تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 23 اولاول ... 78910111213141521 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 229

نام تاپيک: حکایت هایی از گلستان سعدی

  1. #101
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 99

    شاعرى پيش امير دزدان رفت و ثنايی بر او بگفت . فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکن برهنه به سرما همی رفت.. سگان در قفای وی افتادند . خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع کند ، در زمين يخ گرفته بود ، عاجز شد ، گتف : اين چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته . امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد ، گفت : ای حکيم ، از من چيزی بخواه . گفت : جامه خود را می خواهم اگر انعام فرمايی . رضينا من نوالک بالرحيل.
    اميدوار بود آدمى به خير كسان

    مرا به خير تو اميد نيست ، شر مرسان

    سالار دزدان را رحمت بروی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستينی برو مزيد کرد و درمی چند.

  2. #102
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 100

    منجمی به خانه درآمد ، يکی مرد بيگانه را ديد با زن او بهم نشسته . دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب برخاست . صاحبدلی که برين واقف بود گفت:
    تو بر اوج فلك چه دانى چيست ؟

    كه ندانى كه در سرايت كيست ؟!

  3. #103
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 101

    خطيبی کريه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فرياد بيهده برداشتی . گفتی نعيب غراب البين در پرده الحان است يا آيت انكر الاصوات لصوت الحمير در شان او .
    مردم قريه بعلت جاهی که داشت بليتش می کشيدند و اذيتش را مصلحت نمی ديدند تا يکی از خطبای آن اقليم که با او عداوتی نهانی داشت باری بپرسش آمده بودش . گفت : تو را خوابی ديده ام ، خير باد . گفتا : چه ديدی ؟ گفت : چنان ديدم که تو را آواز خوش بودی و مردمان از انفاس تو در را حت . خطيب اندرين لختی بينديشيد و گفت : اين مبارک خواب است که ددی که مرا بر عيب خود واقف گردانيدی ، معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج ، تو کردم کزين پس خطبه نگويم مگر بآهستگی.
    از صحبت دوستى برنجم

    كاخلاق بدم حسن نمايد

    عيبم هنر و كمال بيند

    خارم گل و ياسمن نمايد

    كو دشمن شوخ چشم ناپاك

    تا عيب مرا به من نمايد

  4. #104
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 102

    شخصى در مسجد سنجار بتطوع گفتی به ادايی که مستمعان را ازو نفرت بودی و صاحب مسجد اميری بود عادل ، نيک سيرت ، نمی خواستش که دل آزرده گردد، گفت : ای جوانمرد ، اين مسجد را موذنانند قديم هر يکی را پنج دينار مرتب داشته ام تو را ده دينار می دهم تا جايی ديگر بروی . برين قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی درگذری پيش امير بازآمد . گفت : ای خداوند ، برمن حيف کردی که به ده دينار از آن بقعه بدر کردی که اينجا که رفته بيست دينارم همی دهد تا جای ديگر روم و قبول نمی کنم . امير از خنده بی خود گشت و گفت : زنهار تا نستانی که به پنجاه راضی گردند.
    به تيشه كس نخراشد ز روى خارا گل

    چنانكه بانگ درشت تو مى خراشد دل

  5. #105
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 103

    ناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همی خواند . صاحبدلی بر او بگذشت گفت : تو را مشاهره چندست ؟ گفت : هيچ . گفت : پس اين زحمت خود چندان چرا همی دهی ؟ گفت : از بهر خدا می خوانم . گفت : از بهر خدا مخوان .
    گر تو قرآن بدين نمط خوانی

    ببرى رونق مسلمانى

  6. #106
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 104

    حسن ميمندی را گفتند سلطان محمود چندين بنده صاحب جمال دارد که هر يکی بديع جهانی اند ، چگونه افتاده است که با هيچ يک از ايشان ميل و محبتی ندارد چنانکه با اياز که حسنی زيادتی ندارد ؟ گفت : هر چه به دل فرو آيد در ديده نکو نمايد .
    هر كه سلطان مريد او باشد

    گر همه بد كند، نكو باشد

    وآنكه را پادشه بيندازد

    كسش از خيل خانه ننوازد327

    كسى به ديده انكار گر نگاه كند

    نشان صورت يوسف دهد به ناخوبى

    و گر به چشم ارادت نگه كنى در ديو

    فرشته ايت نمايد به چشم كروبى

  7. #107
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 105

    گويند خواجه ای را بنده ای نادرالحسن بود و با وی سبيل مودت و ديانت نظری داشت . بايکی از دوستان گفت : دريغ اين بنده با حسن و شمايلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت : برادر ، چو اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار که چون عاشق و معشوقی در ميان آمد مالک و مملوک برخاست .
    خواجه با بنده پرى رخسار

    چون درآمد به بازى و خنده

    نه عجب كو چو خواجه حكم كند

    وين كشد بار ناز چون بنده

  8. #108
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت106
    پارسايى را ديدم به محبت شخصی گرفتار ، نه طاقت صبر و نه يارای گفتار. چندانکه ملامت ديدی و غرامت کشيدی ترک تصابی نگفتی و گفتی :
    كوته نكنم ز دامنت دست

    ور خود بزنى به تيغ تيزم

    بعد از تو ملاذ و ملجاءيى نيست

    هم در تو گريزم ، ار گريزم

    باری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفيست را چه شد تا نفس خسيس غالب آمد ؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت ک
    هر كجا سلطان عشق آمد، نماند

    قوت بازوى تقوا را محل

    پاكدامن چون زيد بيچاره اى

    اوفتاده تا گريبان در وحل

  9. #109
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 107

    يکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جايی خطرناک و مظنه هلاک . نه لقمه ای که مصور شدی که به کام آيد يا مرغی که به دام افتد .
    چو در چشم شاهد نيايد زرت

    زر و خاك يكسان نمايد برت

    باری بنصيحتش گفتند : ازين خيال محال تجنب کن که خلقی هم بدين هوس که تو داری اسيرند و پای در زنجير . بناليد و گفت :
    دوستان گو نصيحتم مكنيد

    كه مرا ديده بر ارادت او است

    جنگجويان به زور و پنجه و كتف

    دشمنان را كشند و خوبان دوست

    شرط مودت نباشد به انديشه جان ، دل از مهر جانان برگرفتن.
    تو كه در بند خويشتن باشى

    عشق باز دروغ زن باشى

    گر نشايد به دوست ره بردن

    شرط يارى است در طلب مردن

    گر دست رسد كه آستينش گيرم

    ورنه بروم بر آستانش ميرم

    متعلقان را که نظر در کار او بود و شفقت به روزگار او ، پندش دادند و بندش نهادند و سودی نکرد.
    دردا كه طبيب ، صبر مى فرمايد

    وى نفس حريص را شكر مى بايد

    آن شنيدى كه شاهدى بنهفت

    با دل از دست رفته اى مى گفت

    تا تو را قدر خويشتن باشد

    پيش چشمت چه قدر من باشد؟

    آورده اند که مر آن پادشه زاده که مملوح نظر او بود خبر کردند که جوانی بر سر اين ميدان مداومت می نمايد خوش طبع و شيرين زبان و سخنهای لطيف می گويد و نکته های بديع ازو می شنوند و چنين معلوم همی شود که دل آشفته است و شوری در سر دارد . پسر دانست که دل آويخته اوست و اين گرد بلا انگيخته او . مرکب به جانب او راند . چون ديد که نزديک او عزم دارد . بگريست و گفت :
    آن كس كه مرا بكشت باز آمد پيش

    مانا كه دلش بسوخت بر كشته خويش

    چندان که ملاطفت کرد و پرسيدش از کجايی و چه نامی و چه صنعت دانی ، در قعر بحر مودت چنان غريق بود که مجال نفس نداشت .
    اگر خود هفت سبع از بر بخوانى

    چو آشفتى الف ب ت ندانى

    گفتا : سخنی با من چرا نگويی که هم از حلقه درويشانم بل که حلقه به گوش ايشانم . آنگه به قوت استيناس محبوب از ميان تلاطم محبت سر برآورد و گفت :
    عجب است با وجودت كه وجود من بماند

    تو به گفتن اندر آيى و مرا سخن بماند!!

    اين بگفت و نعره ای زد و جان به جان آفرين تسليم کرد.
    عجب از كشته نباشد به در خيمه دوست

    عجب از زنده كه چون جان به در آورد سليم ؟

  10. #110
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 108

    يکی از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشريت است با حسن بشره او معاملتی داشت و وقتی به خلوتش دريافتی گفتی :
    نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى

    كه ياد خويشتنم در ضمير مى آيد

    ز ديدنت نتوانم كه ديده در بندم

    و گر مقابله بينم كه تير مى آيد

    باری پسر گفت : آنچنان که در اداب درس من نظری می فرمايی در آداب نفسم نيز تامل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بينی که مرا آن پسند همی نمايد بر آن م اطلاع فرمايی تا به تبديل آن سعی کنم . گفت : ای پسر ، اين سخن از ديگری پرس که آن نظر که مرا با تو است جز هر نمی بينم .
    چشم بدانديش كه بر كنده باد

    عيب نمايد هنرش در نظر

    ور هنرى دارى و هفتاد عيب

    دوست نبيند بجز آن يك هنر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •