تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 30

نام تاپيک: مهدی سهیلی

  1. #11
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    ای رفته از برم به دیاران دوردرست
    با هر نگین اشک بچشم تر منی
    هرجاکه عشق و صفا و بوسه هست
    در خاطر منی

    هر شامگه که جامه ی نیلین اسمان
    پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است
    هر شب که مه چو دانه ای الماس بی رقیب
    بر گوش شب به جلوه چنان گوشواره است
    ان بوسه ها و زمزمه های شبانه را
    یاداور منی
    در خاطر منی

    در موسم بهار
    کز مهر بامداد
    دوشیزه نسیم
    مشاطه وار موی مرا شانه میکند
    اندم که شاخ پر گل باغی به دست باد
    خم میشود که بوسه زند بر لبان من
    و انگاه نرم نرم
    گلهای خویش را به سرم دانه میکند
    ان لحظه , ای رمیده زمن! در بر منی
    در خاطر منی

    هر روز نیمه ابری پائیز دلپسند
    کز تند بادها
    با دست هر درخت
    صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد
    رقصنده در هواست
    و ان روزها که در کف این ابی بلند
    خورشید نیمروز
    چون سکه ی طلاست
    تنها توئی توئی تو که روشنگر منی
    در خاطر منی

    هر سال ,چون سپاه زمستان فرا رسد
    از راه های دور
    در بامداد سرد که بر ناودان کوی
    قندیلهای یخ
    دارد شکوه و جلوه ی اویزه ی بلور
    ان لحظه ها که رقص کند برف در فضا
    همچون کبوتری
    و انگه برای بوسه نشینند مست و شاد
    پروانه های برف , به مژگان دختری
    در پیش دیده من و در منظر منی
    در خاطر منی

    ان صبحها که گرمی جانبخش افتاب
    چون نشئه ی شراب , دود در میان پوست
    یا ان شبی که رهگذری مست و نغمه خوان
    دل میبرد ببانگ خوش اهنگ : دوست, دوست
    در باور منی
    در خاطر منی

    اردیبهشت ماه
    یعنی زمان دلبری دختر بهار
    کز تکچراغ لاله , چراغانی است باغ
    وز غنچه های سرخ
    تک تک میان سبزه , فروزان بود چراغ
    و انگه که عاشقانه بپیچد بدلبری
    بر شاخ نسترن
    نیلوفری سپید
    اید مرا بیاد که : نیلوفر منی
    در خاطر منی

    بر گرد, ای پرنده رنجیده, بازگرد
    باز آ که خلوت دل من اشیان توست
    در راه, در گذر
    در خانه , در اتاق
    هر سو نشان توست

    با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
    پنداشتی که نور تو خاموش میشود؟
    پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد؟
    و ان عشق پایدار فراموش میشود؟
    نه , ای امید من!
    دیوانه ی توام
    افسونگر منی
    هر جا , به هر زمان
    در خاطر منی

  2. این کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    به كه بايد دل بست؟
    به كه شايد دل بست؟
    سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است .
    هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو راـ
    گرم، پاسخ گويد
    نيست يكتن كه در اين راه غم آلوده عمرـ
    قدمي، راه محبت پويد
    ***
    خط پيشاني هر جمع، خطتنهائيست
    همه گلچين گل امروزند ـ
    در نگاه من و تو حسرت بيفردائيست .
    ***
    به كه بايد دل بست ؟
    به كه شايد دل بست ؟
    نقش هر خنده كه بر روي لبي ميشكفدـ
    نقشه يي شيطانيست
    در نگاهي كه تو را وسوسه عشق دهدـ
    حيله پنهانيست .
    ***
    زير لب زمزمه شادي مردم برخاستـ
    هر كجا مرد توانائي بر خاكنشست
    پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلقـ
    هر زمان بر رخ تو هاله زند گردشكست
    به كه بايد دل بست؟
    به كه شايد دل بست؟
    ***
    خنده ها ميشكفد بر لبها ـ
    تا كه اشكي شكفد بر سر مژگانكسي
    همه بر درد كسان مينگرند ـ
    ليك دستي نبرند از پي درمانكسي
    ***
    از وفا نام مبر، آنكه وفاخوست، كجاست؟
    ريشه عشق، فسرد
    واژه دوست، گريخت
    سخن از دوست مگو، عشق كجا ؟ دوست كجاست؟
    ***
    دست گرمي كه زمهر ـ
    بفشارد دستت ـ
    در همه شهر مجوي
    گل اگر در دل باغ ـ
    بر تو لبخند زند ـ
    بنگرش، ليك مبوي
    لب گرمي كه ز عشق ـ
    ننشيند بلبت ـ
    به همه عمر، مخواه
    سخني كز سر راز ـ
    زده در جانت چنگ ـ
    بلبت نيز، مگو
    ***
    چاه هم با من و تو بيگانهاست
    ني صد بند برون آيد از آن، راز تو را فاشكند
    درد دل گر بسر چاه كني
    خنده ها بر غم تو دختر مهتابزند
    گر شبي از سر غم آه كني .
    ***
    درد اگر سينه شكافد، نفسي بانگمزن
    درد خود را به دل چاه مگو
    استخوان تو اگر آب كند آتش غمـ
    آب شو، « آه » مگو .
    ***
    ديده بر دوز بدين بام بلند
    مهر و مه را بنگر
    سكه زرد و سپيدي كه به سقف فلكاست
    سكه نيرنگ است
    سكه اي بهر فريب من و تست
    سكه صد رنگ است
    ***
    ما همه كودك خرديم و همين زالفلك
    با چنين سكه زرد ـ
    و همين سكه سيمين سپيد ـ
    ميفريبد ما را
    هر زمان ديده ام اين گنبد خضراي بلندـ
    گفته ام با دل خويش:
    مزرع سبز فلك ديدم و بسنيرنگش
    نتوانم كه گريزم نفسي ازچنگش
    آسمان با من و ما بيگانه
    زن و فرزند و در و بام و هوابيگانه
    « خويش » در راه نفاق ـ
    « دوست » در كار فريب ـ
    « آشنا » بيگانه
    ***
    شاخه عشق، شكست
    آهوي مهر، گريخت
    تار پيوند، گسست
    به كه بايد دل بست ؟
    به كه شايد دل بست ؟

  4. #13
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    دختر زشت
    خدا يا بشكن اين آئينه هارا
    كه من از ديدن تو آئينهسيرم
    مرا روي خوشي از زندگي نيست
    ولي از زنده ماندن نا گزيرم
    از آن روزيكه دانستم سخن چيستـــ
    همه گفتند: اين دختر چه زشتاست
    كدامين مرد ، او را ميپسندد؟
    دريغا دختري بي سرنوشت است.
    ***
    چو در آئينه بينم روي خودرا
    در آيد از درم، غم با سپاهي
    مرا روز سياهي دادي ،اما
    نبخشيدي به من چشم سياهي
    ***
    به هر جا پا نهم ، از شومي بختـــ
    نگاه دلنوازي سوي من نيست
    از اين دلها كه بخشيدي به مردمـــ
    يكي در حلقه گيسوي من نيست
    ***
    مرا دل هست ، اما دلبرينيست
    تنم دادي ولي جانم ندادي
    بمن حال پريشان دادي، اماـــ
    سر زلف پريشانم ندادي
    ***
    به هر ماه رويان رخ نمودندـــ
    نبردم توشه اي جز شرمساري
    خزيدم گوشه اي سر در گريبان
    به درگاه تو ناليدم بزاري
    ***
    چو رخ پوشم ز بزم خوب رويانـــ
    همه گويند : كه او مردم گريزاست
    نميدانند، زين درد گرانبارـــ
    فضاي سينه من ناله خيز است
    ***
    به هر جا همگنانم حلقه بستندـــ
    نگينش دختر ي ناز آفرين بود
    ز شرم روي نا زيبا در آن جمع ـــ
    سر من لحظه ها بر آستين بود
    ***
    چو مادر بيندم در خلوت غم ـــ
    ز راه مهرباني مينوازد
    ولي چشم غم آلوده اش گواهست
    كه در اندوه دختر مي گدازد
    ***
    ببام آفرينش جغد كورم
    كه در ويرانه هم ، نا آشنايم
    نه آهنگي مرا ،تا نغمه خوانم ـــ
    نه روشن ديده اي ، تا پرگشايم
    ***
    خدايا ! بشكن اين آئينه هارا
    كه من از ديدن آئينه سيرم
    مرا روي خوشي از زندگي نيست
    ولي از زنده ماندن ناگزيرم
    ***
    خداوندا !خطا گفتم ، ببخشاي
    تو بر من سينه اي بي كينه دادي
    مرا همراه روئي نا خوشايند ـــ
    دلي روشنتر از آئينه دادي
    ***
    مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ
    ولي سيرت پرستان ميستايند
    به بزم پاكجانان چون نهم پاي
    در دل را به رويم مي گشايند
    ***
    ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــ
    دل زيبا به از رخسار زيباست
    بپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــ
    دلم بر زشتي صورت شكيباست.

  5. #14
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    دردمندان را دوايي نيست در ميخانه ها
    ساده دل آنكس كه پيمان بست با پيمانه ها
    مست توحيدم نه مست باده انديشه سوز
    سر خوشي ها را نجويم از در ميخانهها
    عكس روي باغبان پيداست در هر برگ گل
    سير كن نقش خدا را در پروانه ها
    داستان اهل دنيا را به دنيا دارگوي
    گوش من آزرده شد از جور اين افسانه ها
    گر كه جويي روشني، در خاطر بشكسته جوي
    رونق مهتاب باشد در دل ويرانه ها
    سر بپاي بينوايان منهم تا زنده ام
    چون خدا را ديده ام در كنج محنت خانه ها

  6. این کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #15
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    کدام بهار ؟

    تو در اميد بهاري بگو کدام بهار

    تو در هواي نسيمي بگو کدام نسيم

    گمان مدار که ما

    در اين بهار به گل ها و سبزه ها برسيم

    بهار ما ز تبسم لطيف بيزارست

    ولي نسيم غم جانگداز بسيارست

    گل بهار کجاست

    گل بهار جوان فتاده در خونست

    گل بهار رخ مادران محزونست

    چمن کجاست بگو ؟

    تمام صحنه ي ميدان جنگ ما چمن است

    گلشن برادر تو يا پسر عموي من است

    نواي بلبل اي نوبهار داني چيست

    صداي غربت مردان خسته ي وطن است

    صداي ضجه نو باوگان بي مادر

    فغان دختر بيچاره در عزاي پدر

    غريو گريه ي طاقت گداز مرد و زن است

    چه گويم اي همدرد

    ز گريه سرشارم

    بيا که بر ستم روزگار گريه کنيم

    بيا به ياد دل داغدار گريه کنيم

    بيا به درد زمان زار زار گريه کيم

    بيا از اينهمه داغ کنار لاله چو ابر بهار گريه کنيم

    تو در اميد بهاري بگو کدام بهار ؟

  8. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #16
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    پرنده ي ابر آشيان

    تو اي غريب سفر کرده جان من به لب آمد

    سفر بسست ندارم توان و تاب جدايي

    دمي فرود بياتا به بام بنشيني

    تو اي پرنده ي ابر آشيان بال طلايي

    چگونه ره بگشايم به سويت اي همه بشکوه

    که در کجاوه ي رفعت به دوش ابر سواري

    تو دلفروز تر از غنچه هاي باغ خيالي

    تو زهره اي تو فروغي تو ناهتاب بهاري

    ز عطر هر نفست دسته دسته گل بدرآيد

    اگر به فصل خزان در کوير رخ بنمايي

    به شب فروغ ببخشي اگر که روي نپوشي

    خزان بهار شود گر لبي به خنده گشايي

    اگر بهار نگاه تو در نگاه من افتد

    قسم به چشم تو از دل غم زمانه برآيد

    لب تو از لب من گر به عشق بوسه بگيرد

    لبم به گل بنشيند ز دل جوانه برآيد

    شراب بوسه به کامم بريز و ساقي من باش

    که من ز سکر لبان عقيق تو مستم

    چنان ز جام لبانت مرا به عشق کشاندي

    که جام عشق همه دلبران به سنگ شکستم

    بيا بيا بنشين ماهتاب خلوت من باش

    که پيش روي تو نوري به آفتاب نماند

    تو آمدي که شبي جان من قرار نيابد

    به چشم منتظرن تا سپيده خواب نماند

    مرو مرو که گل قامت تو سير ببينم

    بمان که شعر بجوشد ز من اگر تو بماني

    به عشق روي تو جان مي دهم اگر بپذيري

    به بوسه ها دل من باغ کن اگر بتواني

    مرو که بي تو دلم را اميد عافيتي نيست

    بمان که عاشق سرگشته ام قرار ندارم

    بهار را ز تو جويم که چون نسيم گل افشان

    به رنگ سوسن ده رنگ آمدي به کنارم

  10. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #17
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    روزگاري رفت و من در هر زمانـ
    آزمودم رنج « غربت » را بسي
    درد « غربت » ميگدازد روحرا
    جز « غريب » اين را نميداندكسي

    هست غربت گونه گون درروزگار
    محنت غربت بسي مرگ آور است
    از هزاران غربت اندوه خيز
    غربت « بي همزباني » بدتر است .

  12. #18
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    ديرينه سالهاست كه در ديدگاه من -
    شبهاي ماهتاب چو درياست آسمان
    وين تك ستارههاي درخشان بيشمار -
    سيمين حبابه است كه بر سطح آبهاست
    *****
    در ديدگاه من -
    اين ماه پرفروغ كه بيتاب مي رود
    سيمينه زورقي ست كه بر آب مي رود
    رخشان شهاب ها كه پراكنده مي خزند -
    هستند ماهيان سبك خيز گرم پوي -
    كاندر پي شكار،شتابنده مي خزند.
    *****
    در ديدگاه من -
    درياست آسمان وندارد كرانه اي
    جز بي نشانگي -
    از ساحلش نبوده خرد را نشانه اي
    گفتم شبي به خويش:
    اين آسمان پير -
    بحريست بيكرانه ولي چشم من مدام -
    دنبال ناخداست
    پس ناخدا كجاست؟
    در گوش من چكيدصدايي كه نرم گفت:
    درياست آسمان ودر آن ناخدا "خداست"
    Last edited by barani700; 29-04-2009 at 00:51.

  13. #19
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    سرم سنگ، دهانم تلخ، چشمم شمع بي نور ستـ
    نفس در سينه زندانيست ـ
    چو روز آيد بچشمم دختر خورشيد، بيمارستـ
    شبانگه در نگاه من عروس ماه؛ رنجورستـ
    تمام شهر، گورستان وهم انگيزـ
    سراسر خانه ها آرامگاه سرد و متروكستـ
    فضا انباشته از بوي تند سدر وكافورست
    و هر جا ديده ميچرخد ـ
    چراغانست اما در نگاه من ـ
    چراغي بر سر گورست.

    شبانگه اختران بر آسمان، چون آبله بر روي بيمارند ـ
    و ابري تيره چون مه را فرو پوشدـ
    بخود گويم كه چشم آسمان كورست .
    سحرگاهان بگوشم صحبت گنجشكها چون آيه مرگست
    نگاه هر كبوتر بر لب ديوارميگويد:
    ـ درخت عمر تو بي بار و بيبرگست
    تنت در قلعه ديو سياه مرگ،محصورست

    در آن دم همره بانگ خوش پيرمناجاتي،
    دو لرزان دست را بر آسمانگيرم
    و نوميدانه با آواي محزوني سلامت از خداخواهم
    ولي در عمق جانم آشناي ناشناسي ميزندفرياد:
    كه راهم تا سواد تندرستي، ايمني، فرسنگهادورست

    خداوندا !
    سرم سنگين، دهانم تلخ، چشمم بينورست
    نفس در سينه زندانيست
    بچشمم دختر خورشيد بيمارست
    و ماه آسمان پيرست، رنجورست

  14. #20
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    **طلاق**

    مادر ! ـــ مرو، براي خدا پيش ما بمان

    از ما جدا مشو

    بر قطره هاي تلخ سر شكم نگاه كن

    بنگر بدست كوچك و لرزان طفل خويش

    از قصه طلاق و جدائي سخن مگو

    از پيش ما ، مرو

    از ما جدا مشو .

    ***

    اشك نياز به رخ زرد ما ببين

    ما جوجه هاي تازه رس بي ترانه ايم

    بر جوجه هاي غم زده ،سنگ ستم مزن

    مادر ! هراس در دل ما موج ميزند

    دستم به دامانت

    از قصه طلاق ، در اين خانه دم مزن.

    ***

    بابا ! شكسته شيون من در گلوي من

    در پيكرم،حكومت بيم است و اضطراب

    بنگر به خواهرم ـــ

    كاين طفل خردسال ـــ

    ميلرزد از هراس ـــ

    ميترسد از طلاق ـــ

    فرياد التماس مرا گوش كن پدر!

    ما با وفاي مادر خود ، خو گرفته ايم

    مادر ، بهشت ماست

    او سربند آتيه و سرنوشت ماست.

    ***

    مادر ! اگر ز كلبه ما،پا برو ن نهي ـــ

    فردا چه ميشود؟

    مائيم و موج درد ـــ

    مائيم و روي زرد ـــ

    مائيم و داستان غم انگيز بي كسي ـــ

    ما دست التماس به سويت گشاده ايم ـــ

    شايد ز راه مهر، به فريادمان رسي

    ***

    بابا ! ـــ فداي تو

    لختي درنگ كن

    ما را بچنگ موج حوادث رها مكن

    انديشه كن پدر

    ما را ببين چگونه به پايت فتاده ايم

    از خشم در گذر

    بي مادر بلاست

    ما را اسير فتنه بي مادر ي مكن

    مادر اگر رود ، شب ما بي ستاره است ـــ

    در آشيانه اي كه به هم انس بسته ايم ـــ

    ويرانگري مكن.

    ***

    اي نازنين پدر !

    و اي مادر ي كه شمع دل افروز خانه اي

    از خشم بگذريد

    اي جان ما فداي شما، آشتي كنيد

    جغد طلاق، بر سر ما ضجه مي زند

    لعنت بر اين طلاق

    از بهر ما نه ، بهر خدا آشتي كنيد.

    ***

    ما كاروان كوچك وهمراه بوده ايم

    اي ُاف بر اين طلاق ـــ

    كز تند باد او ـــ

    نا گه چراغ قافله خاموش مي شود

    و ندر شبي سياه ـــ

    در شوره زار عمر ـــ

    هر يك ز ما به كوره رهي ميرود غريب

    و زياد روزگار،فراموش مي شود

    ***

    مادر ! ـــ مرو ، برا ي خدا پيشمان بمان

    از ما ، جدا مشو.

    بر قطره هاي تلخ سر شكم نگاه كن

    بنگر به دست كوچك و لرزان خويش

    از قصه طلاق و جدائي سخن مگو

    از پيش ما مرو

    از ما جدا مشو.

    بابا ! ـــ فداي تو

    لختي درتگ كن

    بي مادر بلاست

    ما را اسير فتنه بي مادري مكن

    مادر، اگر رود شب ما بي ستاره است

    در آشيانه اي كه به هم انس بسته ايم ـــ

    ويرانگري مكن.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •