تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 29

نام تاپيک: نجمه زارع

  1. #1

    12




    بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

    1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
    2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
    3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید





    » غــزلــیــات :


    فهرست غزلیات بر اساس حرف آخـر قـافیـه جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر کافی ست حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید .
    ا

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    ت

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    د

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ر

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ز

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    س

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    غ

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ق

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ل

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    م

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ن

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ه

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    (آپدیت تا پست29#)
    Last edited by Atghia; 06-03-2013 at 20:25.

  2. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    12 نجمه زارع

    خبر به دورترین نقطة جهان برسد
    نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
    شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌
    کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
    چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک‌عمر
    به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
    رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد
    به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
    رها کنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
    خبر به دورترین نقطة جهان برسد
    گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌
    که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
    خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند
    به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
    خدا کند فقط این عشق از سرم برود
    خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


    نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانواده‌اش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسه‌ی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سال‌های 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت و سرانجام به صورت با اشتباه پزشک معالجش در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت.
    وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود 30 عنوان برگزیده در کنگره‌های شعر و سرایش 4 دفتر شعر، نام خود را در حافظه‌ی ادبی ایران ثبت نمود.


  4. 9 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

    آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
    دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

    مردم چه می کنند که لبخند می زنند
    غم را نمی شود که به رویم نیاورم

    قانون روزگار چگونه ست کین چنین
    درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

    تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
    از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

    وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
    از این همیشه ها که ندارند باورم

    حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
    مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

    ====

    عشق قابیل است

    خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه
    گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

    هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
    بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

    گفتم : گناه کردم اگر عاشقت شدم
    گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !!

    سخت است اینکه دل بکنم از تو , از خودم
    از این نفس کشیدن اجباری , از گناه

    بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق
    یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

    دارند پیله های دلم درد می کشند
    باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -

    ---------- Post added at 11:13 AM ---------- Previous post was at 11:11 AM ----------

    یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
    مرده ام دارم خوراک جانورها می شوم

    بی خیال از رنج فریادم تردد می کنند
    باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم

    با زبان لال خود حس می کنم این روز ها
    همنشین و هم کلام کور و کرها می شوم

    عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
    می کشم خود را و سر فصل خبر ها می شوم !

    ====

    غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
    در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود

    می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
    خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود

    تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
    حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود

    تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
    از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود

    باز می پرسی : چطور این گونه شاعر شد دلت؟
    تو دلت را جای من بگذار ! شاعر می شود

    گر چه می دانم نمیدانی چه دارم می کشم
    از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود

  6. 6 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    شب است و باز چراغِ اتاق می‌سوزد
    دلم در آتش آن اتّفاق می‌سوزد
    در این یکی دو شبه حال من عوض شده است
    و طرز زندگی‌ام کاملاً عوض شده است
    صدای کوچه و بازار را نمی‌شنوم
    و مدتی‌ست که اخبار را نمی‌شنوم
    اتاق پر شده از بوی لاله‌عباسی
    من و دومرتبه تصمیم‌های احساسی
    اتاق، محفظه‌ی کوچک قرنطینه
    کنار پنجره... بیمار... صبحِ آدینه
    کنار پنجره بودم که آسمان لرزید
    دو قلب کوچک همزاد همزمان لرزید
    نگاه‌های شما یک نگاه عادی نیست
    و گفته‌اید که عاشق‌شدن ارادی نیست
    چه ناگهانی و ناباورانه آن شب سرد
    تب تکلّف تقدیر زیر و رویم کرد
    تو حُسنِ مطلع رنجیدن و بزرگ شدن
    و خط قرمز دنیای کودکانه‌ی من
    من و دوراهی و بیراهه‌ها و زوزه‌ی باد
    و مانده‌ام که جواب تو را چه باید داد
    شب است و باز چراغ اتاق می‌سوزد
    به ماه یک نفر انگار چشم می‌دوزد
    چگونه می‌گذرند این مراحل تازه؟؟...
    هزار پرسش و خمیازه پشت خمیازه
    هوای ابری و اندوهِ باید و شاید
    هنوز پنجره باز است و باد می‌آید
    چه‌قدر خسته‌ام از فکرهای دیرینه
    به خواب می‌روم این‌جا کنار شومینه
    چراغ خانه‌ی ما نیمه‌روشن است انگار
    و خواب‌های تو درباره‌ی من است انگار
    چراغ خانه، چراغ اتاق روشن نیست
    هنوز آخر این این اتفاق روشن نیست

    =====

    من خسته ام تو خسته ای آیا شبیه من؟
    یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من

    حتی خودم شنیده ام از این کلاغ ها
    در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

    امروز دل نبند به مردم که می شود
    این گونه روزگار تو - فردا - شبیه من

    ای همنفس بخوان که ز سوز تو روشن است
    خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من

    از لحن شعرهای تو معلوم می شود
    مانند مردم است دلت یا شبیه من

    من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
    در شهر کشته اند کسی را شبیه من

  8. 4 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
    باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود
    دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
    دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
    تکلیف پای عابران چیست؟آیه‌ای
    از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
    خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
    آیاکسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
    می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
    دیدم که در نگاهتو حاصل نمی‌شود
    تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
    این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

  10. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    آخر فروم باز گرافيكار's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    پست ها
    2,276

    پيش فرض

    شاعر خوبي بود
    من ايشون رو در دو سه جشنواره ديدم
    زبان غزلهاي ايشون به سادگي رسيده بود
    و به اصطلاح غزلسراها سهل و ممتنع بود
    مصرع ها به جمله رسيده بود و ارتباط عمودي افقي به خوبي و بر اساس ذات غزل رعايت ميشد
    دوري از سبكهاي يك روزه مثل غزل پست مدرن غزل فرم غزل همگرا و ... باعث شده بود
    كه فضاي غزلهاي ايشون خيلي صادقانه خودش رو با مخاطبش در ميون بزاره
    خدا رحمتش كنه

  12. 3 کاربر از گرافيكار بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    من میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست....
    هی فکر می کنم به شمایی که مدتی ست...

    یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی
    در جستجوی سیندرلایی که مدتی ست...

    با هر صدای قلب تو تکرار می شود
    ها ! گوش کن به این اپرایی که مدتی ست...

    هر روز سرفه می کنم اندوه شعر را
    آلوده است بی تو هوایی که مدتی ست...

    دیگر کلافه می شوم و دست می کشم
    از این ردیف و قافیه هایی که مدتی ست...

    کاغذ مچاله می شود و داد می زنم :
    آقا : چه شد سفارش چایی که مدتی ست...؟

    ======

    گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
    هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد

    روستا از چشم من افتاد دیگر مثل قبل
    گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

    بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
    درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد

    خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد این کار آرامم نکرد

    سوختم آن گونه در تب آه از مادر بپرس
    دستمال تب بر نم دار آرامم نکرد

    ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

  14. 2 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    و ای بهانه ی شیرین تر از شکر قندم
    به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم

    به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
    همین بس است که اینک تویی خداوندم

    همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
    گسستنی نشود با دل تو پیوندم

    مرا کمک کن از این پس که جاده های زمین
    نمی برند و به مقصد نمی رسانندم

    همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
    ولی نه ! هیچ کدامشان نشد خوشایندم

    تویی بهانه ی این شعر خوب باور کن
    که در سرودن این شعرها هنرمندم

    =====

    یه یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
    که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

    بخوان با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
    فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را

    به دست آور دل من را چکارت با دل مردم!
    تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را

    دلیل دل خوشی هایم... چه بغرنج است دنیایم
    چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را

    بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
    که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

    غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر!
    برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را

  16. 2 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
    می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


    تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
    دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


    غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
    ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها


    عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
    می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها


    هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
    من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها


    می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
    بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها


    ======

    قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده
    حروف عشق به خط عتیقه خشک شده


    دوباره زخم تو گل کرده، دوم ماه است
    زمان به روی دو و ده دقیقه خشک شده


    کنار پنجره‌ای ماه می‌وزد، داری
    به سمت کوچه نگاهِ عمیق خشک شده


    از آن قرار برای تو این فقط مانده ست
    گلی که بر سر جیب جلیقه خشک شده


    هجوم خاطره‌ها، چشم‌های تو بسته ست
    و دست‌های تو روی شقیقه خشک شده


    برای عشق تو سرمشق تازه می‌خواهی:
    قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده

  18. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #10
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور
    کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور

    لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
    از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور

    منی که منحنی زانوان زاویه‌دار
    جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور

    همین تجمع اجساد مومیایی شهر
    مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور

    زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی
    و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور

    هنوز دفترِ خمیازه‌های من باز است
    بخواب شعر! در این ماجرای خواب‌آور

  20. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •