سلام بهار
سلام بهار
بارون فروردین ببار
سرما برو
خورشید بیا
نور بیار
نور بیار
گلا بیاین
برفا برین
آی آدما
شادی کنین
شاپرکا
تو گوش گل
قصه بگین
قصه بگین
از همه جا
از همه کس
از لبایی که سال پیش
به لذت بوسه نشست
از اون دلایی که شکست
از اون که نیست و عکس اون
هنوز تو قاب طاقچه هست
رنگ به رنگ، آدما
نقش هزار ماجرا
سیصد و شصت و پنچ روز
رخصت عاشقی و روی ما سیاه!
و بی کسی
هوای غم
از نفسی تا نفسی . . .
از چشایی که خون چکید
از پدری که دختر دوساله شو
به زخم ترکش جنون
به مرگ داد و داغ دید . . .
از راه دور
از حرف زور
از رهبرای کر و کور
از زلزله
تو سرزمینی که دیوارا از گله
قصه بگین
قصه بگین
شاپرکا
قصه بگین
از همه جا
از همه کس
غربت آدمای خوب
میون آدمای بد
از سینه های پر درد
از این تبار گم شده
تو دل الکل، تن گرد
از شب اضطراب و تب
شهر خوشی های دروغ
شهر چراغ و رقص و جیغ
شهر دلای سوخته
از خاطراتی که می برن مث تیغ . . . .
سلام بهار
سلام بهار
بارون فروردین ببار
سرما برو
خورشید بیا
نور بیار
نور بیار
نور بیار . . .