کلمات از نیامدنت می آیند
پاشیده می شوند روی ویرانی ام
مثل درد به زندگی ام می چسبند
مثل حرف توی دلم مانده ای
جدا نمی شوی از مرداد
و مردنم
از پیراهن زرشکی ات که تن پوش رگهایم بود
کلمات از نیامدنت می آیند
از عادت کردی به از دست دادنم
به از راه دور می بوسمت
و مردن از کنار تو آسان نبود
به تو برگردم از نمک ستونی می شوم
به خودم کنیزی مصری
که کنار دوست داشتنت
نداشتنت پاشیده می شود روی ویرانی ام
می چسبد به زندگی ام
جدایم کن از کلمات
از پیراهنت
از ته مانده های ستونی در برازجان