تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 16 اولاول 123456713 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 154

نام تاپيک: معرفی مشاهیر و اسطوره های ایرانی

  1. #21
    اگه نباشه جاش خالی می مونه korosh bozorg's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    207

    پيش فرض

    تمام كساني كه در اسمانها و زمينند چه از روي اختيار يا اجبار اسلام اوردند
    تمام كساني كه در اسان و زمينند وتمام موجوداتي كه در انها وجود دارند مسلمانند
    اهورامزدا خرد است وبه همه ي ادميان خرد ارزاني كرده است
    ازادي جز مهمي از قانون اشاست
    اين ازادي به انسان اجازه ميدهد كه اگر بخواهد طبق قانون اشا در راه پيشرفت جهان به سوي رسايي كار كند ويا ان كه بر خلاف قانون اشا كار كرده خود را از راستي بيگانه كند.
    ازادي ارزشمند ترين داده اهورايي است .كه در والاترين جلوه ي خود به صورت ازادي انديشيدن و ازادي گزينش دين زير بناي گاتاهاست . اهورامزدا ادمي را در انديشيدن رايزني به خرد وقبول يا رد دين ازاد گذاشته است ودر عين حال از روي دادگري هشدار داده است انان كه به بدي گرايند طبق قانون اشا دچار اندوه و افسوس خواهند شدو انان كه به دنبال خوبي بروند به خوشبختي و شادي ميرسند
    گروهي از روي اختيار (طوعا)در برابر(قوانين تشريعي)او تسليمند وگروهي بي اختيار (كرها)در برابر (قوانين تكويني)او
    [/sizeپل دوبروي زرتشت شناس معروف فرانسوي مينويسد: هيچ برگه اي از كتابهاي تاريخ نمي تواند گواه دهد كه يك نفر به زور به انديشه زرتشت وارد شده باشد اگر جز اين بود زماني كه ايرانيان امپراتوري جهاني درست كرده بودند هند.مصر.يونان.تمام خاور ميانه ونيمي از افريقا زرتشتي شده بودند
    (پل دوبروي .تاريخ فلسفي زرتشت .پاريس 1984 رويه 110)
    (گاتاها .يسناي 31 بند 9)
    دريافتم كه انديشي رسا از تست .خرد جهان افرين از تست واي خداوند جان و خرد اين نيز از تست كه جهانيان را اختيار داد وراه نمود كه اگر بخواهند به راستي گرايند ويا دروغ را برگزينند
    [size=18]ايه 84
    تقليد و پيروي كوركورانه در دين زرتشت نيست
    (30-2)
    بهترين گفته را با گوش بشنويد
    وبا انديشه روشن بنگريد
    سپس هر مرد و هر زن از شما
    از اين دو راه نيكي و بدي
    يكي را بران خود برگزينيد.
    ايه 85
    ايرانيان فرهنگ ژرفي كه زرتشت به وجود اورد را در ميان ملتهاي امپراتوري گسترش دادند و در اين راستا نخستين قانون حقوق بشر(فرمان ازادي) را به نگارش در اوردند زرتشت به انان اموخته بود كه ( راستي وابسته به هيچ كشور .مردم ونژادي نيست)
    (گاتاها.يسناي 31.بند 11)
    اي خداوند خرد .هنگامي كه در اغاز از منش خويش زندگاني و وجدان و خرد افريدي .انگاه كه توانايي كار كردن و سخن گفتن بخشيدي خواستي تا هر كس ازادانه دين خود را برگزيند

  2. #22
    حـــــرفـه ای 'POP''s Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    6,067

    پيش فرض

    ايرانيان افتخار آفرين امروز در صحنه هاي بين المللي:
    http://www.hamedmonsef.com/iranian%20profesors.htm
    Last edited by FARID_R; 24-03-2006 at 07:03.

  3. #23
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    پست ها
    1,648

    پيش فرض

    فلسفه دهولباخ
    سهیل اسدی

    مقدمه مترجم

    تدوین کننده کتاب (18th Century Philosophy) بنام (Lewis White Beck) که اینک ترجمه فصل نهم آن را با عنوان (D’HOLBACH) مشاهده میکنید؛ جز در مقدمه کتاب آن هم کاملاً علمی و غیر مستقیم، به بیان نظرات خود نپرداخته است. مجموعه ایست شامل چکیده ای از نظرات چهارده ابرفیلسوف قرن هجدهم – عصر شکوفایی خرد و به کنار گذاردن جزمیت – که به ندرت دو نفر آنان عقایدی کاملاً مشابه به هم داشته اند. تدوین کننده، آنان را با قلم خودشان معرفی کرده و اظهار نظر را تمام و کمال به خواننده واگذار کرده است. بنده نیز چنین کرده ام که نیمی از علت را بخاطر ضرورت رعایت امانت در ترجمه و نیم دیگر را پاسداری از این سنت فرخنده تفکر فلسفی در مغرب زمین میدانم. اساتید کالج ها و دانشگاه های فلسفه در غرب حتی اگر دهری و خداناباور هم نباشند نظرات یک خدا ناباور را همانگونه نقل میکنند که خودش بیان داشته بدون هیچ کم و کسری و آنگاه که بیان نظرات پایان پذیرفت، خود و دیگران را مجاز به بیان تندترین انتقادها می دانند و از این حق نیز در نمی گذرند. این سنت پسندیده متاسفانه در کشور ما به تمامی مورد پسند واقع نشده است و بجز اثر باقیمانده ای از جزمیت گرایی و رکود پروری اندیشه که خوشبختانه با افزایش آگاهی های عمومی در حال محو شدن است، دلیلی بر آن نمی توان یافت. هیچ متصدی نوگرایی و مدرنیسم نمی تواند نسخه در بر چیدن یکباره باورها، آداب و رسوم، و تمرینات مذهبی ملتی بپیچد که هم محال است و هم جانبدارانه. واگر بخواهد عنصر زور را نیز بدان بیافزاید غیر انسانی و بربرگونه خواهد بود. از طرف دیگر نمی بایست بر ذهن آدمیان دنیای مدرن زنجیر کشید و یا پرده ای افکند که مبادا اندیشه ای همه گیر شود که اگر قرار بر همه گیر شدن باوری باشد، کاری از حبس، پرده، زنجیر و شکنجه و غیره بر نخواهد آمد. چرایی جهان امروز ما در این حقیقت نهفته است که اگر محدودیتها بجز عقب افتادگی و رکود فکری نتیجه ای می داشتند، امروز با انبوه نظرات و دیدگاه ها روبرو نبودیم. برای ایرانیان اما مثالی دقیق تر میتوان آورد. آنزمان که عالیجناب محمد بن مصطفی – یگانه پیامبر اسلام – در نهایت بی کسی بجز اندک یاران سختکوش و مستضعف پشتیبان دیگری نداشتند با بیان مکتبی که مترقی ترین ایدیولوژی روز خود بود توانستند نه تنها اعراب قدرتمند بلکه جهان ابرقدرتهای آن روز را به زیر کشند و طرحی نو بنگارند. آیا از انبوه شکنجه و حبس و محدودیت در باب ایشان و یارانشان کاری برآمد؟ همچون تاریخ صدر اسلام چنین است داستان دو دین قدرتمند دیگر جهان نیز، آن زمان که پیام آورانشان در قید حیات بودند هیچگاه با اندیشه ای برخورد جزمی نداشتند و بنده معتقدم اگر امروز تمامی بزرگان این سه دین در میان ما بودند چنین مرامشان بود و لاغیر. آنزمان که جهان در مقابل تمدن مترقی و ابرقدرت اسلامی در مشرق زمین، تمدنی را در حد و اندازه رودررویی با آن نمی شناخت؛ آزادی بیان و انبوه نقد و تفسیر و تحلیل آزادانه و بی واهمه نظرات در آن دیار مترقی که ما وارثان ذلیل شده آن هستیم، را نیز کسی در تمدن دیگر آن زمان به یاد ندارد. سخن کوتاه که اینجانب نه درسدد اشاعه اندیشه ای هستم و نه در جهت دفاع از آن که حتی باورهای فردی خود را مادامی که حمل بر تبلیغ دانسته شود بیان نمی کنم و چنین بوده است که در میان پارسی زبانان کمتر کسی از شما اساتید با باورهای شخصی بنده آشنایی داشته است. هر آن کس که باوری دارد برای خویشتن محترم میدارد و هر آنکس که باوری را قبول ندارد آزاد است تا که آنرا - با حفظ ادب و احترام که لازمه زندگی متمدنانه مدرن است - مورد نقد و انتقاد قرار دهد. هدف بنده در جهت نوزایی و شکوفایی باورهای ملی، قومی و دینی مان می باشد. نه حزبی حرکت کرده ام، نه تشکیلاتی، نه مخالفتی با شالوده کلان جامعه داشته ام، نه تحت هیچ شرایطی معتقد به عنصر خشونت و چون نیازمان را بیش از پیش در این وادی دانسته ام به فرهنگ سازی و آموزش پرداخته ام و بس! و اینک مبحث استدلال علت و معلولی دهولباخ که شالوده نظریه خداناباوریش را شامل می شود مطرح میگردد.



    [مقدمه پرفسور لویس وایت بک:][i][ii]

    پال هنریخ دیتریخ، بارون دهولباخ[1] ه (1723-1789) در آلمان زاده شد و در فرانسه زیست. همواره پشتیبان فلاسفه کمتر شناخته شده بود و در تدوین دایرة المعارف نقش بسزایی داشت. همچنین میزبان سالنی بود که دیوید هیوم[2] و مابقی فلاسفه به استثنای ولتر اغلب در جلساتش شرکت میکردند. دهولباخ از دوست خود دیدروت[3] در ماتریالیسم فراتر رفته بود و به خداناباور بی محابا و افراطی عصر خویش تبدیل گشت. فردریک کبیر[4] از آنجا که دهولباخ خود را معتقد به جبرگرایی ماشینی میدانست و از طرف دیگر هوادار ادامه اصلاحات بنیادین بود مورد نکوهش قرار میداد. ولتر[5] خداناباوری دهولباخ را بخاطر آنچیز که پیآمدهای اخلاقی چنین فلسفه ای میدانست رد کرده بود. هنگامی که در اواخر سده موجی منفی علیه جنبش روشنفکری به جریان افتاده بود، این دهولباخ بود که (بطور مثال توسط امثال گوته[6]) تشبیه به خلاصه ای از "تیوری بیرنگ" که در "درخت طلایی زندگی" جایی برایش قایل نشده اند یاد میشود. روسو[7] بخاطر نداشتن هیچگونه اشتراک فکری در اوایل دوران شکوفایی اش سالن دهولباخ را ترک میگوید اما از او بعنوان "خداناباور فاضل" یاد میکند. مشهورترین کتاب دهولباخ "اسلوب طبیعت"[8] (1770) نوشته ای طولانی و پراکنده است. دو سال پس از آن اختصاری تحت عنوان "حس نیک (یا عام)، یا اندیشه های طبیعی در مقابل ماوراء طبیعی"[9] درباره فلسفه ماتریالیستی و خداناباوری منتشر می سازد. قسمتهایی که در ادامه می آید با اندک اصلاحاتی [در جهت برآورد نیاز زبان روز] از ترجمه [انگلیسی] این کتاب به کوشش رابینسون[10] می باشد.



    حس نیک[11]

    رد استدلالهای اثبات موجودیت خدا[12]

    2. دانشی وجود دارد که برای عینی نمایاندن خویش فقط مقولات سطحی را پردازش میکند. در نقطه مقابل علوم دیگر، فقط به مواردی که در حیطه حس های ما نیستند اشاره دارد که هابز[13] آنرا قلمرو تاریکی می نامد. قلمرویی که در آن همه چیز تحت حاکمیت قانون در می آید، نقطه مقابل کشورهایی که آدمیان اجازه دارند از جهان اطراف خود بیاموزند. در این قلمرو حیرت آور، نور فقط تاریکی است؛ شواهد شک برانگیز یا غلط پنداشته می شوند؛ غیر ممکن ها با اهمیت جلوه میکنند؛ خرد راهنمایی فریب انگیز است؛ حس نیک یک دیوانگی پنداشته می شود. این علم را الاهیات نامیده اند. و این الاهیات توهینی ادامه دار به شعور بشری است.

    4. اصول هر مذهبی بر مبنای تصور یک خدا بنیان گذاشته شده است. حال، غیرممکن است که از موجودی که عملکردی فرای حس های ما دارد تصور دقیقی داشته باشیم. تمامی اندیشه های ما نماینده عینیات حسی هستند. چه چیزی می تواند تصور خدا را به ما منتقل کند، که به تجربه اندیشه ای بدون عینیت است؟ آیا چنین اندیشه ای غیرممکن و معلولی بدون علت نمی باشد؟ آیا تصوری فاقد الگوی اصلی می تواند جز خیال واهی باشد؟ هستند اگرچه الاهیونی که اطمینان حاصل کرده اند که اندیشه خدا ذاتی است؛ و یا اینکه این باور را همگان درون رحم مادرانمان نیز داشته ایم. هر اصلی برآمده از عقل است و هر عقلی نتیجه تجربه آزمایی است؛ تجربیات فقط توسط بکارگیری حس هایمان ممکن می شوند: بنابراین اصول مذهبی بر پایه عقلانیت استوار نشده اند و ذاتی نیستند.

    10. جهل و ترس دو محور تمامی مذاهب هستند. بی ثباتی که آدمی در رابطه خویشتن با خدایش میبیند، دقیقاً همان انگیزه ای است که او را به سمت مذهب خدایش می کشاند. آدمی در تاریکی هراسناک است – چه تاریکی اخلاقی و چه فیزیکی. ترس او بسمت همیشگی شدن حرکت میکند، و [پس از مدتی] این امتداد برایش طبیعی می گردد؛ اگر او هراسی به خود نمی گرفت، به تفکر می نشست که در پی چیزی بوده است.

    13. از نقطه نظر مذهب، آدمیان فقط کودکان بزرگی هستند. هرچه مذهبی پوچ تر باشد، و با شگفتی و حیرت بیشتری درآمیخته باشد، مزیت بیشتری در مقابل دیدگان پیروانش بدست می آورد. انسان دیندار خودش را در مسیری که هیچ حد و مرزی برای ساده لوحی نمی شناسد قرار میدهد؛ هرچه فهم مواردی دشوارتر باشد، برای او بیشتر جنبه الاهی خواهند داشت؛ هر چه باور نکردنی تر باشند، شایستگی بیشتری در احکام تصور خواهد کرد.

    38. طبیعت، شما میگویید، بدون موجودیت خدا کاملاً غیر قابل توصیف خواهد بود. به مثابه این است که گفته شود، برای توجیه مقوله ای که کمی از آنرا درک کرده اید، نیازمند علتی هستید که نشان دهید هیچ نیاموخته اید. فکر میکنید برای روشن کردن موردی که مبهم است، نیازمند دو برابر کردن ابهام هستید؛ که بر مشکلات پیروز شوید، با دو برابر کردن آنان. ای فلاسفه مشتاق! برای اثبات موجودیت یک خدا، رسالات کاملی در باب گیاه شناسی بنویسید؛ [حتی] به اندکی از عمق پیکره آدمی وارد شوید؛ از آنجا به آسمانها نظر کنید، در چرخش ستارگان به تفکر بنشینید؛ سپس به زمین بازگردید تا به تحسین جریان آبها بپردازید؛ به مشاهده حرکت پروانه ها، حشرات، و اتمهای سازمان یافته بپردازید که شما فکر میکنید [اکنون] به عظمت خدا پی برده اید. تمامی این چیزها [اما] به اثبات موجودیت آن خدا راهی نمی برند؛ فقط این را اثبات کرده اند، که شما تصور گوناگونی بیکران ماده را نداشته اید، و همچنین معلولها [را در نیافته اید]، که توسط بینهایت ترکیبات و آمیزشهای متنوع [پدید می آیند]، که [جملگی] جهان را شامل شده اند. اینها فقط بی خبری شما را از طبیعت نشان میدهند؛ که هیچ تصوری از قدرت آن ندارید، آن هنگام که طبیعت را قادر به تولید اشکال چندگانه و موجودات نمی دانید، که چشمان شما، حتی به کمک میکروسکوپها، بجز اندکی را مشاهده نمی کنند. در یک کلام، اینها اثبات خواهند کرد، که، برای خواست آموختن ساختارها و عوامل حسی، و یا آن بخشی که [فعلاً] قابل آموختن است، شما تمایل دارید که با یک کلمه همگی را توجیه کنید، [و اینچنین] بیان میکنید یک عامل غیر قابل درک را.

    39. به ما مرتباً گفته شده است که «هیچ معلولی بدون علت نمی باشد، که جهان خود بوجود آورنده خود نبوده است.» اما جهان یک علت است و معلول نیست؛ یک کار انجام شده نیست؛ ساخته شده نمی باشد از برای اینکه ساختنش غیر ممکن است. جهان همواره وجود داشته است؛ موجودیتش ضروری است؛ خود علت خویشتن است. طبیعت، که عملکرد و تولید محسوس بنیادش را تشکیل میدهد، نیازمند آن نیست، که عملکرد خود را رها کند، [و آن را بدست] یک حرکت دهنده نامحسوس، که به مراتب مجهول تر از خود است [، بسپارد.] ماده با انرژی خود به حرکت در می آید، بوسیله پیآمد ضروری ناهمگونی درونی اش.

    43. شما خواهید گفت "چه!"، "آیا بشر هوشمند، جهان، و تمام محتویاتش، معلول یک تصادم است؟" خیر، بنده تکرار میکنم، جهان یک معلول نیست؛ آن علت تمامی معلولهاست؛ هر موجودی که جزئی از جهان است معلول ضروری این علت است، که در پاره ای از اوقات عملکرد خویش را به نمایش می گذارد، اما عموماً از آشکار کردن آن صرفنظر میکند. بشریت از کلمه تصادف استفاده میکند تا که سرپوشی بر جهلش از علت حقیقی نهاده باشد، که، متوجه علت حقیقی نشده است، عملکردی در جهت قوانینی معین دارد. هیچ معلولی بدون علت نیست. طبیعت کلمه ایست برای مشخص کردن محدوده بیکران موجودات، اشکال مختلف ماده، ترکیبات نامحدود، و جنبشهای متنوعی که شاهدشان هستیم. تمامی اشیاء، سازمان یافته یا سازمان نیافته، معلولهای ضروری علتهای معینی هستند. هیچ چیز در طبیعت با برخورد کور مهیا نمی شود. هر چیزی معطوف به قوانین ثابتی است. این قوانین فقط ارتباط ضروری معلولهای مشخصی با علتهایشان هستند. یک اتم از ماده نمی تواند با اتم دیگری تلاقی تصادفی داشته باشد؛ این تلاقی معلول قوانینی دایمی است، که هر موجودی را به عملکردی وادار می سازد که عملاً صورت میگیرد، و از عملکرد دیگری مانع می شود، در شرایط معین. سخن گفتن از تلاقی اتفاقی اتمها، یا معلولهایی چند را به تصادم مرتبط دانستن، فقط بیانگر جهل ما از قوانین است، قوانینی که نشانگر عملکرد، تلاقی، ترکیب، یا جداشدن اشیاء هستند.

    44. فراتر از هر چیزی در نظم جهان، پرستندگان یک خدا یافته اند، یک اثبات مغلوب نشدنی از موجودیت یک وجود هوشمند و با خرد، که جهان را هدایت میکند. اما این نظم چیزی جز یکسری از جنبشها نمی باشد که ضرورتاً توسط علتها و پیآمدها تولید شده است، که این پیآمدها بعضی اوقات مورد علاقه ما، و بعضی اوقات نیز باعث رنجش ما می شوند: برخی را قبول میکنیم، و شکایت از مابقی داریم. طبیعت مسیر یکسانی را متحدالشکل دنبال میکند، که آن مسیر، علتهای یکسانی که معلولهای یکسانی را منجر می شوند هستند، تا زمانی که در عملکردشان تداخلی با علل دیگری صورت نگرفته است، که معلولهای دیگری [در این صورت] تولید خواهند شد. آنهنگام که فرآیند علتهایی، که معلول آنان را تجربه کرده ایم، با علل دیگری تداخل پیدا میکنند، با عللی که کمتر ضروری و شناخته شده هستند، گیج می شویم؛ فریاد می زنیم، یک معجزه! و ربط [پدیده] را به علتی میدانیم بسیار ناشناخته تر از آن علل پنهان از دیدگان ما که در شکلگیریش نقش داشته اند.

    جهان همواره در نظم بسر می برد. آن نمی تواند در بی نظمی قرار گیرد، جهان به تنهایی ابزارآلات ماست، که رنج میبیند، آنهنگام که از بی نظمی می نالیم. اشیاء، علتها، و موجودات، که در این دنیا موجودند، ضرورتاً رفتارشان در همان ابعادیست که شاهد هستیم، ولو اینکه معلولها مورد رضایت ما باشند یا نباشند. زلزله ها، آتشفشانها، سیلها، آفتها، و خشکسالی ها معلولهایی هستند به همان مقدار ضروری، یا همان مقدار تابع نظم طبیعت، که سقوط اجرام سنگین، جریان رودها، تکانش دوره ای دریاها، وزیدن بادها، بارشهای سودمند، و معلولهای خوشایند، که بخاطرشان بشریت به ستایش خدا می نشیند، و بخاطر نیکی اش از او سپاسگذاری میکند.

    متحیر شدن از اینکه نظم معینی در جهان حکمرانی میکند، مثل این است که از این متحیر باشیم که علتهای معینی همواره معلولهای معینی تولید میکنند. متعجب شدن از بی نظمی، فراموش کردن این نکته است که، وقتی اشیاء تغییر میکنند، یا دچار وقفه در عملکردشان می شوند، معلولهای قبلی حادث نمی شوند. شگفتی از نظم طبیعت، شگفتی از این است که هر چیزی می تواند موجود باشد؛ شگفتی در باب موجودیت خودمان است. موردی که در موجودیت یکی نظم محسوب می شود، بی نظمی در باب دیگری است. تمامی موجودات بدجنس و نابکار چنین استنباط میکنند آنهنگام که قادرند با معافیت هر چیزی را بینظم کنند، همه چیز در نظم بسر میبرد. در نقطه مقابل، آنهنگام که در بکارگیری بدجنسی هایشان ناکام میمانند، همه چیز در بی نظمی است.

    54. منطق عقل سلیم می آموزاند، که ما نمی توانیم، و نمی بایست، به قضاوت علتی بنشینیم، مگر بوسیله معلولهایش. یک علت، همواره نیک می تواند فرض شود، فقط هنگامی که همواره معلولهای نیک، فایده مند، و مورد علاقه تولید کند. علتی که نیکی و بدی را تولید میکند، پاره ای از اوقات نیک، پاره ای دگر بد است. اما منطق الاهیات این منطق را نابود میکند. بنابرآن، پدیده طبیعت، یا معلولهایی که ما در این جهان شاهدیم، اثبات موجودیت یک علت جاودانه نیک می باشد؛ و این علت خدا است. اگرچه این جهان پر از بدیهاست؛ اگرچه گاهی بی نظمی حکمفرماست؛ اگرچه بشریت پیوسته از سرنوشت ناخوشایندش گلایه دارد؛ ما می بایست متقاعد باشیم، که این معلولها وامدار یک علت کریم و مستحکم است؛ و بسیاری از مردم چنین باور دارند، یا وانمود میکنند به چنین باوری.

    هر اتفاقی که در جهان رخ میدهد، بر ما اثباتی است، در روشنترین وجه، که توسط یک وجود هوشمند هدایت نمی شده است. ما به قدرت هوش یک وجود می توانیم فقط توسط انطباق اهدافی، که او بکار میگیرد تا بدان وسیله آنان را پیاده کند آگاه شویم. هدف خدا، گفته شده است، که شادکامی بشر می باشد. همچنان ضرورت مشابه ای به هدایت موجودات زنده می پردازد، موجوداتی که زاده می شوند تا که بسیار رنج ببینند، کم لذت ببرند، و بمیرند. پیمانه بشر از لذت و تلخی پر شده است؛ نیکی هر کجا با بدی همراه است؛ نظم جایش را به بی نظمی می سپارد؛ تخریب بجای تولید می نشیند. اگر شما به من میگویید، که طرحهای الاهی مرموز است و مسیری را که طی میکند غیر قابل ادراک [بشری] است؛ پاسخ بنده چنین است، که، بدین روی، غیر ممکن است نظرم دال بر هوشمندی خدا باشد.

    56. جهان قادر است همانگونه که هست باشد؛ تمامی موجودات زنده درون آن قادر به لذت بردن و رنج کشیدن اند، که برخی اوقات در مسیر قابل توافق، و مابقی اوقات در مسیر غیر قابل توافقی حرکت میکنند. اینها معلولهای ضروری هستند؛ مستقیماً از عللی ناشی می شوند، که بنابر خصوصیات ذاتی خود عمل می کنند. این معلولها مرا ضرورتاً خشنود، یا ناخشنود می سازند، بخاطر نوع نهاد شخصی ام. این نهاد مشابه مرا مجبور می سازد به اجتناب کردن، دفع، و مقاومت در برابر برخی موارد، و تلاش برای بدست آوردن موارد مطلوب دیگر. در جهانی که همه چیز ضروری می نماید، یک خدا، که هیچ چیز را درمانی نیست، که همه چیز را به حال خود رها کرده است، - آیا چیزی جز سرنوشت، یا ضرورتی فردیت یافته می باشد؟ او خدایی ناشنوا و بی مصرف است، که قدرت ایجاد تاثیر در مسیر حرکت قوانین کلی را دارا نیست، [با وجود این] که خودش بخشی از این قوانین است. چه اهمیتی دارد برایم قدرت بیکران موجودی، که کمتر در مسیر علاقه من قدم بر میدارد؟ کجاست آن نیکی بیکران موجودی، که بر شادکامی من بی توجه است؟ چه فایده ایست برایم، علاقه داشتن به موجودی، که، قادر است در حقم جاودانه نیکی کند، اما دریغ از سر سوزنی خوبی [/ مهربانی]؟


    --------------------------------------------------------------------------------

    [1] Paul Henrich Dietrich, Baron d’Holbach
    [2] David Hume
    [3] Diderot
    [4] Frederick the Great
    [5] Voltaire
    [6] Goethe
    [7] J.J. Rousseau
    [8] The System of Nature
    [9] Good (or Common) Sense, or Natural Ideas vs. Supernatural Ideas
    [10] H.D. Robinson (Forth Edition, New York: G.W. and A.J. Matsell, 1836)
    [11] Good Sense
    [12] Refutation of Arguments for the Existence of God
    [13] Thomas Hobbes

  4. #24
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    پست ها
    1,648

    پيش فرض

    ریچارد مروین هر (1919-2002)
    سهیل اسدی

    این نوشته ترجمه ایست از عنوان (R.M. Hare) بقلم (Dr. Piers Benn) که در شماره 35 نشریه (Philosophy Now) در مارس 2002 در ایالات متحده آمریکا بمناسبت درگذشت فیلسوف بچاپ رسیده است. دکتر پیرز بن مدرس "اخلاقیات در طب" در ایمپریال کالج لندن و قبل از آن مدرس "فلسفه جامع" در دانشگاه لیدز بوده است. او کتابی با عنوان (Ethics) چاپ (UCL Press, 1998) نوشته است و تخصص ایشان در فلسفه اخلاق می باشد.

    در متن قالباً به اصطلاحاتی اشاره می شود که تاریخچه آنان ممکن است به نظریات بنیادین قرون هجدهم به بعد مربوط باشد لذا خواننده نیازمند دانستن حداقلی از تاریخ تکامل ایده های فلسفی است.

    نظریه «عواطفگرایی» بطور عام معتقد است که تمامی گزاره های اخلاقی چیزی جز بیان احساسات و یا گرایشات گوینده نیستند و لاجرم نمی توان بدین وسیله به صالح و یا ناصالح بودن عملی دست یافت. ضرورتاً «خوب» و «بد» وجود خارجی نداشته، نمی توان بیانی را خوب و یا بد دانست. برای کسب اطلاعات بیشتر به (the Elements of Moral Philosophy) نوشته (James Rachels) چاپ چهارم (McGraw-Hill: 2002) مراجعه کنید.

    نظریه «اصالت منفعت طلبی» بطور عام معتقد است: خوبی و یا بدی مقوله ای وابسته به درجه ضرردهی یا سودمندی آن در میان تمامی اجزای بشریت است. این گرایش بگونه مختصر ابتدا از «اومانیسم» یونان باستان زاده می شود و نهایتاً تفکر باستان نوعی «خوشی پرستی» از خود بجای میگذارد. در قرن هجدهم توسط جرمی بنتهام دوباره با بیانی بسیار متفاوت مطرح شده توسط فرزند دوستش جیمز میل بنام جان استوارت میل تناقض زدایی، بسط و گسترش یافته و با معیارهای اخلاقی که به ادعای میل جاودانه اند ترکیب می شود و چنین نامی میابد. تاکنون فلاسفه بیشماری در جهت رد و یا اثبات آن فعالیت کرده اند که نگرشهای متفاوتی از این نظریه ارایه گردیده و این داستان همچنان ادامه دارد. جی.ای. مور، ژان پل سارتر و ریچارد مروین هِر از جمله ابرفلاسفه قرن بیستم هستند که، اگرچه هر کدام با نگرش خاص خود، در بسط و گسترش این نظریه تلاش کرده اند. در این مورد منابع گوناگونی یافت می شوند. بهتر است برای شروع به نوشته های فلاسفه نام برده تکیه شود و برای دریافت چند و چون نظریات متفاوت این بنیاد فکری به شاهکار (G.E. Moore) بنام (Principia Ethica) چاپ دوم(Cambridge University Press: 1993) رجوع کنید.



    ریچارد مروین هِر[1] استاد برجسته فلسفه اخلاق، مدافع جهانی بودن یافته ها و گزاره های اخلاقی بود که به "تجویزگرایی جهانی"[2] معروف است. در دو زمینه اخلاقیات کاربردی و روابط عمومی اجتماعی مقالات با ارزشی نوشته است. سالیان دراز کرسی استادی دانشگاه های آکسفورد و فلوریدا را در اختیار داشته است. در آکسفورد فلسفه اخلاق و در فلوریدا فلسفه جامع تدریس کرده است. اولین کتابش "زبان اخلاقیات" (1952)[3] تلاشی است برای اثبات آنکه تصورات اخلاقی از منطقی فرمان میبرند که اجازه میدهد استدلال اخلاقی ذاتاً عقلانی باشد، اگرچه عبارات خبری اخلاق مثل "نیک بودن" بصورت بنیادی از جنس توصیفی[4] نیستند. یافته های هِر درباره عقلانی بودن استدلال اخلاقی و حتمی بودن یک تیوری جامع، هسته مرکزی فلسفه او را تشکیل میدهند.

    راه های مختلفی که بدان وسیله استیونسون[5] و آیر[6] از تیوری "عواطفگرایی"[7] دفاع کرده بودند، پیش زمینه های تلاشهای مقدماتی هِر را تشکیل دادند و او مصمم بود که ناکارآمدیهای تیوری را برطرف کرده همزمان درونبینی آن را نیز بیان دارد. بعنوان مثال، آیر جوان در کتاب "زبان، حقیقت و منطق"[8]، که به نوعی تلاش عجولانه ای بحساب می آمد، به دنبال تضعیف آنچیزی که از آن دعاوی گفتمان اخلاقی نام میبرد ادعا میکند که اظهارات اخلاقی هیچ محتوای حقیقی نداشته چیزی فراتر از بیان احساسات و یا گرایشات نیستند. نتیجه آنکه هر آنچیز که بیان احساسات و یا گرایشات باشد فقط تصادفی میتواند در خدمت عمل قرار گیرد. اظهارات اخلاقی، در باور آیر، فاقد محتوای راستین یا دروغین هستند بخاطرآنکه نه قابل تحلیل اند و نه تجربی قابل اثبات. این ادعا اظهارات اخلاقی را به تبلیغات خام بدون هیچ تحمیل عقلانی تبدیل کرد. هِر "عواطفگرایی" را بطور کامل رد نکرد اما عنصر راهنمای عمل و یا تجویزی را به زبان اخلاقی افزود و مدعی اصالت آن در هسته مرکزی گفتمان اخلاقی شد. او همواره مخالف نگرشی از "وصف کننده گی"[9] بود که مفاهیم گزاره های خبری اخلاق – نیک، بد، درست، غلط، بایست و امثالهم – را تضعیف کننده اشکال اخلاقی نشانگر واقعیت میدانست. استدلالش این بود که ادبیات وصف کننده – در دستورها، توصیه ها و تشویق ها بکار می روند – ساختار منطقی داشته و قادر به دنبال کردن هنجار عقلانی استدلالها می باشند. بعنوان نمونه، همانقدر که استنباط حقیقی ممکن است، استنباط دستوری نیز رواست. نسخه های اخلاقی حاوی دستورها هستند، اما ارزش فراتری را در خود حمل میکنند؛ بیان "شما نمی باست سیگار بکشید" فراتر از "سیگار نکشید" است، که قضاوت الزام «نبایست» قادر به جهانی بودن می باشد. به بیان دیگر، کسی که به واسطه شرایطی قضاوت الزام «باید» بکار می برد، در حال تجویز قضاوتش برای تمامی شرایط مشابه است – در حال جهانی کردن قضاوتش میباشد. بدین نظر، گفتمان اخلاقی به هیچ عنوان برابر با تلاشهای غیر عقلانی در متقاعد کردن نیست. او در کتاب "آزادی و عقل" (1963)[10] با منشی ریزبین و منظم برخی موارد را روشن میکند و مطالب جدیدی می افزاید. استدلالش این بود که گزاره های خبری اخلاق میتوانند مفهوم ثانوی توصیفی داشته باشند اما مفهوم اصیل و ابتدایی آنان غیر توصیفی است. همچنین معتقد به یک تقسیم بندی منطقی مابین حقایق و ارزشها بود، که مانع هرگونه استنباط منطقی قضاوت اخلاقی از ظواهر توصیفی جهان می شود. تا مدتها هم این نظریه حتی از جانب مخالفان اصولی و درست بحساب می آمد. اولین استدلال مخالف آنگاه توسط فیلیپا فوت[11] ارایه می گردد و زمانی که "واقعگرایی اخلاقی"[12] مورد محبوبیت واقع می شود، به نوعی نظریه هِر را از هسته مرکزی تفکرات اخلاقی بکنار می راند.

    در تحلیل هِر، تمامی تجویزات منوط بر "تصمیمات اصول"[13] می باشند که آنها نیز فقط مطیع پیشنیازهای منطقی جهانی شدن ارزشها هستند. البته این نظر در آنجا که به متعصبان بر میگشت مشکل ساز شد. بعنوان نمونه، چگونه میتوان به یک نازیست متعصب، که تجویز میکند تمامی یهودیان باید کشته شوند، حتی اگر مشخص شود که او هم یک یهودی است باید کشته شود، نشان داد که او اشتباه فکر میکند؟

    تجویزگرایی قضاوت اخلاقی نیز هِر را از موقعیت برسی مقوله ضعف اراده دور گرداند. اگر کسی مشوقانه خود را مورد قضاوت الزامی قرار دهد (مثلا: "من مرتباً باید به فقرا خیرات کنم.") طبق نظریه هِر آن فرد قصد انجام آن عمل را دارد. در عمل اما، اگر قصد نیت غایب باشد (مقوله ای که اکثراً آن را ضعف اراده میخوانند) از دو حال خارج نیست؛ یا اینکه هیچ نسخه جهانی ترویج نشده است و یا از نظر ساختار روان انجام چنین عملی غیر ممکن است. فلاسفه ای که کمتر دچار جبرگرایی تیوریک بوده اند نتیجه گرفتند مادامی که ضعف اراده بطور عینی مشهود است، هر نظریه ای که وجود آنرا منکر شود می بایست غلط پنداشته شود.

    علاوه بر اینها، از تجویزگرایی جهانی او به فلسفه "اصالت منفعت طلبی"[14] می رسد. این ادعا را که دیگران می بایست اولویتهای ما را مورد پذیرش قرار دهند و ما نیز اولیتهای دیگران را قبول داشته باشیم؛ از آنجا ناشی می شود که یک عمل عمدی اخلاقی می بایست منطقاً تمامی اولویتها را ولو آنها که متعلق به او نیستند را به رسمیت بشناسد. وجه اصالت منفعت طلبی نظریه هِر همراه با مدل بحث برانگیز "تیوری دو سطحی قضاوت اخلاقی"[15] در کتابش "تفکر اخلاقی" (1981)[16] بسط و توسعه می یابد: تلاشی در جهت دوری جستن از نظریات کلاسیک «اصالت عمل در منفعت طلبی»[17] و «اصالت اصول در منفعت طلبی»[18] با ترکیب بهترین عناصر تشکیل دهنده هر کدام و دست یافتن به یک نگرش کارآمد واحد. در سطح «ادراکی» – تعهدات ثابتی نسبت به حقیقت مانند سیر ماندن، نیکوکاری و امثالهم وجود دارند – که قابل تشخیص بوده و انسانها اکثر اوقات در تلاش موفقیت آمیزی برای دور نشدن از اینگونه تعهداتشان هستند. اما شرایطی نیز وجود دارند که تضاد و بحران آفرینند و فرد دیگر قادر به سنجش تفکرش با معیار تراز «ادراکی» نیست و نمی تواند در سطح ادراکی محض قدم بردارد، ضرورتاً تفکر فرد وارد سطح «بحرانی» میگردد که معیارهای تراز «بحران» را در مقابل تفکر او قرار داده فرد را به تعهدات جدیدی فرا میخواند. مخالفان، این فرضیه را به دو دلیل رد میکنند: یکی آنچیزی که به آن بی ثباتی درونی گفته اند و دیگری اینکه نظریه قادر به پیشگویی دقیق زمانی که می بایست معیارهای تفکر تغییر یابند نیست.

    انتخاب فلسفه اخلاق توسط هِر در جهت یافتن پاسخ به سوالات واقعی بود که او دنبال میکرد. تلاش ویژه او در جهت همساز کردن یافته های نظریش با اخلاقیات کاربردی است. مقوله ای که در قرن بیستم بیشتر از هر زمان دیگری بدان رو آورده شد اما کمتر فیلسوفی مانند او موفق از این عرصه بیرون آمد. فلسفه نیازمند توجه و تمرکز فراوانی است و فقدان این تلاش ما را از ارایه تیوریهای بنیادین دور میکند. تلاش نتیجه بخش هِر این بود.


    --------------------------------------------------------------------------------

    [1] Richard Mervyn Hare
    [2] Universal Prescriptivism
    [3] The Language of Morals
    [4] descriptive
    [5] C.L. Stevenson
    [6] A.J. Ayer
    [7] Emotivism
    [8] Language, Truth and Logic
    [9] Descriptivism
    [10] Freedom and Reason
    [11] Philippa Foot
    [12] Moral Realism
    [13] decisions of principle
    [14] Utilitarianism
    [15] Two Level Theory of Ethical Judgement
    [16] Moral Thinking
    [17] Act-Utilitarianism
    [18] Rule-Utilitarianism

  5. #25
    اگه نباشه جاش خالی می مونه جواد كاظميان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    يزد
    پست ها
    258

    11 زندگي نامه ارسطو

    ارسطو در سال 384 پيش از ميلاد در شهر استاگيرا مقدونيه كه در 300 كيلومتري شمال آتن قرار دارد به دنيا آمد.

    پدر او دوست و پزشك پادشاه مقدونيه جد اسكندر مقدوني بود.ارسطو در جواني براي تحصيل در آكادمي افلاطون راهي آتن شد . در آنجا توسط افلاطون عقل مجسم (Nous) آكادمي نام گرفت. وي پس از مرگ افلاطون آكادمي را ترك كرد و به آسياي صغير رفت . در آنجا با دختر يك خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج كرد. بعد از مدت نه چندان طولاني فيليپ پادشاه مقدونيه ارسطو را براي آموزش فرزندش اسكندر به دربار خود دعوت نمود. زماني كه ارسطو شروع به تربيت اسكندر كرد اسكندر 13 سال داشت . او حدود 12 سال به اين كار مشغول بود.

    پس از آن به آتن رفت و مدرسه خود را به نام لوكيون بنا كردبر خلاف آكادمي افلاطون كه در آن تاكيد بشتر بر رياضيات و سياست و فلسفه نظري بود در لوكيون به پزوهش هايي در مورد زيست شناسي روان شناسي اخلاق هنر و شعر نيز پرداخته مي شد. گفته مي شود در اين زمان وي از حمايتهاي همه جانبه و فراوان اسكندر برخوردار بوده است به طوريكه با كمكهاي او موفق به تاسيس اولين باغ وحش تاريخ مي شود.

    پس از مرگ اسكندر در سال 323 پ م آتنيها بر عليه حكومت مقدوني شورش كردند. ارسطو نيز از اثرات اين شورش در امان نماند. در اين زمان يكي روحانيون آتن بر عليه ارسطو شكايت كرد كه او منكر تاثير صدقه و قرباني است . ارسطو بدين ترتيب مجبور به فرار از آتن و مخفي شدن شد تا مانع جنايت دوم آتنيان برضد فلسفه شود. يك سال بعد از اين واقعه او در سن 63 سالگي درگذشت.

    اكثر آثار به جا مانده از ارسطو كتب مدوني كه خود او تهيه كرده باشند نيستند. بلكه بيشتر شبيه به جزوات درسي هستند كه شاگردان او تهيه كرده اند . سبك نوشتن او بر خلاف افلاطون فاقد آراستگي هاي ادبي است. آثار ارسطو تمام علوم يونان باستان به غير از رياضيات را شامل مي شود. بعضي از شاخه هاي علوم كه ارسطو به آنها پرداخت تقريبا اولين بار بود كه در تاريخ بشر كسي به شكلي جدي و مدون به آنها مي پرداخت.

    با دقت در تمام فعاليتهاي ارسطو اشتياق عجيب ارسطو به مشاهده گري دنيا و تفسير آن مشاهدات آشكار مي گردد. ارسطو بر خلاف استادش تلاشي در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمي كند و ترجيح مي دهد با نوعي واقع گرايي خوب ببيند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانين دقيقي مورد بررسي قرار دهد. او با جرات تمام اين گونه مشاهده كردن و تفسير مشاهدات بر اساس قوانين مشخص را به تمام شاخه هاي علم تعميم مي دهد. از اين روست كه هنگام مطالعه ارسطو با نجوم ارسطو- زيست شناسي ارسطو - روانشناسي ارسطو - سياست ارسطو و..... مواجه مي شويم. او همراه با بررسي اين علوم به تقسيم بندي و شاخه بندي علوم نيز مي پردازد.

    گرچه تا به امروز اكثر نظريات ارسطو در علوم طبيعي مانند مركزيت كره زمين , تفاوتهاي فيزيولوژيك زن و مرد يا رد نظريه اتمي دموكريتوس و سقوط اجسام به زمين با سرعتهاي متفاوت بر اساس وزن و بسياري ديگر رد شده است. اما تقسيم بندي علوم ارسطو و حتي بعضي از نوشته هاي او در زمينه علوم طبيعي تا هزاران سال در تاريخ بشري تاثير گذاشته است. كه همين موضوع سبب گشته است تا اين ادعا مطرح شود كه نظريات ارسطو پيشرفت علوم را هزار سالي به عقب انداخته است.

    اما شايد مهمترين مبحثي كه هنگام مطالعه اين مشاهده گر بزرگ با آن مواجه مي شويم نه مشاهدات او بلكه شيوه تفسير و استنتاجي است كه او براي اين مشاهدات و در كل براي تفكر وضع كرده است. در واقع در ميان مطالب مطروحه توسط ارسطو مطلبي كه كمتر از همه مورد دستبرد زمان واقع شده است منطق ارسطو است , كه همين امر موجب شده است كه ارسطو به عنوان واضع منطق نيز مطرح گردد . مهمترين اثر ارسط در منطق ارغنون (Organon) است كه شامل پنج بخش مقولات (Categories) تعبيرات (On Interpretation) تحليل (Analytics) كه خود شامل و بخش مي باشد.

    ارسطو تمام علوم را در دايره فلسفه مي داند.او دانش بشري را به سه بخش عمده فلسفه نظري , فلسفه عملي و فلسفه ادبي تقسيم مي كند. فلسفه ادبي شامل مواردي همچون شعر و ادبيات و سخنراني و چيزهاي نظير اينها مي شود. فلسفه عملي هم در برگيرنده مواردي نظير اخلاق و سياست و اقتصاد است.او فلسفه نظري را نيز به سه بخش عمده تقسيم مي كند : 1 علوم طبيعي نظير فيزيك و زيست شناسي 2 رياضيات 3 فلسفه متافيزيك و خدا شناسي .

    اكنون اجمالا به فلسفه نظري ارسطو مي پردازيم. در علوم طبيعي همانطور كه در قبل گفته شد مشهورترين كارهاي ارسطو اشتباهات علمي اوست. قسمت دوم فلسفه نظري او كه رياضيات است وي به علت عدم علاقه چندان وارد موضوع نمي شود. قسمت سوم فلسفه نظري ارسطو كه بيشتر موضوع مورد بحث ماست فلسفه متافيزيك اوست .

    ارسطو در اين مبحث معرفت شناسي با استادش افلاطون موافق است كه آگاهي و علم بر كليات تعلق مي گيرد و نه بر عالم محسوسات كه عالم جزييات است. همانطور كه در نوشتار قبلي (افلاطون) ذكر شد افلاطون عقيده داشت اين كليات يا به عبارت ديگر مثالها هستند كه تشكيل عالم واقعي را مي دهند. و محسوسات ما غير واقعي و در واقع پرتوي از عالم مثال هستند. اختلاف ارسطو با افلاطون از همين جا شروع مي شود. ارسطو بر خلاف استاد معتقد است كه اين كليات و مثالها فقط ذهني هستن و وجود خارجي ندارند. به عبارت ديگر بر خلاف افلاطون كه ديدي آبژكتيو نسبت به اين مسئله دارد ارسطو داراي نگرشي سابژكتيو نسبت به اين مسئله است. ارسطو در رد نظريه مثل افلاطوني دلايل زيادي را ذكر مي كند كه در اينجا به آنها نمي پردازيم. شايد بتوان اين اختلاف را به خلق و خوي اين دو نسبت داد. ارسطو فاقد شور و هيجان افلاطون براي خيال پردازي و پرواز ذهن است. اما در عوض مشاهده گري است حرفه اي كه بيشترين بهره را از حواس خود مي برد.

    ارسطو با مشاهده يك شي در جهان دو تفسير از آن شي ارايه مي دهد يكي تفسيري كه به حالت بالقوه اش مربوط مي شود و ديگري كه به حالت بالفعل آن مرتبط است. براي مثال در نگاه او يك دانه بالقوه يك گياه كامل است. زماني كه اين قوه به فعليت درآمده بالفعل تبديل به يك گياه مي شود. يا خاك بالقوه مي تواند كوزه باشد و با تبديل شدن به كوزه اين قوه به فعليت در مي آيد.

    ارسطو به حالت اوليه و بالقوه اشيا هيولي يا ماده خام مي گويد. حالت بالفعل اين ماده خام را نيز صورت نام مي نهد. اين چنين است كه وجود براي ارسطو مركب است از ماده خام يا هيولي و صورت آن. براي او اين تركيب هم تركيبي است جدايي ناپذير.تنها يك مسئله در اينجا هست و آن اينكه در اين تركيب صورت تغيير پذير است. پس مي توان مرگ و زوال و فساد يا تغييراتي را كه در اين جهان مشاهده مي كنيم نتيجه تغيير صورت ماده دانست. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه صورت و ماده خام داراي حالاتي نسبي اند و شكلي سلسله مراتبي دارند . يعني صورت يك جسم مي تواند ماده جسم ديگر باشد , همچنانكه نبات هيولي (ماده خام) حيوان است وجماد نيز هيولي نبات مي باشد.

    جدايي ناپذيري ماده و صورت موجب مي شود كه هيچ گاه با ماده اي اوليه روبرو نشويم , بدين ترتيب ماده المواد از نظر ارسطو امري كاملا ذهني است و وجود خارجي ندارد. او اين چنين نظريات فيلسوفان قبل از خود را در مورد ماده المواد مانند هواي طالس آب آناكسيمنس يا جزء لايتجزا يا همان اتم دموكريتوس و بالاخره مثل افلاطون را مردود مي شمرد.

    به نظر ارسطو براي دگرگوني هايي كه در اطراف ما رخ مي دهد چهار علت اوليه وجود دارد: يك: علت مادي (Material Cause) دو: علت صوري (Formal Cause) كه پيش از اين در باره آنها صحبت شد. علت سومي كه ذكر مي كند علت فاعلي يا محركه (Efficient Cause) است , كه اين امري است كه اسباب تغيير را فراهم مي آورد, مانند نقش نجار در تبديل چوب به صندلي . آخرين علت بروز تغييرات علت غايي (Final Cause) مي باشد و اين هم امري است كه تغييرات براي تبديل صورت به آن انجام مي شود . هر چند براي صورت گرفتن هر تغيير همه اين عوامل لازم هستند ولي با كمي دقت متوجه نوعي اتحاد در سه علت آخر مي شويم , در حاليكه علت صوري و غايي به ميزان زيادي همخواني دارند علت فاعلي يا محركه هم مانند شوق و ميل و كششي است در راستاي علت صوري و غايي.

    ارسطو نيز مانند افلاطون ولي به گونه اي ديگر وجود را داراي سلسه مراتب مي كند و نيز باز مانند او در سلسله مراتبش دچار نوعي كمال گرايي به شيوه اي متفاوت از افلاطون مي شود. براي مثال او به سلسه مراتبي از جماد - نبات - حيوان - انسان معتقد است كه در اين سلسه مراتب در هر مرحله وجود كمالي مي يابد و به درجه بالاتري صعود مي كند.

    به عقيده ارسطو وجه تمايز و برتري انسان نسبت به حيوان عقل اوست پس عقلانيت يكي از بالاترين درجات كمال است. در اين رده بندي ارسطو عقل مجرد و صرف كه كاملا در حالت صورت و فعل است نه به شكل ماده و هيولي در قله قرار دارد..

    خداي ارسطو هم خالق جهان نيست بلكه محرك اوليه جهان است. زيرا ارسطو چون بسيار ديگري از يونانيان باستان به جهاني ازلي و ابدي معتقد بود. اين خدا خدايي نيست كه جهان را مستقيما به وسيله نيروهاي خاصي بچرخاند. او در اين باره مي گويد خدا جهان را به شيوه اي مي گرداند كه معشوقي عاشقش را. پس خداي ارسطو شخصا هيچ دخالتي در امور دنياي ما نمي كند و نظاره گريست صرف(مانند خود ارسطو!!!) تنها منظره اي كه مي بيند فقط خود اوست , زيرا نظاره بر اين جهان ناقص موجب نقص او هم مي شود , در حاليكه كه او كمال مطلق است.

    در پايان اين نوشتار به شكلي كاملا مختصربه دو بخش از فلسفه عملي ارسطو يعني اخلاق و سياست مي پردازم. بيشتر نظريات ارسطودر باب اخلاق را مي توان از كتاب اخلاق نيكوماخوسي او مطاله كرد.

    در فلسفه اخلاق ارسطو كه متاثر از فلسفه نظري اوست خير و سعادت هر موجودي در غايتي است كه براي او معين شده است . و چون كمال انسان در عقلانيت مشخص شده است . پس خوشبختي و سعادت انسان در زندگيي مبتني بر عقلانيت است. به عقيده ارسطو عقلانيت هم چنين حكم مي كند كه فضيلت اخلاقي در امري باشد كه حد وسط و تعادل در آن رعايت شده باشد. بدين گونه است كه ارسطو توصيه به انتخاب شجاعت ميان تهور و ترس و اقتصاد ميان بخل و اسراف و...... مي كند.

    در سياست هم ارسطو پي گرفتن راه وسط را دنبال مي كند. از سويي به مخالفت با دموكراسي بر مي خيزد , چون معتقد است كه دموكراسي بر اين اصل استوار است كه همه مردم با هم برابرند , در حاليكه به اعتقاد او اصلا اينطور نيست. ارباب بر برده برتري دارد , مرد بر زن , اشراف بر عامه مردم , ... . در ضمن چون در دموكراسي كه حكومت به دست عامه مي افتد عامه مردم را به راحتي مي توان فريفت , پس امكان سقوط و اضمحلال اين نوع حكومت زياد است. اما در نظر ارسطو حكومت آريستوكراسي (اشرافي) هم با اينكه در كل نسبت به دموكراسي ارجحيت دارد اما اين هم داراي معايب خاص خود است , نظير اينكه معمولا منجر به استبداد يا حكومت پول و ثروت بر مردم مي شود. پيشنهاد ارسطو تركيبي از اين دو نوع حكومت يا در واقع حد وسطي بين آنهاست. بدين شكل كه مثلا گروهي از مردمان برتر براي حكومت(احتمالا گروهي از اشراف) با هم به اداره كشور بپردازند.

  6. #26
    اگه نباشه جاش خالی می مونه جواد كاظميان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    يزد
    پست ها
    258

    پيش فرض ابو علي سينا

    در دنياي امروز كمتر ملتي است كه به مفاخر گذشته خود توجه نكند زيرا يكي از علايم حيات و زنده بودن ملت ها ملتفت بودن و توجه داشتن به مفاخر گذشته فلسفي. علمي.فرهنگي .ادبي .سياسي.اجتماعي و ملي انهاست كه اين گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سير زمان و وقوع حوادث نا گوار با هزاران خون دل براي اينده گان خود به ميراث گذ اشته اند كه بايد انرا گرامي و عزيز داشت و انرا بارور ساخت.

    شيخ الرئيس نواسه علي سينا، ‌معروف به ابن سينا . به قولي در ماه صفر سال 370 هجري قمري(مطا بق 980 ميلادي ) از پدر بلخي ايي بنام عبدالله ( از سبب وزير ماليه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مركز ماورالنهر و خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارايي بنام ستاره در قريه خورميثن(قريه اي ميان بلخ و بخارا)طفلي چشم به جهان گشود .كه نامش را حسين گذاشتند .

    . شركت در جلسات بحث از دوران كودكي ، به واسطه پدر كه از پيروان آنها بود . بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانش هاي مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وي در فراگيري علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصيه استاد وي ابو عبدالله ابراهيم بن حسين ناتلي ، ‌ابن سينا را به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند . و چنين شد كه وي به دليل حافظه قوي و نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت .

    تا آنجا كه پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( 366 تا 387 هجري قمري ) به علت بيماري خود ، وي را به نزد خود خواست تا او را تداوي نمايد ابو علي ابن سينا بعد از تداوي از نوح تقاضا كرد تا به كتابخانه عظيم دربار ساماني دست يابد و از ان استفاده نمايد اين تقاضا مورد قبول نوح قرار گرفت . به اين ترتيب وي توانست با استفاده از اين كتابخانه در علوم مختلف از جمله حكمت ،‌ منطق و‌ رياضيات تسلط يابد ( خاندان سامانيان از مردم بلخ بودند و دين زردشتي داشتند سامان خدا از روشناسان و حاكم بلخ بود والي عربي خراسان در نصف قرن هشتم ميلادي با سامان دوست شد وسامان دين اسلام اختيار كرد از جمله نواسه هايش اسمعيل پسر احمد در سالي 892 ميلادي بعد از مرگ برادر ش نصر و گرفتن سمرقند سلسله سامانيان را بنيان گذاشت .

    وي با وجود پرداختن به كار سياست در دربار منصور ، پادشاه ساماني و دستيابي مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله ديلمي و نيز درگير شدن با مشكلات ناشي از كشمكش امرا كه سفرهاي متعدد و حبس چند ماهه وي توسط تاج الملك ، حاكم همدان ، را به دنبال داشت . بيش از صدها جلد كتاب و تعداد بسياري رساله نگاشته كه هر يك با توجه به زمان و احوال او به رشته تحرير در آمده است . وقتي در دربار امير بود و آسايش كافي داشت و دسترسي اش به كتب ميسر بود ،‌ به نوشتن كتاب قانون در طب و كتاب الشفا يا دائره المعارف بزرگ فلسفي خود مشغول مي شد كه اوج كمال تفكر قرون وسطي است كه بدان دست يافت و در تاريخ تفكر انساني از تحقيقات معتبر جهان بشمار ميرود .

    اما در هنگام سفر فقط يادداشت ها و رساله هاي كوچك مي نوشت از ميان تاليفات ابن سينا ،‌ شفا در فلسفه و قانون در طب شهرتي جهاني يافته است . كتاب شفا در هجده جلد در بخش هاي علوم و فلسفه ، يعني منطق ، رياضي ، طبيعيات و الاهيات نوشته شده است . منطق شفا امروز نيز همچنان به عنوان يكي از معتبرترين كتب منطق مطرح است و طبيعيات و الاهيات آن هنوز مورد توجه علاقمندان است . كتاب قانون در طب در هفت جلد نيز كه تا قرن ها از مهمترين كتب طبي به شمار مي رفت . شامل مطالبي درباره قوانين كلي طب ، دواهاي تركيبي و غير تركيبي و امراض مختلف مي باشد . اين كتاب در قرن دوازدهم ميلادي همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبانهاي لاتين و تا امروز به زبان هاي انگليسي ، فرانسوي و آلماني و ايراني نيز ترجمه شده است و به عنوان متن درسي طبي در پوهنتون هاي اروپايي تا سال 1650 ميلادي به عوض آثارجالينوس و موندينو در دانشگاه هايLavain و Monpellier تدريس ميشد.

    ابن سينا در زمينه هاي مختلف علمي نيز اقداماتي ارزنده به عمل آورده است . او اقليدس را ترجمه كرد . رصدهاي نجومي را به عمل درآورد و در زمينه حركت ، نيرو ، فضاي بي هوا ( خلا ) ، نور ، حرارت تحقيقات ابتكاري داشت . رساله وي درباره معادن و مواد معدني تا قرن سيزدهم در اروپا مهمترين مرجع علم زمين شناسي بود . درباره اين رساله فيگينه در كتاب دانشمندان قرون وسطي چنين آورده است : ابن سينا رساله اي دارد كه اسم لاتين آن چنين است : De Conglutineation Lagibum . در اين رساله فصلي است به نام اصل كوه ها كه بسيار جالب توجه است . در آنجا ابن سينا مي گويد : ممكن است كوه ها به دو علت به وجود آمده باشند . يكي برآمدن قشر زمين . چنان كه در زمين لرزه هاي سخت واقع مي شود و ديگر جريان آب كه براي يافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و در عين حال سبب برجستگي زمين مي شود . زيرا بعضي از زمين ها نرم هستند و بعضي سخت . آب و باد قسمتي را مي برند و قسمتي را باقي مي گذارند . اين است علت برخي از برجستگي هاي زمين .

    ابن سينا خرد مبتني بر منطق داشت و به تقدم عالم معتقد بود و مي گفت ( وجود خداوند بر جهان تقدم ذاتي دارد نه زماني) او به موجوديت جن وزنده شدن بعد از مرگ معتقد نبود .....سينا ميگفت افعال و حوادث مستقيما از خدا بوجود نمي ايد بلكه در نتيجه عمل غايي داخلي تكامل ميابد . سينا كو شش زياد كرد تا نظريات فلسفي خود را با عقايد عامه مسلمانان توافق دهد سينا همه قضايا را تنها به روش عقلي و كاملا مستقل از قران مورد بحث قرار ميداد از اين سبب بود كه تا قرن ها از طرف خلافت ها و هيت هاي حاكم ارتجاعي اورا مظهر كفر و الحاد ميدانستند و سوزاندن كتابهايش از سياستهاي متداول طي چند قرن در كشور هاي اسلامي منطقه بود زمانيكه اورا كافر و ملحد گفتن او گفت . ((كفري چو مني گزاف و اسان نبود محكم تر از ايمان من ايمان نبود در دهر چو من يكي و ان هم كافر پس در همه دهر يك مسلمان نبود)) و به واسطه عقل منطقي و نظام يافته خود حتي در طب نيز تلاش داشت تداوي را تا سرحد امكان تابع قواعد رياضي سازد . تسلط بر فلسفه را كمال براي يك دانشمند مي دانست . وي براي آگاهي از انديشه هاي ارسطو و درك دقيق آن ،‌ آن گونه كه خود در شرح احوالش نوشته است ، 40 بار كتاب علم الهي و يا مابعدالطبيعه(متا فيزيك ) ارسطو را خواند و به حكم تصادف با استفاده از كتاب كه ابونصر فارابي كه درباره اغراض ما بعد الطبيعه نوشته بود ، به معاني آن راه يافت . ابن سينا در دوران عمر خود از لحاظ عقايد فلسفي دو دوره مهم را طي كرد . اول دوره اي كه مصروف مطالعه اي فلسفه .عقايد و علوم مشاهي (ارسطو يي )بود و دوم دوره اي كه از آن عقايد عدول كرد و به قول خودش طرفدار حكمت مشرقين و پيرو فلسفه اشراق شد با مرگ سينا تقريبا دوران فلسفه در مشرق به سر رسيد روجر بيكن اورا بزرگترين استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب داده اند (فلسفه ابن سينا فلسفه مشاهي و متاثر از فلسفه نوع افلا طوني ودين اسلام است وي كوشيده است كه فلسفه را با دين اسلام توفيق دهد معذالك جمع اورا كافر وملحد خوانده اند اگر چه او و ابن رشد هر دو از پيروان ارسطو بودند اما شيخ الريس كمتر از ابن رشد تابع اصيل يونان بودند .

    اما سينا قبل از ابن رشد بين فلسفه و احكام شريعت شكافي به وجود اورد و اولين كسي است كه در اسلام كتب جامع و منظم در فلسفه نوشته است و كتاب الشفا او در حكم دايره المعارف فلسفي است تاريخ اجتماعي ايران ج هشتم ) .وي به پشتوانه تلاش يك صد ساله اي كه پيش از او از سوي كساني همچون رازي و فارابي براي شكل گيري فلسفه صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفي منسجمي را ارائه دهد . با توجه به اين كه پيش از او مقدمات اين كار فراهم شده بود ، كار و وظيفه ابن سينا اين بود كه مشكلات و پيچيدگي ها را كشف و حل كند و آنها را به نحوي مظبوط و موجز شرح نمايد . فروع جزئي را به تصول شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به هم بياورد .

    او با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بين مفاهيم كلي مثل انسان ،‌ فضيلت و جزئيات حقيقي به يكي از پرسشهاي علماي قرون وسطي كه مدت هاي طولاني ذهن آنها را به خود مشغول كرده بود پاسخ داد . تاثير آراي فلسفي ابن سينا ، ‌همچون آموزه هاي طبي او ، ‌بر علاوه قلمرو اسلامي ، ‌در اروپا نيز امري قطعي است . آلبرتوس ماگنوس ،‌ دانشمند آلماني فرقه دومينيكي (1200 تا 1280 ميلادي ) ‌نخستين كسي بود كه در غرب تفسير و شرح جامعي بر فلسفه ارسطو نوشت . به همين دليل اغلب او را پايه گذار اصلي ارسطوگرايي مسيحي مي دانند . وي كه جهان مسيحيت را با سنت ارسطويي الفت داد ،‌ در شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سينا متكي و معتقد بود. همچنين فلسفه ما بعد الطبيعه ابن سينا ، ‌خلاصه مطالبي است كه متفكران لاتيني دو قرن بعد از او بدان رسيدند در قرن پنجم هجري به وسيله پيشوايان مذهب و پيروان خانقاه مبارزه گسترده و شديد عليه علم و حكمت و مخصوصا فلسفه اغاز شد و در مدارس و مكاتب اهل علم تدريس هر گونه علم .فلسفه و حكمت را حذف كردند و جاي انرا به تفسير قران.احاديث. و اصول فقه واگذار كردند . علما مورد تكفير اربابان مذهب قرار گرفت از جمله كسانيكه كه با تمام قوا بر ضد فلسفه و علم طغيان كرد حجته اسلام غزالي(450 الي 505هجري) بود كه عمري فلسفه را اموخت و به علت ياس وحيرت و واهمه عجيبي كه به او دست داد از مدرسه به خانقاه رفت و دامن عرفان را محكم گرفت و از جمله دشمنان سر سخت فلسفه .علم و حكمت گرديد.

    غزالي در تهافت الفلا سفه (فارابي) و سينا را رد ميكند و ميگويد(علي التحقيق انها را ظلماتي فوق ظلمات فرا گرفته است) در المنقذ من الضلال متذكر شده است كه اين دو فيلسوف در بيست مورد در موضوع الهيات اشتباه كرده اند .در سه مورد مستوجب تكفير و در هفده مورد مستوجب تبعيد اند) و سه مورد كه انها را از اسلام جدا ميسازد و مورد تكفير قرار ميگيرند مينويسد: (1- معتقد بودن انها بر اينكه خداوند حاكم بر كليات است نه جزييات . 2- اعتقاد شان به تقدم عالم. 3- اينكه اجساد حشر ندازد ثواب و گناه مربوط روح است نه جسم .)

    تعرض به سينا بدينجا پايان نمپذيرد بعضي از دانشمندان كوته استين در قرون بعدي نيز به او تاخته اند از جمله عثمان بن عبدالرحمن موسوم به ابن صلاح (643) سينا را مرتد و بي دين شمرده و او را از جمله علماي خارج مذهب دانسته و خواندن كتاب هاي سينا را براي مسلمانان جايز نمي شمارد و گناه كبيره ميداندو سينا را شيطاني از شياطين لقب داده است) غافل از اينكه او خودش شيطان بزرگ بود . هر قدر از قرن وسطي دور تر ميشويم و هر قدر رايره نفوذ دين بيشتر ميشود اين اعتراظات بيشتر و شديد تر ميشود علت هم معلوم است زيرا منطق و نحوه استنتاج سينا با مبادي ظاهر بينان دين كه پايه اش بر تعصب نهاده شده سازگار نيست مخصوصا كه با هجوم تركان عثماني دين زا با خرافات . اساطير وفانتزي ها اميخته ساختند و توده هاي كشور هاي اسلامي را در جهل و خرافه نگهداشتن تا هيت هايي حاكم بتواند براحتي حاكميت نمايند و تنها دشمني كه دز مقابل هر گونه جهل و خرافه ايستادگي ميكند علم و معرفت است بنا اين مخالفت ها متدينين ظاهر نما با اشاعه فلسفه و حكمت امري طبعيي بشمارميرود.

    ابوعلي سينا در سال 428 هجري قمري ، زماني كه تنها 58 سال داشت ،‌ در حالي رخت از جهان بربست كه با اداي دين خود به دانش بشري ، نامي به صلابت تمدن خراساني از خود به جاي گذاشت اما دريغ ودرد كه امروز اين صلابت تمدن خراساني دارد كه اهسته اهسته به باد فراموشي سپرده شود.

  7. #27
    اگه نباشه جاش خالی می مونه جواد كاظميان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    يزد
    پست ها
    258

    11 شيميدان هاي نامي اسلام

    آغاز كيمياگري اسلامي با اسامي مرداني همراه است كه احتمالا خود كيمياگر نبوده‌اند، اما با گذشت زمان و فرارسيدن قرن دهم ميلادي ، كيمياگران شهيري از ميان آنان برخاستند كه علاوه بر تفكراتشان ، نوشتارهاي كاملا جديد و نويني خلق كردند.

    امام جعفر صادق عليه السلام (148 ـ 82 هـ . ق. / 770 ـ 705 م.)

    محضر پر فيض حضرت امام صادق (ع) ، مجمع جويندگان علوم بود. با دانش پژوهي كه به محفل آن حضرت راه مييافت از خرمن لايزال دانش او بهره مند ميشد. در علم كيميا ايشان نخستين كسي بودند كه عقيده به عناصر چهارگانه (عناصر اربعه) آب ، آتش ، خاك و باد را متزلزل كردند. از فرموده‌هاي ايشان است كه : «من تعجب ميكنم مردي چون ارسطو چگونه متوجه نشده بود كه خاك يك عنصر نيست. بلكه عنصرهاي متعددي در آن وجود دارد.» ايشان هزار سال پيش از پرسينلي ، لاووازيه و ... دريافته بود كه در آب چيزي هست كه ميسوزد (كه امروزه آن را هيدروژن مينامند).

    از امام صادق (ع) ، رساله‌اي در علم كيميا تحت عنوان «رسالة في علم الصناعة و الحجر المكرم» باقيمانده كه دكتر «روسكا» آن را به زبان آلماني ترجمه و در سال 1924 آن را تحت عنوان «جعفر صادق امام شيعيان ، كيمياگر عربي» در «هايدبرگ» به چاپ رسانده است. به عنوان مثال و براي آشنايي با نظرات حضرت صادق (ع) در شيمي ، خلاصه‌اي از بررسي دكتر «محمد يحيي هاشمي» را در ذيل درج ميكنيم:

    از شرحي كه امام صادق (ع) براي اكسيد ميدهد، چنين معلوم ميشود كه اكسيد جسمي بوده كه از آن براي رفع ناخالصي در فلزات استفاده شده است. ايشان تهيه اكسيد اصغر (اكسيد زرد) را از خود و آهن و خاكستر به كمك حرارت و با وسايل آزمايشگاهي آن دوره ، مفصلا شرح داده و نتيجه عمل را كه جسمي زرد رنگ است، اكسيد زرد نام نهاده‌اند. اين شرح كاملا با فروسيانيد پتاسيم كه جسمي است زرد رنگ به فرمول Fe(CN)6] K4] منطبق است و ... . نتيجه عمل بعد از طي مراحلي ايجاد و تهيه طلاي خالص است. امروزه نيز از همين خاصيت سيانور مضاعف طلا و پتاس براي آبكاري با طلا استفاده ميشود.

    جابر بن حيان (200 ـ 107 هـ . ق / 815 ـ 725 ميلادي)

    جابربين حيان معروف به صوفي يا كوفي ، كيمياگر ايراني بوده و در قرن نهم ميلادي ميزيسته و بنا به نظريه اكثريت قريب به اتفاق كيمياگران اسلامي ، وي سرآمد كيمياگران اسلامي قلمداد ميشود. شهرت جابر نه تنها به جهان اسلام محدود نميشود و غربيها او را تحت عنوان «گبر» ميشناسند.ابن خلدون درباره جابر گفته است:

    جابربن حيان پيشواي تدوين كنندگان فن كيمياگري است.

    جابربن حيان ، كتابي مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله ، تاليف كرده است. «برتلو» شيميدان فرانسوي كه به «پدر شيمي سنتز» مشهور است، سخت تحت تاثير جابر واقع شده و ميگويد: «جابر در علم شيمي همان مقام و پايه را داشت كه ارسطو در منطق .» جورج سارتون ميگويد: «جابر را بايد بزرگترين دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطي دانست.» اريك جان هوليمارد ، خاورشناس انگليسي كه تخصص وافري در پژوهشهاي تاريخي درباره جابر دارد، چنين مينويسد:

    جابر شاگرد و دوست امام صادق (ع) بود و امام را شخصي والا و مهربان يافت؛ بطوري كه نميتوانست از او جدا ولي بي نياز بماند. جابر ميكوشيد تا با راهنمايي استادش ، علم شيمي را از بند افسانه‌هاي كهن مكاتب اسكندريه برهاند و در اين كار تا اندازه‌اي به هدف خود رسيد. برخي از كتابهايي كه جابر در زمينه شيمي نوشته عبارتند از : الزيبق ، كتاب نارالحجر ، خواص اكسيرالذهب ، الخواص ، الرياض و ... .

    وي به آزمايش بسيار علاقمند بود. از اين رو ، مي توان گفت نخستين دانشمند اسلامي است كه علم شيمي را بر پايه آزمايش بنا نهاد. جابر نخستين كسي است كه اسيد سولفوريك يا گوگرد را از تكليس زاج سبز و حل گازهاي حاصل در آب بدست آورد و آن را زينت الزاح ناميد. جابر اسيد نيتريك يا جوهر شوره را نيز نخستين بار از تقطير آميزه‌اي از زاج سبز ، نيترات پتاسيم و زاج سفيد بدست آورد.

    رازي ، ابوبكر محمد بن زكريا (313 ـ 251 هـ . ق / 923 ـ 865 م.)

    زكرياي رازي به عنوان يكي از بزرگترين حكيمان مسلمان شناخته شده و غربيها او را به نام «رازس» ميشناسند. رازي در علم كيميا ، روش علمي محض را انتخاب كرده و بر خلاف روشهاي تمثيلي و متافيزيك ، به روشهاي علمي ارزش زيادي قائل شده. رازي موسس علم شيمي جديد و نخستين كسي است كه «زيست شيمي» را پايه‌گذاري نموده است. دكتر «روسكا» شيميدان آلماني گفته است: «رازي براي اولين بار مكتب جديدي در علم كيميا بوجود آورده است كه آن را مكتب علم شيمي تجربي و علمي مي توان ناميد.

    مطلبي كه قابل انكار نيست اينست كه زكرياي رازي پدر علم شيمي بوده است.» كتابهاي او در زمينه كيميا در واقع اولين كتابهاي شيمي است. مهمترين اثر رازي در زمينه كيميا كتاب «سرالاسرار» است. ظاهرا رازي 24 كتاب يا رساله در علم كيميا نوشته كه متاسفانه فقط معدودي از آنها بدست آمده و در كتابخانه‌هاي مشهور دنيا نگهداري ميشود. وي نخستين بار از تقطير شراب در قرع و انبيق ماده‌اي بدست آورد كه آن را الكحل ناميد كه بعدها به هر نوع ماده پودري شكل حتي به جوهر هم داده شد، از اين رو آن جوهر را جوهر شراب نيز ناميدند. گفته ميشود كه رازي كربنات آمونيوم را از نشادر و همچنين كربنات سديم را تهيه كرده است.

    ابن سينا ، حسين (428 ـ 370 هـ . ق / 1036 ـ 980 م.)

    ابن سينا ملقب به شيخ الرئيس ، بزرگترين فيلسوف و دانشمند اسلامي و چهره‌اي بسيار موثر در ميدان علوم و فنون است. غربيها وي را به نام «اوسينيا» ميشناسند. ابن سينا ، رنجي براي كيمياگري و ساختن طلا نكشيد؛ زيرا او به استحاله باور نداشت و صريحا تبديل فلزات به يكديگر را ناممكن و غير عملي ميدانست.

    ابو علي سينا از ادويه منفرد ، 785 قلم دارو را به ترتيب حروف ابجد نام برده و به ذكر ماهيت آنها پرداخته و خواص تاثير آن داروها را شرح داد. وي ضمن توصيف اين مواد ، آگاهيهاي جالبي در زمينه «شيمي كاني» به خوانندگان ميدهد و ميگويد از تركيب گوگرد و جيوه مي توان شنگرف تهيه كرد. وي نخستين كسي است كه خواص شيميايي الكل و اسيد سولفوريك را از نظر دارويي شرح داد.

    بيروني ، ابوريحان محمد (442 ـ 362 هـ . ق / 1050 ـ 972 م.)
    كاني شناس و دارو شناس جهان اسلام و يكي از بزرگترين دانشمندان اسلام است كه با رياضيات ، نجوم ، فيزيك ، كاني شناسي ، دارو سازي و اغلب زبانهاي زنده زمان خود آشنايي داشته است. يكي از آثار مهم بيروني در شيمي كتاب الجواهر وي است كه در بخشي از آن ، نتايج تجربي مربوطه به تعيين جرم حجمي امروزي آنها تفاوت خيلي كم دارد و يكي از كاربردهاي مهم وي به شمار ميرود كه در علوم تجربي ، انقلابي بزرگ به وجود آورد. براي تعيين جرم اجسام ، ترازويي ابداع كرد.

    بيروني همچنين در كتاب الجماهير (در شناسايي جوهرها) به معرفي مواد كاني به ويژه جواهرات گوناگون پرداخت. بيروني ، چگالي سنج را براي تعيين جرم حجمي كانيها به ويژه جوهرها و فلزها نوآوري كرد كه در آزمايشگاه امروزي كاربرد دارد.

  8. #28
    اگه نباشه جاش خالی می مونه جواد كاظميان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    يزد
    پست ها
    258

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط SoftDevCo
    اسم شمیدانای کافر رو نداری ؟
    در این سایت اسامی شیمیدانان جهان آمده است ( کشور و تاریخ تولد و وفات )
    بر اساس حروف الفبا
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  9. #29
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض محمد رضا شجريان

    در مشهد به دنيا آمد. از كودكي و تحت تعليم پدرش به فراگيري آواز مشغول شد. موسيقي را نزد اساتيد بزرگ موسيقي ايران به كمال رساند. اساتيدش اسماعيل مهرتاش، احمد عبادي، عبداله دوامي، محمود كريمي و... بودند. سنتور را نيز نزد فرامرز پايور آموخت. كنسرت هاي زيادي از شجريان به يادگار مانده كه از مهمترين آنها مي توان از كنسرت راست پنجگاه به همراه محمد رضا لطفي و ناصر فرهنگفر ياد كرد. از كارهاي ديگرش، همكاري با گروه هاي عارف و شيدا و همچنين چاووش بود كه آثاري به يادماندني موسيقي ايران را شامل مي شوند. پس از آن با اجراي كنسرت هاي بسيار به همراه اساتيد ديگر به شناساندن موسيقي ايران در جهان، كارهاي بسياري انجام داد كه هنوز هم ادامه دارد. جايزه پيكاسو كه هر پنج سال به بزرگترين هنرمندي كه در جهت شناساندن فرهنگ و هنر كشور مي كوشد اهدا مي شود را دريافت كرد. قبل از وي اين جايزه را نصرت فاتح عليخان از پاكستان دريافت كرده بود. به همراه مشكاتيان، لطفي، عليزاده، موسوي، پيرنياكان، كسايي و ديگر استيد كارهاي بسياري ضبط كرده است. هم اكنون نيز به اجراي كنسرت به همراه حسين عليزاده و كيهان كلهر مشغول است

  10. #30
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض استاد سعيد نفيسي مورخ، داستان نويس، مقاله نويس، مترجم، مصحح، استاد دانشگاه

    سال و محل تولد: 1274ه.ق‌ - تهران
    سال و محل وفات: 1345 - تهران‌
    زندگينامه: استاد سعيد نفيسي‌ از برجسته‌ ترين‌ نويسندگان‌ و ادباي‌ معاصر ايران‌ در سال‌ 1274ه.ق‌ در خانواده‌اي‌ اديب‌ و اهل‌ علم‌ به‌ دنيا آمد. پدرش‌ ميرزا علي‌ اكبر خان‌ ناظم‌ الاطباء و برادر بزرگترش‌ مؤدب‌ الدوله‌ از پزشكان‌ فاضل‌ و ادب‌ دوست‌ زمان‌ خود بودند و سعيد در دامان‌ پدر و برادر خود رشد و نمو يافت‌. سعيد نفيسي‌ پس‌ از به‌ پايان‌ رساندن‌ تحصيلات‌ متوسطه‌ براي‌ ادامه‌ تحصيل‌ به‌اروپا فرستاده‌ شد و تحصيلات‌ دانشگاهي‌ خود را در دانشگاههاي‌ سوئيس‌ و فرانسه‌ ادامه‌ داد. وي‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ ايران‌ ابتدا به‌ تدريس‌ زبان‌ فرانسه‌ در دبيرستانهاي‌ تهران‌ پرداخت‌ و سپس‌ در وزارت‌ فلاحت‌ و تجارت‌ مشغول‌ به‌ كار شد. استاد سعيد نفيسي‌ در سال‌ 1313 پس‌ از تأسيس‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ سمت‌ استادي‌ اين‌ دانشگاه‌ برگزيده‌ شد و به‌ تدريس‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسي‌ پرداخت‌ . وي‌ يكي‌ از فاضل‌ترين‌ دانشمندان‌ و محققان‌ ايراني‌ بود كه‌ در طول‌ عمر خود بطور پيوسته‌ به‌ تحقيق‌، ترجمه‌ و تأليف‌ پرداخت‌ و حتي‌ لحظه‌اي‌ از عمر خود را بيهوده‌ سپري‌ نكرد. سعيد نفيسي‌ در طول‌زندگاني‌ خود صد ها مقاله‌ ادبي‌ و تحقيقي‌ ، تأليف‌ ،ترجمه‌ ،مقدمه‌، تصحيح‌ و حواشي‌برجاي‌ گذاشت‌ و با بهره‌گيري‌ از تسلط بي‌ نظير در زبان‌هاي‌ فرانسه‌ و عربي‌ و تبحر در نثرفارسي‌ تحقيقات‌ بسيار باارزشي‌ در حوزه‌ تاريخ‌ و فرهنگ‌ ايران‌ برجاي‌ گذاشت‌ كه‌ از كتب‌ مهم‌ اين‌ رشته‌ ها بشمار مي‌آيند. استاد نفيسي‌ عضو پيوسته‌ فرهنگستان‌ ايران‌ و شوراي‌ فرهنگي‌ بود و علاوه‌ برتدريس‌ در دانشگاه‌ تهران‌، چند سال‌ نيز در دانشگاههاي‌ هند ، پاكستان‌، افغانستان‌، لبنان‌ وفرانسه‌ به‌ تدريس‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسي‌ پرداخت‌. وي‌ از پركارترين‌ اساتيد و محققان‌ ايران‌بشمار مي‌ رود كه‌ تا آخرين‌ روزهاي‌ عمر در حال‌ تحقيق‌ و تتبع‌ بود و حتي‌ بيماري‌ تنگي‌ نفس‌ نيز نتوانست‌ او را از فعاليتهاي‌ علمي‌ باز دارد. سعيد نفيسي‌ داراي‌ قلم‌ بسيار شيوايي‌ بود و بهترين‌ نمونه‌ نثر فارسي‌ جديد را به‌ وجود آورد. وي‌ در سال‌ 1345 ه.ش‌ در تهران‌ درگذشت‌.

    آثار: مهم‌ترين‌ آثار اين‌ استاد عبارتنداز: بابك خرمدين ( دلاور آذربايجان ) -احوال‌ و اشعار رودكي‌ - تاريخ‌ نظم‌ و نثر در ايران‌ و در زبان‌ فارسي‌ تا پايان‌ قرن‌ دهم‌ هجري‌ - جستجو در احوال‌ و آثار شيخ‌ فريد الدين‌ عطار نيشابوري‌ - زندگي‌ و كار و انديشه‌ و روزگار پور سينا - آثار گمشده‌ ابوالفضل‌ بيهقي‌ -تصحيح‌ تاريخ‌ ‌بيهقي - تصحيح‌ ديوان‌ انواري‌ - تصحيح‌ رباعيات‌ بابا افضل‌ كاشاني‌ - تاريخ‌ اجتماعي‌ ايران‌ از انقراض‌ ‌ساسانيان تا انقراض‌ امويان‌ - تاريخ‌ تمدن‌ ايران‌ ساساني‌ - ماه‌ نخشب‌ - تصنيف‌ آتشهاي‌ نهفته‌ -تاريخ‌ سياسي‌ اجتماعي‌ ايران‌ در عهد قاجاريه‌ -آخرين‌ يادگار نادر شاه‌ - فرهنگ‌ دو جلدي‌ فرانسه‌ - فارسي‌ - ديوان‌ اشعار - ترجمه‌ ايلياد - ترجمه‌ اديسه‌

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •