تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 117 از 129 اولاول ... 1767107113114115116117118119120121127 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,161 به 1,170 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1161

    پيش فرض از عامل اضطراب‌زا فرار نكنيد!

    بروز اضطراب مي‌تواند علل و انواع گوناگون داشته باشد اما در هر حال زندگي فرد را دچار اختلال و مشكل مي‌كند. به گزارش ايسنا، برخي از انواع اضطراب‌ها علل و عوامل مشخصي دارند و برخي از آنها علت آشكاري ندارند. به گفته محققان، گاهي اوقات ممكن است اين اضطراب بسيار شديد باشد تا جايي كه زندگي عادي فرد را با مشكل مواجه كند. قطعا شدت و علت بروز اضطراب در روش‌هاي به كار گرفته براي کاهش آن تاثيرگذار است، اما متخصصان با انتشار مقاله‌اي در مجله آنلاين "سايكولوژي امروز" اعلام كردند كه چند روش عمومي وجود دارد که مي‌توان در تمام موارد براي تخفيف اضطراب، آنها را بکار برد.
    البته بايد به خاطر داشت كه اين روش‌هاي عمومي شايد به تنهايي قادر به کنترل اضطراب‌هاي شديد نباشند. يكي از معمول‌ترين راه‌ها براي كاهش اضطراب استفاده از تكنيك «relaxation» (آرامش ورزي) است.

    اين تكنيك روشي بسيار عالي براي کنترل اضطراب است. از اين روش عمدتا در جريان روان درماني انواع اضطراب‌ها، وسواس‌ها و ساير اختلالات رواني يا ذهني استفاده مي‌شود. اما افراد مي‌توانند با يادگيري اين تكنيك بدون قرار گرفتن در جلسات روان درماني، آرامش روزمره خود را تامين کنند. در اين روش به فرد آموزش داده مي‌شود به انبساط و شل کردن عضلات خود بپردازد. انقباض عضلات يکي از علائم اساسي اضطراب است و احساس چنين علائمي متقابلا شدت اضطراب فرد را افزايش مي‌دهد. يكي ديگر از شيوه هاي متداول كاهش اضطراب كنترل تنفس است.
    تحقيقات نشان مي‌دهد كه افراد در حالتهاي اضطرابي تنفس درستي ندارند. دم و بازدم آنها معمولا به صورت سطحي انجام مي‌پذيرد و خود اين شيوه نادرست موجب مي‌شود فرد دي‌اکسيد کربن خود را به طور کامل تخليه نکرده و اکسيژن کافي جايگزين آن نکند. به اين ترتيب سطح اضطراب معمولا افزايش مي‌يابد. با استفاده از اين روش فرد ياد مي‌گيرد دم و بازدم خود را به آرامي و با كنترل آگاهانه و ارادي انجام دهد.

    نكته سوم از بين بردن افکار منفي براي کاهش اضطراب است. اغلب در جريان اضطراب هجوم افکار منفي ذهن فرد را دربرمي‌گيرد و اين جريان تاثير مخربي روي ذهن فرد و آرامش او دارد. براي کاهش اضطراب بهتر است فرد به اين دسته از افکار خود توجه و آنها را شناسايي کرده و افکار مناسبي را جايگزين آنها كند.

    يكي ديگر از راهكارهاي مهم براي كاهش اضطراب، فعاليت كردن است. در زمانهايي که احساس نگراني و اضطراب داريد بهتر است به کار و فعاليتي مشغول شويد. ذهن انسان در يک لحظه نمي‌تواند به چند موضوع متفاوت فکر کند. کاري پيدا کنيد که برايتان سرگرم کننده باشد و مشغول شويد. اين عمل باعث خواهد شد راحت‌تر با افکار اضطراب‌زا مبارزه کنيد. در واقع خواهيد توانست ذهن خود را از درگير شدن با افکار منفي منحرف کنيد و به کارهاي ديگري بپردازيد. در اين ميان بايد تذكر داد كه نقش فعاليتهاي منظم ورزشي براي کاهش اضطراب اثبات شده و بسيار مفيد است. ورزش کردن باعث خواهد شد که شما در مواجهه با شرايط اضطراب‌زا خونسردي و آرامش بيشتري داشته باشيد. محققان درعين حال توصيه مي‌كنند كه از عامل اضطراب‌زا فرار نکنيد. فرار از چيزي که موجب اضطراب شما مي‌شود شايد به طور موقتي شما را از تحمل اضطراب آسوده كند، ولي راه حل کاملا نامناسبي است که باعث مي‌شود ريشه اضطراب در شما باقي بماند و در مراحل بعدي نيز از رويارويي با آن هراس داشته باشيد. به اين جهت تلاش کنيد عاملي را که موجب اضطراب شما مي‌شود شناسايي کنيد و حتي‌الامکان با آن روبه رو شده و آنها را براي خود حل كنيد. براي اين منظور مي توانيد از متخصص و مشاور ماهر كمك بگيريد.

    از جمله موارد ديگري كه مي‌تواند به كاهش اضطراب كمك كنند اين است كه عزت نفس و اعتماد به نفس خود را بالا ببريد، در کارهاي خود برنامه ريزي داشته باشيد و از افراد آرام الگوبرداري كنيد. اگر با وجود بكار بردن روش‌هاي بالا بازهم احساس كرديد كه نمي توانيد اضطراب خود را تا حد مناسب كاهش دهيد و هنوز با مشكل مواجه هستيد مي‌توانيد از روشهاي روان درماني و دارو درماني براي کاهش اضطراب استفاده كنيد كه البته حتما بايد با مشورت پزشك صورت گيرد.

    تفاهم

  2. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1162

    پيش فرض وسواس و راههاي درمان آن

    علائم ناهنجاري وسواسي - جبري طيفي از خفيف تا شديد را در برمي گيرد. عده اي ممکن است فقط به فکرهاي وسواسي دچار باشند. برخي ممکن است بتوانند افکار وسواسي و رفتارهاي جبري خود را براي مدت کوتاهي مهار کنند و بدينوسيله علائم خود را در مدرسه يا محل کار پنهان کنند. اما هنگامي که وضعيت شديد تر مي شود، اختلال وسواسي - جبري آنقدر زندگي فرد را اشغال مي کند که ديگر نمي تواند در فعاليت هاي روزانه عملکرد داشته باشد چون بسياري از وقت خود را صرف مراسم وسواسي خود مي کند. ناهنجاري وسواسي - جبري گاهي همراه افسردگي، اختلالات تغذيه اي، ناهنجاري سو» مصرف مواد، يک ناهنجاري شخصيتي، ناهنجاري نقصان توجه يا ديگر ناهنجاري هاي اضطرابي باشد. اين اختلالات همراه، در ترکيب با تمايل به پنهان کردن مشکل، تشخيص و درمان ناهنجاري را بسيار مشکل مي کنند. و بدين ترتيب افراد مبتلا به ناهنجاري وسواسي - جبري تا سال ها پس از شروع علائم هيچ درماني دريافت نمي کنند
    براي معالجة وسواس فكري كه نيرو و توان بنده را خيلي كم و ضعيف كرده چه توصيه‌هايي به بنده داريد؟
    وسواس يكي از اختلالات عصبي انسان قرن‌هاست كه نه تنها در جامعه ما بلكه در همه جوامع بشري از مذهبي و غير مذهبي به صورت آشكار و نهان وجود دارد. بنابراين، تنها شما به اين مشكل گرفتار نيستيد، عده‌اي زيادي از مشكل وسواس رنج مي‌برند. آنچه مهم است و بايد توجه داشته باشيد برنامه ريزي در جهت رفع آن است. بد نيست قبل از پرداختن به روش‌هاي درمان وسواس دربارة ماهيت وسواس اشاره كنم.
    وسواس همانگونه كه از نامش پيداست حالتي است در انسان كه باعث وسوسه انگيزي مي‌شود. در اصطلاح اهل لغت، حديث نفس است، ‌يعني كلامي كه در باطن انسان است و نيروي بي‌ريشه ولي قوي است كه به واداشتن انسان به ارتكاب عملي و يا بازداشتن او از انجام دادن امري مي‌پردازد1
    وسواس از نظر روان شناسان، فكر، كلمه يا تصويري است كه به رغم ارادة انسان به هوشياري وي هجوم مي‌آورد، سازمان رواني را تحت سيطرة خود قرار مي‌دهد و اضطراب گسترده‌اي را در فرد بر مي‌انگيزد(2)بيشترين جلوة وسواس عملي در خانم‌ها در مورد شستشو است. مثلاً ظرف و يا پارچه‌اي را چند بار مي‌شويد و در عين حال احساس دارد كه آن پاك يا تميز نشده است. شكي نيست كه اصل نظافت چيز خوبي است ولي اين نوع پاكيزگي زيان بخش است و انسان را از كار و تلاش باز داشته و باعث رنج و افسردگي فرد مي‌شود. براي وسواس يك سري نشانه‌هايي نيز ذكر شده است كه شما مي‌توانيد به كتابهاي معتبر مراجعه نماييد و ببينيد كه آن ويژگي‌ها و نشانه‌ها در شما وجود دارد يا خير. 3
    براي درمان وسواس علاوه بر شناخت نشانه‌ها و آثار آن لازم است كه علل و زمينه‌هاي وسواس را نيز بشناسيد.
    مهم ترين عاملي كه در ايجاد وسواس مي‌تواند نقش داشته باشد، تربيت و نحوة رفتار والدين در دوران كودكي است. اعتقاد گروهي از محققان اين است كه 50 درصد وسواس‌هاي افراد ناشي از شيوة تربيت و آموزش‌هاي تحميلي دوران كودكي است. مادران سعي مي‌كنند فرزندان خود را خوب تربيت كنند تا به وظايف خود به دقت عمل نمايند. لذا در انجام يكسري وظايف سخت‌گيري مي‌كنند. والديني كه رفتار كودك را بر اساس ضابطة خود به صورت دقيق مي‌خواهند و انعطاف‌پذيري كمتري دارند، در اين رابطه مقصرّند.

    روش‌هاي درمان وسواس
    براي درمان وسواس روش‌هاي متعددي وجود دارد كه بسياري از آنها توسط روان شناس و روان پزشك اجرا مي‌شود. مانند روش‌هاي رفتار درماني، شناخت درماني، الكترو شوك و دارو درماني(4)در مرحله كنوني شما نيازمند مراجعه به يك روان شناس باليني ماهر و متدين هستيد و در صورت تشخيص ايشان از دارو درماني (كم از روان پزشك) نيز استفاده فرماييد.
    علاوه بر اين يكسري روش‌هاي ديگري نيز وجود دارد كه از آن به «روش‌هاي خودياري» ياد مي‌شود و فرد بدون آن كه به درمان‌گر مراجعه كند، مي‌تواند آثار وسواس را در خود كاهش دهد، شما مي‌توانيد از اين روش‌ها نيز استفاده كنيد:

    اختلالات وسواسي - اجباري از ديرباز يکي از پيچيده ترين و مقاوم ترين اختلالات نوروتيک (عصبي) شناخته شده و بدون مراجعه به متخصص به آساني درمان پذير نيست. برخي اقدامات اوليه که به بهبود نسبي اين مشکل کمک مي کند، به شرح زير است:
    1. روش نيت متضاد: شخص وسواسي بايد سعي کند در ذهن، خود را با موقعيت هاي گوناگوني که از آنها مي ترسد روبه رو سازد، يعني به صورت ارادي بالاترين اشتباه يا شکست را در ذهن مجسم نمايد و به خود تلقين کند در بدترين شرايط هم اتفاق مهمي نخواهد افتاد.
    2. روش اشباع سازي: آدم وسواسي بايد افکار وسواس گونه خود را پشت سر هم برزبان آورد يا آن را روي يک صفحه کاغذ بنويسد تا غيرمنطقي بودنش به او ثابت شود.
    3. روش مواجهه: آدم وسواسي بايد به اشيايي که به نظرش آلوده مي آيد دائما دست بزند. اين روش معمولا در درمان وسواس ناشي از ترس هاي ناشناخته هم موثر است.
    4. تقويت اعتماد به نفس و توجه شديد به ارزش ها: هر قدر اعتماد به نفس بيشتر شود، اضطراب هاي ناشي از وسواس هاي فکري کاهش مي يابد.
    5. تغيير آب و هوا، محيط زندگي، محل کار: زندگي در جمع و حشر و نشر با آدم ها در فرونشاندن اضطراب هاي ناشي از وسواس فکري موثر است.

    شيوه هاي رهايي از وسواس فکري در تصميم گيري
    1 ) هنگام تصميم گيري به خود ترديد راه ندهيد. اجازه ندهيد افکار منفي بر شما مسلط شود وگرنه نمي توانيد هيچ کاري انجام بدهيد. بايد هميشه ديدي مثبت نسبت به توانايي هاي خود داشته باشيد.
    2 ) اگر از عواقب احتمالي تصميم خود هراس داشته باشيد، قادر به تصميم گيري نخواهيد بود، فکر شکست را از خود دور کنيد تا بتوانيد بر وسواس خويش غلبه کنيد.
    3 ) تا زماني که کاملا به اشتباه بودن تصميمتان پي نبرده ايد، آن را تغيير ندهيد. تا رسيدن به نتيجه نهايي حوصله به خرج دهيد هيچ کاري را نيمه کاره رها نکنيد. از اين شاخ به آن شاخ پريدن هيچ حاصلي در بر ندارد.
    4 ) اجازه ندهيد ديگران در تصميم گيري شما دخالت کنند، مگر اينکه قصد مشورت داشته باشيد، در هر حال بکوشيد تصميم نهايي را خود بگيريد.
    5 ) هيچ گاه عجولانه تصميم نگيريد. ممکن است شکست بخوريد و شکست زمينه وسواس را بيشتر مي کند، به طوري که ديگر قادر به تصميم گيري نخواهيد بود.

    6.روشهاي زجر آور
    روش‌هاي زجر آور بر اين اصل بنا شده‌اند كه هر گاه بلافاصله پس از بروز رفتار خاصي، حادثة دردناكي اتفاق بيفتد، رفتار مزبور سركوب خواهد شد. يكي از اين قبيل روش‌ها كه شما مي‌توانيد اجرا كنيد، ‌اين است كه حلقة لاستيكي نازكي دور مچ دستتان بپيچيد و هر گاه افكار وسواسي به ذهن شما آمد يا خواستيد رفتاري را به صورت وسواس انجام دهيد، حلقة لاستيكي را محكم كشيده و رها مي‌كنيد. اين عمل باعث مي‌شود كه تنبيه شويد و از افكار و رفتار وسواسي منصرف گرديد. اگر مدتي به صورت جدي اين روش را اجرا كنيد، قطعاً موثر است و مي‌تواند علائم وسواس را سركوب كند.
    7.روش حساسيت‌زدايي منظم (systematic Desensitization)
    هدف از بكارگيري اين روش تقليل اضطراب ناشي از افكار وسواسي است. در اين روش فرد سعي مي‌كند، خودش را با موقعيت‌هاي اضطراب برانگيز به صورت واقعي يا خيالي مواجه سازد. به تدريج كه با استفاده از اين روش، اضطراب آميخته با افكار وسواسي كاهش پيدا مي‌كند، ‌رفتار وسواسي هم خود به خود دچار خاموشي مي‌شود و از بين مي‌رود زيرا ديگر احتياجي به رفتار وسواسي و خصوصيات اضطراب‌زداي آن نيست.
    8.روان درماني شناختي
    روان درماني شناختي بر اساس اين فرضيه استوار است كه افكار و باورها در تعيين عواطف و رفتار فرد داراي نقش تعيين كننده است. مداخلات درماني شناختي معرّف كوشش‌هايي جهت تغيير دادن و اصلاح افكار، نظام اعتقادات و تصورات غير منطقي هستند. شما مي‌توانيد از اين روش استفاده كنيد، يعني در زمينة وسواس و آثار و پيامدهاي آن بيشتر مطالعه كنيد و ببينيد كه آيا اين رفتارهاي شما منطقي هستند و با مباني اعتقادي شما سازگاري دارند يا نه. شما مي‌توانيد خودتان را با افراد عادي مقايسه كنيد. ببينيد آنها چقدر از زندگي‌شان لذت مي‌برند و از اين جهت هيچ ناراحتي را در خود احساس نمي‌كنند.
    درمان مذهبي
    وسواس از طريق مذهب كاملاً قابل درمان است، و اين خود نوعي از درمانهاي شناختي وسواس محسوب مي‌شود. گاهي جهل و بي‌توجهي به احكام و معارف اسلامي باعث وسواس مي‌شود. آموختن اين نكته كه مثلاً شستن دست نجس با دو بار پاك مي‌شود و اضافه بر آن جزء مذهب نيست و اگر با نيت انجام شود، نوعي بدعت در مذهب است، مي‌تواند در جلوگيري از وسواس مؤثر باشد. در اين مورد شما بايد كتابهايي مانند رسالة عمليه و احكام و معارف اسلامي را مطالعه كنيد تا براي شما روشن شود كه انجام هر كاري بيش از حدّ لازم مي‌تواند مضرّ باشد. علاوه بر مطالعة كتاب و افزايش سطح دانش در زمينة احكام اسلامي، مطالعة آيات و روايات و به طور كلي ديدگاه اسلام در مورد وسواس نيز مي‌تواند بسيار مؤثر باشد.
    شيطان و وسواس
    از نظر اسلام برخي از وسواس ها برخواسته از فريب شيطان است. شيطان باعث مي‌شود در افكار و رفتار ما وسواس ايجاد كند و ما را به وسواس مبتلا سازد. 6
    امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز در روايتي وسواس را ناشي از سلطة شيطان بر انسان مي‌داند. عبدالله سنان مي‌گويد: خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودم، از شخصي ياد كردم كه در وضو و نمازش گرفتار وسواس بود، و گفتم كه او مرد عاقل و خردمندي است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: چه عقلي دارد، ‌در حالي كه اطاعت از شيطان مي‌كند؟ عرض كردم چگونه از شيطان اطاعت مي‌كند؟ فرمود: از او بپرس اين وسوسه‌اي كه عارضش مي‌شود از كجا مي‌آيد؟ در پاسخ تو خواهد گفت: ازكارهاي شيطان است(7)زيرا اگر شيطان او را وسوسه نمي‌كرد،‌ مانند ساير مردم اعمالش را انجام مي‌داد. رواياتي ديگر نيز در اين زمينه وجود دارد كه وسواس را ناشي از نفوذ شيطان دانسته و به شدت محكوم كرده است. اميد است مطالعه و توجه به آنها بتواند شما را در جلوگيري از افكار و رفتار وسواس كمك نمايد.

    توصيه به خانواده ها در مورد بيمار وسواسي
    1 ) استرس و موارد بحران وضعيت بيمار را بدتر کرده و احتمال عود را افزايش مي دهد. لذا علي رغم ايجاد مشکلات و آشفتگي در خانواده به واسطه اين بيماري در منزل سعي نمايند فضاي آرامي برقرار باشد.
    2 ) بيمار نياز به درک خود از طرف ديگران دارد لذا پايين آوردن انتظارات به طور موقت، مهربان و شکيبا بودن کمک کننده خواهد بود.
    3 ) بدانيد بيمار براي رفع اضطراب خود دست به اعمال وسواس گونه مي زند و هيچ کس به اندازه خود او از رفتارهايش متنفر نمي باشد. لذا از قضاوت و يا مسخره نمودن اعمال او حذر نمايند.
    4 ) شما درگير رفتارهاي وسواس گونه بيمار نشويد اما حد و حدود اين اعمال بايد به روشني مشخص شده و فرد وسواسي طبق همان محدوديت ها و قواعد عمل نمايد.
    5 ) به بيمار جهت ترک اعمال خود فشار وارد نياوريد.
    6 ) حرکات رفتاري که براي بيمار بسيار سخت است و قادر به انجام آن نمي باشد به صورت آهسته و در دراز مدت تغيير دهيد و هميشه تغييرات را به بيمار گوشزد نماييد.
    7 ) خشونت، تهديد به خودکشي و يا ديگرکشي را جدي بگيريد.
    8 ) بايد مواظب اعتمادبه نفس بيمار باشيد و به جاي او تصميم نگيريد ولي در تصميم گيري او را کمک نماييد.
    9 ) فعاليت هاي روزانه مثل دويدن، شنا و ورزش هاي گوناگون که باعث صرف انرژي مي شود را زياد نماييد.
    10 ) تلاش موفقيت آميز فرد براي موفقيت در برابر وسواس را مورد تشويق قرار دهيد.
    11 ) دائم رفتارها و علائم بيماري را زير نظر داشته باشيد درصورت ظهور علائم جديد و علائم عود مسئله را با درمانگر در ميان بگذاريد.

    منابع:
    1. دهخدا، لغتنامه، واژة وسواس.
    2.دادستان، پريرخ، روان شناسي مرضي تحولي از كودكي تا بزرگسالي، سمت، ج 1، ص 147.
    3. مراجعه شود به: گال اِس استكني، روشهاي درمان اختلال وسواس فكري و عملي، ترجمه حسن تورانده جاني، آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377، فصل دوم.
    4.گال اِس استكني، روشهاي درمان اختلال وسواس فكري و عملي، آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377.
    5.براي مطالعه بيشتر ر.ك: جاناتان گريسون، وسواس، ترجمه مير هوشنگ، رشد، چاپ اول، 1373، ص 31 ـ 34.
    6.اعراف/20؛ طه/120؛ ناس/1 ـ 6.
    7.حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 46.


  4. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1163
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض بهره هوشی، متغیری از فقر و فرهنگ!

    برتری در جوامع بشری همیشه با یک متر و معیار ثابت، سنجیده و محاسبه نشده است. در طول زمان توانایی جسمی و بدنی به عنوان مهم ترین عامل برتری همیشه مورد توجه بوده است. غلبه بر روح و ذهن بیشترین نمود خود را در غالب مردان دین و مذهب به نمایش گذاشته است.
    در این میان و در بیشترین مدت در طول تاریخ، قدرت فکر و ذهن و به تبع آن، عالمان و متفکران جایگاه والایی در نظام قدرت نداشته اند، اما با تغییر ذهنیت بشر و درک نقش علم و فهمیدن تاثیر مهار منابع موجود در طبیعت بر ارتقای جایگاه افراد، ملت ها و کشورها در ساختار قدرت، جایگاه مردان علم و قدرت ذهن و فکر تغییر یافت. زمانی رسید که دیگر برای بیان یک نظریه علمی کسی را در محضر کلیسا و در پیشگاه فرزند خداوند محاکمه نمی کردند. به تدریج نظریه پردازان به تفاوت بهره مردم از چیزی به نام هوش اهمیت دادند. ارزش و قیمت قدرت فکر بالا رفته بود و صاحبان این قدرت، متاعی قیمتی شده بودند. به این ترتیب اگر تا پیش از این توانایی سربازان در میدان جنگ و کسب پیروزی عامل افتخار ملت ها بود، به تدریج کسب افتخارات علمی و پیشی گرفتن در صحنه اختراعات و اکتشافات در کنار اینکه برای صاحبان قدرت ارزشمند بود، معیار افتخار و سربلندی ملت ها شد.
    «بهره هوشی» به عنوان معیاری برای سنجش توانایی فکری شناخته شده و مورد استفاده قرار می گیرد. نظریه های مربوط به هوش در طول ۱۰۰ سال اخیر تغییرات زیادی به خود دیده است. چارلز اسپیرمن (۱۹۴۵ ۱۸۶۳)، روان شناسی انگلیسی، به تشریح مفهومی پرداخته است که آن را هوش عمومی یا «عامل g » نامیده است. او پس از استفاده از روشی به نام «تحلیل عوامل» برای بررسی تعدادی از آزمون های استعداد روانی، نتیجه گیری کرد که هوش یک قابلیتِ شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمی شدن می باشد (اسپیرمن، ۱۹۰۴). لوییس تورستون (۱۹۵۵ ۱۸۸۷)، روان شناس، نظریه متفاوتی را درباره هوش ارایه کرده است. نظریه او به جای در نظر گرفتن هوش به عنوان یک قابلیت منفرد و عمومی، بر ۷ قابلیت اولیه ذهنی تمرکز دارد (تورستون ۱۹۳۸). قابلیت هایی که او تشریح کرده عبارت اند از: درک کلامی، استدلال، سرعت ادراک، توانایی عددی، سیالی واژگانی (بیان سلیس)، حافظه تداعی و تجسّم فضایی.
    هاوارد گاردنر در نظریه هوش چندگانه، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل توانایی های او نیست. نظریه او ۸ هوش مختلف را بر پایه مهارت ها و توانایی هایی که در فرهنگ های مختلف ارزش گذاری شده اند، توصیف می کند.
    این ۸ هوش عبارت اند از:
    ۱) هوش تصویری
    ۲) فضایی، هوش کلامی
    ۳) زبانی، هوش اندامی
    ۴) جنبشی، هوش منطقی
    ۵) ریاضی،
    ۶) هوش میان فردی،
    ۷) هوش موسیقیایی،
    ۸) هوش درون فردی و هوش طبیعت گرا.
    رابرت استرن برگ، روان شناس، هوش را به این صورت تعریف می کند: «فعالیت ذهنی، در جهت انطباق هدفمند با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن» (استرن برگ، ۱۹۸۵). آنچه استرن برگ «هوش موفق» نامیده از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:
    ▪ هوش تحلیلی: این مؤلفه به قابلیت های حل مسأله اشاره می کند.
    ▪ هوش مولّد: این جنبه از هوش شامل قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته و مهارت های فعلی است.
    ▪ هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره می کند.
    نگاهی اجمالی به تغییر نظریه های روان شناسان در مورد هوش نشان می دهد که کمتر از پیش، این عقیده مورد قبول است که هوش انسان با یک آزمون قابل ارزیابی و با یک عدد قابل نمایش باشد. همچنین می توان در پس این نظریه ها به این مفهوم رسید که تعیین تفاوت انسان ها در زمینه هوش امر بسیار پیچیده و مشکلی است، اما به طور طبیعی وقتی که تفاوت هوش مورد توجه قرار می گیرد، عوامل تعیین کننده در وجود این تفاوت، نکته بعدی است که بررسی خواهد شد.
    از زمانی که مندل رابطه بین لوبیاها را توضیح داد تا زمانی که واتسون و کریک مقاله ای منتشر کردند و ساختار DNA را شرح دادند، علم احساس می کرد که در حال تغییر کردن است. مثل هر زمان دیگری که نظریه جدیدی مطرح می شد، دانشمندان تلاش می کردند که جواب تمام سوالات شان را از دریچه نظریه جدید بیابند. «هوش» نیز از این امر جدا نبود. «ژن» پاسخ تمام سوالات بود. برتری طلبی نژادی یکی از تبعات این نوع نگاه بود.
    ملتی خود را به صرف داشتن پیشینه ای خاص که اکنون با نظریه وراثت و ژن توجیه می شد، مستحق برتری بر سایرین میدانست و این دیدگاه توجیه گر هر عملی برای کسب این برتری بود و سرپوشی بود برای ضعف در زمینه های فرهنگی و اخلاقی و حتی علمی اما آنچه برای باقی نظریه ها اتفاق افتاده بود، این بار هم تکرار شد.
    به تدریج معلوم شد که نمی توان جواب تمام سوالات را از ژن پرسید. «تمامیت طلبی» جای خود را به نسبی نگری داد، برای هر پدیده و بیماری چند عامل مطرح شد و معلوم شد که توجیه ویژگی های بشری به آسانی قبل نیست. «هوش» نیز تفسیر دیگری یافت.
    اثر فلین توضیح می دهد که بهره هوشی مردم دنیا نسل به نسل در حال افزایش است. «عوامل محیطی» کلمه کلیدی این اثر است. در جوامع توسعه یافته این اثر در حال متوقف شدن است، اما هنوز در جوامع در حال توسعه، هم زمان با بهبود وضع اجتماعی اقتصادی می توان به مطالعه این اثر پرداخت. نگاهی به نتایج چند مطالعه انجام شده در این زمینه به روشن شدن بحث کمک می کند. «بررسی عوامل موثر محیطی بر رشد هوش کودکان ۶ ساله شهرستان کازرون سال ۱۳۷۲» عنوان یکی از این مطالعه ها است. در این مطالعه فاکتورهای مختلف محیطی از جمله وضعیت اقتصادی اجتماعی، رتبه تولد، بعد خانواده، سواد پدر و مادر، خویشاوندی والدین، سوء تغذیه و استفاده از شیرمادر در رابطه با هوش در ۷۹۹ نفر از کودکان ۶ ساله شهرستان کازرون مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعه مشخص شد که بین فاکتورهای مورد مطالعه (وضعیت اقتصادی اجتماعی، رتبه تولد، بعد خانوار، سواد پدر و مادر، خویشاوندی والدین و سوءتغذیه) و هوش رابطه معنی دار آماری وجود دارد، به طوری که با انجام تست های مختلف نتایج یکسان به دست آمد. میانگین نمرات هوش کودکانی که به کودکستان رفته اند به طور معنی داری بیشتر از نمرات هوش کودکانی است که به کودکستان نرفته اند. همچنین میانگین نمرات هوش کودکانی که پدر و مادر آنها اهل مطالعه هستند به طور معنی داری بیشتر از میانگین نمرات هوش کودکانی است که پدر و مادر آنها اهل مطالعه نبوده اند. پژوهشگران نتیجه گرفته اند که «در جوامعی که برنامه تنظیم خانواده به طور صحیح اجرا شود و جمعیت خانواده کمتر باشد، کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه کمتر خواهد بود، دسترسی کودکان به وسایل آموزشی و فرصت فراغت والدین بیشتر وبنابراین امکان رشد هوش کودک فراهم خواهد آمد. باید بی سوادی را در سطح جامعه کاهش داد، زیرا با افزایش سطح سواد افراد بسیاری از مشکلات اجتماعی و فرهنگی رفع می گردد و می توانیم به هدف مطلوب یعنی داشتن فرزندانی با توانایی های بیشتر و در نتیجه جامعه ای پر بارتر برسیم.» در یک مطالعه بومی دیگر با عنوان «بررسی عوامل موثر در بهره هوشی کودکان هفت ساله شهر سبزوار» این نتیجه به دست آمد که بین بهره هوشی کودکان با میزان تحصیلات و شغل والدین ارتباط معنی داری وجود دارد، اما با بعد خانوار، رتبه تولد و آموزش قبل از دبستان ارتباط معنی داری وجود نداشت. بد نیست به نتایج تحقیقات انجام شده در سایر کشورها نگاهی گذرا داشته باشیم:
    ▪ دو قلوهای یک تخمکی که جدا از هم بزرگ شده باشند به نسبت دو قلوهای یک تخمکی که در یک محیط پرورش یافته باشند دارای تشابه کمتری از نظر هوشبهر (IQ) می باشند (پرومین و اسپینات، ۲۰۰۴)
    ▪ مدرسه رفتن روی هوشبهر (IQ) موثر است (چچی، ۲۰۰۱).
    ▪ کودکانی که در سه ماه تا پنج ماه اول تولدشان از شیر مادر تغذیه کرده باشند در آزمون های هوش در ۶ سالگی، امتیاز بیشتری از کودکان هم سال خود که از شیر مادر تغذیه نکرده اند، به دست می آورند (راینبرگ، ۲۰۰۸).
    ▪ در مطالعه ای که در دانشگاه آریزونا انجام شد، این نتیجه حاصل شد که بهره هوشی تحت تاثیر وراثت و عوامل محیطی هستند، اما این اثر در خانواده ها، با توجه به سطح آموزش آنها تغییر می کند. مطالعه ای در دانشگاه ساوتهمپتون به این نتیجه رسید که نوزادانی که با ترکیباتی از میوه، سبزیجات و غذاهای خانگی قرار بگیرند، از بهره هوشی کلامی بیشتر و عملکرد بهتری در حافظه در سن ۴ سالگی برخوردارند.
    نتیجه ای که می توان از این بحث گرفت چیست؟ الان مدت مدیدی است که پزشکان می دانند بیشتر صفات انسانی و بیماری ها از مدل «چند عاملی» پیروی می کنند. و می دانند که خصوصیات انسانی را نمی توان با تنها یک عامل توضیح داد، اما آنچه به نظر می رسد برای پزشکان و سیاستگذاران اهمیت به سزایی داشته باشد، این است که بدانند برای تربیت نیروی انسانی با توانایی بالای ذهنی، تلاش در چه زمینه هایی لازم و موثر است. تاکید مکرر بر این نکته اثبات نشده که بهره ایرانیان از هوش بالاست مشکلی را حل نمی کند. باید به این نکته واقف شد که میان فقر و سوءتغذیه و سطح اجتماعی اقتصادی پایین خانواده ها با بهره هوشی نسل آینده ارتباط معکوسی وجود دارد. باید دست از ادعاهای بدون مبنا برداشت، با واقعیت ها موجود جامعه روبه رو شد و دانست که پیشرفت همه جانبه اقتصادی اجتماعی است که سبب پیشرفت سطح توانایی های ذهنی ایرانیان خواهد شد. حتی اگر بهره ایرانیان از گنجینه ژنی بیش از سایر ملل باشد، فقر فرهنگی و اقتصادی عامل موثری در سرکوب افزایش برتری خیالی خواهد داشت.

  6. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #1164
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ناگفته های شادی

    شما چه قدر شادید؟ در پاسخ به این سوال، خیلی ها می گویند: «مگر شادی را هم می شود اندازه گرفت؟» پرفسور لورد لایارد، استاد اقتصاد و مؤلف کتاب «شادی و درس هایی از علم جدید» معتقد است: «وقتی از کلمه شادی استفاده می کنیم، مفهومی مانند بالا رفتن بادکنک در آسمان و یا سبکی و نشاط در ذهن مان تداعی می شود ولی امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که شادی را هم می شود اندازه گرفت و برای اینکه بتوانیم درباره اش دقیق تر حرف بزنیم، باید میزان شادی مان را بسنجیم!» چرا و چگونه اش را در «موضوع ویژه» این هفته بخوانید.
    ● فیلم خنده دار ببینید
    آیا می دانستید تماشای فیلم های کمدی به دلیل کمک به روان شدن جریان خون برای قلب تان مفید است؟! هنگام تماشای فیلم های کمدی به دنبال خنده و اثر آن یعنی عریض شدن شریان ها، جریان خون روان تر می شود و در مقابل، فیلم های پراسترس و پرهیجان باعث تنگ شدن شریان ها می گردند. البته این به هیچ وجه به آن معنا نیست که فیلم های غم انگیز یا پراسترس، تاثیر زیان آور درازمدتی روی قلب و جریان خون داشته باشند. اما آنچه مورد تاکید و تایید است، تماشای فیلم های کمدی و خنده ناشی از آنها، افزایش ضربان قلب، اکسیژن گیری بیشتر مغز و آرامش جسمی و روحی است.
    ● تقلید خنده از فیلم خنده دار
    بررسی فیلم های کمدی از زاویه دیگر نیز، باز به آثار مفید و مطلوب آن بر روح و روان، صحه خواهد گذاشت: انسان ها اصولا موجودات مقلدی هستند و از حالات افراد دیگر تاثیر می پذیرند پس وقتی بازیگرانی لبخند به لب دارند یا حرکات شادی بخشی انجام می دهند و به طور کلی شوخ طبعی و طنز بیشتری در رفتار و گفتار ایشان دیده می شود، به طور ناخودآگاه تاثیر مطلوبی نیز بر تماشاچی خواهند گذاشت.
    ● چند پیشنهاد ایرانی
    در سینمای ما تعداد فیلم های کمدی که توجه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کرده باشد، کم نیست. از بین فیلم های کمدی دهه ۸۰ می توان به آثاری مثل مهمان مامان، مارمولک، آتش بس، نان، عشق و موتورهزار، مکس، ازدواج به سبک ایرانی، بی پولی و دایره زنگی اشاره کرد. در این میان می توان به تعدادی از فیلم های کمدی در خور توجه سال های قبل تر اشاره کرد که با کمدی های مبتذل فاصله زیادی داشته و در جذب مخاطب و گیشه موفق بوده اند. مومیایی ۳، مرد عوضی، اجاره نشین ها، روزفرشته، ناصرالدین شاه اکتور سینما، دیگه چه خبر، همسر و کلاه قرمزی و پسرخاله از آن جمله اند.
    ● چند فیلم خارجی
    و در پایان معرفی چند کمدی خارجی نیز خالی از لطف نیست: چندگانه دزدان دریایی کارائیب، تصورش کن، مامامیا، تعطیلات آقای بین، تقریبا مجموعه فیلم های جیم کری(خنگ و خنگ تر؛ مردی روی ماه، مرد بله گو، ماسک، دروغگو دروغگو)، فارست گامپ، ملاقات با والدین، مادر شوهر هیولا و...
    ● البته در کنار تمام این فیلم ها، انیمیشن های جذاب و سرگرم کننده ای چون کمپانی هیولاها، شنل قرمزی ۲۰۰۰، رییس مزرعه، فصل شکار و گارفیلد و... روحیه بخش و بسیار نشاط آفرین اند. یادمان نرود: «چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان.»
    ● سنجش شادی
    امروزه دانشمندان علوم اجتماعی با سبکی ساده و از طریق پرسش نامه هایی، شادی را می سنجند. آنها با این سوال ساده شروع می کنند: «چگونه احساس شادی می کنید؟» این روش با بحث و اختلاف نظر همراه است چون آنچه که طبق گفته یک فرد باعث شادی او می شود ممکن است طوری باشد که بخواهد خود را با دوستان و سایرین تطابق دهد و حس واقعی او نباشد. اکثر مردم معتقدند که به طور نسبی و در حد متوسط خوشحال اند. پرفسور اد دینر، روان شناس ارشد آمریکایی از دانشگاه ایلی نویز معتقد است: «برای سنجش شادی فرمولی وجود دارد که علم شادی بر آن اساس و با یک ایده ساده که مستقیم به اصل مطلب می رود قابل بررسی است: شاید کمی احمقانه به نظر برسد اما ما از مردم می پرسیم چه قدر شاد هستید: یک از هفت یا یک از ده؟ و نکته جالب اینجاست که همین سوال ساده پاسخ هایی واقعی به همراه دارد که معتبر است. این پاسخ ها ایده آل و بدون نقص نیست اما اعتبار دارد و مردم وقتی پاسخ سوال ما را می دهند تمام انواع مسایل واقعی زندگی شان را در نظر گرفته و جواب آنها تلفیقی از تمام احساسات واقعی و قلبی آنهاست.»
    ● ثبت و ضبط شادی
    نوع دیگری از سنجش شادی وجود دارد که سطوح شادی مردم را در سراسر روز و همه جا ثبت می کند. در این روش، نوعی زمان سنج اکولوژیک ارزیابی کننده وجود دارد که از کامپیوترهای دستی استفاده می کند. فرد موردنظر، این کامپیوتر دستی را تمام روز با خود حمل می کند و وقتی از او سوال می شود، دستگاه سیگنال می زند تا توجه او جلب شود و بعد یک سری پرسشنامه برایش طرح می شود. پرفسور دینر معتقد است این سنجش ها هنوز کامل نیست اما فکر می کنیم در بسیاری روش ها به خوبی سنجش هایی است که اکولوژیست ها مورد استفاده قرار می دهند. این ادعای پرفسور دینر قابل توجه است. اگر بتوان با یک سوال ساده از مردم، شادی آنها را به خوبی روشی که اقتصاد دان ها با آن، میزان رشد فقر را می سنجند، بررسی کرد؛ این موضوع بسیار قابل توجه و بررسی است و اگر این ارزیابی واقعا درست باشد، دولت ها می توانند بر آن اساس قضاوت کنند که چه قدر موجبات شادی مردم شان را فراهم کرده اند. به عنوان مثال یکی از مشاوران نخست وزیر انگلستان اعلام کرده است که طی ۱۰ سال آینده، دولت انگلیس مورد سنجش قرار می گیرد که چه قدر مردم خود را شاد کرده است.
    ● چرا خوشحال نیستم
    طبیعی است موارد بسیاری را در زندگی تجربه می کنیم که باعث ناراحتی طولانی مدت می شود. پرفسور دینر دو واقعه کلیدی را شناسایی کرده که می تواند چنین اثرات طولانی مدتی داشته باشد. بعد از، از دست دادن همسر، چند سال طول می کشد تا احساس خشنودی قبلی به فرد بازگردد. از دست دادن شغل هم فرد را تا چند سال از نظر روحی به عقب می راند. اما به این موضوع مهم هم توجه کنید: اگر بداخلاق متولد شده باشید، همیشه بداخلاق می مانید؟ این موضوع موردی است که بحث و اختلاف نظر فراوانی را در بین روان شناسان مطرح کرده است. طبق نظر پرفسور روان شناس، مارتین سلیگمن از دانشگاه پنسیلوانیا، امکان افزایش میزان بیولوژیک شادی تا حدی وجود دارد به شرط آنکه روی آن کار شود.
    طبق نظر او بهترین کاری که می توان برای احساسات مثبت انجام داد این است که از آدم ها بخواهیم فراتر از میزان خلق و خویی که به طور ذاتی دارند حرکت کنند. به این ترتیب اگر چه آدم های ذاتا بداخلاق را نمی توان همیشه خوشحال دید اما اگر روی آنها کار کنند بین ۱۰ تا ۱۵ درصد افزایش خشنودی در آنها دیده خواهد شد.
    ● رابطه پول و شادی
    محققان حوزه شادی، رضایت از زندگی را در افراد برای مدت چند دهه بررسی کرده اند. با وجود افزایش گسترده ثروت و درآمد در ۵۰ سال گذشته، سطح شادی آدم ها همراه با این بهبود وضع مالی، بهتر نشده است و روندی افزایشی در آن دیده نمی شود. پرفسور دانیل کاهنمن از دانشگاه پرینستون معتقد است استاندارد زندگی به طور قابل توجهی افزایش پیدا کرده است اما شادی اصلا بیشتر نشده و حتی در بعضی موارد کمی سیر نزولی هم داشته است. در حال حاضر شواهد بی شماری وجود دارد که نشان می دهد ثروتمندتر بودن ما را شادتر نمی کند. تحقیق مورد نظر این موضوع را هم مطرح می کند که انتظار می رود در کشورهای ثروتمندتر، تمایل به شادی بیشتر باشد اما وقتی افراد خانه، غذا و لباس کافی و ایده آل داشته باشند دیگر پول اضافی نمی تواند باعث شادی بیشتر افراد شود. به نظر می رسد ثروت در سطحی که ذکر شد در حالی بی تاثیر می شود که متوسط درآمد افراد در کشورهای مورد نظر حدود ۱۰ هزار دلار در سال باشد. دانشمندان فکر می کنند دلیل اینکه چرا به رغم پول اضافی و امکانات مادی باز هم این آدم ها احساس شادی نمی کنند را می دانند:
    اول اینکه بشر به لذت و خشنودی عادت می کند، معمولا ما آدم ها به دنبال چیزهایی هستیم که به ما لذت ناگهانی بدهند چه این مورد یک تکه شکلات باشد چه خرید اتومبیلی تازه. اما این لذت و خشنودی به سرعت از بین می رود. دوم اینکه ما آدم ها دوست داریم زندگی مان نسبت به سایرین مقایسه و قضاوت شود. به همین دلیل دایم در مقام نظارت و مقایسه زندگی خود با دیگران هستیم و شادی خودمان را در مقابل بدبختی سایرین مقایسه می کنیم. افرادی که ثروتمندترند وقتی خودشان را با افراد بی پول مقایسه می کنند احساس می کنند شادترند چون وضع شان از آنها بهتر است اما وقتی با افراد هم سطح خود و یا بالاتر از خود مقایسه می شوند احساس خوشحالی نکرده و فکر می کنند باز هم باید برای شادتر شدن پولدارتر شوند! و البته باز هم افراد پولدارتر هستند و ماجرا ادامه دارد که نتیجه آن ناپایداری شادی است. اما یک خبر خوب این است که ما می توانیم میزان مقایسه خود با دیگران و اینکه خود را با چه کسانی مقایسه کنیم را انتخاب کرده و اوضاع را تحت کنترل بگیریم و محققان معتقدند آدم ها در مورد مسایلی پرمعنا مثل دوستی و اهداف متعالی زندگی، با سرعت کمتری تطابق پیدا می کنند و شادی ناشی از این جور مسایل پایدارتر است.
    ● کلیدهای شادمانی
    طبق نظر پرفسور دینر، یک کلید طلایی برای شادی وجود ندارد بلکه مجموعه ای از موارد برای شاد بودن ضروری و حیاتی است. اول اینکه خانواده و دوستان در این موضوع بسیار ضروری هستند. هر چه ارتباطات آدم ها گسترده تر و عمیق تر باشد احتمال شادی بالاتر می رود. حتی این مساله هم مطرح شده است که دوستی می تواند میکروب ها را از انسان دور کند. مغز ما آدم ها بسیاری از مکانیسم ها را در بدن کنترل می کند که این مکانیسم ها مسوول ابتلا به بیماری هستند. درست همان طور که استرس باعث شروع بیماری ها می شود، این تفکر وجود دارد که دوستی و شادی اثرات حفاظتی دارد. طبق بررسی ها و تحقیقاتی که در مورد شادی انجام شده است دوستی تاثیر بسیار بزرگ تری روی میزان متوسط شادی دارد و این تاثیر نسبت به تاثیر درآمد و وضعیت مالی فرد، روی شادی بسیار بیشتر است.
    پرفسور اوسفالد، اقتصاددان دانشگاه وارویک فرمولی دارد که می گوید با چه قدر پول اضافی می توان دوستان را از دست داد! طبق فرمول او، با ۵۰ هزار پوند درآمد سالانه می توان با دوستان خداحافظی کرد! به نظر می رسد ازدواج هم عامل بسیار مهمی باشد. طبق تحقیقات او، ازدواج حدود ۷ سال به عمر مردان و ۴ سال به عمر زنان اضافه می کند. دومین مورد حیاتی، داشتن زندگی بامعناست؛ یعنی باور به چیزی بزرگ تر از خود که ریشه در مذهب، مسایل معنوی و فلسفه زندگی دارد. سومین مورد، داشتن اهدافی است که ریشه در ارزش های طولانی مدت آدم ها داشته باشد و به خاطر آنها در زندگی تلاش کنیم که البته همین اهداف هم باید برای افراد، لذت بخش باشند.با تمام این توضیحات، همچنان مهم ترین عامل مولد شادی، داشتن ارتباطات اجتماعی است. افرادی که رضایت بیشتری از زندگی خود دارند خانواده ای حامی و دوستانی نزدیک دارند. عامل دیگری که رضایت از زندگی را به همراه دارد شغل و تحصیلات و داشتن نقشی مهم (مثل بزرگ خانواده بودن و یا مشاور اصلی خانواده بودن) است. وقتی فردی از شغل اش لذت می برد و آن را بامعنا و مهم می داند متعاقب آن، رضایت او از زندگی بیشتر می شود. وقتی اوضاع شغلی نامناسب می شود، قدرت فرد کاهش پیدا کرده و رضایت و شادی او هم کمتر می شود. داشتن اهدافی مهم در زندگی فرد را به سمت ارزش ها حرکت می دهد و وقتی در راه اهداف اش پیشرفت می کند خوشحالی او افزایش پیدا می کند. افرادی که از درون ناراحت و ناخشنود هستند باید به خودشان برگردند و طرز فکر و دیدگاهی مثبت به زندگی و دنیا پیدا کنند.
    ● قدرت شادی
    به نظر می رسد شادی قدرتی جادویی و معجزه آسا داشته باشد. علم بر این باور است که شادی باعث افزایش طول عمر، ارتقای سلامت، افزایش قابلیت های روانی و بهبود عملکرد آدم ها می شود که البته هنوز این موارد کاملا اثبات نشده اند. این نتایج براین اساس به دست آمده که دانشمندان، شادی مردم را با هم مقایسه می کنند و سایر عوامل مثل سن، جنسیت، وضعیت تأهل، مذهب، سلامتی، درآمد، اشتغال و بی کاری را هم در این بررسی در نظر می گیرند. ارزیابی ها پشت سر هم انجام می شوند و گروهی عظیم از مردم در نظر گرفته می شوند تا ارتباطاتی از نظر آماری معنی دار بین شادی و سایر عوامل مشخص شود و این بررسی ها بارها تکرار می شوند. در حال حاضر دانشمندان نمی توانند رابطه علت و معلولی واضحی را اثبات کنند. مثلا با قاطعیت بگویند مردم چون شاد هستند پس سالم اند و یا چون از سلامت برخوردارند شاد هستند. با این وجود روان شناسان این قابلیت را دارند که بعضی ارتباطات بسیار قوی را شناسایی کرده و تشخیص دهند. طبق نظر پرفسور دینر، مدارک و شواهد نشان می دهد افراد شاد نسبت به افراد افسرده از طول عمر بالاتری برخوردارند. حتی پرفسور تاکید می کند در یک مطالعه، این اختلاف بین شادترین گروه و ناشادترین آنها ۹ سال بوده است که این تاثیر بسیار عظیم است. با توجه به اینکه استعمال دخانیات حدود ۳ سال از عمر را کم می کند و اگر فرد کاملا سیگاری باشد تا ۶ سال عمرش کم می شود پس اگر شادی ۹ سال به طول عمر اضافه می کند تاثیری بسیار مهم و قابل توجه است.
    ● نمره شادی شما چند است
    تست زیر تستی است که توسط میشل آرگلی در سال ۲۰۰۱ به سفارش موسسه پرسشنامه خوشبختی آکسفورد تهیه شده است. تعداد تست های روان شناسانه ای که میزان خوشبختی و شادی انسان ها را تخمین می زنند کم نیستند. سوالات برخی از آنها به همین سادگی است که از خود شما می پرسند «آیا خوشبخت اید؟» برخی نیز به کمک سوالات پیچیده تر که شاید ربطی هم به موضوع نداشته باشد میزان شادی شما را اندازه می گیرد. تست زیر از ۲ جنبه بسیار جالب است: جنبه اول آنکه به مدت ۶ سال روی داوطلبان گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و از نظر علمی تایید شده است، جنبه دوم آنکه خوشبختی را به عنوان مساله ای ثابت و بادوام توصیف می کند نه یک احساس زودگذر. اگر می خواهید واقعا بدانید خوشبخت هستید یا خیر، توصیه می کنیم به مدت ۶ ماه هر ماه یک بار این تست را حل کنید.
    ۱) من بی نهایت خوشبخت هستم.
    ۲) حس می کنم آینده مملو از امید و آرزو است.
    ۳) از تمام زندگی ام کاملا راضی ام.
    ۴) حس می کنم جوانب گوناگون زندگی را تحت کنترل دارم.
    ۵) گمان می کنم زندگی پر از پاداش است.
    ۶) از آنچه هستم احساس غرور می کنم.
    ۷) همیشه پاقدم خوبی دارم.
    ۸) زندگی را دوست دارم.
    ۹) جذب افراد مختلف می شوم و به دوستی با آنان علاقه دارم.
    ۱۰) خیلی راحت و آسان تصمیم می گیرم.
    ۱۱) حس می کنم توانایی هر کاری را دارم.
    ۱۲) همیشه با حس خوب از خواب برمی خیزم.
    ۱۳) حس می کنم انرژی من تمام ناشدنی است.
    ۱۴) کائنات همیشه بهترین ها را به من هدیه می دهند.
    ۱۵) حس می کنم در بالاترین نقطه دنیا قرار دارم.
    ۱۶) از نظر روحی بسیار خوب و هوشیار هستم.
    ۱۷) همه را دوست دارم.
    ۱۸) حس می کنم گذشته خوب و خوشبختی داشته ام.
    ۱۹) همیشه حتی در شرایط سخت حس شادی دارم.
    ۲۰) همیشه هر آنچه خواسته ام را انجام داده ام.
    ۲۱) از بودن با دیگران لذت می برم.
    ۲۲) همیشه در خوشحالی دیگران نقشی داشته ام.
    ۲۳) زندگی من هدف دار و معنی دار است.
    ۲۴) انسان متعهدی هستم.
    ۲۵) گمان می کنم دنیا جای خوبی است.
    ۲۶) همیشه می خندم.
    ۲۷) انسان جذاب و دلپذیری هستم.
    ۲۸) همه چیز برای من جذاب و سرگرم کننده است.
    ● تفسیر آزمون
    بعد از اتمام تست نگاهی به جواب های خود بیندازید. اگر بیشتر گزینه الف و ب را انتخاب کرده اید یعنی خیلی از زندگی خود لذت نمی برید و چندان شاد نیستید. انتخاب گزینه های د و هـ یعنی به اندازه کافی شاد هستید، پس در همین حالت باقی بمانید. اما اگر اکثرا گزینه ج را انتخاب کرده اید یعنی شما قابلیت شاد بودن را دارید، تنها لازم است کمی بیشتر تلاش کنید و نگاه تان به زندگی مثبت تر باشد. فراموش نکنید برخی مسایل در شاد بودن ما تاثیر می گذارند. یکی از آنها روابط اجتماعی ماست. افرادی که روابط اجتماعی خوبی برقرار می کنند معمولا همیشه از حمایت خانواده و دوستان برخوردار می شوند. عامل بعدی کار یا تحصیل است. مهم و کاربردی بودن کار یا رشته تحصیلی شما در میزان رضایت از زندگی تاثیر می گذارد. فاکتور سوم شخصیت خود آدم هاست. داشتن حس اعتماد به نفس، اعتقاد به معنویات، هوش، جذابیت و حتی نوع لذایذی که می پسندیم در میزان شادی ما تاثیر می گذارند. تحقیقات نشان می دهد هیچ یک از ما به اندازه ای که دوست داریم شاد باشیم، شاد نیستیم. بعد از اتمام تست نگاهی بیندازید تا ببینید کجای کار می لنگد. اصلاح همان مساله می تواند شما را شادتر و خوشبخت تر کند.
    ● طرز نمره دهی
    کافی است بین اعداد ۱ تا ۵ برحسب حسی که دارید یکی را انتخاب کنید: عدد ۱ یعنی کاملا منفی و عدد ۵ یعنی کاملا مثبت. عدد ۲ کمی حس منفی پایین تری دارد. عدد ۳ تقریبا میانه و بی طرف است و عدد ۴ کمی مثبت است. سؤال ها را بخوانید!

  8. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1165
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض رفتارهایی که رئیس شما را آزار میدهد!

    حقیقت این است که وقتی وارد دنیای حرفه ای می شوید، بعضی عادات شخصی خودتان را هم وارد کار می کنید که ممکن است خوشایند رئیستان باشد یا نباشد و شما دیدگاه درستی درمورد تفاوت آن ندارید.
    تازه به این محل کار آمده اید و می خواهید تاثیری مثبت روی رئیستان بگذارید. این خیلی خوب است اما کافی نیست.
    حقیقت این است که وقتی وارد دنیای حرفه ای می شوید، بعضی عادات شخصی خودتان را هم وارد کار می کنید که ممکن است خوشایند رئیستان باشد یا نباشد و این احتمال وجود دارد که شما دیدگاه درستی درمورد تفاوت آن نداشته باشید.
    محیط شرکت طبق روال از قبل مقرر شده و ثابت عمل می کند و برای کارکرد خوب و بهره ور، بر الگوها، سیستم ها، چرخه ها، و پروسه های مختلف متکی است. چنین جوی، رفتارهای مختلفی در هر فرد ایجاد می کند، واقعیتی که فراموش کردن آن خیلی آسانتر از به خاطر داشتن آن است. همینطور که سعی می کنید جای پایتان را در شرکت محکم کنید، عاقلانه است که به خاطر داشته باشید که ایجاد عادت های خوب نیاز به تلاش بسیار دارد؛ درحالیکه عادت های بد خیلی سریع در انسان رشد می کند.
    پس قبل از اینکه این عادت ها در شما ریشه بدواند، بهتر است با انواع مختلف عادت های بدی که کارفرما و رئیس از آنها متنفر است آشنا شده و از پرورش یافتن آنها جلوگیری کنید.
    ● رئیس متنفر است وقتی......
    ▪ در کارتان انگیزه نشان نمی دهید
    هیچ رئیسی دوست ندارد مجبور باشد مدام به شما بگوید که چه باید بکنید و چه نکنید. اینکار علاوه بر اینکه وقت گیر و خسته کننده است، اعتماد و اطمینان او را به توانایی هایتان از بین می برد. این رفتار نشانه تنبلی است و رئیس ها از آن متنفرند.
    نباید اینقدر صبر کنید تا رئیس به شما بگوید چه باید بکنید، مخصوصاً در ساعت استراحت شرکت. وقتی رئیس ببیند در ساعت استراحت به جای گشت و گذار بی خود در اینترنت، با ابتکار یک قفسه از فایل ها را به ترتیب الفبا می چینید، مطمئناً نظرش درمورد شما عوض می شود.
    وقتی خودتان را فردی بی انگیزه نشان دهید، ناخودآگاه رئیستان نظری منفی به شما پیدا می کند. رئیستان احتمالاً خیلی در کارش سرمایه گذاری کرده است، به همین خاطر چیزی که خیلی او را ناراحت می کند این است که شما به کارتان بی علاقه و بی انگیزه باشید.
    ● در کارتان بیش از حد انگیزه نشان می دهید
    از طرف دیگر باید مراقب باشید که بیش از حد هم انگیزه نشان ندهید. مهم نیست که این انگیزه زیاد از جاه طلبی شما باشد یا انرژی زیادتان یا حتی میل به خوشنود کردن. این هم یکی از رفتارهایی است که رئیس زیاد از آن خوشش نمی آید.
    مراقب باشید کارهایی که به شما محول می شود را بیش از حد و افراطی انجام ندهید. واقعاً نیازی به این کار نیست. وقتی می خواهید این احساس را ایجاد کنید که فردی سخت کوش و خلاق هستید، ممکن است دیگران تصور کنند بی کفایت هستید: چه لزومی دارد به جای اینکه وقتتان را صرف اضافه کردن رنگ و نمودار به تکالیف تحقیقیتان بکنید، چرا آنرا صرف انجام کارهای دیگر نمی کنید؟
    خطر دیگر نشان دادن انگیزه زیاد این است که نسبت به ساختار درجه بندی بی حرمتی کنید. وقتی بالاتر و پایینتر از حد وظایفتان پیش بروید، این احتمال وجود دارد که این وسط پا روی دم شیر هم بگذارید.
    ● بهانه گیری می کنید
    این یکی از آزاردهنده ترین رفتارهایی است که رئیس از آن متنفر است. اگر برای او بهانه بیاورید، به این معنی است که از وظیفه ای چشم پوشی کرده اید و با این بهانه ها می خواهید از این غفلت و اهمال کاری، دفاع کنید.
    "من نتوانستم فلان کار را انجام بدهم چون در راه پنچر شدم و وقتی به خانه رسیدم دیگر خیلی دیر شده بود."
    این گفته چه درست باشد و چه غلط، چیزی که رئیستان می شنود این است: "تقصیر من نبوده، پنچر شدن ماشین باعث شد نتوانم کارم را انجام دهم." چیزی که برای رئیستان مهم است این است که کار را انجام نداده اید، همین.
    سرانجام باید تفاوت بین بهانه و توجیه را بدانید. اولی دنبال معاف کردن خود از تقصیر است، اما دومی به دنبال روشن کردن ابهام است. جزئیات غیرلازم که به بهانه بال و پر می دهد فقط ابهام بیشتری ایجاد می کند؛ نکته اصلی را اشتباه شما بوده، عنوان نمی کند. وقتی اشتباهتان را عنوان کنید، با فهمیدن و قدم گذاشتن برای اصلاح آن، تنها چیزی است که برای رئیستان مهم است.
    و آخر اینکه، باید درمقابل پروبال دادن به بهانه هایتان مقاومت کنید. ممکن است راه حلی برای خلاص کردن خود از گیرودار این بهانه ها را می تراشید، اما با اینکار مشکلات دیگری برای خودتان درست می کنید.
    ● شکوه و شکایت می کنید
    گله و زاری و آه و ناله مترادف هایی منطقی برای شکایت کردن است و هیچ کس، به ویژه رئیستان، علاقه ای به شنیدن اینها ندارد. این هم یکی از رفتارها و عادت هایی است که رئیس از آنها متنفر است.
    فقط به این خاطر که رئیستان هم در همانجا کار می کند و پول بیشتری در می آورد، به این معنا نیست که در بعضی جوانب کار، مثل شب دیرماندن سر کار، از شما کمتر زحمت می کشد. او هم برای خود زندگی دارد و می داند که چه موقعیت هایی در اداره بدون تذکر شما، خوشایند نیست. باید تا می توانید از به زبان آوردن این قبیل عبارات خودداری کنید: "اَه خیلی سخت است" یا "من یه ساعت پیش با کسی قرار داشتم باید می رفتم."
    قبل از اینکه دهانتان را باز کنید، باید فرق بین شکایت و انتقاد را بدانید. شکایت خیلی شخصی است و همه می توانند شکایت کنند. انتقاد نیازمند تلاش است چون باید سازنده باشد، یعنی قصد اصلاح چیزی را داشته باشد. اگر حرفی که می خواهید به زبان بیاورید، راه حلی را ارائه نمی دهد، اگر پیش پاافتاده و معمولی باشد حتی نمی تواند از یک راه حل دفاع کند. پس اینطور حرف ها را برای وقتی نگه دارید که خانه هستید نه محل کار.
    ● زیاد سوال می پرسید
    به طور طبیعی سوال کردن چیز بدی نیست، مخصوصاً وقتی بخواهید قبل از انجام کاری که به شما محول شده، ابهامات خود را برطرف کنید. درواقع باید همه را به سوال کردن ترغیب کرد. اما سوال کردن بیش از حد، به ویژه سوالات احمقانه، رفتار و عادتی است که رئیس از آن متنفر است و ممکن است باعث عصبانی کردن او شود.
    اینکار باعث هدر دادن وقت رئیس و نشانه بی کفایتی و بی عرضگی شما است. همچنین هوش و ذکاوت شما را هم زیر سوال می برد. اینکار باعث می شود مدیر قبل از محول کردن کاری به شما به خاطر بیاورد که بار قبل به یک نفر نیاز داشتید که دست شما را بگیرد و به شما بگوید چه بکنید و چه نکنید.
    خط آخر اینکه رئیس ها معمولاً به کارمندانی ارزش می گذارند که آنقدر کاردان و چاره ساز باشند که بتوانند پاسخ این گونه سوالها را خودشان پیدا کنند.
    ● عادت های بد را کنار بگذارید
    بدون استثناء یک اصل در همه این عادت ها جاری است و آن اولین دلیلی است که باعث می شود رئیس از آنها متنفر باشد: همه این عادت ها به طریق زمان و مکانی از رئیس را اشغال می کنند که در مالکیت شما نیست. با تلف کردن وقت او، او را از کار دیگرش انداخته اید و او احتمالاً همیشه دلیل آن را به خاطر خواهد داشت.
    ممکن است ببینید که برخی افراد، حتی باتجربه ترین افراد اداره، عادت ها و رفتارهایی که رئیس ها از آن متنفرند را ادامه می دهند. تعجب نکنید اگر دیدید همین افراد هستند که مدام از سقف شیشه ای شرکت شکایت می کنند، نمی توانند دیگران را به کاری ترغیب و تشویق کنند و به ندرت ترفیع می گیرند.

  10. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1166
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    شخصیتهای ناموفق چه ویژگیهایی دارند؟

    هر انسانی به لحاظ شخصیتی ویژگی هایی دارد که با شناخت دقیق آن می تواند موفق تر از پیش زندگی کند، چون علاوه بر این که افراد به نکات مثبت شخصیت خود پی می برد، درصدد تقویت آن بر می آید، نقاط ضعف شخصیتی خویش را نیز شناخته و برای رفع آن تلاش می کنند. در چنین شرایطی افراد می توانند در خود تحول به وجود آورده، آن را به فرزندانشان نیز منتقل کنند.
    برخی از والدین به خصوص مادران همیشه به این مسأله فکر می کنند که چرا فرزندانشان موفق نیستند، در حالی که تمام امکانات رفاهی و تحصیلی را برای آنان فراهم کرده اند. وقتی از آن ها سؤال می شود که فرزندتان چه نوع شخصیتی دارد، پاسخ می دهند که سر به هوا یا خجالتی است، مؤدب یا بی تفاوت است و... .
    البته گاهی آن ها از فرزندانی با سن بالای ۲۵ سالصحبت می کنند!
    اما به راستی چرا بعضی ها در زندگی موفق نمی شوند؟ این سؤالی است که سال ها ذهن محققان را به خود مشغول کرده است. البته آن ها به پاسخ هایی نیز دست یافته اند که بد نیست شما هم به عنوان مادر یا همسر برخی از این پاسخ ها را بدانید.
    آن ها طی مطالعاتی که در زمینه رفتار انسان انجام داده اند به سه نوع شخصیت «ناموفق» برخورد کرده اند که به رغم تلاش فراوان کمتر به هدف خود رسیده اند. ما در این مقاله شما را با مشخصات این سه تیپ شخصیتی بیشتر آشنا می کنیم.


    ● شخصیت خیالپرداز
    خیالپردازان در سرزمین «آرزو» و «هرگز» زندگی می کنند. آن ها به خود می گویند «من هم یک روزی...». این گونه افراد تمام وجودشان نظر و ایده است. اما دریغ از ذره ای تلاش برای رسیدن به این نظرها، آن ها همیشه حرف می زنند و بهترین راه حل ها را در نظر می پرورانند، اما هرگز به هیچ کدام عمل نمی کنند چون اصولاً آستین همت بالا نمی زنند.
    اغلب شخصیت های خیالپرداز افرادی باهوش هستند که در دوران کودکی و نوجوانی مسؤولیت لازم از سوی والدین به آن ها داده نشده است و یا از رسیدن به خواسته های طبیعی شان محروم مانده اند. آن ها همچنین دارای والدینی هستند که وعده های فراوانی به فرزندان خود می دهند بدون آن که به آن عمل کنند.
    این گونه افراد به تدریج از دنیای واقعی جدا می شوند و نسبت به جریانات و حوادث اطراف خود اهمیت نمی دهند، در نتیجه چون در خیال خود انسان های موفقی هستند، در دنیای بیرونی یا واقعی برای کسب موفقیت تلاش جدی نمی کنند و چه بسا که موفقیت های مناسبی را هم با همین سهل انگاری از دست می دهند.

    ● شخصیت مضطرب
    این گروه پیشرفت بسیار کمی در زندگی خود دارند، زیرا همیشه نگرانند و دوست دارند همه چیز بدون دردسر پیش برود. تنها به امروز فکر می کنند و کمتر پیش می آید برنامه ای برای فردا داشته باشند یا از گذشته پند بگیرند.
    این افراد اغلب با وانمود کردن به کسب موفقیت یا پیشرفت، ترس خود را از آینده پنهان می کنند. ترس، بزرگترین عامل سازنده شخصیت های مضطرب است. به عنوان مثال والدینی که فرزندشان را به دلایل گوناگون از چیزهای مختلف می ترسانند با این رفتار، شخصیت مضطرب را در فرزندشان پرورش می دهند.
    مسؤولیت ندادن به فرزند از ترس این که مبادا کار را خراب کند، ترساندن وی از تاریکی، دکتر، آمپول و حتی ترساندن فرزند از پدر (به عنوان عامل قدرت) از عوامل مهم شکل گیری شخصیت مضطرب در فرد است. ترساندن بچه ها از پدر به آن ها می آموزد که از عامل قدرت و آدم های قدرتمند دوری کنند و ترساندشان از تاریکی به آن ها یاد می دهد که از ناشناخته ها بترسند و قدم در راهی نگذارند که نمی شناسند. اینان در بزرگسالی افرادی می شوند که دوست دارند هفته ای بی دردسر را پشت سر بگذارند و زودتر به آخر هفته برسند. آن ها در هنگام وقوع حوادث و اتفاقات به جای آن که به راه حل فکر کنند، می گویند: “خدا را شکر که از این بدتر نشد.“
    مسؤولیت دادن به فرزندان عاملی است که آنان را شجاع، رقابت جو، کارآمد و متکی به خود بار می آورد، زیرا آن ها در حین انجام مسؤولیت بر ترس ها و ضعف ها غلبه می کنند و خلاقیتشان رشد می یابد.

    ● شخصیت قربانی
    این گروه افرادی هستند که ذهنشان با سوابق گذشته و چیزهای کنترل ناپذیر اشغال شده است. این عده خود را بدون یار و یاور می دانند و کسانی هستند که مرتباً خود را با هر شرایطی وفق می دهند و از عزت نفس بسیار کمی برخوردارند.
    دارندگان این نوع شخصیت اغلب خانواده خود را سرزنش می کنند و در حرف هایشان می گویند که پدر و مادر خوبی نداشته اند تا از راهنمایی های آنان بهره مند شوند. وقتی بیشتر ریشه یابی کنیم، پی می بریم که به آن ها در کودکی ارزش داده نشده و معمولاً با جملات منفی با آن ها گفت و گو شده است، بنابراین آن ها نیز یاد گرفته اند که با جملات منفی با خود صحبت کنند. (منظور از صحبت با خود، همان حالت درونی است که در طول روز احساس می کنیم و بر طبق آن درباره کارهای روزانه خود به تصمیم گیری می رسیم)
    شخصیت های قربانی، تصمیم گیری های مناسبی ندارند، چون همیشه کلماتی مانند «نتوانستن» و «نشدن» را تداعی می کنند. زیرا کودک در سنین پایین هر چه رفتار و کلمات آموخته شده را تکرار کند و در روابط اجتماعی به کار برد امکان این که آن را به بزرگسالی خود منتقل کند، بیش تر می شود.بنابراین، با توجه به این که والدین اولین معلم کودک هستند، نقشی اساسی و ماندگار در ساختن انسان هایی ناموفق دارند، به همین دلیل اگر به طوری جدی در پی یافتن راه های جدید جهت ارتباطات سالم و محبت آمیز در خانواده باشند، از بسیاری اختلافات زناشویی و عدم درک متقابل خود با همسر و فرزندانشان پیشگیری خواهند کرد و کانون خانواده مستحکم تر، آرامش بخش تر و دلپذیرتر می شود

  12. #1167
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    2

    پيش فرض

    ممنون از مطلب قشنگتون

  13. این کاربر از verjina بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #1168

    پيش فرض پروازبلند

    فکر می کنند اگر نفر اول کنکور نشوند زمین به آسمان می آید، یا اگر از ۶۰ صفحه تحقیق شان یک صفحه اش کامل نشود باید عزا بگیرند. کمال گراها وقتی می خواهند ازدواج کنند همه را راهی تیمارستان می کنند از بس وسواس به خرج می دهند و می گردند دنبال آدمی که هیچ عیب و نقصی نداشته باشد و خدا نکند خودشان هم یک کاری را نتوانند به موقع و کامل انجام دهند آن وقت است که زندگی را زهر خودشان می کنند از بس که حرص و جوش می خورند و با استرس دست و پنجه نرم می کنند. کمال گراها دیگر از بلند پروازی و اهداف بلند و بالای خودشان شورش را در آورده اند. این ها را گفتیم تا بدانید کمال گرایی آن قدر ها که فکر می کنید خوب نیست!

    ● با کمال نباشید!
    وقتی کسی گیر می دهد که حتما همه کارهایش را باید بدون عیب و نقص و کامل انجام دهد می گویند طرف کمال گرا است! کمال گراها معیارهای عجیب و غریبی درباره موفقیت دارند. آن ها چون معیارهای موفقیت شان زیادی بالاست و اهداف خیلی خیلی بزرگی توی سر دارند دائم در ترس و اضطراب شکست به سر می برند و معمولا موفقیت های کوچک را نمی بینند و به هیچ هدف کوچکی خوشحال و راضی نمی شوند. روان شناسان معتقدند که کمال گراها با این خصوصیت های رفتاری که شامل ترس اضطراب و استرس ناشی از شکست است سلامت روانی خود را به خطر می اندازند. این آدم ها چون دائم در حال بازخواست کردن و تحقیر کردن خود هستند کلا در زندگی نیازی ندارند کسی آن ها را زیر سؤال ببرد، چون معمولا خودشان را با کوچک ترین اتفاقی با خاک یکسان می کنند. کمال گراها زیادی از خود توقع دارند به نظر آن ها یک کار یا باید درست و حسابی و بدون نقص انجام شود یا اصلا انجام نشود، بهتر است. قانون همه یا هیچ را اگر شنیده اید، مخصوص کمال گراهاست.

    کسانی که مساوی (میانه روی) سرشان نمی شود و تنها شکست و پیروزی است که برای آن ها معنی دارد. برای همین دائم طرح ها و برنامه های خود را عقب می اندازند چون ترس از شکست و کامل نبودن نمی گذارد خوب فکر و رفتار کنند. کمال گرا بودن به طور کلی از نظر افراد مثبت تلقی می شود راستش را بخواهید ما هم کمال گرایی مثبت داریم و هم منفی! یعنی آدم هایی که معیارها و هدف های بالای شان به آن ها انگیزه تلاش چند برابر می دهد کلی با آدم هایی که کمال گرایی، روان آن ها را آزار می دهد تفاوت دارند. آن هایی که کمال گرای مثبت هستند رسیدن و نرسیدن به معیارها برای شان مهم نیست و هدف برایشان اهمیت بیشتری دارد. آن ها سعی می کنند کارها را تا آن جایی که توان دارند به بهترین نحو انجام دهند نه این که دائم در فکر بی نقص ترین کار باشند. کمال گراهای منفی به هر موفقیتی هم که برسند راضی نمی شوند و دائم به هدف های بالاتری فکر می کنند برای همین احساس رضایت و آرامش در زندگی ندارند.

    ● این کمالات از کجا می آیند؟
    این که شما الان جزو شخصیت های کمال گرا هستید به چند دلیل متفاوت است که دست به دست هم داده اند و شما را جزو آدم های با کمالات کرده اند این دلایل می توانند دلایل زیر باشند:

    ▪ والدین دردسرساز
    این که می گویند گاهی وقت ها محبت زیادی دردسر درست می کند راست گفته اند! مثلا پدر و مادرهای عزیز ما که می آیند در حق ما ثواب کنند بعد می زنند شخصیت ما بیچاره ها را کباب می کنند! والدینی که قدرت طلب هستند و همیشه حق با آن هاست و فرزندان شان بدون چک و چانه باید بپذیرند. این قدرت طلبی باعث می شود که بچه ها دیکتاتور بزرگ شوند! تازه اگر والدین ما والدین کمال گرایی باشند که دیگر نور علی نور می شود. آن وقت شما حتما جزو آدم های با کمالات هستید، چون این والدین عزیز همه موفقیت ها و پیروزی های فرزندان خود را کوچک می بینند یا اصلا نمی بینند. این والدین به شدت منظم و وسواسی هستند و تا دل تان بخواهد فرزند خود را با خاک یکسان می کنند، برای همین فرزندان شان از همان کودکی احساس خوبی نسبت به موفقیت های خود ندارند و اصلا آن ها را به حساب نمی آورند چون نمی توانند در هیچ شرایطی والدین خود را راضی کنند.

    ▪ باورهای دردسرساز
    آدم های کمال گرا به شدت به تأیید اطرافیان نیاز دارند و زمانی به خودشان و موفقیت های شان توجه می کنند و به آن بها می دهند که مورد تایید و پسند اطرافیان باشد. در غیر این صورت ارزشی برای موفقیت های خود ندارند. و به افکار و نظرات خودشان هر چند خوب و عالی اهمیتی نمی دهند! کمال گراها از خودشان انتظارات زیادی دارند آن ها فکر می کنند باید در همه مهارت ها دستی داشته باشند و توانمندی هر کاری را داشته باشند و اگر نباشند آدم بی ارزشی هستند! آن ها تصور می کنند تنها آدمی کامل است که توانایی انجام هر کاری را داشته باشد. خدا نکند کمال گراها در کاری موفق نشوند آن وقت فاتحه روح و جسم خود را با سرزنش کردن خود می خوانند و حتی به دیگران حق می دهند که آن ها را تنبیه یا سرزنش کنند. آن ها به شدت از اشتباه کردن می ترسند به همین دلیل ترس از شکست تمام وجودشان را فراگرفته است. آدم های کمال گرا به شدت قانونمند هستند و کلمه باید را در زندگی زیاد تکرار می کنند از نظر آن ها آدم حق اشتباه و خطا ندارد!

    ▪ تغییر کردن چه آسان!
    اگر می خواهید هی دائم یک خط در میان خودتان را ترور شخصیتی نکنید و دائم ترس و اضطراب همراه تان نباشد از خر این کمالات پایین بیایید و فکری به حال خودتان بکنید. برای بی خیال شدن از این کمال و کمال بازی ها چند پیشنهاد ما را جدی بگیرید:

    ▪ اهداف خود را بازبینی کنید
    به هدف های خودتان یک نگاهی بیندازید ببینید انصافا چند تا از این هدف ها قابل دسترس نیستند هدف های غیر قابل دسترس را کنار بگذارید به هدف هایی فکر کنید که در حیطه توانایی ها و ظرفیت های شماست. هدف هایی که به واقعیت نزدیک تر است و دور از دسترس نیست.

    ▪ انتظارات خود را مدیریت کنید
    این که من باید حتما بدون شک زمین به آسمان برود نفر اول پزشکی شوم اصلا معنی خوبی ندارد. وقتی هوش شما در حد یک نابغه نیست که طلای المپیک ریاضی را ببرد چرا گیر داده اید به این المپیاد؟! بی خیال شوید. چون اگر شما در تلاش هستید که با هر قیمتی به اهداف خود برسید بعد تاثیرات منفی آن را در رفتارهای عاطفی و هیجانی خود می بینید. انتظارات و توقعات خود را بر مبنای توانایی ها و استعدادها و حتی شرایط زندگی خود برنامه ریزی کنید نه روی هوا!

    ▪ به خودتان اجازه اشتباه دهید
    باور کنید همه دانشمندان و بزرگان دنیا هزاران هزار بار اشتباه کرده اند و هیچ کدام بی نقص نبوده اند! به اشتباهات به صورت تجربه نگاه کنید نه یک شکست وحشتناک. وقتی به خود اجازه اشتباه دهید ترس و اضطراب تان کمتر می شود و احتمال موفقیت بیشتر. چون روح و روان سالم تری برای تصمیم گیری های درست دارید.

    ▪ به خود ارزش بدهید
    سعی کنید از کارهای کوچکی که انجام می دهید لذت ببرید و دائم به نتیجه پایانی کارها فکر نکنید و بیشتر به تلاشی که انجام می دهید توجه کنید. اگر در یک کار دچار اشتباه یاشکست می شوید آن را به شخصیت و وجود خود نسبت ندهید و احساس ارزشمندی خود را فدای یک کار اشتباه و کوچک نکنید. قرار نیست چون نوشته شما در جیم چاپ نشده خودتان را آدم بی فایده و دست و پاچلفتی خطاب کنید. احساس ارزشمندی به شما اعتماد به نفس و آرامش خاطر می دهد و کمک می کند درست فکر کنید و درست تر تصمیم بگیرید.

  15. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #1169

    پيش فرض آشــنایی با هـوش های ۸ گانـه انســــان

    هوش ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
    درس پشت درس، دارید می افتید؟ کم کم دارد از تحصیلات آکادمیک حالتان به هم می خورد؟ دپ زده اید که آن قدر خنگید که نمی توانید درس هایی را که نصف بیشتر همکلاسی هایتان پاس می کنند، پاس کنید؟ دارید حس می کنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟
    اما آیا واقعا چون نمی توانید درس هایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانس شان را قاب گرفته اند و زده اند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟
    تا موقعی که هوش به معنی همین آی کیویی بود که از تست های سنتی به دست می آمد بله؛ باهوش ترین ها همان آقا مهندس ها و خانم دکتر ها بودند. اما نظریه های جدیدتر هوش، چیز دیگری می گویند.
    آنها برگشته اند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیده اند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بی سواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت می کند هم باهوش هستند.
    در واقع هوش ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.

    ● هوش تصویری
    هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکر ها؛ یعنی اینکه وقتی به شما می گویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدم های یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
    اگر خیلی باهوش باشید، می توانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که مفهوم دیکتاتوری را القا کند. کسانی که هوش بالای تصویری دارند به جزئیات یک تصویر خیلی خوب دقت می کنند و می توانند تصویرهایی که در ذهنشان می سازند را روی کاغذ بیاورند.
    ▪ پرورش: تصور کنید که کره چشمتان از بدنتان جدا شده و دارد در اتاقی که در آن نشسته اید سیر می کند. بگذارید این کره بازیگوش همه جا برود و بالا و پایین و پشت و روی همه چیز را ببیند. حالا تصور کنید چیز ها از دید کره چشمتان چگونه است. اگر این کار
    خیلی برایتان راحت است، مطمئن باشید از نظر تصویری با هوش هستید.
    یک تمرین خلاقانه تر هم اینکه تصور کنید شما همزمان، هم مدیر هنری و هم عکاس همشهری جوان هستید. حالا عکس هایی که می شد برای مطالب همین هفته گرفت و صفحه بندی های احتمالی را در ذهنتان تصور کنید، البته یادتان باشد فقط یک هفته وقت دارید!
    ▪ کاربرد: معماری، نقاشی، عکاسی، تصویرسازی، صفحه بندی، مرمت بنا های تاریخی
    و جعل اسناد با فتوشاپ!

    ● هوش زبان شناختی
    نوع دیگرهوش یعنی هوش زبان شناختی، درواقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است؛ داشتن اطلاعات عمومی زیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خوب خواندن؛روی هم رفته، کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند.
    ▪ پرورش: همه چیزهایی که در کارگاه های نویسندگی می گویند، می تواند این هوش را در شما پرورش دهد. توجه به ریشه های شفاهی فرهنگ خودمان (مثلا معنای ضرب المثل ها، قصه های پریان و قصه های پدربزرگ ها و مادربزرگ ها) و خواندن بازیگوشانه و لذت بخش کتاب ها بدون اینکه هدفی خارجی مثل اضافه شدن معلومات یا پز دادن به خاطر اضافه شدن به کلکسیون کتاب های خوانده شده، مدنظرمان باشد هم می تواند این هوش را پرورش دهد.
    اگر شما می توانید برای همین مطلب یک تیتر جذاب تر انتخاب کنید، مطمئن باشید از این نوع هوش برخوردارید. اصلا یک تمرین می تواند این باشد که برای تمام مطلب های همشهری جوان دوباره تیتر بزنید.
    ▪ کاربرد: روزنامه نگاری، نویسندگی، تدریس ادبیات، مسئول روابط عمومی، وکالت و... .

    ● هوش منطقی – ریاضی
    انگار کسانی که اولین بار اصطلاح «دو دوتا چهار تا کردن» را به وجود آورده اند، ناخودآگاه می دانسته اند بین منطقی بودن و ریاضی دانستن، یک رابطه هایی هست! کسانی که هوش منطقی ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی مثل حساب کتاب کردن از دور و بری هایشان بهتر عمل می کنند، هم بهتر می توانند استدلال کرده و روابط علی و معلولی را درک کنند.
    این هوش هم از آن نوع هوش هایی است که در تست های معمولی هوش سنجیده می شود و در مدرسه و دانشگاه زیاد به کار می آید.
    ▪ پرورش: بروید ببینید چرتکه چطور کار می کند. یک زبان کامپیوتری، مثلا پاسکال را یاد بگیرید. برای مسئله های ساده ریاضی از ماشین حساب استفاده نکنید. به این فکر کنید که چه قوانین علمی ای در سیستم های خانه شما تاثیر دارند و برای یک بار هم که شده سعی کنید از صفحه اقتصادی روزنامه همشهری سر درآورید.
    ▪ کاربرد: مهندسی، حسابداری، برنامه نویسی کامپیوتر، متخصص فلسفه مخصوصا فلسفه علم و مجری طرح های پژوهشی.

    ● هوش موسیقایی
    کسی که به زیر و بم آهنگ ها، ریتم و تن صداها و نغمه ها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقایی برخوردار است.
    آدم هایی که هوش موسیقایی بالایی دارند حتما لازم نیست که نوازنده یا خواننده باشند؛ کسی که می تواند از تن صدای شما تشخیص دهد که دارید دروغ می گویید یا به خوبی می تواند صدای مشابه ۲ خواننده را از هم تشخیص دهد هم، به نوعی دارد از هوش موسیقایی اش استفاده می کند.
    ▪ پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبک های مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمره تان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرنده ها یا رودخانه) دقت کنید.هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی با آواز بخوانید.
    ▪ کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی،نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان.

    ● هوش جسمی – حرکتی
    این نوع هوش را احتمالا هیچ کدام از شما تا به حال هوش به حساب نمی آوردید؛ استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا. حتی بعضی ها می گویند ما هوش نشستن و هوش پیاده روی هم داریم.
    معلوم است که اولین تصویر که از این نوع هوش به ذهنتان می آید، تصویر ژیمناستیک کار های ماهر است اما خدمت تان عرض شود که جراح ها و کسانی که خوب از پس حرکات موزون بر می آیند هم در این زمینه تبحر خاصی دارند.
    ▪ پرورش: برای اینکه یک بدنسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید، مانند «دختری با کفش های کتانی» از تجریش تا راه آهن را روی جدول کنار خیابان راه بروید و بالاخره اینکه، تا می توانید پانتومیم بازی کنید.
    ▪ کاربرد: ورزشکاری حرفه ای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی .

    ● هوش میان فردی
    بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میان فردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستان تان به سنگ صبور مشهور هستید، حتما از این نوع هوش برخوردارید.
    ▪ پرورش: به یک NGO (سازمان غیردولتی) بپیوندید و ببینید برای عمل کردن به شعارهای مردمی تان چند مرده حلاج هستید. هر روز ۱۵ دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنت هایش جواب بدهید. در یک کلوب اینترنتی عضو شوید. زندگی آدم های مردم دار را بخوانید و ببینید چه کرده اند که این طور مشهور شده اند.
    ▪ کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی.

    ● هوش درون فردی
    هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدف های زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت یافته اند. آنها ریز و درشت عیب و خوبی های خودشان را می دانند و یک تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند.
    ▪ پرورش: مطلب های خودشناسی صفحه موفقیت را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تست های معتبر خودشناسی یا شخصیت را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید.
    ▪ کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغل هایی که آدم آقای خودش است.

    ● هوش طبیعت
    گاردنر وقتی که نظریه هوش های هفت گانه اش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، دریافت که نظریه اش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدم های عاشق طبیعت دارند؛ کسانی که می توانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت ببرند.
    ▪ پرورش: یک باغچه شخصی در گوشه ای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفته ها بروید کوهنوردی و تغییرات فصل های مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید.
    ▪ کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی.

  17. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #1170
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض نکات مهم حفظ سلامتی

    رسیدن به صلح درونی، به سلامتی شما کمک می کند. چند نکته است که می تواند به اکثر ما کمک کند که حال و احساس بهتری پیدا کنیم. این نکات بسیار ساده و آسان بوده و می توانند به راحتی در همه اوقات با هم انجام شوند.

    ۱) آب بیشتری در طی روز بنوشید.
    هر صبح یک بطری آب را پر کرده و در طول روز جرعه جرعه از آن بنوشید.

    ۲) هرگز صبحانه را فراموش نکنید.
    مطالعات نشان می دهد کسانی که صبحانه نمی خورند و آنرا سبک می گیرند احتمال بیشتری دارد که چاقی، مرض قند یا بیماری های قلبی بگیرند.

    ۳) آرام غذا بخورید.
    وقتی آهسته غذا می خوری به این توجه کنید که چگونه بافت غذا در دهان شما تغییر می یابد و چگونه مزه و طعم خودش را در حین خوردن نشان می دهد.

    ۴) نوشیدنی های مملو از شکر و سودا را قطع کنید.
    این نوشیدنی ها شکم شما را با کالری ها پر می کنند و حتی مواد مغذی را از بدن شما تخلیه می کنند، فرد را آماده خستگی مزمن، وزن زیاد و معتاد به کافئین و شکر می کنند. به جای آن، تلاش کنید بیشتر چای سبز یا نوشیدنی های گیاهی، آب و آب میوه تازه بنوشید.

    ۵) نوشیدن الکل را قطع کنید.
    اگر شما مراقب وزن یا سطح قند خونتان هستید، الکل قطعا مانع تلاش شما خواهد بود.

    ۶) عادات غذایی مخصوص به خود را دنبال کنید.
    اگر جز» افرادی باشید که از فشار خون بالا، کلسترول، سو»هاضمه، خستگی مزمن، و اضافه وزن رنج می برند، ممکن است با ترسیم دقیق آنچه باعث تغییرتان می شود کمک بگیرید تا از عهده رژیم و عادات غذایی تان برآیید.

    ۷) قدم زدن یا دوچرخه سواری تند در فضای آزاد به مدت ۲۰ الی ۳۰ دقیقه.

    ۸) تمرینات استقامتی آموزشی را برای دو یا سه بار در هفته انجام دهید.

    ۹) کمتر بخورید.

    ۱۰) در جست وجوی یک تعادل درونی باشید.

  19. این کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •