fanoose_shab کجا هستید! تاپیک خوابید!
با اجازه:
مولا نا جلال الدین محمد ملقب به مولوی در 604 هجری قمری در شهر بلخ - یکی از شهرهای خراسان - چشم به دنیا گشود. از همان کودکی به شعر و ادب روی آورد و با شور و شوقی که از خود نشان داد نظر شعر دوستان صاحب ذوق را به سوی خود جلب کرد.
در روایتها آمده است هنگامی که در نیشابور شیخ فرید الدین عطار که از شاعران و ادیبان بزرگ آن روزگار محسوب می شود و پدر مولانا یعنی محمد ابن حسین خطیبی مشهور به بهاءالدین ولد همدیگر را ملاقات کردند، شیخ عطار مولانا را که در آن زمان کودک تیز هوشی بود مورد لطف و عنایت خاص خود قرار داد و با گفتن این سخن به پدر او که "زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند" پرده از روی نبوغ و استعداد درخشان مولانا برداشت. و مولانا با سرودن هزاران بیت شعر ناب و ماندنی در طول 69 سال عمر پربار خویش نشان داد که پیشگوئی آن بزرگوار تا چه حد درست از آب درآمده است.
تصوف و عرفان خاصی که مولانا در اشعار نغز، زیبا و عمیق خود ارائه نموده است او را از شاعران و عارفان دیگر متمایز ساخته است. به جسارت می توان ادعا کرد که کمتر شاعری در قلمرو گسترده ی شعر و معرفت توانسته است با او برابری نماید و پا به پایش گام بردارد.
این رند جمله ی آفاق عمده ی شهرت خویش را بیش از آنکه مدیون شعرهایش باشد، مدیون سلوکی بود که پیوسته در طول زندگانی عارفانه ی خویش در پیش گرفته بود. او قبل از آنکه به معنی کلمه یک شاعر باشد یک رهرو بود، یک رهرو راه حق. رهروی که با قلندری پا بر روی امیال و خواهش های نفسانی گذاشت، عشق به معشوق سرمدی و لایزالی را در دل پاک شده از آز و طمع خویش پرورش داد، با تمامی وجود عاشق شد و جوشان و خروشان در لهیب آتش عشقش سوخت.
مثال شمع شد خونم در آتش .:|:..:|:. ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن
.:|:.
همه شب همچو شمع می سوزیم .:|:..:|:. ز اتشش جفت و زانگبین محروم
شباروز شمع وار سوخت و با سوختنش دلوله ها درافکند. سوخت و آتش عشقش را به پیروان و خوانندگان شعرهایش سرایت داد تا در نور حاصله از شعله های به پا شده، رازها و سرهای نهان را آشکار سازد. سوخت و به زندگی سرد محرومان و ستمدیدگان گرمی، و به شبهای تار درماندگان روشنی بخشید. سوخت و به کمال انسانی دست یافت، و انسانی کامل شد. انسانی که تنها به خود نمی اندیشد و روشنائی و گرما را برای خود نمی خواهد. عشق های سطحی و زود گذر را از قلب خویش دور می نماید و خود را هرچه بیشتر و بیشتر به خدا نزدیک می سازد.
و اینجاست که نقش مهم و اساسی شمس الدین محمد بن علی بن ملکداد تبریزی مشهور به شمس تبریزی در زندگانی مولانا برای ماروشن می گردد. صوفی بزرگی که با سخنان آتشین و رفتار و کردار عالمانه اش مولانا را از درون زیر و رو کرد و انقلابی شگرف را در بینش و تفکرات هوشمندانه او پدید آورد. و علت اینکه مولانا همواره از او الهام می گیرد و با فروتنی او را بزرگترین معلم و استاد خویش می خواند از همین جا شروع می شود.
عاشقان عشق را بسیار یاری ها دهیم .:|:..:|:. چونکه شمس الدین تبریزی کنون شد یار ما
و هنگامی که حاسدین کینه توز این دویار صمیمی و از خود گذشته را از هم جدا می سازند مولانا همه غم های عالم را در دل دردمند مجروح خویش جمع می آورد و از خود شده و مبهوت دست به سرودن غزلهایی می زند که در دیوانی به نام دیوان شمس گرد می آیند. دیوانی که آوازه و صیتش سراسر جهان را در می نوردد و صاحب نظران باریک بین عالم را به شگفتی و اعجاب وامی دارد.
بنمای شمس مفخر تبریز روز شرق .:|:. من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
.:|:.
سوی تبریز شو ای دل، بر ِ شمس الحق ِ مفضل .:|:. چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد.