‌نويسند؛ شعر، داستان، نمايشنامه و... ناظم حكمت را ببينيد، يك بغل كتاب دارد. اما در ايران شعر را با نثر مقايسه مي‌كنند و اين اتفاق جالبي نيست.


    برگرديم به شعر. اولين مجموعه شما «روز به خير محبوب من» بود كه مثل اغلب آثارتان خيلي روز هر دو چاپش هم تمام شد. قصد نداريد آثارتان را تجديد چاپ كنيد؟
    اولين كتاب را سال 76 با هزينه خودم چاپ كردم و بعد به اصرار ناشر به چاپ دوباره رساندم، اما من رغبتي به چاپ مجدد ندارم. دوست ندارم گذشته‌ام تكرار شود.


    از داستان تازه‌تان بگوييد. «خيلي نگرانيم شما ليلا را نديده‌ايد؟» از كجا شروع شد؟
    از بي‌پولي شروع شد. من اين داستان را 4-5سال پيش براي مجله وطن به صورت پاورقي نوشتم.


    چه شد كه ادامه‌اش داديد كاري كه در مجله چاپ شد با اثر فعلي تفاوتي دارد؟
    من اين داستان را با تمام وجود نوشتم و تغييرات كمي نسبت به طرح اولي اعمال كردم. بعضي‌جاها ليلا خيلي بدبخت مي‌شد. از بدبختي‌اش كم كردم اما نتوانستم خوشبختش‌ كنم.


    اين روزها نويسندگان جوان از ناشرها گلايه مي‌كنند. وضعيت نشر را چگونه مي‌بينيد؟
    همه ناشرها برايم قابل احترام‌اند و من دست همه‌شان را مي فشارم. ناشر با دانايي و كاغذ طرف است.
    ناشر مي‌تواند در ازاي كتاب، يك وانت جارو بخرد و سود بيشتري را بدون زحمت به‌دست آورد؛ اما ناشرها، شعبده‌بازان ناشي هستند كه پول را به كاغذ بدل مي‌كنند، اما نمي‌توانند كاغذ را به پول تبديل كنند. نويسندگان و شاعران مسوول‌اند. بايد توضيح بدهند چرا كتابشان فروش نمي‌رود.


    از «روز‌ به ‌خير محبوب من» تا «كنسرت در جهنم» و «من پسر بدي هستم» كه مجموعه‌هاي بعدي شما بودند، چه تحولاتي صورت گرفت؟
    سنم بالا رفت. در «روز به خير محبوب من» يك عاشق روستايي احساساتي بودم اما در «كنسرت در جهنم» فهميدم راه آرزوها دراز است و معقول‌تر شدم و در «من پسر بدي هستم» از خودمان گفتم. از من و نسل من كه واقعا سوختيم. نمي‌خواهم شعار بدهم اما، بي‌دليل مجرم شناخته شديم. ما بد نبوديم، اما بد ديده شديم، مخفيانه عاشق شديم اما آشكارا كتك خورديم.


    آقاي يونان، زبان شما زباني ساده است، اما هميشه در چنين آثاري ترس از سقوط هست، از سقوط نمي‌ترسيد؟
    روي شاخه‌هاي درخت ميوه‌خوردن لذت‌بخش است، اما هميشه ترس از افتادن وجود دارد. من بچه دهكده‌‌ام و روي درخت زياد ميوه خورده‌ام. خيالم جمع است كه نمي‌افتم.
    يدا... رويايي مي‌گويد: سه عامل شعر را مي‌سازد. زبان، انسان و جهان. معتقدات هر انساني به اندازه پيمانه خودش از اين پيمانه بر مي‌دارد و شعر ساخته مي‌شود. نقش كدام پيمانه در شعر شما پررنگ‌تر بود؟

    من به اين موضوعات زياد اهميت نمي‌دهم. زندگي روزمره، روياها، مشكلات
    و ... شعر من را مي‌سازد و مثل يك عكاس عكس مي‌گيرم. من يك روز گرامافون گوش مي‌كردم كه سوزن روي واژه «مارگريتا» گير كرد، من اين فورم را از دنيا بريدم و يكي از موفق‌ترين شعرهاي من ساخته شد.


    شما يك مجموعه ميني‌مال را هم باشد «مشكي» كار كرديد. چه شد كه وارد دنياي ميني‌مال‌نويسي شديد؟
    البته من در كتاب «كلبه‌اي در مزرعه برفي» چند ميني‌مال داشتم، اما مجموعه مجزايي نبود. آن سال‌ها كسي در ايران ميني‌مال نمي‌نوشت. من تركم، اگر زياد فارسي حرف بزنم واژه‌هايم تمام مي‌شود. اين قناعت باعث شده من ميني‌ماليست شوم. شعرهايم هم كوتاه است.


    شما ترجمه‌هاي بسياري از ناظم حكمت داريد. چطور وارد دنياي شما شد؟ به خاطر قوميت مشترك؟
    نه! از نظر من، ما خيلي اتفاقي ترك، فارس، عرب و ... شديم و قبل از همه اينها انسانيم. در ده ما يك موتورخانه بود و عكس خانم زيبايي روي ديوارش سنجاق شده بود. من عكس را دوست داشتم. «امرساين» خواننده ترك بود. عكس را از ديوار برداشتم و برگرداندم. شعري از ناظم حكمت پشتش بود كه براي روزنامه اطلاعات ترجمه‌اش كردم. آن زمان حتي نمي‌دانستم ناظم حكمت كجايي است. بعدها با راننده‌هايي كه از جاده دهمان مي‌گذشتند، دوست شدم و «نورالدين» (يكي از آنها) برايم كتاب ناظم حكمت را از آن سوي مرز آورد و من مترجم آثار ناظم حكمت شدم.
    اين روزها نويسنده‌ها و ناشران از ماندن كتاب‌ها در وزارت ارشاد گلايه دارند. كتاب‌هاي شما به اين وضع دچار نشده‌اند؟
    منتظر انتشار مجموعه شعر «جاماكا» هستم كه به زبان تركي است. يك شعر مجموعه‌ام حذف شد. من زياد حساس نيستم اما بهتر است دوستان در ارشاد مهربان‌تر باشند.


    و در آخر رسول يونان در نوشتن وامدار كيست؟
    من وامدار همه شاعران و نويسندگانم، چون نوشتن را از آنها ياد گرفتم و خواندن را با آنها شروع كردم. اما در آثار بيشترين تاثير را از طبيعت مي‌گيرم.

  12. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #68
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ماه يك آينه است

    آينه مه زرد وگل هاي سفيد

    آينه قدم زدن باتو

    عشق

    تنهايي...

    دل كندن از تماشاي ماه راحت نيست

    با اين همه

    بايد به خانه برگردم

    اگر ديركنم

    سگ هاي وحشي

    روياهايم را تكه تكه مي كنند.

  14. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #69
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض ترس

    کسی در می زد . بلند شدم و رفتم در را باز کردم . پیر مرد همسایه بود .
    گفت : ببخشین می شه اره تونو به من بدین !
    گفتم : فکر نکنم ما اره داشته باشیم !
    گفت : چرا دارین ، یادتون رفته ، تو انباری تونه .
    به انباری رفتم و با هزار زحمت اره را پیدا کردم و به او دادم . او وقتی اره را از من
    گرفت ، زود تیغه اش را زیر پا گذاشت ، آن را تا کرد و شکست .
    گفتم : این کارا چیه دارین می کنین ؟
    گفت : شب خواب دیدم یه نفر اومده داره گردنمو اره می کنه . سرفه ای کرد و ادامه
    داد :
    رفتم پرسیدم ، هیچ کدوم از همسایه ها اره نداشتن ، اگه اون یه نفر واقعاً می اومد ،
    حتماً با اره ی شما این کار رو می کرد .
    بعد یک اسکناس هزاری کف دستم گذاشت و در حالی که می رفت گفت :
    فکر نکنم بیش تر از این بیارزه ، به هر حال اگر کمه ببخشین .

  16. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #70
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    متن ترانه "تو بگو" از آلبوم "شاکی" بهنام ابطحی که سراینده اش رسول یونان هست


    دریای جنوب و با تو دوست دارم
    آتیش غروب و با تو دوست دارم
    قصه های پری ها رو تو بگو
    قصه های خوب و با تو دوست دارم
    تو بگو به من بگو، دوسم داری
    من ازت میخووام که هیچ وقت منو تنها نذاری

    ساحل و دریا رو با تو دوست دارم
    صدای موجها رو با تو دوست دارم
    بی تو دنیا رو برام ارزش نداره
    آخه من دنیا رو با تو دوست دارم

    دیگه از شیرین و لیلا نمی گم
    جز تو به هیچکسی زیبا نمی گم
    دوست دارم قصه چشماتو بگم
    دیگه از آبی دریا نمی گم
    دیگه با تو بهترینها رو دارم
    قصرهای قشنگ رویا رو دارم
    چیزی کم نداره با تو زندگیم
    تو رو دارم همه دنیا رو دارم

    بارون و تگرگ و با تو دوست دارم
    فصل زرد برگ و با تو دوست دارم
    بذار راحت بگم حرف دلمو
    زندگی و مرگ و با تو دوست دارم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •