تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 23 اولاول 12345678915 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 229

نام تاپيک: حکایت هایی از گلستان سعدی

  1. #41
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت39

    كنيزكى از اهالى چين را براى يكى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش كند. او تمكين نكرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد.
    آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود كه لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيكلى درشت و ناهنجار داشت كه صخرالجن از ديدارش مى رميد و عين القطر از بوى بد بغلش مى گنديد:
    تو گويى تا قيامت زشترويى

    بر او ختم است و بر يوسف نكويى

    چنانكه شوخ طبعان لطيفه گو مى گويند:
    شخصى نه چنان كريه منظر

    كز زشتى او خبر توان داد

    آنكه بغلى نعوذ باالله

    مردار به آفتاب مرداد

    اين غلام سياه كه در آن وقت هوسباز و پرشهوت بود، همان شب با آن كنيز آميزش كرد. صبح آن شب ، شاه كه از مستى بيرون آمده بود، به جستجوى كنيز پرداخت . او را نيافت . ماجرا را به او خبر دادند. او خشمگين شد و فرمان داد كه غلام سياه را با كنيز محكم ببندند و بر بالاى بام كوشك ببردن و از آنجا به قعر دره گود بيفكنند.
    يكى از وزيران پاك نهاد دست شفاعت به سوى شاه دراز كرد و گفت : غلام سياه بدبخت را چندان خطايى نيست كه درخور بخشش نباشد، با توجه به اينكه همه غلامان و چاكران به گذشت و لطف شاه ، خو گرفته اند.
    شاه گفت : اگر غلام سياه يك شب همبسترى با كنيز را، تاءخير مى انداخت چه مى شد؟ كه اگر چنين مى كرد، من خاطر او را به عطاى بيش ‍ از قيمت كنيز، شاد مى نمودم .
    وزير گفت : اى پادشاه روى زمين ! آيا نشنيده اى كه :
    تشته سوخته در چشمه روشن چو رسيد

    تو مپندار كه از پيل دمان انديشد

    ملحد گرسنه در خانه خالى برخوان

    عقل باور نكند كز رمضان انديشد

    شاه از اين لطيفه فرح بخش وزير، خوشش آمد و به او گفت : اكنون غلام سياه را بخشيدم ، ولى كنيزك را چه كنم ؟
    وزيرگفت : كنيزك را نيز به غلام سياه ببخش ، زيرا نيم خورده او شايسته و سزاوار او است .
    هرگز آن را به دستى مپسند

    كه رود جاى ناپسنديده

    تشنه را دل نخواهد آب زلال

    نيم خورده دهان گنديده

  2. #42
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت40

    اسکندر رومی را پرسيدند : ديار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پيشين را خزاين و عمر و ملک و لشکر بيش ازين بوده است و ايشان را چنين فتحی ميسر نشده ؟ گفتا: به عون خدای عزوجل ، هر مملکتی را که گرفتم رعيتش نيازردم و نام پادشاهان جز بنکويی نبردم.
    بزرگش نخوانند اهل خرد

    كه نام بزرگان به زشتى برد

  3. #43
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت41

    يکی از بزرگان گفت : پارسايی را چه گويی در حق فلان عابد که ديگران در حق وی بطعنه سخنها گفته اند ؟ گفت بر ظاهرش عيب نمی بينم و در باطنش غيب نمی دانم .
    هر كه را، جامه پارسا بينى

    پارسا دان و نيك مرد انگار

    ور ندانى كه در نهانش چيست

    محتسب را درون خانه چكار؟

  4. #44
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت42

    درويشی را ديدم سر بر آستان کعبه همی ماليد و می گفت : يا غفور و يا رحيم - تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟
    عذر قصير خدمت آوردم

    كه ندارم به طاعت استظهار

    عاصيان از گناه توبه كنند

    عرفان از عبادت استغفار

    عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت . من بنده اميد آورده ام نه طاعت بدريوزه آمده ام نه بتجارت . اصنع بى ما انت اهله.
    بر در كعبه سائلى ديدم

    كه همى گفت و مى گرستى خوش

    من نگويم كه طاعتم بپذير

    قلم عفو بر گناهم كش

  5. #45
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت43


    عبدالقادر گيلانى را رحمه الله عليه ، در حرم کعبه روی بر حصبا نهاده همی گفت :
    خدايا! ببخشای ، وگر هر آينه مستوجب عقوبتم در روز قيامتم نابينا برانگيز تا در روی نيکان شرمسار نشوم .
    روى بر خاك عجز مى گويم

    هر سحرگه كه باد مى آيد

    اى كه هرگز فراموشت نكنم

    هيچت از بنده ياد مى آيد؟

  6. #46
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت44

    دزدی به خانه ی پارسايی درآمد. چندان که جست چيزی نيافت . دلتنگ شد . پارسا خبر شد ، گليمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
    شنيدم كه مردان راه خداى

    دل دشمنان را نكردند تنگ

    تو را كى ميسر شود اين مقام

    كه با دوستانت خلافست و جنگ

    مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا . نه چنان کز پست عيب گيرند و پيشت بيش ميرند.
    هر كه عيب دگران پيش تو آورد و شمرد

    بى گمان عيب تو پيش دگران خواهد بر

  7. #47
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت45

    تنی چند از روندگان متفق سياحت بودند و شريک رنج و راحت . خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. اين از کرم اخلاق بزرگان بديع است روی از مصاحبت مسکينان تافتن و فايده و برکت دريغ داشتن که من در نفس خويش اين قدرت و سرعت می شناسم که در خدمت مردان يار شاطر باشم نه بار خاطر.
    يکی زان ميان گفت : ازين سخن که شنيدی دل تنگ مدار که درين روزها دزدی بصورت درويشان برآمده ، خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد.
    چه دانند مردان كه در خانه كيست ؟

    نويسنده داند كه در نامه چيست ؟

    از آنجا که سلامت حال درويشان ، است گمان فضولش نبردند و به ياری قبولش کردند.
    صورت حال عارفان دلق است

    اين قدر بس كه روى در خلق است

    در عمل كوش و هر چه خواهى پوش

    تاج بر سر نه و علم بر دوش

    در قژاكند مرد بايد بود

    بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟

    روزی تا به شب رفته بوديم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی توفيق ابريق رفيق برداشت که به طهارت می رود و به غارت می رفت.
    پارسا بين كه خرقه در بر كرد

    جامه كعبه را جل خر كرد

    چندانکه از نظر درويشان غايب شد به برجی رفت و درجی بدزديد . تا روز روشن شد آن تاريک مبلغی راه رفته بود و رفيقان بی گناه خفته . بامدادان همه را به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند . از آن تاريخ ترک صحبت گفتيم و طريق عزلت گرفتيم و اسلامة فى الوحده.
    چو از قومى ، يكى بى دانشى كرد

    نه كه را منزلت ماند نه مه را

    شنيدستى كه گاوى در علف خوار

    بيالايد همه گاوان ده را

    گفتم سپاس و منت خدای را عزوجل که از برکت درويشان محروم نماندم . گرچه بصورت از صحبت وحيد افتادم . بدين حکايت که گفتی مستفيد گشتم و امثال مرا همه عمر اطن نصيحت به کار آيد .
    به يك ناتراشيده در مجلسى

    برنجد دل هوشمندان بسى

    اگر بركه اى پر كنند از گلاب

    سگى در وى افتد، كند منجلاب

  8. #48
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت46

    زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند.
    ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
    کاين ره که تو می روی به ترکستان است
    چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ايشان چيزی نخوردم که بکار آيد . گفت : نماز را هم قضا کن که چيزی نکردی که بکار آيد.
    اى هنرها گرفته بر كف دست

    عيبها برگرفته زير بغل

    تا چه خواهى گرفتن اى مغرور
    روز درماندگى به سيم دغل

  9. #49
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت 47

    ياد دارم كه ايام طفوليت ، بسيار عبادت مى كردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم . در زهد و پرهيز جديت داشتم . يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى خواندم ، ولى گروهى در كنار ما خوابيده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم : از اين خفتگان يك نفر برخاست تا دور ركعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند كه گويى نخوابيده اند بلكه مرده اند.
    پدرم به من گفت : عزيزم ! تو نيز اگر خواب باشى بهتر از آن است كه به نكوهش مردم زبان گشايى و به غيبت و ذكر عيب آنها بپردازى .
    نبيند مدعى جز خويشتن را

    كه دارد پرده پندار در پيش

    گرت چشم خدا بينى ببخشند

    نبينى هيچ كس عاجزتر از خويش

  10. #50
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت48

    يكى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت : من آنم که من دانم.
    شخصم به چشم عالميان خوب منظر است

    وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پيش

    طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق

    تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •