تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 23 از 129 اولاول ... 131920212223242526273373123 ... آخرآخر
نمايش نتايج 221 به 230 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #221
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض نقش دُلفین ها در درمان بیماری های روانی، از جمله افسردگی!

    دلفین ها علاوه براین دارای قابلیتی اسرار آمیز در درمان بیماری های روانی و به ویزه انواع افسردگی هستند. تعداد بی شماری از افرادی که دچار درجات مختلف افسردگی بوده اند پس از ساعتی شنا کردن با این شناگران پر مهر احساسی کاملا متفاوت را تجربه کرده اند و حتی افسردگی خود راکاملا به دست فراموشی سپرده اند. درحال حاضردر بسیاری از نقاط جهان مراکز درمانی وجود دارد که در آن افراد می توانند از طریق شنا کردن با دلفین ها و یا حتی به سادگی با گوش سپردن به امواج صوتی شفابخش آن ها گاهی برای همیشه با بیماری خود خداحافظی کنند. دیوید لوید در مقاله خود با عنوان "قدرت شفابخشی دلفین ها" می نویسد:


    "من خود تاثیر احساسی و روح بخش شنا کردن با دلفین ها را تجربه کرده ام. در آن زمان وضعیت روحی خوبی نداشتم. احساس افسردگی می کردم، شغلم را از دست داده بودم و در یک رابطه شکست خورده بودم. من داستان های دلفینی در ساحل جنوب غربی ایرلند را شنیده بودم و با کنجکاوی و حسی از تردید راهی آنجا شدم. اتفاقا ایجاد رابطه نزدیک با این دلفین تبدیل به رویدادی فراموش نشدنی در زندگی من شد. دلفین برای خوشآمدگویی به سمت من آمد و بارانی از"صداهای ردیاب انعکاسی" خود را بر سر من ریخت (نوعی ردیاب صوتی طبیعی که دلفین را قادر می سازد در آبهای کدر و تاریک یا فواصل دور قادر به دیدن باشد و یا داخل بدن موجودات زنده دیگر را ببیند). این صداها و نیز ارتباط چشم درچشم ما باعث شد احساس کنم که واقعا دیده می شوم ... توجهی بدون قید و شرط.
    بعد از این هنگامی که به سمت ساحل شنا می کردم حس می کردم رنجی از اعماق وجودم به بیرون فوران کرده است... رنجی عظیم که با شدت در حال بیرون ریختن بود. من نوعی رهایی را تجربه کردم و از این احساسات خلاص شدم. در هنگام بازگشت به خانه خودم را در حال برنامه ریزی برای آینده یافتم. برای کارم و برای تغییر دکوراسیون منزلم. حقیقتاً چیزی دردرون من تغییر کرده بود."

    اما آن چه که بیش از همه در مورد دلفین ها در تمامی تجربیات و نوشته های انسانها خود نمایی می کند عشق بی قید و شرطی است که این موجودات به انسان و یا به هر چیزی در محیط اطراف خود ارزانی می دارند. دکتر برنی سیگل جراح و نویسنده کتاب "عشق، پزشکی و معجزات" در مورد عشق بدون شرط می نویسد و معتقد است تمامی بیماری ها در نهایت مربوط به فقدان عشق یا صرفاً تجربه کردن عشق مشروط هستند. او می گوید واقعیتی که در همه موارد افسردگی غالب است، نوعی کمبود یا فقدان عشق یا معنا در زندگی است - حداقل از دیدگاه خود فرد.
    شاید از نقطه نظر دکتر سیگل بتوان علت نیروی اسرار آمیز دلفین ها در شفابخشی انسان ها را توجیه کرد. دلفین ها نه از اصول ارتباط موثر چیزی می دانند و نه در روان شناسی تخصص دارند. اما بیش از هر روان شناس و حتی هر انسان هم دردی توانسته اند در مدت زمانی بسیار کوتاه تر از آن چه بتوان تصور کرد رنج و ناراحتی های انسان آسیب دیده را محو کنند. ان ها فقط یک چیز راخیلی خوب بلدند.

    وآن عشق بدون شرط است. ...


    منبع: مجله موفقیت

  2. #222
    در آغاز فعالیت آرتمیس's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    10

    پيش فرض

    خويشتن پنداري( خودپنداره، خودپنداري)Self Concept

    اولين بار رنه كارت1 در سال1644 اصول اوليه خويشتن پنداري را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادي تئوري خويشتن پنداري را به عنوان يك مقوله روانشناختي مهم مطرح نمود. با اينكه دنباله‌روان فرويد علاقه زيادي به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد درسكات كلي2 در سال1945 از مقوله خويشتن پنداري به عنوان يك نيروي اوليه انگيزيش در رفتار انساني ياد نمود. رايمي3در سال1948 از معيارهاي خويشتن پنداري در مشاهده‌هاي خود استفاده كرد و اعلام نمود كه رواندرماني اساساً بر روي تغيير دادن معيارهاي بينش فرد نسبت به خودش استوار است.
    تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختي در خصوص خويشتن پنداري مربوط به كارل راجرز در سال1947 بوده است. از ديدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلي، شخصيت فرد را تشكيل مي‌دهد. راجرز«خود» را به عنوان يك محصول اجتماعي معرفي مي‌كند كه از طريق روابط بين فردي گسترش مي‌يابد. او اعلام مي‌كند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوي براي داراربودن يك نگرش مثبت از سوي ديگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسينهاي«خويشتن پنداري» در دهه1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداري رو به كاهش نهاده است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح مي‌باشد. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهي نسبت به خويشتن پنداري در عامه مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگي، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعي افراد مطرح مي‌شود.
    بسياري از موفقيتها و شكستهايي كه مردم تجربه مي‌كنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگي ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط مي‌شود. براي متخصصان علوم مشاوره، پديده خويشتن پنداري از سه بعد مورد توجه است. يكي اينكه خويشتن پنداري امري قابل يادگيري است. ديگر اينكه امري سازمان يافته و پويا مي‌باشد. هيچ فردي با خويشتن پنداري به دنيا نمي‌آيد بلكه خويشتن پنداري به تدريج در اولين ماههاي زندگي فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل مي‌گيرد و به عنوان يك محصول اجتماعي از طريق تجربه بنيان مي‌گيرد. نكته جالب اينكه افراد در زمانهاي مختلف داراي نگرشهاي مختلفي نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربه‌اي در زندگي فردي كه مطابق با خويشتن پنداري او نباشد، به صورت يك تهديد تلقي مي‌شود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداري فرد حالت منجمدتري به خود مي‌گيرد تا بتواند از او محافظت نمايد. خويشتن پنداري هر فرد به ثبات و همگوني در زندگي‌اش نياز دارد و در مقابل تغيير مقاومت نشان مي‌دهد. اگر خويشتن پنداري فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيتها و شكستهاي هر فرد بر روي كيفيت خويشتن پنداري او تأثير مي‌گذارد. دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خويشتن پنداري هر فرد ادراك مي‌شود. در تمام زندگي فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايده‌هاي جديد و رفع ايده‌هاي قديمي وجود دارد. خويشتن پنداري هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت مي‌كند. براي همين است كه هر فقداني سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
    تحول جامعه از حالت سنتي به حالت صنعتي، مسائل و مشكلات فراواني را خصوصاً در زمينه اشتغال موجب مي‌گردد. جامعه ما در جريان صنعتي شدن و رسيدن به خودكفايي به نيروي متخصص و ماهر نياز مبرمي دارد. براي نيل به خودكفايي تهيه و اجراي برنامه‌اي دقيق كه بر مطالعات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني متكي باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين مي‌شود و خودكفايي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد. تحقيقات متعدد مؤيد اين واقعيت هستند كه اولاً، با افزايش بيكاري، فساد شدت مي‌يابد و ثانياً اشتغال مناسب و رضايت شغلي موجب نشاط و شادابي مي‌گردد. شناسايي و ايجاد انگيزه در افراد جامعه و راهنمايي آنها براي آنكه مشاغلي را انتخاب نمايند كه توانايي و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنين شناسايي علايق و نيز كشف استعدادهاي افراد بايد به كمك وسايل و ابزاري انجام پذيرد. در اين زمينه بايد از مشاوره و آزمونهاي مختلف استفاده شود. پس از شناخت علايق و كشف استعدادها و پرورش و نيز راهنمايي افراد در مسير صحيح و مناسب ضرورت مي‌يابد. بنابراين، سؤالي كه به طور كلي جهت پژوهش به ذهن خطور مي‌كند عبارت است از اينكه آيا بين خويشتن پنداري و انتخاب شغل رابطه معناداري وجود دارد؟ و با توجه به جنبه‌هاي انتخاب شغل مبتني بر وجهه اجتماعي شغل، پيشرفت تحصيلي در شغل و تسهيلات ويژه شغل سؤالات ذيل به طور اخص مطرح مي‌شوند: (1) آيا بين خويشتن پنداري و وجهه اجتماعي شغل رابطه‌اي وجود دارد؟،(2) آيا بين خويشتن پنداري و پيشرفت تحصيلي در شغل رابطه‌اي وجود دارد؟ و(3) آيا بين خويشتن پنداري و تسهيلات ويژه شغل رابطه‌اي وجود دارد؟
    خويشتن پنداري به مفهوم برداشتي است كه فرد نسبت به ماهيت فيزيكي و روانشناختي و ساختارهاي اجتماعي خويش از قبيل نگرشها، اعتقادات و ايده‌هاي خويش دارد. خويشتن پنداري به معناي درك افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خويشتن پنداري به صورت مداوم در تعامل با ديگر افراد تعديل يافته وتحت تأثير عوامل ديگر از قبيل درون‌گرايي و برون‌گراي و عزت نفس قرار مي‌گيرد. مقوله شغل نقش اصلي را براي زندگي بيشتر افراد جامعه ايفا مي‌كند. براي بيشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعاليتي است كه بيشتر فعاليتها و زمان فعال زندگيشان را صرف مي‌نمايد. نسلهاي امروز به دنبال مشاغلي هستند كه براي آنها قابل توجه بوده و يك احساس رضايت داخلي را براي آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهاي خارجي همراه باشد(كادرون1 ،1997).
    بر اساس عقايد كانجر2 به نقل ازاشنايدرتمايل براي ارضاي نيازهاي شخصي و ايجاد يك محيط مناسب از لحاظ روانشناختي از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار مي‌آيند.
    نسلهاي جديد امروز، در مقايسه با نسلهاي قبل بيشتر به سوي مشاغل با هويت تمايل دارند. كادرون اعلام مي‌دارد كه بسياري از متقاضيان كار در انتخاب شغل توجه زيادي به موضوع فوق نشان مي‌دهند. امروزه يك تئوري انگيزش شغلي مطرح شده است كه بر روي تطابق مابين فرد و شغل او تأكيد مي‌نمايد. شاميراعلام نمود كه تئوري مبتني بر خويشتن پنداري در خصوص انگيزش كار بر روي ارتباط متقابل مابين انجام كار و وسعت اجراي آن و خويشتن پنداري فرد استوار است. زماني كه شغل فرد با خويشتن پنداريش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان يك مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مي‌نمايد. بعبارت ديگر يك شغل ارزشمند براي هر فرد در ارتباط با خويشتن پنداري فرد مربوط، معني پيدا مي‌كند.
    وانوس1 در سال1980 مفاهيم فوق را در يك مدل تطابقي قرار داد كه در اين مدل بر روي نقش اشتغال و انتخاب شغل تأكيد شده است. اشنايدر2 در سال1987 مدل خاصي را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه مي‌دهد. بر اساس اين مدل، افراد بر اساس ادراكات و باورهاي خويش در خصوص مشخصات فردي خودشان(خويشتن پنداري) به مشاغل مورد علاقه خود مي‌نگرند. بر اساس اين مدل افراد نهايتاً از ادامه اشتغال در سازمانهايي كه با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد. ولي اين مدل قادر نيست دقيقاً افراد خاص را براي سازمانهايي دقيقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نمايد(اشنايدر،1987؛ گلدشتاين و اسميت،1995). به گفته اشنايدر بايد مفاهيم فوق را در ارتباط با خويشتن پنداري افراد گسترش داد. يعني بايد رابطه‌اي مابين تطابق بين خويشتن پنداري و شغل فرد مشاهده كرد.
    متخصصان منابع انساني با تمركز به ميزان تطابق خويشتن پنداري افراد با وظايف شغلي، مي‌توانند با احتمال بيشتري افراد را انتخاب نموده و آنها را براي شغل مناسب راهنمايي نمايند. اين روش از دو جنبه مفيد واقع مي‌شود، يكي اينكه فرد به شغل مورد نياز خود بر اساس علايق و خلاقيتهاي خود و بر اساس باورهاي خويش براي انجام وظايف محوله دست مي‌يابد. ديگر اينكه سازمان استخدام كننده نيز در بهترين فرصت مي‌تواند دست به انتخاب افراد كاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتي خويش بزند.
    كاربردهاي ابزار هاي سنجش گوناگون در باره خويشتن باوري:
    مقوله خويشتن پنداري به عنوان يكي از معروفترين موضوعات در ادبيات روانشناسي بشمار مي‌آيد. با وجودي كه در سايت تحقيقاتي ERIC حدود6000 مطلب در اين خصوص نوشته شده است ولي متأسفانه هنوز هم اين اصطلاح براي عموم ناشناخته بوده و تعريف شفافي از آن ارائه نشده است و در خصوص پديده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرين،1993). در بسياري از مقالات اصطلاحات خويشتن پنداري، عزت نفس و پذيرش خويش اغلب به جاي يكديگر بكار گرفته مي‌شوند و اين امر از وجود ديدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختي خودشان برمي‌خيزند. احتمالاً مهمترين تعريف خويشتن پنداري به ارزيابي فرد از خود مربوط مي‌باشد كه در اصطلاح روانشناختي از آن به عنوان خويشتن پنداري عمومي ياد مي‌شود. اين تعريف از ديدگاه مشاوران علم روانشناسي داراي مفهوم باثباتي است(استرين،1993). امروزه آيتمهاي موجود در معيار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقيقات گوناگون مفاهيم عمومي خويشتن پنداري را دربر مي‌گيرد و از آن استفاده مي‌شود.
    معيار مرسوم ديگر كه براي ارزيابي خويشتن پنداري كاربرد دارد، بنام معيار تنسي در خصوص خويشتن پنداري1 معروف است كه توسط فيتز2در سال1991 تدوين و طراحي شده است. علاوه بر اين جنبه‌هاي مختلف خويشتن پنداري از قبيل خويشتن پنداري تحصيلي خويشتن پنداري در خصوص ماهيت بدن خود وغيره نيز به عنوان اجزاي دقيق در خويشتن پنداري مطرح شده‌اند و در15 سال اخير تحقيقات گسترده‌اي در خصوص اين زيرساختارها انجام شده است درپي اين تحقيقات نسخه جديدتر ارزيابي خويشتن پنداري از جنبه‌هاي مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصيفي در خصوص سنين7 سال تا سنين بلوغ جواني تدوين و طراحي شده‌اند. بطور كلي بايد گفت كه خويشتن پنداري به«ديدگاه فرد درباره خودش» اطلاق مي‌شود. ويلي2 در سال1974 اعلام نمود كه با مقايسه وقايع خارجي نمي‌توان ارتباطي با ارزيابي خويشتن پنداري فرد برقرار نمود. بعبارت ديگر با مشاهده و ثبت وقايع اطراف محيط زندگي فرد نمي‌توان چگونگي خويشتن پنداريش را پيشگويي نمود و هر فرد بايد از زبان خودش، عقايد خود را در مورد شخصيت خويش ابراز نمايند.
    در ارزيابي خويشتن پنداري افراد با خواندن يك سري از جملات، موافقت و يا عدم موافقت خود را در پاسخهاي ليكرتي5 تا7 گزينه‌اي اعلام مي‌نمايند. در اين پرسشنامه‌ها اطلاعات مهم كيفي نهفته است و فرد با انتخاب گزينه مورد نظر عقيده نسبي خويش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مي‌نمايد. مشاوران و يا افرادي كه خواهان ارزيابي خويشتن پنداري در افراد مورد بررسي خويش مي‌باشند، بايد به نكات مهمي از قبيل نوع معيار و شاخص بكار گرفته شده، ميزان قابليت روش ارزيابي مورد نظر و مناسب و بكار بردن روش مورد نظر در موقعيتهاي باليني يا تحقيقاتي توجه نمايند. زيرا در هر كدام از شرايط فوق موقعيت پاسخ‌دهندگان تغيير مي‌كند و با يكديگر متفاوت است(برنز،1979). نكته اول در كابرد ارزيابي مورد نظر اين است كه فرد مورد پژوهش بايد تا حد كافي«خودآگاهي» داشته باشد. بطور مثال كودكان كم سن و سال داراي آگاهي هوشمندانه از ادراكات خويش نيستند و بنابراين بايد در خصوص اين گروههاي سني دقت بيشتري اعمال شود. دوم اينكه حتي معيارهاي ارزيابي كه توسط خود افراد بايد خوانده و پاسخ داده شود، ممكن است در برخي موارد به توضيحات كلامي نياز داشته باشند.
    خويشتن پنداري افراد بيانگر ميزان تجارب آنها در ارزيابي از«خود» است. هيچ راهي براي تغيير سريع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اين كار مستلزم زمان مي‌باشد. اگر فردي احساس بي‌كفايتي، حماقت و عدم توانايي براي ايجاد تغيير در زندگيش مي‌كند، چگونه مي‌تواند انگيزه لازم براي ايجاد تغيير را بدست آورد؟ بعضي از افراد اين كار را غيرممكن مي‌دانند و نهايتاً دچار افسردگي مي‌شوند و نهايتاً ممكن است به يك درمانگر نياز پيدا كنند. در فرهنگ جامعه ما بسياري از افراد هستند كه به آرزوهاي بزرگ مي‌انديشند، هزاران نفر در فكر اين هستند كه روزي فردي سرشناس در جامعه خود شوند.
    روشهاي مختلفي براي تغيير ميزان خويشتن پنداري افراد وجود دارد. در يك روش با تمركز بر روي تفكرات و سخنان دروني خودمان مي‌توانيم در خويشتن پنداري خويش تغييراتي ايجاد كنيم.
    مك كاي1 و فانينگ2 در سال1987 در كتاب خود هيچ حمايتي از اين روش نشان ندادند. ولي روشهاي شناختي مشابه با اين روش مؤثر بودند. به عنوان مثال تكرار جملات مثبت، درست در قبل از كشيدن سيگار سبب افزايش عزت نفس افراد مي‌شود(هوم و توستي،1970). يكي از مزاياي اين روش اين است كه بر روي جزئيات آسيب‌رسان تفكرات افراد تأكيد نموده و آنها را تشويق به تأكيد بر افراد مثبت مي‌نمايند. احتمالاً ما به آن حدي كه فكر مي‌كنيم بد نيستيم. ممكن است ما نكات خوب رفتارهاي خويش را كتمان نماييم. تعداد زيادي از افراد به مرور انكار خود در زندگي روزمره عادت ندارند.

    تعريف خويشتن پنداري و نظريه‌هاي وابسته به آن
    آدلر در تئوري خود در ارتباط با مفهوم شيوه زندگي به بيان خويشتن پنداري پرداخته است. ولي مفهوم خود يا خويشتن پنداري را، اعتقاد به اينكه«من كه هستم» تعريف مي‌كند(كريسني،1991). به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتار مشخص گردد، عواقب و نيز مسير تكاملي آن رفتار به سادگي معين خواهد گرديد. يعني با شناسايي رفتار به سادگي مي‌توان مسير رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل از شفيع‌آبادي،1379، ص198).
    راجرز در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مي‌نويسد:
    هر انساني در دنياي متغير و متحولي از تجربيات گوناگون زندگي مي‌كند كه فقط خودش در مركز آن جهان هستي قرار دارد. فرد يا ارگانيزم بر اساس تجربه و درك خودش از زمينه تجربي، نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. او تجارب خود را واقعيت تلقي مي‌كند و براي او واقعيت همان چيزي است كه او تجربه مي‌كند. رفتار نتيجه ادراك فرد است و فرد به طريقي كه واقعيت را ادراك و توصيف مي‌كند نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. ارگانيزم به زمينه پديده‌اي و ادراكي خود، به صورت يك كل سازمان يافته پاسخ مي‌دهد. پاسخهاي جسماني و رواني ارگانيزم به وقايع خارجي به صورت يك كل سازمان يافته و هدف جويانه است. مثلاً اگر آب بدن كاهش يابد، تمام اجزاي ارگانيزم به تلاش مي‌پردازند تا اين كمبود را تأمين نمايند. ارگانيزم يك تمايل انساني ذاتي و يك تلاش اصلي دارد و آن تمايل به تحقق بخشيدن و حفظ و تعالي خويش است و اين پايه و اساس فعاليتهاي او را تشكيل مي‌دهد. تمام نيازهاي رواني و جسماني فرد را مي‌توان جنبه‌هايي از همين نياز بنيادي دانست. تحت تأثير اين تمايل اساسي، ارگانيزم در جهت رشد، خودشكفتگي، بقاء و تعالي، خود رهبري، خود نظمي، خود مختاري، مسئوليت و تسلط بر نفس حركت مي‌كند. مهمترين موضوع براي درك و فهم رفتار فرد آن است كه آن را در چهارچوب مرجع قياس دروني او مورد توجه و بررسي قرار دهيم. بنابراين راه براي شناخت رفتار فرد آن است كه قالب مرجع قياس دروني او شناسايي شود و به مسائل به همان طريقي نگريسته شود كه خود فرد به آنها مي‌نگرد… از كل زمينه ادراكي به تدريج بخشي بنام«خود» متمايز و متجلي مي‌شود كه«مفهوم خود» نيز ناميده مي‌شود. مفهوم خود ابعادي دارد و هر بعد آن داراي ارزشهايي است. راجرز معتقد است كه بر اثر تعامل فرد با محيط و خصوصاً در سايه ارزشيابي فرد از تعامل خود با ديگران سازمان«خود» شكل مي‌گيرد(شرتزر،1984).
    شفيع‌آبادي در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مي‌نويسد:
    خويشتن پنداري تا حدود زيادي تعيين كننده مسير رفتار مي باشد .خويشتن پنداري قضاوتي است كه فرد در زمينه هاي موفقيت ،ارزش ها ،توانايي ها ،اهميت و اعتبار فردي دارد .جواب به برخي از سئوالات نظير آيا من فرد موفقي در زندگي هستم ؟آيا من قادرم چنين كاري را با موفقيت به پايان برسانم ؟نشان دهنده نوع خويشتن پنداري فرد مي باشد.
    قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلكه در تععيين رفتار و مسير زندگي نيز موثر مي باشد . تحقيقات معلوم داشته اند كه يكي از علل مهم عدم موفقيت دانش آموزان مدارس قضاوت منفي آنها در باره خودشان مي باشد. دانش آموزي كه خود را كودن مي انگارد انگيزه اي براي مطالعه و يادگيري و تلاش ندارد. بر اثر نبودن انگيزه كودك تلاش نمي كند و در نتيجه مردود مي شود. اگر فردي خود را موجودي ارزشمند و كارامد بيانگارد خواهد كوشيد قضاوتش را به مرحله عمل در آورد. موفقيت ها ،ارزش ها ،و توانايي ها در ايجاد نوع شيوه زندگي موثرند. ضمن گفتگوهاي روزانه ،با افرادي مواجه مي شويم كه مي گويند براي چنين كاري آفريده نشده اند . با داشتن چنين عقيده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد . همچنين از گفته معلوم ميشود كه خويشتن پنداري تا حدود زياد نوع شغل فرد را مشخص ميسازد . به نظر كوپر ا سميت (1967) افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند زندگي موفقيت آميزي را سپري ميسازند . از سوي ديگر خويشتن پنداري منفي به احساس حقارت : ناتواني : پريشاني و بي هدفي منجر ميگردد . فردي كه خود را براي انجام شغل معيني مستعد و لايق نميداند جهت احراز و اشتغال به شغل مورد نظر تلاشي نخواهد كرد. فرد معمولا ضمن انتخاب شغل به خود ميگويد من چنين فردي هستم لذا بايد به انجام چنان شغلي بپردازم .خويشتن پنداري از چهار عامل مهم يعني طرز تلقي و عقايد وا لدين : طرز تلقي همقطاران : طرز تلقي كاركنان آموزشگاه : و علايق شخصي تشكيل ميشود . هر كدام از اين عوامل در ايجاد نوع و ميزان خويشتن پنداري فرد نقش عمده اي دارد . مجموعه عوامل فوق در پيش بيني موفقيت : ارزشمندي : توانايي: و اهميت فرد مؤثر هستند . محيط خانواده و آ موزشگاه كه ا ز منابع اوليه تماس كودك با دنياي خارج هستند در پرورش نوع خويشتن پنداري كودك بسيار مهم مي باشند . وا لدين و معلمان بايد دانش آموزان را در شناخت توانايي ها : محدوديت ها : و علايق كمك نمايند . به نظر جوردن (1963) رفتار اكتشافي فرد به سادگي قادر خواهد بود.(1) توانايي ها و نيز محدوديت هاي خود را به طور واقع بينا نه ارزيابي نمايد . (2) بطور بهتر وعملي تري خود را با سايرين مقايسه كند . (3) منابع جديدي را براي خود شناسي دقيق تر كشف نمايد . (4) تصميمات صحيح تر و بهتري ا تخاذ نمايد . آ موزشگاه بعنوان يكي از عوامل تقويت كننده رفتار ا كتشا في ؛ بايد اطلاعات دقيق و موثق در اختيا ر دانش آموزان قرار دهد . با تهيه و تنظيم برنامه تعليم و تربيت مناسب براي آموزش وا لدين مي توان خويشتن پنداري مثبت در كودكان را تقويت نمود . براي كسب اطلاع بيشتر به اثر ديگر مؤلف تحت عنوان فنون تربيت كودك مراجعه نمائيد. (شفيع‌آبادي،1374).
    زندگي امروز، يعني قدرت انتخاب، انتخاب براي همه چيز، از لباس و اتومبيل و خانه گرفته تا برنامه‌هاي تلويزيون و تئاتر و سينما و موسيقي و انتخاب رشته تحصيلي گرفته تا انتخاب شغل. شغلي كه در قديم در خانواده امري موروثي بود وغير قابل انتخاب. امروزه مثل تمام كالاهاي ديگر قابل انتخاب است. در زندگي اجتماعي انتخاب شغل از جمله مسائلي است كه افراد را به خود مشغول مي‌كند و بخشي از انرژي رواني و فكري آنها صرف اين مسئله مي‌شود. در صورتي كه افراد به ديدگاههاي اصلي خود در زندگي دست يابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژي فكري و جسمي خود به كار مي‌پردازند

  3. #223
    در آغاز فعالیت آرتمیس's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    10

    پيش فرض

    چه راههايي، گفتن كلمه((نه)) را آسانتر مي سازد؟

    همه ما بارها و بارها در موقعيت هايي قرار گرفته ايم كه گفتن كلمه «نه» برايمان دشوار بوده است.براي مثال شما براي تعطيلات نوروز با گروهي از دوستانتان يك سفر زيارتي سياحتي، ترتيب داده‌ايد و والدين شما در نامه‌اي ابراز مي‌دارند كه چه قدر از حضور شما در خانه براي عيد نوروز خوشحال خواهند شد. رئيس شما،انجام كارهاي بيشتري را در يك مقطع زماني طلب مي‌كند، حال آنكه شما براي آن ساعت برنامه‌اي ازقبل تعيين كرده‌ايد. استاد از شما مي‌خواهد كه اگر مي‌توانيد روي يك طرح تحقيقي كه خودش روي آن كاركرده است ،به او كمك كنيد. شما يك لباس پشمي خريده‌ايد ودوست شما مي‌خواهد در صورت امكان آن را قرض كند.
    شخصي، ‌شما را براي ناهار به منزلش دعوت مي‌كند، حال آنكه شما مايل به رفت وآمد با او نيستيد. اگر شما از آن دسته افرادي هستيد كه به دفعات در مقابل چنين درخواست‌هايي، تسليم شده و با آنها موافقت مي‌كنيد ودائما از اين بابت احساس ناخوشايندي داريد، ممكن است بخواهيد بدانيد كه چرا شما هنگامي كه «نه »گفتن را ترجيح مي دهيد «بله » مي‌گوييد.
    شما ممكن است نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر يا نگران واردآمدن آسيبي به روابط باشيد. بنابراين، ارتباطات خود رامانند شي شكننده تلقي مي‌كنيد كه البته به اطاعت هاي دائمي شما وابسته مي‌باشد. شما همانند بسياري از افراد چه بسا از نه گفتن احساس گناه مي كنيد، چون شما آموخته ايد براي اجتناب از آسيب وارد كردن به احساسات ديگران، خواسته‌هاي خود دست بكشيد. بنابراين احساس مسئوليت شما در قبال احساسات شخصي ديگران به حق جلوه مي‌كند، گويي شادي آنها در گرو موافقت شماست. بدين ترتيب ممكن است شما احساس كنيد با نفي آنهابه دليل خودخواهي و خودمداري انسان بدي هستيد زيرا به شما ياد گرفته‌ايد كه بايد فداكار باشيد وخود را ناديده انگاريد.
    بنابراين، شما بيش از خودتان دلواپس و متوجه ديگران هستيد و وقتي از شما تقاضائي مي‌شود ممكن است احساس كنيد مورد لطف وموهبت قرار گرفته‌ايد. اين امر سبب مي‌شود تا احساس مهم بودن كنيد ونگران آن باشيد كه در صورت مخالفت هرگز دوباره چنين تقاضايي از شما نشود. اينها، نمونه‌هايي از احساسات دست و پا گير هستند كه مي‌توانند در آزادي عمل شما مداخله كنند.

    چه راههايي ، گفتن كلمه « نه »را آسانتر مي‌سازد؟
    اولين كاري كه بايد انجام داد، تشخيص احساسات دست و پاگير يا باورهايي است كه در سر شما وجود دارند. براي مثال اگر دوستتان مي‌خواهد اتومبيل شما را براي رفتن به سفر قرض كند، با گفتن كلمه نه، چه نتايج منفي را پيش بيني مي‌كنيد؟ آيا مي‌ترسيد به كارفرماي خود پاسخ منفي بدهيد، آيا از بركنارشدن از كارتان در هراسيد؟ اگر به استاد خود پاسخ منفي بدهيد، آيا انتظار داريد نمره پايين را در آن درس كسب كنيد؟
    پس شما در ابتدا انتظار فاجعه آميزي از«نه گفتن» تشخيص داده‌ايد و در گام بعدي آن انتظارات را با واقع نگري بيشتري بيان مي‌كنيد.براي مثال ممكن است به خودتان بگوئيد اگر پاسخ منفي بدهم چه بسا دوستم از اين كه اتومبيل را به او قرض ندادم از من ناراحت بشود، ولي دوست شما به خاطر اين گونه مسايل ناراحت نيست او احتمالا به خاطر آن كه كلمه «نه» را به صراحت به كار برده‌ايد، احترام بيشتري برايتان قائل خواهد شد.
    ممكن است كارفرماي شما از اين كه حاضر به اضافه كار نشدم خوشحال نباشد؛‌ اما وقتي در آن روز، اضافه‌كاري براي من مايه دردسر بود، امتناع امري موجه بوده است. وقتي با كاري كه مايل به انجامش نيستيد، موافقت مي كنيد، احتمالا از خودتان ناراحت مي‌شويد. همچنين ممكن است از ديگري برنجد و يا از او خشمگين شويد در اين گونه موارد كلمه « نه »به صورت غيركلامي ،سكوت ، فكر كردن راجع به مسائل ديگر به هنگام حضور در جمع، ظاهر مي‌گردد. خود را ناديده انگاشتن سبب تحميل رفتارهاي ناخواسته‌اي است كه ديگران از ما مي‌خواهند و اين امر سبب مي‌شود آنها نسبت به ابراز درخواست‌هاي غير منطقي خود تشويق شوند. پس از آنكه باورها و اعتقادات خود را به شيو ه‌اي منطقي تر مرتب كرديد، براي گفتن كلمه « نه » آمادگي پيدا مي‌كنيد و از اين امر احساس خوبي به شما دست مي‌دهد.
    قدم بعدي، گفتن كلمه « نه »، به شيو ه‌اي مستقيم به طرف مقابل است، به گونه‌اي كه قاطعيت در صدا و رفتار شما موج بزند. مطمئن شويد پيام‌هاي غير كلامي هم سنگ كلمات هستند. آيا ارتباط چشمي برقرار مي كنيد؟ آيا لحن كلام شما خالي از پوزش و عذر خواهي است؟
    بخاطر آنكه از سنين كودكي اجتماع شما را به تسليم شدن و مطيع بودن وادار كرده است، گفتن كلمه « نه »در دفعات نخست، بدون شرم كار بسيار دشوار خواهد بود. براي آسانتر ساختن اين مرحله، در موقعيت‌هايي كه خطر پايين دارند، گفتن پاسخ هاي منفي را آغاز كنيد. به خصوص زماني كه، كاملا مطمئن هستيد كه حق گفتن كلمه « نه » را داريد. با اين تمرين اطمينان به خود را بنا خواهيد كرد ونيز توانايي گفتن كلمه نه را در موقعيت‌هاي مشكل‌تر بدست خواهيد آورد. و بالاخره در مواقعي كه از درون به خود مطمئن نيستيد اين تمرين سبب بروز اطمينان مي‌شود.
    به طور معمول، گفتن نه به برخي افراد آسانتر از ديگران است احتمالا اين افراد براي شما، ‌دوستان نزديك، ‌غريبه‌ها و خانواده هستند. وقوع يك موقعيت را پيش بيني كنيد و تمرين كنيد كه در آن موقعيت چه خواهيد گفت. گفتن كلمه نه را به طريقي مستقيم و صريح تمرين نماييد. نسبت به كليه رفتارهاي خود و لحن كلامتان به هنگام گفتن جمله منفي آگاه باشيد . در موقعيت‌هاي مشكل‌تري كه نسبت به ماهيت و چگونگي پاسخ خود مطمئن نيستيد، با گفتن اين جمله به ديگران: «مي‌توانم درباره‌اش فكر كنم»مقداري زمان در اختيار خود بگيريد. سپس احساسات خود را بررسي كنيد چه عقايد و انتظارات نامعقولي شما را به گفتن «نه » ‌وا مي دارد.وقتي كلمه «نه » را بكار برديد و طرف مقابل همچنان برخواسته‌اش اصرار ورزيد و اولين كلمه نه شما را نشنيده گرفت. شما بايد بر مخالفت خود پافشاري كنيد. آيا از آن دسته افرادي هستيد كه به آساني تسليم مي‌شويد؟ يا آمادگي عصباني شدن را دارند؟ شما احتمالا بايد توجه آنها را بطور مؤثري جلب كنيد و به آنها بگوييد، اما من مخالفت كرده‌ام و واقعا منظورم مخالفت است.
    به رغم اينگونه پيام‌ها چون بسياري ازما با سازگاري و انعطا ف‌پذيري بزرگ شده‌ايم، ‌به خاطر ديگران از خواسته‌هاي خود مي‌گذريم.تشخيص اين نكته مهم است كه در اين جا رفتار خود خواهانه سالم وجود دارد. شما حق داريد كه «نه » را به كار ببريد و از اين كار احساس خوبي داشته باشيد.هر قدر به احساس شخصي و خواسته‌هاي خود توجه كنيد. از گفتن « بله »‌به ديگران احساس رضايت‌مندي بيشتري خواهيد كرد.
    Last edited by آرتمیس; 30-04-2008 at 16:59.

  4. #224
    در آغاز فعالیت آرتمیس's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    10

    پيش فرض

    10راه برای این‌که از شغل مان لذت ببریم
    در حدود 50درصد آمریکائی‌ها از شغلشان راضی نیستند. براساس تحقیقی که در سال 2007انجام شده حدود یک چهارم نیروی کار آمریکا از شغلشان بسیار ناراضی‌اند و فقط به خاطر دریافت حقوق کار می‌کنند. دکتر نیل استاد مدیریت می‌گوید: برای سلامت روح انسان و سلامتی کلی و خیر و رفاه مهم است که شغلمان را دوست داشته باشیم و در هر آن‌چه برای زندگی انجام می‌دهیم، احساس تازگی و رشد کنیم.
    خوشبختانه، مهم نیست که شغل شما و سطح رضایت‌مندیتان از آن‌ چه‌قدر است. راه‌هائی وجود دارد که می‌تواند کار سخت روزانه شما را از حالت خستگی و قابل پیش‌بینی بودن به حالتی لذت‌بخش و نیروبخش تبدیل کند.
    1) یک توضیح کامل از شغل بیابید:
    نویسنده کتاب ”چگونه آگاهانه کار کنید و از شغلتان لذت ببرید“ می‌گوید: اگر توضیح‌نامه شغلی ندارید برای داشتن یکی تقاضا کنید و مطمئن شوید که شما و کارفرمای شما نظر یکسانی در مورد ماهیت شغل دارید. هر اقدامی را که می‌توانید انجام دهید تا در مورد گذشته، تاریخ، هدف و فرهنگ خاص شرکت، اطلاعات کسب کنید. سیاست‌های شرکت، ضوابط رهبری و هدایت، طرز لباس پوشیدن و آداب کلی تجارت را بدانید. به چه دلیل این موارد مهم است؟ برای این‌که اگر مطمئن نباشید که شغلتان مستلزم چه چیزی است، برای انجام آن زمان سختی را می‌گذرانید.
    دانستن این‌که از شما در انجام چه کاری انتظار می‌رود، به این معنی است که می‌توانید کارتان را به بهترین حالت انجام دهید. چیزی که باعث رضایت‌مندی شما می‌شود و در شغلتان ارتقا خواهید یافت.
    2) ارزش‌های شرکتتان را شناسائی کنید:
    زمانی‌که شما به یک تصویر بزرگ و جامع از اهداف مشترکتان می‌رسید انگیزه بیشتری می‌یابید تا در رسیدن به اهداف، شرکت کنید و کمک کنید تا به چشم‌انداز مشترک برسید. با این پیش‌فرض که این اهداف، در تضاد با ارزش‌های وجودی خودتان نیست.
    یکی از اولین کارهائی که می‌توانید انجام دهید تا شغلتان را لذت‌بخش‌تر کنید این است که مطمئن شوید، می‌دانید از شما چه انتظاری می‌رود.
    3) از آن‌چه که شرکت ارائه می‌دهد، قدردانی کنید:
    ممکن استبه یک حقوق بازنشستگی یا خدمات درمانی نرسید، اما نگاه کردن به آن‌چه که شرکت در اختیار شما قرار داده سودمند است. آیا نام شرکت به شما کمک می‌کند که مشتری داشته باشید؟ آیا منابع آنها به شما کمک می‌کند که روی پروژه‌هائی کار کنید که در نبود شرکت غیرممکن است؟ این‌ها همه چیزهائی است که باید به آن توجه شود.
    4) با ذهن باز و انعطاف‌پذیر باقی بمانید:
    خیلی ساده است که هر روز برای مدت طولانی کارهای مشابه انجام دهید و حتی فکر ایجاد تغییراتی باعث ناراحتی شما شود. تلاش برای انعطاف‌پذیر بودن به این معنی است که اگر شما خودتان را با شرکتتان، وفق دهید زمان بهتر و آسان‌تری را خواهید داشت و باز بودن ذهن شما، دیگران را تشویق می‌کند تا با شما کار کنند. اگر نسبت به تغییرات در محیط کارتان با دید باز نگاه کنید، این تغییرات، شغلتان را مطبوع‌تر خواهد کرد.
    5) به سختی کار کنید و جایگاه و مقام خود را بیابید:
    مورد تصدیق قرار گرفتن در کار، برای لذت بردن از شغلتان ضروری است و این وقتی به‌دست می‌آید که خودتان را از بقیه بالاتر بکشید. تلاش کردن و توسعه دادن یک‌سری از توانائی‌‌ها و مهارت‌ها موجب جدا کردن شما از بقیه می‌شود و شما را مطمئن می‌سازد که احساس قدردانی و ارزشمندی داشته باشید.
    6) با همکارانتان کار کنید:
    وقتی تیمی کار می‌کنید، عزت‌ نفس و روحیه‌تان بهتر می‌شود و به شما حس دوستی و محبت می‌دهد و هم‌چنین به شما کمک می‌کنید تا به اهداف شرکت برسید.
    7) خودتان را موقتی در نظر بگیرید:
    احساس ناامنی در یک شغل خاص می‌تواند به درجات بالائی از اضطراب برسد. اما اگر خودتان را موقتی و فروش رفتنی قبول کنید و بپذیرید، قسمتی از این اضطراب تسکین پیدا خواهد کرد و شما احساس راحتی بیشتری خواهید کرد و شاید بیشتر تولید کننده باشید. ارتباطاتتان را قوی نگه دارید، هرگز پل‌ها را خراب نکنید و داشتن چند مصاحبه شغلی سالیانه را مدنظر قرار دهید تا فقط تمرین خود را داشته باشید و بدانید که چه چیزهائی لازم است.
    8) با رئیس خود در مورد نگرانی‌ها و عقایدتان حرف بزنید:
    اگر نظر جالبی در مورد شرکت دارید، با رئیستان در میان بگذارید. این کار باعث ارتقاء استقلال شخصی شما می‌شود و نشان می‌دهد که در مورد آینده شرکت، دلسوز هستید. به علاوه اگر چیزی در محیط کار شما را ناراحت می‌کند به رئیستان اجازه دهید که بداند. اگر چیزی نگوئید به مرور احساس بدتری خواهید کرد در صورتی‌که صحبت در مورد آن می‌تواند مشکل را کامل برطرف کند.
    9) تفاوت‌هائی را که می‌سازید، شناسائی کنید:
    هر شغل تفاوت‌هائی را در جهان می‌سازد و شناسائی این تفاوت‌ها در شغلتان می‌تواند به مقدار زیادی انگیزه‌بخش باشد. آیا به بچه‌ها درس می‌دهید؟ یا محصولات جدیدی را تولید می‌کنید؟ یا یک تشکیلات باارزش را توسعه می‌دهید آن‌چه را که در حال انجامش هستید، بفهمید تا این تفاوت را بسازید.
    10) متوجه باشید که می‌توانید روی شغلتان تأثیر بگذارید:
    شغلتان فقط تا حدی می‌تواند شما را کنترل کند که خودتان اجازه بدهید. اگر انگیزه دارید و خواهان تلاش بیشتری هستید، بیشتر می‌توانید شغلی را که در آن هستید تعبیر و تفسیر کنید و بدانید که شغل شما باعث چه احساسی در شما و یا اطرافیانتان می‌شود و مسیر شغلتان شما را کجا می‌برد.
    ترس از موفقیت بیشتر از آن‌چه که فکر می‌کنید، رایج است مردم فکر می‌کنند که اگر به اهدافشان برسند آیا باز هم احساس شادی می‌کنند، آیا رابطه‌هایشان فرق خواهد کرد، آیا همکارانشان باز هم دوستشان خواهند داشت و تعداد زیادی اگرهای دیگر.
    سولماز حقانی
    منبع: مجله موفقیت

  5. #225
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض مثبت انديشي

    در دنياي لجام گسيخته كنوني، كه ماديات همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات و بشردوستي و نوع پرستي مي رود كه به فراموشي سپرده شود. در دنيايي كه فقر و تنگدستي، جنگ و خونريزي، فساد و تباهي هر روز رو به افزايش است؛ چيزي جز پشتوانه معنوي، مثبت انديشي، جز تغيير و تحول دروني نمي تواند بشر را از اين همه نابساماني و از هم گسيختگي و از هم پاشيدگي هاي رواني نجات دهد.اما سؤال اينجاست كه مثبت انديشي مقوله روان شناختي است يا جامعه شناختي؟ آيا ويژگي هاي فردي موجب شاخص ها و معيارهاي مثبت نگري است يا اين كه فضا و شرايط اجتماعي است كه ما را به مثبت نگري رهنمون مي كند؟ در اين مقاله سعي شده است هم رويكرد روانشناختي و هم رويكرد جامعه شناختي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
    مثبت انديشي از نظر روان شناسي
    زندگي سرشار از نعمت ها و ثروت هاي نامحدود است. همه انسان ها حق و اختيار دارند در زندگي موفق شده و با شادماني و نشاط زندگي كنند، ولي دستيابي به شادي و شادابي و موفقيت در هر زمينه، فقط به همت و تلاش افراد بستگي دارد، هيچ كس جز خود شخص نمي تواند موفقيت ها و شادابي ها يا غم ها و شكست ها را براي خويشتن فراهم سازد. چگونه است كه گروه اندكي، احساس خوشبختي و سعادت مي كنند، در حالي كه عده زيادي از خود ناراضي هستند. به طور كلي، هر كس حوادث و القائات بيروني را با توجه به باورها و بينش خود تفسير و توجيه مي كند. در واقع حقيقت همه چيز از افكار و ذهن انسان سرچشمه مي گيرد، يعني انسان ساخته و پرداخته افكار خويش است، در واقع تو همان هستي كه مي انديشي اين ذهن ماست كه از ما انساني موفق و قوي مي سازد، يا برعكس آن عمل مي كند.
    روان شناسان معتقدند كه انديشه ها و پندارهاي ماست كه كيفيت زندگي ما را مي سازند، انديشه ها هستند كه موجب موفقيت يا شكست، عامل سلامتي يا مريضي، باعث خوشبختي يا بدبختي ما هستند. با انديشه هاي مثبت است كه انسان سرشار از شور و شوق و اشتياق، احساس خوشبختي، تندرستي و آرامش مي كند و با افكار منفي است كه احساس شكست، بدبختي، مريضي، بيچارگي و بدبيني مي كند. با انديشه هاي مثبت است كه توانمندي ها، اعتماد به نفس و خودباوري ها قوياً افزايش مي يابند، در حالي كه با افكار منفي احساس ناتواني، حقارت و خودكم بيني ها در انسان تشديد گرديده و در نتيجه بسياري از امراض روحي و جسمي گريبان گير فرد مي شود. جاي تأسف است كه اكثر مردم بدون اين كه خود متوجه باشند، با تكرار انديشه هاي مجرب، انرژي هاي خود را بر ضد خويش به كار برده و سبب بدبختي هاي خود مي شوند!
    وقتي انديشه هاي منفي را در سر داريم، آنها را خواسته يا ناخواسته هر روز چند هزار مرتبه تكرار مي كنيم، در نتيجه افكار منفي قوي تر مي شوند و جاي بيشتري در ذهن به خود اختصاص مي دهند در نهايت تمام بخش توليد فكر را تحت نظارت خود مي گيرند و به مجموعه افكارمان، ماهيت منفي مي دهند. با اين روند، بدون اين كه بخواهيم و ندانسته، بخش عظيمي از توانايي هاي (بالقوه و بالفعل) خود را ناتوان ساخته و بيهوده هدر مي دهيم در نتيجه بي حوصله، كم اشتها، پريشان حال، بدخواب و افسرده… مي شويم و به ناراحتي هاي قلبي و عروقي و فشار خون و درد ديگر دچار مي شويم، به عبارت ساده سموم حاصل از نگراني، خشم، ترس، ناكامي و منفي بافي ما را به سوي بيماري و نابودي مي كشاند.انسان براي بقا و بهتر زيستن هميشه تلاش مي كند، در اين حركت مهم ترين مسأله بهره مندي از تفكر مثبت است و اين تلاش، بشر را به سرمنزل آرامش و آسايش جسم و روح سوق مي دهد. گواه آن سفارش بسياري از بزرگان دين است كه انسان را به انديشه مثبت رهنمون كرده اند.
    مثبت انديشي از نظر جامعه شناسي
    مثبت نگري حاصل تعامل آرام و بدون مشكل با محيط اجتماعي است كه پيامد آن مجموعه اي از تمايلات مبتني بر رضايت مندي، خوش بيني، اميد، اعتماد و اطمينان خاطر در فرد است. نقطه مقابل آن وجود بيزاري، ترس، عصبانيت، نااميدي و نگراني خواهد بود.مثبت نگري زماني بوجود مي آيد كه افراد احساس نمايند دركشان از خودشان تأييد شده است. مثبت نگري نوعي خير عمومي است كه پيامد و حاصل آن را بايد در تشريك مساعي، طراوت اجتماعي، وفاق اجتماعي، عواطف مثبت، زندگي انجمني و مشاركت اجتماعي جستجو كرد. مثبت نگري نوعي سرمايه عاطفي است كه هزينه هاي كنترل و نظارت رسمي را كاهش مي دهد و افراد را متقاعد به رفتار مطابق با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي پذيرفته شده مي نمايد. سرمايه اي كه به واسطه استفاده از آن زايش تازه اي پيدا مي كند، زيرا وقتي افراد از عواطف مثبتي كه ديگران ابراز مي دارند استفاده مي كنند به نوعي عواطف مثبت تازه اي را توليد مي كنند.مهمترين تأثير مثبت نگري بر زندگي عادي يا روزمره اين است كه در صورت وجود مثبت نگري زندگي روزمره معطوف به آينده خواهد بود و افراد جامعه از گذشته نگري منفي و داشتن كنش هاي آني و لحظه اي رهايي پيدا خواهند كرد. آنها پذيراي برنامه داشتن و كنش هاي عقلاني معطوف به هدف خواهند شد؛ كنش هايي كه آنها را وادار به تلاش و كوشش مضاعف و نيل به اهداف متعالي تر مي نمايد به گونه اي كه نوعي آينده گرايي و آينده انديشي را در افراد جامعه تقويت مي نمايد كه خود مي تواند پيامدهاي مثبت متعددي را به دنبال داشته باشد.
    هر چند كه مثبت نگري در نگاه نخست و نقطه آغازين از خود فرد شروع مي شود و تجلي آن را در فرد مي بينيم اما حاصل آن در تجربه جمعي فرد كه در فرآيند تعامل اجتماعي شكل مي گيرد ديده مي شود؛ تجربه اي كه نمونه آن را در جامعه و فرهنگ حاكم بر آن مي بينيم. جوامع منعطف، بالنده و پويا در قياس با جوامع سخت و ايستا و بسته از آمادگي بيشتري براي مثبت نگري برخوردار هستند زيرا جوامع و فرهنگ هاي بسته بيشتر خصلت جرم گرايانه دارند كه بيشتر آن مولد نوعي بدبيني هستند.
    فرهنگ جامعه تأثير بسزايي در مثبت نگري يا برعكس آن در منفي نگري دارد. در جامعه اي كه بدي، زشتي، ظلم و شرارت وجود دارد اين امر باعث مي شود تا افراد هر روز با آن بدي ها روبه رو شوند و كم كم عادت كنند تا فقط زشتي ها را تداعي نمايند.اگر منفي نگري در جامعه اي شايع شود كودكان و نوجوانان آن جامعه با مشاهده منفي گرايي تحت تأثير قرار مي گيرند و همان طور كه تئوري يادگيري مشاهده اي بيان مي كند اين نگرش و رفتار را ياد مي گيرند و بروز مي دهند.تقويت ارزش هاي اخلاقي مثبت در جامعه مديون كار و تلاش، صداقت، تعاون و همكاري، احترام به يكديگر و تقويت عزت نفس در سطح فردي و در سطح ملي و تقويت عملكرد، كارايي سازماني و حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است و مي تواند مثبت نگري را در بين افراد جامعه تقويت نمايند. علاوه بر اين تقويت غرور ملي مي تواند زمينه را براي مثبت انديشي فراهم نما يد و از موانعي كه باعث پيشرفت مثبت نگري مي گردد مي توان عدم احساس موفقيت و كارا بودن و نرسيدن به آ رزوها و آرمان ها و نااميدي و بدبيني را نام برد.متن زير بياني از خانم ويرجينيا ستير درمانگر انسان دوست است و مي تواند بيانگر مثبت انديشي و عزت نفس باشد. چه خوب است هر كس به عنوان اعلاميه جهاني حقوق من، آن را در اتاقش نصب كند و هر چند يك بار آن را بخواند:
    مي خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
    با آزادي كنارت باشم،
    بدون اصرار تو را بخواهم،
    با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كمك نكنم،
    و اگر تو نيز با من چنين باشي، يكديگر را غني خواهيم كرد.

  6. #226
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض «زنده اید» یا «زندگی می كنید»؟

    آیا تاكنون احساس كرده اید كه كنترل زندگی از دست شما خارج شده و هرچه بیشتر تلاش می كنید كمتر نتیجه می گیرید؟ شاید زمان آن فرا رسیده است که به جای آن كه به دنبال زندگی بدویم، آن را تحت كنترل خویش درآوریم و زندگی جدیدی را آغاز كنیم. درك واقعی تفاوت میان «زنده بودن» و «زندگی كردن» تا حدودی مشكل به نظر می رسد، اما پی بردن به این نكته منجر به تغییرات شگرفی در دنیای پیرامون ما می گردد.حال اگر از اوضاع موجود خسته شده اید و می خواهید زندگی كنید 10 توصیه زیر را به كار گیرید:

    1 - به یاد داشته باشید كه زندگی موهبتی است كه هنگام تولد به شما ارزانی شده است.

    زندگی همان طوری است كه به آن نگاه می كنید. می توانید بنشینید و اجازه دهید تا زندگی از شما یك مغلوب بسازد یا این كه برخیزید و آن را به دست خود رقم بزنید. مایا آنجلو در این باره می گوید: زندگی مانند مادری است كه هر روز صبح لباس شما را مرتب می كند و می گوید: نگران نباش عزیزم! من با تو هستم.

    2 - زندگی را برای خود معنا كنید و اهداف خود را در زندگی مشخص نمایید.

    3 - برای خود قوانین ویژه ای وضع كنید.

    بسیاری از مردم بر این باورند كه زندگی یك بازی است. شاید هم این گونه باشد. اما اكثر بازی ها قوانین و مقرراتی مخصوص خود دارند و شرایط برد و باخت در آنها مشخص شده است. ما مجموعه قوانین و مقررات بازی زندگی را همراه خود به این دنیا نیاورده ایم، شاید هم به ما اجازه داده شده تا خود این قوانین را وضع كنیم و برای زنده بودن، زندگی كردن و شكست و پیروزی معیارهایی در نظر بگیریم.

    4 - مسئولیت زندگی خویش را به طور كامل بر عهده بگیرید.

    حال كه قوانینی مخصوص به خود وضع كرده اید، می توانید مسئولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرید. جفری ابرت می گوید: وقتی شخصاً مسئول كارهای خود باشید، برای آزادی و آزاد زیستن نیازی به كسب اجازه از دیگران ندارید. وقتی شما از دیگران اجازه می گیرید، در واقع در مورد زندگی خود به آنها حق وتو می دهید!

    5 - جزئیات را بی ارزش نشمارید و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.

    مهم نیست كه چگونه زندگی می كنیم. زندگی در مسیر پرتلاطم خود موانع بیشماری سر راه ما قرار می دهد كه مجبور به مقابله با آن هستیم زیرا در غیر این صورت لذت ها و شادی های ما به طور جدی در معرض خطر قرار می گیرند. استفان وینسنت تفسیر جالبی از زندگی دارد: «زندگی با مرگ از دست نمی رود. زندگی را لحظه به لحظه و روز به روز از دست می دهیم و این در حالی است كه هزاران راه نرفته در پیش روی داریم.»

    6 - كارها و عادت های نادرست خود را ترك كنید.

    بسیاری بر این باورند كه «ترك كردن» مفهومی منفی دارد، آیا شما نیز جزء این گروه هستید؟

    برخی معتقدند افراد موفق هیچگاه اقدام به ترك كاری نمی كنند اما این گونه نیست، برنده ها اكثر اوقات به ترك مواردی می پردازند كه اهداف و آرزوهای آنها را برآورده نمی سازد.

    7 - لیستی از كارهایی كه قصد ترك آنها را دارید تهیه كنید.

    اگر زندگی خود را دقیقاً مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید كه انجام برخی كارها روند رو به رشد شما را كـُند و یا حتی متوقف می كنند و ممكن است روی كارهای دیگر شما نیز تأثیر منفی بگذارد. این قبیل كارها را شناسایی كنید و آنها را روی كاغذ بیاورید.

    8 – عادت ها و كارهایی را كه ترك كرده اید، در لیست خود علامت بزنید.

    با انجام این كارها در كوتاه مدت شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود كه شما را از بسیاری نكات منفی دور خواهد ساخت. پس فضای اطراف خود را برای یك زندگی جدید و كسب تجارب مثبت بیشتر مهیا كنید.

    9 - به آینده بنگرید.

    با اعمال این تغییرات و ایجاد نیروی مثبت در زندگی، شما گام بزرگی به سوی آینده برداشته اید؛ پس آینده نگر، خوشبین و شجاع باشید. به طور یقین نتایج حاصله شما را شگفت زده خواهد كرد.

    10 - از تمامی امكانات اطراف خود بهره گیرید.

    این نكته را فراموش نكنید كه استعداد و مهارتی در شما به ودیعه گذاشته شده كه هیچ فرد دیگری از آن موهبت برخوردار نیست. بنابراین از تمام مهارت ها و استعدادهای خود در جهت دستیابی به یك زندگی شاد و سرشار استفاده كنید. ارما بومبك می گوید: «امیدوارم هنگامی كه در پایان راه زندگی در محضر خدا حاضر می شوم، از تمامی استعدادها و امكانات موجود استفاده كرده باشم، به طوری كه بتوانم به پروردگار خود بگویم: خداوندا از هر چه به من اعطا فرمودی به بهترین نحو استفاده كردم!»


    تبیان

  7. #227
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    مردان بیشتر از زنان درگیر عشق می شوند

    علت برخي رفتارهاي متفاوت مردان و زنان ساختار متفاوت مغز آنهاست
    ▲مردان بيش از زنان در گير عشق مي‌شوند

    لابد گاهي از خود پرسيده‌ايد كه چه چيز باعث مي‌شود تا زنان بخواهند مرتب درباره وقايع زندگي روزمره‌شان با همه صحبت كنند، در حالي كه مردان عمدتا درون‌گراهستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگي روزمره‌شان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف كار كردن با كامپيوتر و يا خواندن مجلات ورزشي مي‌كنند در حالي كه زنان بيشتر ترجيح مي‌دهند به اخبار رسيده از اين و آن بپردازند و يا سعي كنند روابطشان با ديگران برازنده و معقول به‌نظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با يكديگر چيزهاي متفاوتي را طلب مي‌كنند؟ شايد علت، تفاوت‌هاي بنيادين در مغز مردان و زنان باشد.
    در بررسي نمونه‌اي از تفاوت‌هاي رفتاري، محققان دانشگاه باث‌ متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با درد بيشتر به اين فكر مي‌كنند كه چگونه از شر آن در كوتاه‌ترين زمان ممكن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بيشتر درگير پاسخ احساسي‌شان نسبت به آسيب هستند كه اين خود ممكن است باعث شود تا آنها درد را شديدتر احساس كنند.
    براي مقابله با ناراحتي ناشي از طلاق نيز تفاوت دو جنس به خوبي مشهود است. زنان توانايي بيشتري براي تطابق با موضوع دارند. تحقيقي كه در يوركشاير انجام شد نشان داد زنان در مقابله با تمامي مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قوي‌تر هستند. 61 درصد از زنان اظهار داشتند كه در طي 2 سال اول بعد از طلاق، آنها بسيار خوشحال‌تر از موقعي بودند كه هنوز در حال زندگي مشترك بودند در حالي كه فقط 51 درصد از مردان نظر مشابهي را داشتند.
    دكتر فرانك تاليس روان‌شناس باليني معتقد است يافته‌هاي فوق را مي‌توان به وسيله تفاوت‌هاي مشخصي كه در مغز دو جنس وجود دارد، توجيه كرد. در سير تكاملي، زنان بيشتر اهل معاشرت و رفتارهاي اجتماعي هستند، چرا كه به هر حال اين زنان هستند كه بچه‌ها را بزرگ كرده و آنان را براي رويارويي با اجتماع آماده مي‌كنند. آنها داراي مهارت‌هاي برقراري ارتباط‌اجتماعي هستند كه مردان فاقد آن هستند و اين‌ مهارت‌ها به آنها اجازه مي‌دهد تا از طريق احساساتشان صحبت كرده و با دوستان و خانواده‌شان راحت‌تر ارتباط برقرار كنند در حالي كه مردان كمتر قادر به برقراري رابطه اجتماعي مناسب حتي با دوستانشان هستند و در هنگام ناراحتي‌هاي احساسي، به‌جاي مواجهه با مورد ناراحت‌كننده، بيشتر سعي مي‌كنند آن را از هر طريق ممكن و لو اينكه در درون خود بريزند، به حداقل برسانند. شايد يك دليل علمي براي اين موضوع اين باشد كه مغز مردان طوري تنظيم شده كه به‌صورت سيستماتيك و تحليلي عمل كند، در حالي كه مغز زنان بيشتر در مورد احساسات تنظيم شده است. در تحقيق يوركشاير اين‌طور به‌نظر رسيد كه مزيت‌هاي ذاتي فوق، نقش مهمي در زندگي جنس موِنث داشته باشند؛ در طي چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بيشتري با دوستانشان برقرار و وقت بيشتري صرف خانواده‌‌شان كردند و به‌دنبال مشاوره‌ها و درمان ناراحتي‌هايشان بودند در حالي كه مردان غالبا به‌دنبال لذت‌هاي موقتي بودند. عمدتا پس از به هم خوردن يك رابطه زناشويي، مردان براي حفظ اعتماد به نفسشان به‌دنبال رابطه جديد هستند به‌جاي آنكه فكر كنند چرا ازدواجشان با شكست مواجه شده است.
    علاوه بر اين، برخلاف عقيده عمومي، در يك رابطه دوطرفه، مردان بيشتر از زنان درگير عشق مي‌شوند چرا كه براساس بررسي‌ها مردان بيشتر از زنان تمايل دارند تا غريزه‌شان را براي رسيدن به فردي كه او را جذاب و دلربا مي‌دانند، ارضا كنند. از طرف ديگر، زنان بيشتر از طريق برنامه‌ريزي‌شده‌تري عاشق مي‌شوند كه تحت تاثير سير تكاملي‌شان است. آنها بيشتر به‌دنبال شريكي هستند كه مراقب آنها بوده و قادر باشد خانواده‌شان را هم ازنظر مالي و هم ازنظر عاطفي تامين كند. زنان در رابطه‌شان با طرف مقابل علاوه بر جذابيت‌هاي فيزيكي، به‌دنبال مهرباني و سخاوت نيز هستند.
    البته دكتر تايس خاطر نشان مي‌كند فشارهايي نيز در اجتماع وجود دارند كه باعث مي‌شوند مردان و زنان به سوي شيوه‌هاي رفتاري برنامه‌ريزي‌شده‌شان هل داده شوند. در اجتماع، مردان بيشتر تشويق مي‌شوند تا احساسات خود را كنترل كرده و تابع آن نباشند. شايد كنترل‌ احساسات در قرون گذشته و به‌ويژه در جنگ‌ها براي مردان خوب بوده باشد، اما در كل كنترل كردن احساسات براي شكل‌دهي يك رابطه زناشويي كار جالب و مفيدي نيست.
    در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوي شيوه رفتاري رانده مي‌شوند كه در طي آن از زنان بيشتر انتظار مي‌رود ملايم‌‌تر و مهربان‌تر باشند كه اين خود موجب مي‌شود برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه برايشان آسان‌تر باشد.به همين دليل زنان بيشتر از مردان به اطمينان كلامي اهميت مي‌دهند.
    در تمام موارد ذكر شده سعي شده كارهاي پيچيده مغزي تا حد بسيار زيادي ساده شوند. البته بايد توجه داشت هيچ زن و مردي تمام خصوصياتي كه محققان در مورد مغز زن و مرد مي‌گويند را ندارد. اغلب مردم مغزهاي متعادلي دارند كه داراي مقادير مساوي از خصوصيات مردانه و زنانه است. حتي برخي از افراد داراي مغزهايي هستند كه رفتاري خلاف جنس آنها دارد.
    دكتر تايس معتقد است تفاوت دو جنس هم در روابط سالم و هم در روابط شكست خورده كاملا مشهود بوده و بايد به‌دقت بررسي شود. موارد اختلاف زيادي بين دو جنس وجود دارند اما اگر موردي به‌طور عمده و در ميان تعداد زيادي از افراد صحيح بود، مي‌تواند كمك‌كننده باشد، به‌ويژه به اين دليل كه شما بفهميد و بدانيد آن موضوع، يك رفتار عمومي است و يك مورد ناخوشايند و يا شخصي نيست و شما نبايد احساس بدي در اين مورد داشته باشيد. به‌عنوان مثال، ممكن است در اختلاف زناشويي، مرد آرام و ساكت باشد ولي اين بدان معنا نيست كه وي عصباني شده است، بلكه معناي عمده آن اين است كه مغز آن مرد بهتر مي‌تواند مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل كند.
    به‌طور مشابه، چنانچه زني براي صحبت‌كردن و مباحثه پافشاري مي‌كند، نبايد فكر كرد علت آن بهره‌برداري از نق‌زدن‌هاي مداوم است، بلكه اين غريزه وي است كه از او مي‌خواهد تا براي برقراري ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت كند. اگر شما اين تفاوت‌ها را قبل از اينكه موردي پيش بيايد درنظر بگيريد، حتما رابطه راحت‌تر و درك بهتري از طرف مقابل خواهيد داشت و متوجه خواهيد شد كه كار مغزهاي متفاوت زن و مرد به كمك يكديگر كامل مي‌شود

  8. #228
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سلام

    ضمن تشکر از زحمت همگی

    از انجایی که برای راحتی کار افراد و همچنین جلوگیری از دادن پست تکراری برای این تاپیک فهرست تهیه می شه در نتیجه مطالب مندرج شما حتما باید عنوان داشته باشد تا بتواند در فهرست قرار گیرد در غیر این صوتر پست های مربوط حذف می شود .


    ممنون از توجه شما

  9. #229
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض راهکارهایی موثر برای از بین بردن استرس

    راهکارهایی موثر برای از بین بردن استرس.

    همه انسانها در طول زندگی خود استرس را تجربه می کنند. در زندگی موقعیتهایی پیش می آید که نمی توان از آن اجتناب کرد، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که با این موقعیتهای استرس زا روبه رو شویم و یاد بگیریم که چه عکس العملی از خود نشان دهیم. بهترین تعریف برای فشارهای روانی این است:
    استرس، هیجانات منفی و احساسی
    هستند که فرد در مقابل یک رویداد، رفتار، مکان و یا شخصی دیگر از خود نشان می دهد. اگرچه همیشه پیدا کردن راههای موثر برای کنترل استرسهای روزانه آسان نیست، ولی اینمهم است که در جست و جوی راههای سالم برای کنترل استرس باشیم و هر گاه نتوانیم اینکار را انجام دهیم اغلب احساس ناتوانی و ضعف می کنیم و دچار عصبانیت، افسردگی و حتیبیماری های جسمی می شویم.
    ویتامین هایی از گروه b ‎ می توانند در این زمینه کمک خوبی باشند. این دسته از ویتامین ها به ترشح آدرنالین کمک می کنند و باعث آرامش سیستم اعصاب و تسکین استرس می شوند.
    در زیر چند نمونه از عواملی که زندگی ما را تحت فشار قرار می دهند آمده است:
    *
    تمام عواملی که منجر به مرگ می شوند مثل: بیماری های قلبی، سرطان، تصادف و خودکشی
    استرس زا هستند.
    *
    تقریبا
    ۹۰ درصد از بیماری هایی که باعث مراجعه به پزشک می شود منشا عصبی داشته و با استرس در ارتباط است.
    *
    تقریبا نیمی از دردهای فیزیکی
    بزرگسالان از استرس نشات گرفته است.
    *
    تقریبا یک میلیوف آمریکایی که کار خود را
    از دست می دهند از مشکلات شکایت دارند و تحت فشار استرس هستند. خشونت هایی نظیر قتلو آدم کشی که در محیط کار وجود دارد همه منشا استرس دارند.

    بعضی موقعیتها باعث افزایش استرس می شوند، مثل: طلاق، مرگ فرزند یا همسر، بیماری یا حتی تغییر شغل. اما هر کدام از ما دارای این توانایی هستیم که با آگاهی در موقعیتهای استرس زا پاسخی مناسب به آن بدهیم. البتی باید متوجه باشیم که غیرممکن است بتوانیم همه انسانها، رویدادها، مکان ها و چیزهایی را که در زندگی به ما فشار می آورند، کنترل کنیم و هر کنششی در این راه بیشتر باعث افزایش استرس می شود. پس بهتر است با قبول موقعیتهایی که قادر به کنترل آن ها نیستیم، سعی کنیم پاسخی عقلانی به آن ها بدهیم.
    استرس در دو نوع:
    ۱. حاد (زمان کوتاه ولی شدید)
    ۲.مزمن (دراز مدت)
    وجود
    دارد. همه انسانها هنگام مواجه شدن با یک خطر و یا موقعیتی تهدیدآمیز در زندگی،استرس حاد را تجربه می کنند. مکانیسم بدن انسان طوری است که همیشه دو نوع عکس العملبرای پاسخ به این وضعیت نشان می دهد: "بجنگ یا دوری کن" (fight or flight) .

    عکس العمل فیریولوژیکی بدن ما در این موارد طوری است که به طور خودکار ترشح هورمون هایی مثل آدرنالین و کورتیزول را بالا می برد تا بدن آمادگی کافی برای پاسخ "بجنگ یا دوری کن" را داشته باشد. در این هنگام فشار خون بالا می رود، ضربان قلبها افزایش می یابد و تنفس تند می شود. از آن جایی که جریان خود در بدن می تواند ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یابد بنابراین پاها، مغز و ریه ها را برای کار اضافی که در این مواقع برای جنگیدن با استرس لازم است، فراهم می کند ولی دیگر سیستم های بدن مثل دستگاه گوارش در دوران استرس حاد برای مدت کوتاهی کارشان مختل می شود.

    این تغییرات فیزیکی برای ادامه زندگی همیشه حیاتی بوده و هست و هنگامی که ما در یک موقعیت خطرناک و یا حتی در یک حالت هیجانی مثل شرکت در یک مسابقه هستیم، سیستم های داخلی بدن امکان پاسخگویی بهتری را فراهم می کنند. اما سوال این است که آیا در دنیای مدرن امروزی و با این همه مشکلات عجیب مثل ترافیک سنگین، فشارهای کاری روزمره و بیماری های مختلف، باز هم این سیستم فعال بدن ما قادر است جوابگو باشد. در این وضعیت باید فقط به گوشزدهای آن و اخطارهایی که بدنمان به ما می دهد توجه کنیم، این که مراقب سلامتی خود باشیم و هر گونه مشکل جسمی یا روحی را جدی گرفته تا از خطرات در دراز مدت جلوگیری شود.

    ‏بعضی از ضررهای فیزیکی استرسهای مزمن
    .

    بیماری های قلبی: تغییرات ناگهانی که
    در ضربان قلب صورت می گیرد و باعث افزایش افزایش فشار روی کارکرد رگهای خونی قلب میشود، در عضلات قلب ایجاد درد می کند و حتی خطر سکته قلبی را افزایش می دهد. تکراردر افزایش خون می تواند دیواره داخلی رگها را تخریب کرده و باعث گرفتگی آنهاشود.

    سکته مغزی
    ادامه
    استرس می تواند باعث افزایش فشار خون شود و روی شریان ها و سرخرگ هایی که خون را بهمغز می رساند اثر گذاشته و مغز را در معرض خطر سکته قرار دهد

    سیستم ایمنی بدن
    استرس در دراز مدت سیستم عصبی بدن را ضعیفتر میکند و باعث
    افزایش بیماری ها از سدماخوردگی گرفته تا عفونت های جدی تر می شود.‎

    وزن و تغییرات چربی بدن
    :‎
    استرس مزمن گاهی باعث کم شدن اشتها و لاغر
    شدن فرد می شود و برعکس گاهی باعث افزایش توده چربی به خصوص در ناحیه شکم حتی درخانم های لاغر می شود. محققان این افزایش چربی را به افزایش ترشح هورمون کورتیزولکه در دوران استرس زیاد می شود، نسبت میدهند. توزیع و پخش این چربی ها در بدن یکنفر باعث افزایش خطر سکته قلبی و مغز و حتی بیماری دیابت می شود.


    راههاي كاهش استرس در محيط كار

    مدیران با داشتن اختیار از جمله افرادی هستند می توانند موجبات کاهش و یا از بین بردن استرس را فراهم نمایند. اولين گام در ايجاد يك محيط سالم ارائه سبكي از مديريت است كه برپايه اصول انساني استوار باشد. درك نيازهاي پرسنل و آشنايي و به كارگيري «مديريت استرس» باعث رضايت بيشتر و افزايش سلامت پرسنل مي شود. همچنين سازمانهایی كه فرهنگ حمايت مثبت همراه با احترام و قدرداني از كاركنان در آنجا جريان دارد كارمندانشان كمتر آسيب ديده و خشونت در آنجا كاهش مي يابد. همچنین موارد زیر جهت کاهش استرس پیشنهاد می گردد:

    1· به كاركنان و احساسات و آرزوهاي آنها احترام بگذاريد؛

    2· محيط فيزيكي مناسب فراهم آوريد؛

    3· كار و مسئوليتهاي افراد را با قابليت آنها هماهنگ كنيد؛

    4· انگيزه، امنيت و فرصت لازم را براي كاركنان جهت استفاده از مهارت آنها فراهم آوريد؛

    5· نقشها و مسئوليتهاي افراد را مشخص و آنها را تشويق به مشاركت در تصميم گيريها سازيد؛

    6· يك راه ارتباطي براي تقابل اجتماعي بين كاركنان و مديران ايجاد كنيد؛

    7· اطلاعات و منابع مورد نياز جهت انجام درست كارها، براي پرسنل فراهم سازيد.


  10. #230
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض 7 راه برای آن که لبخند را بر لب خود بنشانید

    همه ما چیزهایی در سر داریم که می توانند مثبت و سودمند یا منفی و غیرمفید باشند. افکار منفی می توانند منجر به استرس بیشتر و نوعی تفکر درباره خودمان و دنیای مان شود که آنچه را در واقعیت هستیم بر هم می زند. شادی یک مهارت نشان دهنده این است که ما همگی می توانیم تمرین کنیم و آن را بهبود بخشیم. از این رو، 7 راه ساده برای نشاندن لبخند بر صورت شما، زمانی که احساس ناراحتی و منفی بودن می کنید، را آورده ایم.
    0. وقت حرکت است.
    هر نوعی از ورزش تاثیر شگفتی بر بالا بردن روحیه شما دارد. یک پیاده روی سریع، حرکات ایروبیک و ... فهرست آن بی نهایت است.

    0. مشارکت داشته باشید.
    باهم بودن در یک گروه مفیدترین کاری است که می توانیم انجام دهیم. باشگاههای عمومی، سرگرمی های گروهی، سازمان های داوطلبانه، همگی کمک می کنند که ما را با دیگران در یک جا گرد هم آورد و سالها دوستی و احساس تعلق، شکل گیرد.

    0. فعالیت کنید.
    این یک قانون جهانی است که هر چه هدف های بیشتری انتخاب کنیم، احتمال موفقیت بیشتر است. در دنیا افراد خوش بین بیشتر خودشان را درگیر می کنند زیرا فکر می کنند اشتیاق آنها بی نتیجه نخواهد بود. این دقیقا همان اتفاقی است که می افتد پس بیاموزید که بیشتر خوش بین باشید و ثمره آن را هم ببینید.

    . توقف نکنید.
    در گذشته زندگی نکنید، اگر که قرار است دوران خوب آن را به یاد نیاورید. اگر در افکار منفی گذشتی سیر کنید، در مسیر افسردگی قرار می گیرید. برای جلوگیری از این امر می توانید این افکار را تبدیل به منطقه ای غیر قابل ورود کرده و هر زمان که سعی دارد مزاحمتان شود، خودتان را سرگرم کنید. فقط به خودتان جملاتی نظیر این را بگویید: "من امروز سرم شلوغ تر از آن است که بتوانم افسرده شوم" این راه را امتحان کنید. واقعا نتیجه می دهد و اگر از ترس رنج می برید به درد شما خواهد خورد. شما فقط می توانید به مغزتان بگویید که امروز برای موضوعات بیهوده ای نظیر آن، سرتان خیلی شلوغ است.

    0. تلویزیون ها را خاموش کنید.
    می توانیم به وسیله خاموش کردن تلویزیون یک تفاوت کاملا ساده در زندگی خود ایجاد کنیم. هر چه کمتر تلویزیون ببینیم فعالیتمان بیشتر است. در فصل پاییز زمانی که شب های تاریک سر می رسند، در زمستان وقتی هوا سرد و تاریک است، می توانید در فضای بیرون بخندید و بازی و تفریح کنید! وقتی بهار و تابستان از راه می رسند، بهتر است تلویزیون را با کمی هوای تازه عوض کنید.

    0. صدای خنده را دوباره بشنوید ‎
    این یک واقعیت شناخته شده است که خنده یک "باید" مسلم زندگیاست. خنده یکی از مهم ترین و ضروری ترین اجزای شادی و زندگی سالم است. سعی کنید هرروز بخندید و دوستانی که شما را می خندانند اطرافتان را بگیرند. خنده بسیار موثراست زیرا تنشها را می زداید ‎

    .‏ انعناف پذیر باشید ‎

    وقتی برای آینده برنامه ریزی می کنید و نسبت به موقعیتها عکس العمل نشان می دهید، انعطاف پذیر باشید. همه چیز زمانی بد می شود که ما در مسیر خود گرفتار شده ایم و راه را بر تمام تجارب جدید بسته ایم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •