تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 32 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 320

نام تاپيک: مسابقه ی شاعر شناسی

  1. #31
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    fanoose_shab کجا هستید! تاپیک خوابید!

    با اجازه:

    مولا نا جلال الدین محمد ملقب به مولوی در 604 هجری قمری در شهر بلخ - یکی از شهرهای خراسان - چشم به دنیا گشود. از همان کودکی به شعر و ادب روی آورد و با شور و شوقی که از خود نشان داد نظر شعر دوستان صاحب ذوق را به سوی خود جلب کرد.

    در روایتها آمده است هنگامی که در نیشابور شیخ فرید الدین عطار که از شاعران و ادیبان بزرگ آن روزگار محسوب می شود و پدر مولانا یعنی محمد ابن حسین خطیبی مشهور به بهاءالدین ولد همدیگر را ملاقات کردند، شیخ عطار مولانا را که در آن زمان کودک تیز هوشی بود مورد لطف و عنایت خاص خود قرار داد و با گفتن این سخن به پدر او که "زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند" پرده از روی نبوغ و استعداد درخشان مولانا برداشت. و مولانا با سرودن هزاران بیت شعر ناب و ماندنی در طول 69 سال عمر پربار خویش نشان داد که پیشگوئی آن بزرگوار تا چه حد درست از آب درآمده است.

    تصوف و عرفان خاصی که مولانا در اشعار نغز، زیبا و عمیق خود ارائه نموده است او را از شاعران و عارفان دیگر متمایز ساخته است. به جسارت می توان ادعا کرد که کمتر شاعری در قلمرو گسترده ی شعر و معرفت توانسته است با او برابری نماید و پا به پایش گام بردارد.

    این رند جمله ی آفاق عمده ی شهرت خویش را بیش از آنکه مدیون شعرهایش باشد، مدیون سلوکی بود که پیوسته در طول زندگانی عارفانه ی خویش در پیش گرفته بود. او قبل از آنکه به معنی کلمه یک شاعر باشد یک رهرو بود، یک رهرو راه حق. رهروی که با قلندری پا بر روی امیال و خواهش های نفسانی گذاشت، عشق به معشوق سرمدی و لایزالی را در دل پاک شده از آز و طمع خویش پرورش داد، با تمامی وجود عاشق شد و جوشان و خروشان در لهیب آتش عشقش سوخت.

    مثال شمع شد خونم در آتش .:|:..:|:. ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن
    .:|:.
    همه شب همچو شمع می سوزیم .:|:..:|:. ز اتشش جفت و زانگبین محروم

    شباروز شمع وار سوخت و با سوختنش دلوله ها درافکند. سوخت و آتش عشقش را به پیروان و خوانندگان شعرهایش سرایت داد تا در نور حاصله از شعله های به پا شده، رازها و سرهای نهان را آشکار سازد. سوخت و به زندگی سرد محرومان و ستمدیدگان گرمی، و به شبهای تار درماندگان روشنی بخشید. سوخت و به کمال انسانی دست یافت، و انسانی کامل شد. انسانی که تنها به خود نمی اندیشد و روشنائی و گرما را برای خود نمی خواهد. عشق های سطحی و زود گذر را از قلب خویش دور می نماید و خود را هرچه بیشتر و بیشتر به خدا نزدیک می سازد.

    و اینجاست که نقش مهم و اساسی شمس الدین محمد بن علی بن ملکداد تبریزی مشهور به شمس تبریزی در زندگانی مولانا برای ماروشن می گردد. صوفی بزرگی که با سخنان آتشین و رفتار و کردار عالمانه اش مولانا را از درون زیر و رو کرد و انقلابی شگرف را در بینش و تفکرات هوشمندانه او پدید آورد. و علت اینکه مولانا همواره از او الهام می گیرد و با فروتنی او را بزرگترین معلم و استاد خویش می خواند از همین جا شروع می شود.

    عاشقان عشق را بسیار یاری ها دهیم .:|:..:|:. چونکه شمس الدین تبریزی کنون شد یار ما

    و هنگامی که حاسدین کینه توز این دویار صمیمی و از خود گذشته را از هم جدا می سازند مولانا همه غم های عالم را در دل دردمند مجروح خویش جمع می آورد و از خود شده و مبهوت دست به سرودن غزلهایی می زند که در دیوانی به نام دیوان شمس گرد می آیند. دیوانی که آوازه و صیتش سراسر جهان را در می نوردد و صاحب نظران باریک بین عالم را به شگفتی و اعجاب وامی دارد.

    بنمای شمس مفخر تبریز روز شرق .:|:. من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
    .:|:.
    سوی تبریز شو ای دل، بر ِ شمس الحق ِ مفضل .:|:. چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد.

  2. 2 کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #32
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    شعر بعدی:

    آن میوه ی بهشتی کآمد به دستت ای جان .:|:. در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
    تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند .:|:. سر جمله اش فروخوان از میوه ی بهشتی

    این شعر کامل است و از همین دو بیت تشکیل شده!
    آسون هم هست از روی وزن کاملا میشه فهمید مال کیست

  4. 2 کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #33
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    امشب زغمت میان خون خواهم خفت*****وز بستر عافیت برون خواهم خفت
    باور نکنی خیال خود را بفرست*****نا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت

    خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی ، ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب، شاعر بزرگ قرن هشتم و یکی از بزرگترین شاعران و سخنوران نامی جهان است.
    تاریخ تولد و مرگ حافظ تخمینی است و هنوز به طور دقیق کسی در مورد تولد و وفاتش نمی داند، سال تولد وی را 725 یا 726 هجری قمری گفته اند.آنچه که معلوم است وی در شیراز به دنیا آمده است.
    دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی است،

    وی در شهر شیرازبزرگ شد و تحصیل علم نمود و به زبان عربی مسلط گردید، قرآن را نیز حفظ کرد و به همین مناسبت وی راحافظ می نامیده اند.

    اساس شعر حافظ ایهام است.سبک وی در غزل چندین صد سال مورد تقلید شاعران بزرگ بوده است.
    دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرارگرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
    دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال742 تا 754 ه.ق به طول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
    حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود ودر اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.

    پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکم فرما ساخت.

    امیر مبارز الدین ،شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:

    راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی —– خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ —– که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود

    سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طولنیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهرهای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خودقرار دادند.


    نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.

    در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان اودر گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار اوواگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

    قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ —– که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت


    شهرت اصلی حافظ به سبب غزل سرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست،بی شک او بزرگترین غزل سرای زبان فارسی هست.(منبع از نسخه ی تصحیح شده ی محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی)

    حافظ در خاک شیراز فوت کرد
    امروز این محل به نام حافظیه می باشد، که زیارتگاه صاحبدلان و عاشقان شعرش است.
    Last edited by t.s.m.t; 04-03-2009 at 22:24.

  6. 3 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #34
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    مسابقه ی 9

    امشب از روی تو مجلس را ضیایی دیگراست
    دیده ها را نور و دل ها را صفایی دیگر است

    شرمم از روی تو می آید بشر گفتن تو را
    جز خدا کفر است اگر گویم خدایی دیگر است

    تا نهادیم از سر در یوزه در کویت قدم
    هر زمان از فضل حق ما را عطایی دیگر است

    گرچه هست آب و هوای روضه رضوان لطیف
    جنت آباد سر کوی تو جایی دیگر است

    هر کسی در سر هوایی دارد از مهرت ولی
    در سر ما ز آتش عشقت هوایی دیگر است

    نیست این دل قابل تیمار و درمان ای طبیب
    درد بیمار محبت را دوایی دیگر است

    بر در سلطان،گدا هستند بسیاری ولی
    بر در آن حضرت این مفلس گدایی دیگر است

    خانه ی مردم زبس کز آب چشمم شد خراب
    هر زمان با آب چشمم ماجرایی دیگر است

    چشم مستش گفت:هستم من بلای جان خلق
    گفتم ابرو،غمزه اش گفت:آن بلایی دیگر است

    گر چه دارند از گل رویش نوایی هر کسی
    بلبل جان----- را نوایی دیگر است

  8. این کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #35
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    سلام

    سنایی؟

  10. #36
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    سلام،شرمنده، نه

  11. 2 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #37
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    راهنمایی1(مسابقه ی9):

    اگر گویم که مهر و مه،ز رخسارت حیا باشد
    و گر گویم که انسانی،مرا شرم از خدا باشد

    ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
    کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد

    ز چین و جعد گیسویت مرنج اردم زند نافه
    چه آید از سیه رویی که در اصلش خطا باشد

    وصالت نیست آن گنجی که بر بیگانه بگشایند
    که آن را حاصل است این دُر که با بحر آشنا باشد

    نشان پرسیدم از دلبر،دل گم گشته را گفتا
    بجز در بند گیسویم دل عاشق کجا باشد

    تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
    که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد

    بیا با ما بشوی ای جان به آب دیده دست از دل
    که دل تا زلف او بیند کجا در بند ما باشد

    نباشد عهد خوبان را وفا،گویند و می گویم
    که خوب آن را توان گفتن که عهدش بی وفا باشد

    حریف ما شو ای صوفی که ذکر حلقه ی رندان
    به است از طاعت و زهدی که با روی و ریا باشد

    بیا ای ماه سیمین بر به خونم پنجه رنگین کن
    کز اقبالت گر این حاجت روا گردد روا باشد

    ----- با تو شد یکرو قفا زد هر دو عالم را
    کسی کو رو به حق دارد دو کانش در قفا باشد

  13. 2 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #38
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    راهنمایی 2(مسابقه ی 9):

    ساقی سیمین برم جام شراب آورده است
    آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است

    چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش
    همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است

    نرگس شهلاش در سر فتنه ای دارد عجب
    کز می حسن این چنین مستی و خواب آورده است

    مسکن اهل دل امشب چون چنین شد دلفروز
    گر نه زلفش در دل شب آفتاب آورده است

    عشق خوبان زاهد سالوس می گوید خطاست
    خواجه بین کز بهر من فکر صواب آورده است

    تا به دور چشم مست یار بفروشد به می
    بر در میخانه مولانا کتاب آورده است

    ای بسا خلوت نشین را بر سر بازار عشق
    موکشان آن طرّه ی پر پیچ و تاب آورده است

    پرده ی پرهیزگاران پاره خواهد شد،یقین
    از می ای کان غمزه ی مست و خراب آورده است

    آمد از میخانه پیغامم که پیر می فروش
    باده ی صافی تر از یاقوت ناب آورده است

    شمع اگر واقف نگشت از سوز جان ما چرا
    آتش غم در دل و در دیده آب آورده است

    ای عنان دل ز دستم رفت بازآ کز غمت
    صبر و هوشم رفت و جان پا در رکاب آورده است

    چون به از نظم ----- گوهر یکدانه نیست
    جوهری باری چرا دُرّ خوشاب آورده است؟

    راهنمایی 3(مسابقه ی 9):

    (اگر در فلسفه دستی داشته باشید از فلسفه ی رباعی زیر حدس شاعر بسیار آسان خواهد بود)

    ای آن که تو پیوسته خدا می طلبی
    از خود بطلب اگر مرا می طلبی
    من با تو به صد زبان سخن می گویم
    سر تا قدمت منم،که را می طلبی؟

    راهنمایی 4(مسابقه ی 9):

    آن حرف که آن اصل کتاب است تویی
    وان فرد که مبدأ حساب است تویی
    از روی یقین دایره ی هستی را
    وان نقطه که مبدأ و مآب است تویی

    راهنمایی 5(مسابقه ی 9):

    دو رباعی زیر مکتب عرفان شاعر را معین می کند

    بسیار بگردید و بگردد گردون
    تا مثل تویی زباطن آرد بیرون
    چون اصل وجود خلق کاف آمد ونون
    بیرون مشو از ارادت کن فیکون

    اسرار خدا به نزد آدم حرف است
    هم علم خدا به نزد خاتم حرف است
    گر ذات و صفات ِ بود ِ اشیا طلبی
    از حرف طلب که بود ِ آدم حرف است

    راهنمایی 6(مسابقه ی 9):

    من مظهر نطق و نطق حق، ذات من است
    در هر دو جهان صدای اصوات من است
    از صبح ازل هر آنچه تا شام ابد
    آید به وجود و هست ذرّات من است

    ذرات جهان روشن از انوار من است
    عالم همه پر شور ز اقرار من است
    تورات و زبور و صحف و فرقان انجیل
    این جمله نمونه ای ز اسرار من است

  15. 2 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #39
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    آخرین راهنمایی:

    منده سیغار ایکی جاهان،من بو جهانه سیغمازام
    گوهر لامکان منم،کون و مکانه سیغمازام

    عرش ایله فرش و کاف و نون،من ده بولوندی جمله چون
    کس سؤزرنو وی عبسم اول،شرح بیانه سیغمازام

  17. 2 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #40
    اگه نباشه جاش خالی می مونه fanoose_shab's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    200

    پيش فرض

    سیّد علی عمادالدّین نسیمی؟؟

    شرمنده یه مدتی نبودم.... حالا که اومدم ایشالا هستم....

    اسمش درسته اقای ریاضی؟


  19. این کاربر از fanoose_shab بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •