تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 19 از 129 اولاول ... 91516171819202122232969119 ... آخرآخر
نمايش نتايج 181 به 190 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #181
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض افسردگى

    علايم افسردگى هميشه غمگينى و گريه كردن نيست بلكه بسيار متنوع است. بسيارى از افراد مبنلا به افسردگى دچار تغييرات روحى و روانى مى شوند كه بر تفكر، خواب و يا ميزان انرژى آنها تأثير مى گذارد. علاوه بر اين، افسردگى هاى مختلف و متنوع علايم ديگرى را نيز به همراه دارند.

    علايم افسردگى عبارت اند از:
    1 - روحيه افسرده
    2- احساس مداوم نااميدى، بى ارزشى و احساس گناه
    3- خستگى يا كمبود انرژى
    4- رفتار بسيار كند و آهسته (گويى فرد خود را كشان كشان حركت مى دهد)
    5- عدم رضايت يا كاهش رضايت از زندگى
    6- كاهش انگيزه
    7- تفكر منفى يا بدبينانه
    8- عدم احساس علاقه نسبت به دوستان، فعاليت، سرگرمى يا كار
    9- تغيير در عادات غذاخوردن كه به صورت پرخورى يا كم اشتهايى بروز مى كند
    10- مشكلات خواب، از جمله زود برخاستن
    11- گريه هاى مداوم
    12- مشكل در تمركز، يادآورى يا تصميم گيرى
    13- اوقات تلخى
    14- اضطراب و نگرانى بسيار زياد
    15- فكر كردن به مرگ يا خودكشي
    16- اقدام به خودكشي
    متخصصان معتقدند كه اگر فردى همه اين علايم يا بعضى از آنها را حداقل طى دو هفته هر روز داشته باشد آن فرد مبتلا به افسردگى بالينى است.
    افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد (و خانواده و دوستان نزديك او نيز) تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى بُرد.
    - در طول دوره افسردگى بعضى از افراد عملاً از انجام هرگونه كارى عاجز و ناتوان هستند.
    - بعضى از افراد افسرده مى توانند به كار كردن ادامه دهند اما اين افراد فقط در شغل خود دوام مى آورند تا به تعهدات خود عمل كنند. اما اين كار بسيار سختى براى آنها است.
    فرد مبتلا به افسردگى اصلى علاوه بر داشتن علايم عمومى افسردگى، ممكن است علايم زير را نيز از خود بروز بدهد:
    1 - سردردهاى مداوم
    2- درد و رنج هاى ديگر، حتى بدون آنكه علت ظاهرى داشته باشند
    3- مشكلات سوء هاضمه
    4- عملكرد ضعيف جنسى.

    ممكن است در كودكان و نوجوانان علايم افسردگى واضح تر باشد. اين علايم عبارت اند از:
    1- افت نمرات 2- اوقات تلخى 3- مشكلات اخلاقى 4- انزوا و گوشه گيرى 5- شكايت كردن از مشكلات جسمانى مانند سردرد و دل درد ?- كاهش انرژى 7- عدم تمركز 8- تغيير در الگوهاى خواب يا غذاخوردن
    لازم است بدانيد:
    متخصصان تخمين مى زنند كه 20 درصد از كودكان و چهار تا هشت درصد از نوجوانان مبتلا به افسردگى هستند. بالاترين مورد افسردگى در دختران پس از سن بلوغ رخ مى دهد.
    افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى برد.



    بهتر است بدانيد كه:
    افراد بالاى 65 سال، چهار برابر گروه هاى سنى ديگر مبتلا به افسردگى هستند. در افراد مسن، افسردگى با علايم ديگرى همراه است؛ علايمى مانند گيجى، فراموشى، عدم توجه به بهداشت شخصى و ظاهر. علاوه بر اين، بيمارى ها نيز مى توانند باعث افسردگى شوند مانند بيمارى تيروئيد، بيمارى هاى سيستم عصبى و برخى سرطان ها.
    اختلال دوقطبى
    در افراد مبتلا به افسردگى اختلال دوقطبي يا افسردگى شيدايى، نوسانات روحيه اى زيادى مشاهده مى شود. به طورى كه فرد در اوج شيدايى يا شادى غيرمعمول قرار مي گيرد و سپس وارد مرحله افسردگى مى شود. در طول مرحله افسردگى، فرد همان علايم افسردگى بالينى (عمومى) را از خود نشان مى دهد اما در اين افسردگى خطر خودكشى بالاتر است.
    افسردگى خفيف
    افسردگى خفيف يا افسردگى مزمن اغلب از دوران كودكى يا نوجوانى آغاز مى شود و در صورت عدم درمان ممكن است چندين سال تداوم يابد.
    افراد مبتلا به افسردگى:
    1- هيچگونه احساس عاطفى ندارند و از نظر عاطفى كاملاً بى حس هستند، آنها به طور مداوم در حالت افسردگى سطح پايين به سر مى برند و با علاقه و اشتياق كمى به زندگى روزمره ادامه مى دهند.
    0- دوست دارند افكار منفى داشته باشند؛ معمولاً نيمه خالى ليوان را مى بينند.
    1- 3- از چيزى لذت نمى برند حتى از چيزهايى كه زمانى از آنها لذت مى بردند.
    بسيارى از مبتلايان به افسردگى خفيف اصلاً به دنبال درمان نيستند زيرا نمى دانند كه مبتلا به افسردگى هستند. از آنجايى كه افسردگى خفيف به صورت مزمن است فرد مبتلا، خانواده او و دوستان او فكر مى كنند كه اين رفتارها جزيى از طبيعت و منش و شخصيت فرد است. رهايى و بهبودى از اين نوع افسردگى اغلب به طور كامل اتفاق نمى افتد و اين خطر وجود دارد كه فرد دچار افسردگى اصلى شود كه در اين صورت فرد ِ مبتلا در اصل مبتلا به دو نوع افسردگى است.



    اختلال فصلى
    اين افسردگى شكلى از افسردگى است كه تصور مى شود با قرار گرفتن در معرض نور خورشيد به ميزان زياد، به وجود مى آيد. علاوه بر روحيه افسرده و علايم عمومى افسردگى،علايم ديگر اين افسردگى عبارت اند از:
    1 - تمايل به خوردن غذاهاى شيرين و نشاسته دار
    2- افزايش وزن
    3- خواب زياد. اين حالت عموماً در فصل بهار از بين مى رود
    تبيان

  2. #182
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض آنچه باعث افسردگى مى شود

    علت دقيق افسردگى كاملاً شناخته شده نيست اما براساس شواهد به دست آمده مى توان چندين عامل را برشمرد:
    1- وراثت 2- ساختار بيوشيميايى بدن 3- ساختار روان شناختى 4- حوادث زندگى پر استرس 5- نوسان ميزان هورمون ها ?- عوامل ديگر مانند بيمارى ها و درمان هاى خاص.
    وراثت
    افرادى كه يكى از بستگان نزديك آنها مبتلا به افسردگى اصلى يا اختلال خلقي دوگانه (دوقطبى) باشند دو برابر ديگران در معرضابتلا به افسردگى قرار دارند.
    ساختار بيوشيميايى
    هر انسانى ساختار شيميايى منحصر به فرد دارد. ابتلا يا عدم ابتلا به افسردگى، به ميزان مواد شيميايى مغز او و اين كه اين مواد شيميايى چگونه با سيستم عصب مركزى در تعامل است، بستگى دارد. ساختار بيوشيميايى هر فرد يك عمل تعادل ساز پيچيده است. اگر يكى از مواد شيميايى به درستى كار نكند كل تعادل و توازن به هم خواهد خورد.
    مغز فرمانده بدن است. همانطور كه پيام هاى صادره از مغز (به شكل جريان الكتريكى) حركات ما را كنترل مى كند پيام هاى ديگر عواطف و احساسات ما را كنترل مى كنند. سلول هاى عصبى اصلى ترين واحد هاى مغز هستند. اين سلول هاى عصبى به وسيله فواصلى كه سيناپس ناميده مى شوند از هم جدا مى گردند. مواد شيميايى موسوم به ناقلان عصبى (NEURO TRANSMITTER) پيام ها يا علايم صادره از مغز را از بين اين سيناپس ها عبور داده به سلول هاى عصبى مختلف مى رساند.
    اگر در يك ناقل عصبى نقص يا عدم توازن و تعادل وجود داشته باشد اختلالات گوناگون ممكن است رخ دهد.
    ناقل هاى عصبى سروتونين، دوپامين و نورپين فراين پيام رسان هاى شيميايى هستند كه گفته مى شود، مسئول كنترل عواطف و روحيه هستند. مخصوصاً سروتونين كه در افسردگى نقش دارد. اعتقاد بر اين است كه وجود هرگونه نقصى در سروتونين يا اختلال در شيوه عمل آن اثرات منفى عميقى در روحيه و عواطف شخص بر جاى مى گذارد.
    ساختار روان شناختى
    گفته مى شود كه ويژگى هاى اصلى شخصيت يك فرد اغلب در سال هاى اوليه كودكى وى مشخص مى شود. يكى از اين عوامل مشخص كننده محيط زندگى فرد است. هر آنچه كه در دوران كودكى در زندگى ما رخ مى دهد به هنگام بزرگسالى اثرات ريشه اى و عميقى در نگرش و رفتار ما دارد مثلاً مورد بى مهرى و عدم توجه قرار گرفتن، منع شدن از چيزى، يا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفتن در دوران كودكى مى تواند بعدها در نوع نگرش فرد به جهان تأثير بگذارد.
    محروميت اجتماعى مانند زندگى در خانه هاى پرجمعيت، و كمبود روابط گرم با شخص قابل اعتماد مى تواند در طول زندگى بر روابط فرد با ديگران تأثير بگذارد.


    حوادث زندگى پراسترس
    واكنش فرد نسبت به عوامل خارجى نيز مى تواند بر ميزان مواد شيميايى مغز و كيفيت عمل آنها تأثير گذاشته و نهايتاً بر روحيه و عواطف شخص تأثير بگذارد. يك حادثه مى تواند فرد را مبتلا به افسردگى سازد. (به ويژه آن كه فردى قبلاً در اثر عوامل ديگر در خطر افسردگى بوده باشد) اين حوادث عبارت اند از 1- بيمارى طولانى مدت 2- بيمارى يا مرگ فرد مورد علاقه 3- طلاق 4- پايان دادن به يك رابطه نزديك و صميمى 5- رفتن به يك خانه جديد 6- مشكلات مالى يا ادارى.
    نوسان ميزان هورمون ها
    در زنان نوسان ميزان هورمون ها مى تواند باعث افسردگى شود. اين حالات عبارت اند از سندرم پيش از قاعدگى- تقريباً 3 تا 8 درصد زنان يك هفته يا چند روز قبل از قاعدگى تحت تأثير اين سندرم قرار مى گيرند. از نشانه هاى اين حالت روحيه افسرده، نوسان روحى، اوقات تلخى، تشويش واضطراب است.
    افسردگى پس از باردارى (زايمان)
    اين نوع افسردگى با نوسان هورمون ها پس از حاملگى ارتباط مستقيم دارد، اما عوامل اجتماعى نيز ممكن است در آن نقش داشته باشد. مثلاً يك زن شاغل كه مجبور است به طور ناگهاني به دور از محل كار خود در منزل بماند و روز را به تنهايى و با كودك خود سپرى كند ممكن است احساس افسردگى و انزوا به وى دست بدهد.
    افسردگى در دوران يائسگى
    ممكن است زنان در اين دوران به علت آنكه قدرت توليد مثل خود را دست داده اند دچار اندوه شوند و از طرف ديگر ممكن است رفتن فرزندان بزرگسال از خانه، مادر را دچار افسردگى كند.
    عوامل ديگر عوامل ديگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از:1- مصرف مواد مخدر و الكل 2- استفاده از برخى داروها مانند استروئيد يا داروهاى مربوط به فشارخون 3- بيمارى هاى خاص مانند پركارى غده تيروئيد يا مشكلات عروقى 4- تحليل انرژى، از دست دادن انرژى ذهنى و جسمى كه معمولاً ناشى از كار طولانى مدت و يا تعهداتى است كه فرد بر روى دوش خود احساس مى كند.

  3. #183
    آخر فروم باز mehraria's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,212

    پيش فرض افسردگي چيست؟

    افسردگي بيماري بسيار شايع عصر ماست. و در تمامي جهان روندي فزاينده دارد. اين در حالي است كه حدود نيمي از مبتلايان به افسردگي يا از بيماري خود بي خبرند يا بيماري آنها چيزي ديگر تشخيص داده شده است.
    افسردگي يك بيماري اختصاصي نيست بلكه در تماما سنين و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر مي شود. افسردگي بيماري ساده اي نيست بلكه انواع گوناگون دارد به طوري كه در بعضي افراد به صورت هايي ظاهر مي شود كه ما عموماً آنها را افسردگي نمي شناسيم. افسردگي پس از آنكه درمان شد غالباً باز مي گردد.
    افسردگي مسائل گوناگوني به همراه دارد. غيراز مسائل پزشكي و اندوه كه بسيار شايع است، فرد مبتلا به افسردگي خود را در كارها مورد تبعيض و از نظر اجتماعي مطرود و حتي منفور خانواده خودش مي بيند. گاهي انزواي همراه افسردگي، بيماراني را كه وضعي درمان پذير دارند به دوري از مردم يا به سوي مرگ سوق مي دهد. درباره افسردگي خبرهاي خوشي نيز وجود دارد:بيشتر انواع افسردگي قابل درمان اند.
    Depression كه غالباً افسردگي باليني، اختلالات خلق و خوي يا اختلالات عاطفي ناميده مي شود، بيمار را دچار آشفتگي انديشه، آشفتگي عاطفي، تغيير رفتار و بيماري هاي جسماني مي كند.
    افسردگي باليني، از ديدگاه عملكردهاي اجتماعي بيش از ديگر بيماري هاي مزمن، بيمار را ناتوان مي كند. افسردگي كبير بيش از بيماري هاي مزمن ششي، التهاب مفصل و ديابت ، ناتوان كننده است. افسردگي يك نشانگان (Syndrom) يعني مجموعه اي از علامات مرضي(Symptoms) مختلف است.
    املاك هاي تشخيص افسردگي عبارت اند از:
    1- افسرده بودن خلق و خوي در بيشتر روزها، تقريباً هر روز.
    2- كاهش آشكار علاقه يا ميل به هر نوع فعاليت در زندگي.
    3- كاهش يا افزايش قابل توجه وزن بر اثر كاهش يا افزايش اشتهاي غذا خوردن.
    4- بي خوابي يا پرخوابي در غالب شب ها.
    5- افزايش يا كاهش اعمال رواني حركتي يا فعاليت هاي ذهني.
    6- خستگي يا كاهش انرژي.
    7- احساس بي ارزشي يا گناهكار بودن.
    8- كاهش توان انديشيدن يا تمركز ذهن و تصميم گيري.
    9- انديشيدن به مرگ ( نه ترسيدن از آن) و به خودكشي، بدون داشتن طرحي براي آن ، يا اقدام به خودكشي با طرحي از پيش ريخته.
    داشتن حداقل پنج علامت ياد شده براي ابتلا به افسردگي كبير كافي است. ولي علامات مرضي يك و دو بايد جزء آن علامت باشند. افسردگي نمي تواند واكنش معمولي مرگ يك عزيز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگي تمام علامات مرضي اين بيماري را ندارند و شدت علامات مرضي در افراد مختلف متفاوت است.



    انواع افسردگي

    افسردگي اقسام گوناگون دارد، شايع ترين آن افسردگي كبير است كه فرد مبتلا به آن گاهي شاد و خوشدل و موقتاً فعال مي شود. نوعي از افسردگي كبير به افسردگي ماليخوليايي موسوم است كه بيمار هيچ گاه از چيزي دلخوش نمي شود در حدود 15 درصد مبتلايان به افسردگي كبير دچار افسردگي اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوي اندوهگين همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غير قابل بخشش تصور مي كنند. در حدود 15 در صد مبتلايان به افسردگي كبير نيز دچار روان پريشي مي شوند.

    نوع ديگري از افسردگي وجود دارد به نام "افسردگي غيرمعمول" كه بر خلاف اسمش شايع است. علامات مرضي آن عكس علامات مرضي افسردگي معمولي است كه مبتلايان كم مي خوابند و كم مي خورند. مبتلايان به افسردگي غير معمول زياد مي خوابند و زياد مي خورند و به سرعت اضافه وزن پيدا مي كنند. به قول يكي از متخصصان برجسته بيماري افسردگي ( دونالد كلاين)، افسردگي غير معمول، "مزمن" است نه" دوره اي" ؛ از بلوغ آغاز مي شود و بيماران نسبت به همه امور كم توجه اند.
    نوع ديگرافسردگي، روان رنجوري است كه عموماً حدود دو سال طول مي كشد و علامات مرضي آن خفيف تر از افسردگي كبير است ولي همواره احساس ناراحتي مي كنند.
    شيوع افسردگي در قرن بيستم به خصوص بعد از دو جنگ جهاني بيشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزايش استرس و كاهش اشتغال گفته اند ؛ علت ديگر افزايش افسردگي تغييرات اساسي اجتماعي است. گروهي از روان شناسان بر اين باورند كه جامعه كنوني، كانوني ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بيش از اندازه به رضايت خاطر و شكست هاي شخصي وابسته كرده است.
    آنچه گفته شد جنبه نظري دارد ولي بعضي از پژوهشگران درباره جنبه علمي علت ها اظهار نظر كرده اند. بر اساس پژوهش هاي آنها، تلويزيون " منشاء عمده افسردگي است"Paul Kottl روان پزشك مركز پزشكي پنسيلوانيا كشف كرده است كه " ارتباط تنگانگي بين دسترسي مداوم كودكان به تلويزيون و افسردگي كبير در 24 سالگي وجود دارد."Kottl مي نويسد:
    " اثرات اجتماعي برنامه هاي چند ساعته تلويزيوني، بايد از دلايل شروع زودرس افسردگي كبير در نوجوانان به حساب آيد، هزاران ساعت تماشاي تلويزيون، كودكان ما را در معرض خشونت هاي ابلهانه مكرر قرار مي دهد و آنها را هر چه بيشتر از تماس هاي اجتماعي با همسالان و خانواده دور مي كند."
    افسردگي كبير بيشتر در دهه هاي سوم و چهارم زندگي ظاهر مي گردد و در غالب افراد بين شش ماه تا يك سال، حتي بدون درمان رفع مي شود ؛ ولي اگر درمان شود بعد از چند هفته از بين مي رود. بازگشت افسردگي در بيش از نيمي از افراد ظرف دو سال بعد از رويداد نخستين رخ مي دهد. خطر افسردگي با تعداد بازگشت ها افزايش مي يابد. بدين معني كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد مي رسد. عوامل زير خطر بازگشت افسردگي را افزايش مي دهند:

    اگر نخستين افسردگي پيش از بيست سالگي رخ داده باشد و سابقه خانوادگي موجود باشد؛

    اگرنخستين افسردگي شديد باشد و دير به درمان اقدام شده باشد؛
    اگر بيماري رواني ديگري نيز وجود داشته باشد؛
    اگر فرد نسبت به استرس ها يا ديگر عوامل اجتماعي آسيب پذيرتر باشد.
    اگر فرد از افسردگي قبلي كاملاً بهبود نيافته باشد؛ اگر افسردگي در اواخر عمر رخ داده باشد.

  4. #184
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض اثرهای موفقیت در زندگی و شغل

    اثرهای موفقیت در زندگی و شغل

    افرادی در زمینه شغل و زندگی موفق اند که ازویژگی های زیر برخوردار باشند:
    1- افرادی که وقت شناس اند وبه زمان اهمیت می دهند واز وقت خودشان ودیگران به خوبی استفاده می کنند. همچنین به ظاهر و آراستگی توجه داشته ، از بد پوشی و کثیفی پرهیزمی کنند و باور دارند که ترفیع و موفقیت و خوشی درشغل و زندگی را باید به دست آورند و دراین راه از تلاش و کوشش دریغ نمی ورزند . در مواجه با مشکلات و مسائل به جای افسوس و آه و ناله ، به یافتن راه حل های مختلف می پردازند وضمن پذیرش اشتباهات خود از دلیل تراشی وحواله ی آن به دیگران خود داری می کنند.
    2- افرادی پیروزمندانه زندگی می کنند که به جای این که منتظر کمک دیگران باشند، خود به دیگران کمک می کنند و در پذیرش مسئولیت ها منتظر درخواست وپیشنهاد نمی شوند، بلکه داوطلبانه به سوی آن می روند . احترام می گزارند و مؤدب اند . پس از آن از همسر، فرزندان یا همکاران و... تقاضای احترام وادب دارند.
    3- همه انسان ها ذهنشان فعال است وتوانایی ایجاد تعداد نامحدودی ایده را دارند. افراد موفق از ایده پردازی خود داری نمی کنند، مغز خود را پرورش وتمرین می دهند و سعی می کنند ایده های بیشتر ومطلوب تر تولید کنند وعلاوه برآن تلاش می کنند تا ایده های خود را با هم مقایسه کرده، بهترین ایده ها راعمل کنند.

  5. #185
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    1- طرح های کوچک را کنار بگذارید و برای زندگی خود اهدافی بزرگ ، ولی دست یافتنی ، نه آرمانی انتخاب کنید :
    هدف عالی و بزرگ ، شما را به تفکر، تلاش و کوشش وا می دارد . پس سعی کنید به اهداف بزرگ بیندیشید و موفقیت را با تمام وجود بخواهید . همواره به خاطر داشته باشید که افراد موفق، مردان و زنانی جسور وبا اراده اند که از مشکلات هراسی به دل راه نمی دهند.
    2- از هوش و استعداد وپشتکار کمک بگیرید:

    یقین بدانید به قول باکستون ، با استعداد متوسط اما پشتکار قوی به هرچه بخواهید ، می رسید . همچنین شیلرمی گوید: تنها کسی موفق می شود که به انتظا ر ننشیند وهمه چیز را از هوش وحواس خود نخواهد . معنی این سخن این است که کامیابی وموفقیت زمانی به دست می آید که از هوش واستعداد ، نظم ودقت و شکیبایی و پشتکار بهره کافی گرفته شود.
    3- شانس را جایگزین لیاقت واعتماد به نفس نکنید واز فرصت ها بهره بگیرید.
    شانس به معنای توانایی درک موقعیت وانتخاب بهترین هاست . ضرب المثل معروف : " شانس فقط یک بار درخانه آدم را می زند" بیانگر همین موقعیت شناسی است . شانس و اقبال یعنی استفاده بجا از فرصت های پیش آمده . به قول بزرگمهر حکیم " کارها به کوشش است وکوشش ، قضا را سبب می شود. " همچنین حافظ شیرین سخن گوید:
    " قومی به جد و جهد گرفتند زلف یار قوم دگر حواله به تقدیر می کنند"
    پس، از آن قومی باشید که خوشبختی هایتان را خودتان رقم بزنید. لینکلن می گوید: " بیشترِ خوشبختی ها و بدبختی های افراد صرفاً به دست خودشان است".

    4- همواره "خواستن ، توانستن است" را شعار خود قرار دهید :
    " خواستن نه به معنای میل داشتن ، آرزو کردن و امیدوار بودن ، بلکه به معنای عمل کردن است . خواستن یعنی اراده کردن واراده کردن یک فرمان درونی است که عمل به آن موفقیت را به بارخواهد آورد. سعی کنید آری گفتن را بیاموزید و برای غلبه بر مشکلات ، خود را آماده سازید.
    5- نمی توانم ، نمی دانم ونمی شود را از ذهنتان بیرون بریزید:
    در دنیای انسان ها غیر ممکن وجود ندارد وانجام هر کار به شرط داشتن اراده ی قوی ، امکان پذیر است ومطمئن باشید که با اراده ، مقاومت و شکیبایی و انتخاب راه درست به سوی مقصد و تصمیم گیری به موقع ، انجام هر کاری ممکن می شود. به قول دکتر دایر " دست به دست کردن ، آدم را در جاده"شاید" سرگردان می کند واو را جز به خانههرگز به جایی دیگر رهنمون نمی سازد." هم او می گوید : " اگر برای حل مشکلات به خود ترس راه دهید ، خواه ناخواه روحیه یأس و ناامید ی موجب عدم اجرای آن کار می شود." در همین زمینه حضرت علی علیه السلام - می فرما یند : " یأس و ناامیدی از بزرگ ترین گناهان است"، مطمئن باشید اگر کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید و کار کوچکی که انجام بیابد، بهتر از کارهای بزرگی است که فقط در قالب حرف و طرح باقی بماند.
    6- کارها را جزء به جزء کرده ، انجام بدهید:
    به قول هنری فورد " اگر کار را به بخش های کوچک تقسیم کنید و جزء به جزء انجامش دهید، به نظربزرگ و دشوار نمی آید " همیشه بدانید که کارهای انجام شده ی بزرگ ، با قدم های کوتاه آغاز شده اند. یک ضرب المثل چینی می گوید : " مرد ی که کوه را ازمیان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد." یقین بدانید راهی که هزار کیلو متر باشد ، قدم به قدم پیموده می شود. پس سعی کنید کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تقسیم کنید تا با خیالی راحت واطمینان وشجاعت دست به انجام آنها بزنید.
    7- از تمام نیروی خود استفاده کنید:
    آیا فکرکرده اید که چرا ذره بین پارچه را می سوزاند؟ بسیار ساده است ، زیرا ذره بین نور آفتاب را جذب می کند و در یک نقطه متمرکز می سازد ، بنابراین اگر پارچه ای درجلوی آن بگیرید، آن را می سوزاند . تمرکزنیروهای شما اعم از جسمانی ، عقلانی و روحی و روانی در یک جا، اثری به مراتب بیشتر از ذره بین خواهد داشت . همواره این را بدانید که :
    نا برده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

    8- از نیروی تخّیل یا از ضمیر ناخوآگاه به خوبی استفاده کنید:
    دکتر ماکسول مالتر درکتاب "علم کنترل ذهن " می گوید : " مغز و دستگاه عصبی انسان دارای مکانیزم هدف جویی است که به طور خودکار برای رسیدن به یک هدف بخصوص ، فعالیت می کند." یعنی مغز آن قدر بر هدف مورد نظر تمرکز می کند تا سرانجام به پاسخ مطلوب برسد. به همین سبب سپردن آرزوها به ضمیر ناخودآگاه ، شما را به فعالیت برای یافتن راه حل وا دار می سازد. به قول دکتر ژوزف مورفی " ضمیر باطن ، ایده ، عقیده و ایمان مسلط را با آغوش باز می پذیرد ." پس سعی کنید با ورود تفکر مثبت ، ضمیر ناخودآگاه خود را بارور سازید . هرگز نگویید که شانس من این گونه بود، تقدیر این طور نوشته شده است ، زندگی من با این حرفها تغییر نمی کند ، بلکه سعی کنید خود را از شر افکار ناامید کننده و منفی برهانید تا به آرزوهای خود برسید ، زیرا به قول مولانا :
    " ای برادر توهمین اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای
    گربود اندیشه ات گـُل ، گـُلشنی ور بود خاری ، تو هیمه ی گلخنی "
    مطمئن باشید آنچه را که مغزانسان تصور و باور کند، به آن می رسد.
    9- ترس را ازخود برانید و توکل وامید به خداوند را به جای آن بنشانید :
    خداوند در قرآن می فرماید: انسان برترین مخلوقات است : " فتبارک الله احسن الخالقین " ، همه چیز را به خاطر او آفریدیم و " لولاک لماخلقت الافلاک " اگر تونبودی افلاک را نمی آفریدیم و موارد زیادی که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. همه ی اینها بیانگر این موضوع اند که همه چیز به خاطر انسان خلق شده و انسان برا ی خداوند ارزشمند است و در نتیجه تنها نخواهد ماند ، پس ترس برای او معنی ندارد واگر به جای آن توکل به خداوند را قرار داده ، به حرکت و تلاش خود بیفزاید ، به پیروزی و موفقیت نایل خواهد شد .
    10- احساس مثبت را در خدمت بگیرید:
    با توجه به دلایل فراوان و بررسی های متعدد انجام شده ، ثابت شده است که تنها افکار آمیخته با احساس می توانند روی ذهن نیمه هوشیار تأثیر بگذارند. این امر حقیقت کاملاً شناخته شده ای است که احساس و هیجان بر اغلب مردم حکومت می کند. پس بهتر است با احساسات وهیجانات بیشترآشنا بشوید.
    در وجود انسان هفت احساس مثبت وهفت احساس منفی کلّی شناسایی شده است . احساس منفی بی آن که ما دخالتی داشته باشیم برتکانش های فکری ما جای می گیرند و به ذهن نیمه هوشیار ما می رسند . اما جنبه های مثبت را باید خود به افکار تزریق کنیم که راه انجام این کار هم تلقین به خویشتن است .
    هفت احساس مثبت عبارت اند از : میل و اشتیاق ، ایمان ، عشق ، غریزه ، دلگرمی وامید بخشی ، تخیّل ، تفکر و دوراندیشی .
    هفت احساس منفی نیزعبارت اند از: ترس ، حسادت ، تنفر، انتقام ، حرص وطمع ، خرافات وخشم .
    احساس های مثبت به ما نشاط ، امید ، حرکت ، تلاش و نیروی فوق العاده می بخشند ، پس سعی کنید عادت استفاده از احساسات مثبت را در خود ایجاد کنید . ولیکن احساس های منفی بازدارنده اند وتمام کمک های ذهن نیمه هوشیار را از بین می برند، پس برای رسیدن به موفقیت باید خوبی ها، زیبایی ها ، سفید ی ها ، شجاعت ها و دلیری ها را دید نه بدی ها، زشتی ها ، سیاهی ها وترس و جُبن را چنان که سعدی فرموده است :
    " بُوَد خار و گل با هم ای هوشمند چه دربند خاری ؟ توگل دسته بند"
    " کرا زشت خویی بود درسرشت نبیند زطاووس جز پای زشت "
    11- تفاوت های فردی را فراموش نکنید :
    دراین باره به حکایتی از سعدی علیه الرحمه ، بسنده می کنیم که می گوید: پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت : این فرزند توست ، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش . ادیب خدمت کرد و مستقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. مَلک دانشمند را مُؤاخذت کرد و متابعت ( درشتی ) ، که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی ، گفت : بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طبایع مختلف.
    " گرچه سیم وزر سنگ آید همی درهمه سنگی نباشد زر وسیم
    برهمه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند، جایی ادیم"
    با استنباط از این حکایت معلوم می گردد که تفاوت های فردی در امرموفقیت حائز اهمیت است وچون خلقت همه یک جور نیست ، پس موفقیت همه یکسان نخواهد بود، لذا از این بابت غصه خوردن یا شماتت کردن کسی ، بی مورد است .
    احساس آسایش ، خوشبختی ، داشتن آرامش روحی و روانی ، مزاحم دیگران نشدن و مزاحمتی از سوی دیگران ندیدن ، موفقیت واقعی اند ؛ زیرا مقام ، ثروت ، فرزند شایسته ، مدارج تحصیلی و همسر دلخواه ، همه عواملی اند که با داشتن آرامش روحی ، خوب بودن با دیگران و داشتن آسودگی خاطر می توان آنها را به دست آورد، مشروط به این که با دانش و آگاهی واقعی ، اهدافی را برای زندگی خود برگزید.
    لویی استونی می گوید: " تنها گنجی که ارزش جست وجو کردن دارد ، هدف است ."

  6. #186
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    10 شما آن چیزی هستید که باور دارید

    این باور و اعتماد به نفس است که افراد را در دستیابی به اهدافشان یاری می کند. اکثر ما امیدها و آرزوهای بزرگی در سر داریم، اما به خود اجازه می دهیم تا شک و تردید روی توانایی ها و اثربخشی ما سایه بیفکند.

    همه ی ما احساس حقارت و خود کم بینی داریم، چون تصور می کنیم آنقدرها خوب نیستیم. فکر میکنیم به اندازه ی آدم های دیگر خوب نیستیم و آنقدر خوب نیستیم که بتوانیم چیزهایی که در زندگی می خواهیم را به دست آوریم. گاهی احساس میکنیم که استحقاق چیزهای خوب را نداریم. حتی اگر سخت کار کنیم و دستاوردهای زیادی در زندگیمان داشته باشیم، احساس می کنیم که مستحق این موفقیت ها نبوده ایم.

    قانون جهانی باور و اعتماد می گوید که ما به هرچه باور داشته باشیم، با احساساتمان تبدیل به واقعیت می شود. ما آنچه را می بینیم باور نداریم؛ در عوض آنچه را که باور داریم می بینیم. اعتقادات و باورهای ما صفحه ی دید ما را نسبت به جهان شکل می دهد، و به هیچ اطلاعاتی که با اعتقادات و باورهایمان سازگار نباشد اجازه نمی دهیم از آن عبور کند. حتی به آن دسته از اعتقاداتمان که کاملاً با واقعیت ناسازگارند نیز اجازه ی دخول داده نمی شود، چون واقعیت و حقیقت برای ما همان باورهایمان هستند

  7. #187
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض به خودتان اعتقاد داشته باشید

    متداولترین و همچنین مضرترین باورها آنهایی هستند که خود محدود کننده هستند. اینها باورهایی در رابطه با خودمان هستند، مثلاً اینکه اعتقاد داشته باشید نمی توانید چیزی را به دست آورید چون آموزش یا پول کافی ندارید. ممکن است تصور کنید که نمی توانید چیزی را به دست آورید چون سن، جنسیت یا نژادتان برای دستیابی به آن مناسب نیست. اکثر این باورها صحیح نیستند، با انحال باعث عقب نشستن شما میشوند.

    واقعیت این است که، شما استحقاق همه ی چیزهای خوبی را که توانایی به دست آوردن آن را از طریق استعدادها و توانایی هایتان داشته باشید، دارید. تنها محدودیت بر آنچه می توانید داشته باشید و دارید، فقدان میل و انگیزه است. اگر شما هدفی داشته باشید و برای به دست آوردن آن تلاش لازم را صرف کنید، هیچ چیز نمی تواند شما را از دستیابی به آن منع کند، فقط باید بخواهید و برای آن تلاش کنید، همین.

    برای ایجاد باورهای مثبت باید دقیق تصمیم بگیرید که در آینده به کجا می خواهید برسید. هرچه در مورد نتیجه ای که می خواهید در آینده به دست آورید واضح تر تصمیم گیری کنید، برایتان آسان تر خواهد بود که عملکردها و رفتارهای خود را در کوتاه مدت تغییر دهید. و این درعوض به شما اطمینان خواهد داد که در بلند مدت به آنچه میخواستید برسید.

    وقتی خیلی دقیق تصمیم گرفتید که چه نوع آدمی می خواهید باشید، اولین گام بزرگ برای ایجاد باورهای جدید را برداشته اید. برای ادغام باورهای جدیدتان با زندگیتان، باید برای خود مقرراتی تعیین کنید که در همه ی زمینه ها مثل آن فرد رفتار کنید. اگر شروع به رفتار کردن مثل آن فرد موفقی که دوست دارید بشوید کنید، به تدریج ارزشها، کیفیات و خصوصیات شخصیتی او را اتخاذ خواهید کرد و این خصوصیات کم کم جزء شخصیت شما خواهند شد.

  8. #188
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض باور هایتان را مثبت کنید

    اگر بتوانید هر روز و در همه ی موقعیت ها مثل آن فرد رفتار کنید، واکنشی زنجیره ای خواهد داشت. گرایشات و حالت هایتان تغییر خواهد کرد و مثبت تر خواهد شد. همین مسئله باعث ایجاد باورهایی نیرومندتر و مثبت تر خواهد شد. و این باورهایتان بعدها تاثیری مثبت بر روی ارزشهایتان خواهد گذارد.

    شما هیچ محدودیتی در توانایی هایتان ندارید، مگر آنهایی که خودتان به آن اعتقاد دارید. افراد موفق افرادی غیرعادی و خاص نیستند. هیچ فرقی با شما ندارند، تنها تفاوت آنها این است که باور دارند که قادر به انجام هر کاری هستند. شما خوب هستید. و از امروز به بعد خود را به بهترین شکل ممکن بینید و هیچ محدودیتی برای امکانات و توانایی هایتان قائل نشوید. وقتی چنین باور و اعتمادی را در خود ایجاد کردید، و برطبق باورهایتان رفتار کردید، آینده تان نیز نامحدود خواهد بود

  9. #189
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sina818's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    346

    پيش فرض

    میشه اگر در مورد قانون جذب هم مقاله ای دارید لطف کنید بگذارید؟

  10. #190
    پروفشنال sepideh_248's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    SinCity
    پست ها
    825

    پيش فرض

    تاكنون بيشتر به جنبه‏هاي روحي حالت افسردگي اشاره شد و برخي پزشكان و روانپزشكان و روان شناسان آن را يك بيماري رواني دانسته‏اند.
    پژوهش هاي 50 سال اخير نشان مي‏دهد، كمبود ماده‏اي در مغز به نام "سروتونين" نيز يكي از عوامل اين بيماري است. در نوشته زير كه ترجمه و تنظيم از چند منبع اينترنتي است، با جنبه‏هاي روحي و جسمي كمبود سروتونين در مغز آشنا مي‏شويم.
    دلتنگي فعال‏در كتاب (ذهن ناآرام) نوشته كي جيميسون آمده است:"درباره حالت افسردگي هيچ چيز خوبي نمي‏توان گفت، جز اين كه به شما تجربه‏اي مي‏دهد كه مي‏فهميد سالخوردگي يعني چه، پيري و بيماري چه جور است، حالت مردن چگونه است و اين كه مي‏گويند ذهن انسان كند و آدمي خرفت مي‏شود، به چه معناست.
    در ضمن شما معناي حالت هايي مانند: وقار، آراستگي، هماهنگي را مي‏فهميد و خلاصه اينكه متوجه مي‏شود زشتي رفتار به چه مي‏گويند. در اين حالت شما هيچ باوري نسبت به امكانات خوش زندگي نداريد به لذت‏هاي جنسي بي عقيده مي‏شويد، زيبايي موسيقي را درنمي‏يابيد و سرانجام توانايي خود را براي خنديدن به خود خنداندن ديگران از دست مي‏دهيد.
    دانشمندي ديگر به نام "آن پايكي" در مقاله‏اي كه خلاصه آن در اينجا مي‏آيد، مي‏گويد: افسردگي همان غم و اندوه معمولي نيست، در مرحله‏اي از زندگي خود، همه‏ما درد و رنج را احساس مي‏كنيم، اما افرادي كه گرفتار افسردگي هستند، تجربه‏اي كاملا متفاوت دارند. يك احساس فلج كننده از دست دادن همه چيز و پوچي بر ما مستولي مي‏شود.
    در اين حالت انسان فكر مي‏كند و غصه مي‏خورد كه همه چيز از جمله تمام عزيزان و نزديكان خود را از دست داده است.ساير عوارض و نشانگان‏هاي افسردگي شامل:"بي خوابي، اختلال در غذا خوردن، احساس گناه يا بي ارزشي، لذت نبردن از فعاليتهايي كه روزي دلخواه و دل‏انگيز بود،اشكال در تمركز ذهن و فكر و خيال كردن درباره مرگ است".
    نقش مغز در افسردگي‏داروهاي موثري براي درمان افسردگي وجود دارند و اين داروها ديدگاه خوبي را از اساس و پايه زيست شناختن اين بيماري فراهم مي‏سازند، نخستين داروهاي ضدافسردگي تقريبا به طور اتفاقي در سال‏هاي 1950 كشف شدند.پزشكان مشاهده كردند برخي بيماران با فشار خون بالا، هنگامي كه با يك داروي جديدي به نام "رسپرين" درمان مي‏شدند، عوارض افسردگي در آنها ظاهر مي‏شد.
    حدود همان زمان، پزشكان ملاحظه كردند اغلب بيماران افسرده، هنگامي كه با يك داروي ضدبيماري سل درمان مي‏شدند، حالت هاي وجد و شعف از خود نشان مي‏دادند. معلوم شد"رسپرين" برخي انتقال دهنده‏هاي عصبي را از بين مي‏برد. در حالي كه داراي سل به نگه داشتن آنها در جاي خود كمك مي‏كند.
    انتقال دهنده‏هاي عصبي آن مواد شيميايي هستند كه به عنوان پيك يا پيام‏آور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل مي‏كنند. آنها مولكول هايي هستند كه از يك ياخته عصبي"نورون" منبع به يك ياخته عصبي مقصد سفر مي‏كنند و در آنجا پيغام را مي‏دهند.
    در افرادي كه افسردگي دارند، در حركت برخي پيك‏ها يا انتقال دهنده‏هاي عصبي اختلال ايجاد م‏به عبارت ديگر اين انتقال دهنده‏هاي عصبي - يعني نور - اپيفرين، سروتونين و دوپامين - به طور شايسته از يك نورون به نورون ديگر نمي‏روند و غلظت آنها در مغزكاهش مي‏يابد.
    نخستين نسل داروهاي ضدافسردگي كه در سالهاي 1950 كشف شد، به تنظيم هر سه پيام آور بالا مي‏پرداخت. دومين نسل اين داروها به تنظيم نور - اپيفرين و سروتونين دست مي‏زد و سرانجام نسل جديد داروهاي ضدافسردگي بر ضد سروتونين به تنهايي كار مي‏كنند. اين داروها نمي‏گذارند سروتونين انتقال يافته به نورون مقصد دوباره به نورون منبع برگردد.
    بنابراين كساني كه به افسردگي مبتلا هستند و عوارض ياد شده را در خود مشاهده مي‏كنند و خلاصه اين كه فكر مي‏كنند بختكي مخوف بر روح و روان آنها سايه افكنده يافكر خودكشي به سرشان مي‏زند، بدانند كه نه ديوانه هستند و نه اينكه بيماري شان درمان نشدني و علاج‏ناپذير است.
    حتما در اين صورت به يك روانپزشك مراجعه كند و درخواست كمك نمايند.جالب اينجاست كه برخي از اين بيماران از گفتن اين كه چه حالتي دارند عاجز مي‏مانند.چون اين حالتي است كه واقعا گفتني نيست، اما عوارض و نشانگان‏هاي يادشده را دارد. اين بيماران بدانند كه اين حالت روحي وحشتناك دليل جسماني دارد كه احتمالاً همان كمبود سروتونين در حول و حوش ياخته‏هاي عصبي مغز و قابل درمان است.

    بسياري از ما چندان آشنايي با علائم افسردگي نداريم، يا حتي اگر هم بدانيم كه افسرده‌‌ايم، تنها راه را قرص خوردن يا حتي سوختن وساختن مي‌دانيم.
    اما شايد تعجب كنيد اگر بشنويد شغل ما هم تأثير مستقيمي روي روحيه و بهداشت رواني ما دارد. حالا كه در هفته بهداشت روان هم هستيم، توجه به اين موضوع مي‌تواند حياتي‌تر باشد.
    اصولاً در اختلال افسردگي، عوامل بيولوژيك خاصي در بدن تغيير مي‌كند كه ممكن است اين تغيير، چندان ربطي هم به عوامل محيطي نداشته باشد.
    همچنين عامل وراثت هم مي‌تواند در ميزان بروز اين اختلال مؤثر باشد، اما به هر حال، نقش مسائل پيراموني را، چه در محيط كار و چه در منزل، نمي‌توان ناديده گرفت.
    محققان آمريكايي در يك مطالعه ملي كه توسط بنياد بيماري‌هاي رواني و سوءاستفاده مواد، حمايت مالي شده، رابطه افسردگي را در مشاغل مختلف بررسي كرده‌اند و توانسته‌اند فهرستي از مشاغل افسرده‌كننده را تهيه كنند.
    به گزارش رويترز، در صدر اين فهرست، پرستار بچه‌ها و نظافت‌چي‌هاي منازل قرار دارند.
    به گفته مجريان اين طرح، مشخص شده كه حدود 8/10درصد از اين مشاغل و چيزي در همين حدود از پيشخدمت‌هاي رستوران‌ها، به افسردگي مبتلا هستند.
    البته در اين بررسي مشخص شده كه اين افراد پايين‌ترين درآمد را نيز داشته‌اند؛ بنابراين شايد علاوه بر عوامل محيطي، درآمد فرد نيز او را مستعد ابتلا به اين اختلال رواني شايع كند.
    اما اگر مي‌خواهيد بدانيد كدام يك از مشاغل كمترين ميزان افسردگي را به همراه مي‌ آورد، به اين نتايج توجه كنيد: در ميان مهندسان، به ويژه معماران، كمترين ميزان افسردگي مشاهده شده، بعد از آن مي‌توان به پژوهشگران علمي و مسئولان نصب و نگهداري تأسيسات اشاره كرد.
    از ديگر نتايج جالب اين مطالعه آن است كه بي‌كاري، خود عامل مهمي در بالا بردن احتمال افسردگي است، اما برخي شرايط كاري نيز مي‌تواند احتمال افسردگي ناشي از شغل را بالا ببرد.
    به‌عنوان مثال، كار نيمه‌وقت، يكي از شرايطي است كه در اين مورد نقش مهمي ايفا مي‌كند. اما به‌نظر مي‌رسد شرايط كار براي افراد تمام‌وقت نيز رضايت‌بخش نيست؛ طوري كه 52 درصد از كساني كه حداقل يك بار در سال گذشته، به حمله‌اي از افسردگي مبتلا شده‌اند، كار تمام‌وقت داشته‌اند.
    افسردگي علائم ويژه‌اي دارد كه روانپزشكان در حضور آنها تشخيص آن را قطعي مي‌كنند؛ احساس اندوه و عدم احساس لذت، كه بيشتر از 2 هفته طول كشيده باشد، به اضافه 4 علامت مشخصه كه نشان دهد عملكرد فرد در زندگي‌اش مختل شده؛ علائمي همچون كمبود انرژي، كم‌اشتهايي، اختلال در خواب، كاهش تمركز و احساس بد و منفي به خود.
    مشاهده اين علائم بايد هشداري محسوب شود، براي مراجعه به پزشك، اما بد نيست همزمان و به موازات درمان‌هاي معمول و سنتي، به فكر تغيير شرايط محيطي‌تان باشيد، چرا كه به گواهي اين مطالعات، و نيز مطالعات قبلي، شرايط محيطي هم مي‌تواند احتمال بروز افسردگي و نيز عدم پاسخ به درمان را بالا ببرد.

    منبع : همشهری

    مي‌توانيد حتي در مترو و اتوبوس با «ريلکسيشن» خستگي را از تن‌تان بيرون کنيد.
    شايد شما هم چيز‌هايي در مورد «ريلکسيشن» يا آرام‌سازي بدن خوانده يا شنيده باشيد. تصوري که عموم مردم در مورد ريلکسيشن دارند، يک فرد با چشم‌هاي بسته است که روي صندلي‌هاي مخصوص اين کار، در مطب يک روان‌شناس دراز کشيده و دارد به يک موسيقي آرام گوش مي‌دهد.
    اما روان‌شناسان توصيه مي‌کنند که مي‌توان با پس و پيش کردن بعضي دستور‌هاي ريلکسيشن در موقعيت‌هاي غيرمعمول‌تر هم بدن را آرام کرد؛ مثلا وقتي که در محل کار سرتان خلوت‌تر است، وقتي در رستوران منتظر آماده شدن غذا هستيد، وقتي روي صندلي‌هاي مترو نشسته‌ايد و حتي وقتي که به ميله‌هاي اتوبوس آويزان‌ شده‌ايد!
    ريلکسيشن با اينکه نام شيک و پيکي دارد و لااقل براي ما ايراني‌ها کلمه‌اي مدرن است، تاريخچه‌اش مال امروز و ديروز نيست. حالات خاص نشستن بودايي‌ها، يوگاهاي ذهني و حتي بعضي حالات صوفي‌هاي قديم خودمان، همه به نوعي ريلکسيشن
    - يعني آرام‌سازي ذهن و بدن- هستند.
    اما کسي که سکه ريلکسيشن را به نام خود زد يک اروپايي خونسرد به نام ادموند جاکوبسون بود. اين بنده خدا که نمي‌خواست پايان‌نامه دکتراي روان‌شناسي‌اش سرهم‌بندي باشد، توي دهه 30 ميلادي يک موضوع بين رشته‌اي را به عنوان موضوع پايان‌نامه‌اش انتخاب کرد. بخشي از پايان‌نامه‌ او در مورد «تاثيرآرام‌سازي عضلات اسکلتي بر واکنش طبيعي يکه خوردن در مقابل صداي بلند» بود.
    تعجب نکنيد؛ اين فقط بخشي از پايان‌نامه‌اش بود! نتيجه‌اش هم اين شد که وقتي مراجعان جاکوبسون با صداي جادويي او ريلکس مي‌شدند، ديگر در مقابل صداهاي بلند از جا نمي‌پريدند. جاکوبسون جلسه دفاعش را که انجام داد، چسبيد به همين بخش پايان‌نامه و روي بيماراني که مشکل روان‌شناختي و مخصوصا اضطراب داشتند، ريلکسيشن مخصوص خودش را انجام داد و جواب گرفت. حالا هر جا که نام اولين شيوه علمي ‌ريلکسيشن يعني «ريلکسيشن پيش‌رونده» مي‌آيد، بايد به احترام جاکوبسون از جا بلند شويد.
    قبل از او 2 بنده خداي ديگر که يکي‌شان به نام جيمز در آمريکا مشغول تحقيق بود و يکي شان به نام لانگه در جزاير اقيانوسيه داشت به ماهيت هيجانات بشري فکر مي‌کرد، يكهو با هم فهميدند که «بابا، همه چي پايه‌اش حالات بد خودمانه»؛ قلم و کاغذ برداشتند و نشستند به مقاله نوشتن. بعدا تاريخ‌نويسان روان‌شناسي پارتي‌بازي نکردند و اين نظريه را به نام هردوتاشان شناختند.
    نظريه «جيمز ـ لانگه» حرف جاکوبسون را خيلي کلي‌تر مي‌گفت. اين 2نفر معتقد بودند که نه تنها آرامش و اضطرابي که جاکوبسون مي‌گفت حاصل حالتي است که بدن ما در آن قرار دارد بلكه ما به اين علت مثلا مضطربيم که، قلبمان مي‌زند يا پايمان شل مي‌شود. آنها برخلاف عموم که معتقد بودند اگر قلبمان مي‌زند به اين خاطر است که مضطربيم، جريان عليت را برعکس کردند.
    نتيجه آزمايش‌هاي جاکوبسون هم حرف آنها را تا حدي تاييد مي‌کرد؛ يعني اينكه ما به اين علت آرامش ذهني داريم که عضلاتمان آرام و شل‌اند و از طرف ديگر، به اين علت ذهنمان آشفته و خسته است که عضلاتمان منقبض و داراي تنش هستند.
    جاکوبسون- يا به تلفظ بعضي‌ها ياکوبسون- معتقد بود که فقط آرامش عضلاني خيلي عميق مي‌تواند برانگيختگي سيستم عصبي مرکزي را کاهش دهد و موجب سلامت روان شود. اما بقيه چندان با اين قضيه موافق نبودند؛ مثلا شولتز مي‌گفت اگر آدم‌ها نه چندان مضطرب و نه آن‌قدر که ياکوبسون مي‌گويد آرام باشند، مي‌توانند به بهترين نحو کارهايشان را انجام دهند. او خيلي به شرايطي که فرد در آن قرار دارد اهميت مي‌داد.
    اما کسي که يک پايه نظري قوي براي تشخيص اينكه بالاخره چرا ذهن ما اضطراب‌اش را با ريلکسيشن کنار مي‌گذارد به وجود آورد، يک روان‌شناس مقيم آفريقاي جنوبي يعني ژوزف ولپه بود. او چه مي‌گفت؟ بخش بعد را بخوانيد.
    قانون: يا مضطرب يا آرام
    ژوزف ولپه مي‌گفت پايه ريلکسيشن قانون «يا اين يا آن» است. به عقيده او، بدن نمي‌تواند هم تنش داشته باشد و هم آرام باشد؛ يعني يا اين است که بدنتان آرام است يا آنکه در حالت تنش هستيد. براي همين، روان‌شناسان براي مقابله با فشار رواني و بيماري‌هاي ناشي از اضطراب، توصيه مي‌کنند فرد از ريلکسيشن استفاده کند؛ مخصوصا در بيماري‌هايي مثل وسواس يا ترس‌هاي مرضي.
    اما ريلکسيشن فقط براي بيماران نيست؛ در دنياي پيچيده امروز، ما هر روز در مقابل بي‌نهايت موقعيتي قرار مي‌گيريم که موجب فشار رواني يا استرس مي‌شوند. اين قضيه مخصوصا در شهر‌ها بيشتر نمود دارد؛ موقعيت‌هايي مثل استرس ترافيک، استرس شغلي، استرس تحصيلي، استرس خانواده و استرس ناشي از بلاياي طبيعي و انساني كه ممکن است هر روز، با شکل‌هاي مختلف در زندگي ما وجود داشته باشند.
    اين استرس‌ها، هم موجب آزرده شدن ذهن ما مي‌شوند، هم موجب مي‌شوند بدنمان حالت تنيدگي، انقباض و در نتيجه خستگي بگيرد. براي مقابله با اين استرس‌ها، يکي از بهترين کارها استفاده از نوعي ريلکسيشن است که مي‌توان در موقعيت‌هاي مختلف زندگي روزمره شهري از آن استفاده کرد.
    فوت کوزه‌گري ريلکسيشن
    خب، حتما مي‌پرسيد که اين‌جور که شما مي‌گوييد که نمي‌شود توي تاکسي و اتوبوس ريلکس شد. قبول، شما نمي‌توانيد همه بدنتان را به حالت ريلکسيشن ببريد اما با استفاده از ريلکسيشن انتخابي مي‌توانيد لااقل بعضي از جاهاي بدنتان را آرام کنيد. همين الان با استفاده از همين راهنماي روبه‌رو ببينيد از اين 9 تا عضو بدن کجا‌ها را مي‌توانيد آرام کنيد. مسلما چشم‌ها، تنفس، گلو و دهان را مي‌توانيد.
    حالا که چشم‌هايتان بسته است، به بغل دستي‌تان بگوييد بقيه را هم برايتان بخواند! اگر به ميله‌هاي اتوبوس آويزان شده‌ايد مي‌توانيد يکي از دست‌هايتان را آرام کنيد اما اگر نشسته‌ايد، هم پاها، هم بالاتنه، هم شانه‌ها و هم دست‌هايتان را مي‌توانيد ببريد به دنياي آرام ريلکسيشن؛ به همين راحتي!
    آرام بودن يا نبودن مسئله اين است!
    براي اينکه بدنتان را به اصطلاح ريلکس کنيد، اولين قدم اين است که بدانيد اعضاي بدن در چه حالي آرامند و در چه حالي آرام نيستند. متاسفانه ما تصور غلطي از آرامي ‌و ناآرامي عضلاتمان داريم. پس اين بخش را بخوانيد تا حالت آرام و تنيده همه عضوهاي درگير در ريلکسيشن را بشناسيد.
    دست‌ها

    آرام: اگر دست‌هايتان را راحت روي ران‌هايتان يا دسته صندلي بگذاريد، انگشت‌هايتان خود به خود حالت خميده، شبيه به چنگال مي‌گيرند. در اين حالت دست‌هايتان آرام است(a).

    ناآرام: اگر انگشت‌هايتان کاملا صاف و مستقيم باشند يا برعکس حالت گلوله داشته باشند، دست‌هايتان ناآرام است؛ يعني اگر دست‌هاي کاملا صاف(b) اين طرف طيف و دست‌هاي گلوله شده(c) آن طرف طيف باشند، آن وسط‌ها دست‌هاتان آرام هستند.
    دقت کرده‌ايد آدم که خشمگين مي‌شود چقدر دوست دارد دست‌هايش را گلوله کند و با ناخنش کف دست خودش را سوراخ سوراخ کند؟ گرفتيد که منظور چيست؟ رابطه ذهن خشمگين و بدن ناآرام را حال کرديد؟
    پاها
    آرام: اگر دراز کشيده باشيد يا پاهايتان را دراز کرده باشيد وقتي هر دو پاشنه روي زمين هستند، و پاها با کمي ‌فاصله از هم و به شکل عدد 7 قرار گرفته باشند، پاهايتان آرام هستند(a).
    ناآرام: وقتي پاهايتان را روي هم انداخته‌ايد(d) يا انگشت‌هايتان را به طرف بالا کشيده‌ايد(b) يا شکل 7 پاها زيادي از هم باز شده باشد(c)،پاهايتان ناآرام‌اند. 7 هم 7‌هاي قديم!
    بالاتنه

    آرام: اگر قفسه سينه و کمر، راحت و بدون هيچ حرکتي به اصطلاح روي صندلي ولو باشد بالاتنه‌تان در حال آرامش است(a).
    ناآرام: اگر روي صندلي قوز کرده باشيد يا مرتب بالاتنه‌تان را حرکت دهيد يا جوري نشسته باشيد که بخشي از پشت و کمرتان روي صندلي نباشد، بالاتنه‌تان دارد ناآرامي‌ را تجربه مي‌کند. (b) استاد‌هاي دانشگاه به تجربه اين يکي را خوب مي‌دانند.
    صداي صندلي‌ها که درآمد يعني دانشجوها رفته‌اند توي فاز خستگي.
    تنفس
    آرام: تنفس آهسته و منظم، يک تنفس آرام است. وقتي فاصله يک باز دم با بازدم بعدي هم به اندازه کافي زياد باشد و هم فاصله‌هاشان تقريبا مساوي باشد.
    ناآرام: تنفس سريع، تنفس با وقفه، سرفه کردن، دهن دره کردن، عطسه کردن مکرر، فين‌فين کردن و تنفس صدادار از نمونه‌هاي تنفس ناآرام‌اند.
    شانه‌ها
    آرام: وقتي که پشت شانه‌هايتان راحت به صندلي تكيه داده است، هر دو در يک خط راست قرار دارند و وقتي هر دو روي هم يک نيمه منحني را تشکيل دهند، شانه‌هاي آرامي‌داريد.(a)
    ناآرام: اگر يکي از شانه‌ها از ديگري بالاتر باشد (b)يا مثل وقتي که مي‌خواهيد بگوييد «نمي‌دانم» هر دو بالاتر از حد معمول باشند (c)، شانه‌هايتان ناآرام‌اند.
    خب، يعني چه که «نمي‌دانيد»تان را با شانه‌ها نشان مي‌دهيد.
    مگر زبان نداريد که شانه بدبخت را از حالت ملوس آرام‌اش خارج مي‌کنيد؟ يا با زبانتان بگوييد نمي‌دانم، يا بدانيد(!) تا لااقل بدنتان آرام باشد.

    سر
    آرام: اگر صندلي‌تان بالش دارد، سر بايد راحت روي آن قرار گرفته باشد؛ طوري که قسمت مياني پشت سرتان با بالش تماس داشته باشد(a).


    ناآرام: وقتي سرتان يک‌طرف ولو شده است(b) يا خيلي جلو آمده است(c) يا خيلي از بالاي صندلي عقب‌تر رفته است(d)، سر ناآرامي ‌داريد. شما هم ياد سرهاي ولو شده آدم‌هاي خواب رفته توي مترو و اتوبوس افتاديد، نه؟
    وحشتناک‌اش اين است که کنار اين اعجوبه‌ها نشسته باشيد و عادت نداشته باشيد توي اتوبوس بخوابيد و طرف آب دهانش هم موقع خواب بريزد روي شانه‌هايتان و شما هم تعارف داشته باشيد و... وامصيبتا!
    دهان
    آرام: وقتي که دندان‌هاي بالايي و پاييني‌تان با هم فاصله دارند و وسط لب‌هايتان- بلا نسبت- مثل دهان ميت باز است، دهانتان دارد آرامش را تجربه مي‌کند(a).
    بيخود نيست شاعر مي‌گويد «و خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش...» و بيخود نيست که به مردن مي‌گويند آرامش ابدي.
    ناآرام: اگر لب‌هايتان به هم چفت شده‌اند(b) يا داريد چيزي را ليس مي‌زنيد، دهانتان ناآرام است.
    برخلاف آنچه فکر مي‌کنيد، موقع لبخند زدن هم دهان ناآرام است!
    گلو


    آرام: گلوي صاف و بي‌حرکت، يک گلوي آرام است.
    ناآرام: اگر اداي بلعيدن چيزي را درمي‌آوريد يا گردنتان به يک طرف ولو شده است، گلويتان در حالت ناآرامي است.
    چشم‌ها


    آرام: هنگامي‌ که پلک‌هاي نازنين‌تان آرام و بدون هيچ فشاري روي هم باشند، چشم‌هايتان آرام است.
    ناآرام: وقتي که داريد به زور پلک‌هايتان را به هم مي‌فشاريد و تريپ «با چشم‌هاي کاملا بسته» مي‌آييد، وقتي که چشمانتان بازند، يا وقتي پشت پلک‌هاي بسته حرکت مي‌کنند، داريد ناآرامي‌ را به چشم‌هايتان راه مي‌دهيد.
    داشتيد که؟ حتي چشم باز چشم ناآرام است. خدايي‌اش چه اشارات فلسفي‌اي که در اين ريلکسيشن نهفته نيست!

    منبع : همشهری

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 7 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 7 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •