تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 31 از 41 اولاول ... 21272829303132333435 ... آخرآخر
نمايش نتايج 301 به 310 از 402

نام تاپيک: ریشه ضرب المثل های پارسی

  1. #301
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض زاغ سياه كسي را چوب زدن

    هر كس اين مثل را بشنود فوراً به ذهنش خطور مي‌كند كه مربوط به زاغ پسر يا دخترخاله كلاغ است كه او را با چوب زده‌اند و فراري داده‌اند؛ اما درك بنده از اين مثل چنين است: زاغ نام ديگر زاج است. علاوه بر اين كه مردم بيشتر شهرستان‌ها به همين نام زاغ (‌زاج ) را مي‌شناسند در فرهنگنامه‌ها هم به همين معني آمده است.
    زاغ (‌زاج ) نوعي نمك است كه انواع مختلفي دارد:( سياه، سبز، سفيد وغيره ) زاغ سياه بيشتر به مصرف رنگ نخ قالي و پارجه و چرم مي‌رسد. اگر كسي ببيند كه نخ يا پارچه يا چرم همكارش خوش رنگ‌تر يا شفاف و براق‌تر از كارهاي خودش است، درصدد بر مي‌آيد كه در موقع مقتضي خود را به ظرفي كه زاغ در آن حل شده برساند و چوبي در آن بگرداند و با ديدن و بوئيدن، بلكه پي ببرد كه در آن زاغ چه اضافه كرده‌اند يا نوع و مقدار و نسبت تركيبش با آب يا چيز ديگر چيست. ضمناً در مورد اشخاص چشم سبز هم چشم زاغ يا زاغول گويند.

  2. #302
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    50

    پيش فرض

    سلام.
    كار بسيار،بسيار،بسيار خوبي را شروع كرده ايد.
    با توجه به اينكه اينترنت ما خيلي فسيلي است. آياامكان دانلود و استفاده بصورت آفلاين مطالب مفيد شما وجود دارد؟

  3. #303
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض

    سلام.
    كار بسيار،بسيار،بسيار خوبي را شروع كرده ايد.
    با توجه به اينكه اينترنت ما خيلي فسيلي است. آياامكان دانلود و استفاده بصورت آفلاين مطالب مفيد شما وجود دارد؟
    سلام...
    بله که امکانش هست.
    شما کافیه هر صفحه ای رو که میخوای Save کنی و بعدش اونو به صورت آفلاین بخونی.
    موفق باشی

  4. #304
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ماهي از سرگنده گردد، ني زِ دُم

    هر موجودي رشد و گرايش وترقي‌اش در جهتي است، هر انساني با توجه به استعداد و سليقه و منش خود به چيزي مي‌گرايد، يكي به طرف عرفان و معنويات ديگري در جهت ماديات، يكي به سوي علم و كسب كمال و ديگري دنبال جمع كردن مال مي‌رود، كار مورد علاقه خود را توسعه و ترقي مي‌دهد. همچنان كه ماهي كه زندگيش در درياست، رشد ونموش به طرف سرمي‌گرايد و سرش بزرگ مي‌شود. همچنين ني اين گياه قلم مانند " كاواك " دركنار دريا و رودخانه مي‌رويد و ازقسمت پايين، طرف ريشه كلفت و قوي مي‌شود. بعضي نويسندگان واژه " ني " را به معني " ني كه معني منفي مي‌دهد " گرفته‌اند و درنتيجه اين مصراع حضرت مولانا را به صورتي ديگر نوشته‌اند. علاوه بر آنچه معروض افتاد و مضافاً بر اين كه مولانا واژه " ني " را زياد در اشعار و ابيات خود ‌آورده است. وقتي موردي را مسلم و روشن گفته است لزومي‌ به تأكيد بي‌مورد كه از فصاحت كلام كم شود نيست. يعني وقتي گفته شد راست نيازي نيست كه در ادامه بگوييم نه چپ، ياوقتي شفاف گفته شود شب نيازي نيست كه در ادامه گفته شود نه روز.

  5. #305
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 خدا ترا شفا بدهد، بگذار ما هم دزد باشيم

    يك مرد دهاتي از ده خودش به شهر مي‌رفت تا جنس‌‌ها و چيزهايي كه لازم دارد بخرد براي اينكه پاييز به آخرهايش رسيده بود و محصولش را فروخته بود و پول و پله فراواني همراه داشت از قضا دزدي در كمينش بود و مي‌خواست به او دستبردي بزند. مرد ساده‌دل، همين كه چند فرسخي از آبادي دور شد، دزد، خودش را به او رساند و يك مشت خاك پاشيد تو چشمش و دست كرد به چماق و با تهديد و كتك‌كاري، كت و بغل او را بست و انداختش يك گوشه و شروع كرد به جمع و جور كردن اثاث و اسباب و پول و پله او. اما تا اين كارها را كرد مدتي گذشت. همين كه خواست خرو خور و بار و بنه او را بردارد و برود ديد چند نفر با هم از دور با بار و بنه مي‌آيند و تا چند دقيقه ديگر نزديك مي‌شوند. دزد حيله‌گر تا اين جماعت را ديد فوري نقشه‌اش را عوض كرد و صاحب مال را با همان كت و كول بسته سوار الاغ كرد و راه افتاد. مرد صاحب مال، همين كه از دور چشمش به آنها افتاد بنا كرد به داد و فرياد و استغاثه كردن كه: «اي مردم! به دادم برسيد، اين دزد خدانشناس كت و كول منو بسته و مي‌خواد پول و پله و بار و بنه منو ببره» دزد زيرك كه در كار خودش استاد بود بي‌اينكه خودش را ببازد و دست و پايش را گم بكند، همانطور كه با كمال متانت و ملايمت، الاغش را هين مي‌كرد و مي‌رفت، هرچه صاحب مال فرياد مي‌كرد، او فقط جواب مي‌داد: «خدا كنه تو خوب بشي، بيذا مام دز باشيم!» صاحب مال هر دفعه كه اين حرف را مي‌شنيد بيشتر آتشي مي‌شد و شروع مي‌كرد به داد و فرياد كردن و بد و بيراه گفتن: «ناخوش خودتي، ديوونه خودتي تو دزدي». خلاصه هرچه صاحب مال تقلا مي‌كرد، آقا دزده درعوض مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده، با ملايمت و مهرباني قربون صدقه او مي‌رفت، مرد گرفتار همين كه ديد آن چند نفر دارند نزديكتر مي‌شوند تقلا و جنب و جوشش را بيشتر كرد و باز فرياد زد: «اي مردم! به دادم برسيد اين نامسلمون دزده، دست و پاي منو با طناب بسته بود و ميخواس مال و منال منو ببره كه شما رسيديد، از دور تا چشمش به شما افتاد منو با كت و كول بسته گذاشت روي الاغ كه شما رو گول بزنه». ولي دزد عاقل خيلي آرام و بي‌اعتنا، طرف را روي الاغ نگه داشته بود و حيوان را مي‌راند. عاقبت دو دسته به هم رسيدند و آن جماعت ايستادند تا ببينند چه خبر است؟ وقتي خوب نزديك شدند ديدند آنكه پياده است، در جواب فحش‌هاي آنكه سوار است، با قيافه غمزده و حالت افسرده فقط مي‌گويد: «برادرجون، خدا كنه تو خوب بشي بيذا مام دزد باشيم»

    باز مرد ساده‌لوح شروع كرد به داد و فرياد و همان حرف‌‌ها را تكرار كرد ولي دزد زيرك بي‌اينكه خودش را ببازد رو كرد به جمعيت و گفت: «وال لاچي بگم، نمي‌دونم چطور شده كه اين مصيبت به سر ما اومده؟ نمي‌دونم ما چه گناهي كرده بوديم كه همچي بلايي به سرمون اومد؟ وئي جوري بايد تقاص پس بديم» بعد درحالي كه با سر به مرد دهاتي اشاره مي‌كرد و او را نشان مي‌داد گفت: «برادرمه، چند ماهه حالش بد شده و زده به سرش، پدر و مادرمون حالا سپردنش به من كه ببرمش شهر پيش حكيم بلكه خدا كنه خوب بشه». مرد دهاتي ديگر حسابي از كوره در رفت و راست راستي ديوانه شد و بي‌اختيار جوري اوقاتش تلخ شد كه از ته جگر فرياد مي‌زد و تقلا مي‌كرد و قسم و آيه مي‌خورد كه ديوانه نيست و با او نسبتي ندارد و او دزد است...

    اما دزد ناقلا به‌طوري خودش را به موش مردگي و حق به جانبي زد و جوري ريخت و قيافه يك برادر دلسوز گرفت كه آن چند نفر باور كردند و نگاهي به هم انداختند و به علامت اينكه از دستشان كاري برنمي‌آيد راه افتادند ـ يكي‌شان هم كه دلش بيشتر سوخته بود گفت: «خدا شفاش بده!» و رد شدند. دهاتي بنده خدا هرچه قسم پير و پيغمبر خورد و جوش و جلا زد اثري نكرد و آن چند نفر راهشان را گرفتند و رفتند. دزد ناقلا هم، هي به برادر كذايي دعا مي‌كرد و دلداري مي‌داد و آرام‌آرام پيش مي‌رفت تا حضرات، از نظر دور شدند. همين كه مطمئن شد آن چند نفر رفتند و اثري ازشان نيست صاحب مال بينوا را با دست و پاي بسته از روي الاغ پايين انداخت و راهش را كشيد و بار و بنه بابا را برد. اين مثل از آن وقت به يادگار مانده كه مي‌گويند: «خدا كنه تو خوب بشي بيذا مام دزد باشيم».

  6. #306
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 وقتي كه جيك‌جيك مستانت بود، ياد زمستانت نبود؟

    در فصل تابستان كه نعمت فراوان بود و گنجشك از هر طرف به قوت و غذاي خود مي‌رسيد مستانه به اين طرف و آن طرف پرواز مي‌كرد. مورچه موقع را غنيمت مي‌شمرد و قوت و غذاي زمستان خود را جمع مي‌كرد و زير زمين ذخيره مي‌كرد. زمستان سر رسيد برف روي زمين را پوشيد، گنجشك گرسنه ماند، رفت در لانه مورچه التماس كرد: «آقا مورچه روزگار سخت است من گنجشك بدبخت گرسنه ماندم به من رحم كن و به من دانه بده!» مورچه گفت: «آن وقت كه جيك جيك مستانت بود فكر زمستانت نبود؟»

  7. #307
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 نيش عقرب نه از ره كين است اقتضاي طبيعتش اين است

    قورباغه درشتي لب بركه‌اي نشسته بود و آواز مي‌خواند، عقربي پيش قورباغه آمد، سلام بالابلند و گرم و نرمي كرد و گفت: «رفيق مي‌خواهم خواهشي از تو بكنم آيا انجامش مي‌دهي»؟ قورباغه گفت:«اگر شدني باشد با كمال ميل و رغبت انجامش مي‌دهم» عقرب گفت: «از قضا كسي كه مي‌تواند خواهشم را انجام بدهد تو هستي» قورباغه گفت: «حالا بگو ببينم چه بايد بكنم»؟ عقرب گفت: «لانه من آن طرف اين بركه است و خودت مي‌داني من نمي‌توانم در آب بروم تا به لانه‌ام برسم مرا كول كن و از آب بگذران» قورباغه گفت: «آخر برادر تو نيش زهرآگين داري، آمديم ترا كول كردم تا از آب بگذرانم تو هم مستيت كشيد كه نيشي به اين تن نازك من بزني آن وقت چه كنم؟» عقرب گفت: دارم از اين حرفت تعجب مي‌كنم، آخر رفيق‌جان چطور ممكن است تو به من خوبي كني و من عوض اين خوبي به تو نيش بزنم. نه، نه، اين خيال را نكن!» قورباغه گفت: «بسيار خب، سوارم شو»

    عقرب سوار شد و قورباغه داخل آب رفت و شناكنان داشت مي‌رفت كه عقرب نيش خودش را زد، قورباغه گفت: «ديدي كه به قولت وفا نكردي!» نيش دوم را زد كه قورباغه رفت زير آب پس از مدتي سرش را بيرون آورد و گفت: «رفيق چطوري؟» عقرب گفت: «رفيق نزديك بود خفه بشوم» قورباغه گفت: «عيب ندارد! رفتن زير آب نه از غرض است ترك عادت موجب مرض است» عقرب گفت: «رفيق! زدن نيش من نه از ره كين است اقتضاي طبيعتم اين است» نيش سوم را كه زد، قورباغه زير آب رفت، ماند و ماند تا عقرب خفه شد .

  8. #308
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض يخ كسي گرفتن يا نگرفتن :

    وقتي كسي به منظور رسيدن به هدفي زحمت ورنجي متحمل شود و وقتي تلف كند و سرانجام نتيجه بگيرد يا نگيرد اين مثل آورند.
    مأخذ: يخ گرفتن مربوط به زمان قديم است كه هنوز يخچال صنعتي و آب سردكن و امثال آن نبود. درهر شهري براي رفع احتياج يخ در تابستان، يخچال طبيعي وجود داشت. ساختن اين گونه يخچال‌ها و تهيه يخ در رساندن آن به بازار فروش كار آساني نبود، گرچه با آب باران و آب جاري غير بهداشتي تهيه مي‌شود. مايه اصلي يخچال طبيعي بسته به خوب يخ بستن آب در زمستان بود. يخچال داران در سال‌هايي كه زمستان سرد مي‌شد و يخ كاملاً مي‌گرفت سود خوبي مي‌بردند، ولي اگر زمستان چنان سرد نمي‌شد كه آب به خوبي منجمد شود، بديهي است كه به آنها ضرر وارد مي‌شد. اين بود معني يخ گرفتن يا نگرفتن. ( نامي‌كه امروزه بر يخچال‌هاي صنعتي گذارده اند واقعاً نام بي مسمايي است، زيرا كلمه يخچال از دو واژه " يخ " و " چال " كه به معني گود و چاله است كه اشاره به استخري كه آب در آن جمع مي‌كردند كه يخ بسازند، است. ولي دستگاهي كه ما امروزه به نام يخچال استفاده مي‌كنيم خوب بود يخدان، يخساز يا چيزي بهتر از اين نامگذاري مي‌شد

  9. #309
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از بز برند و به پاي بز بندند

    نظير، ازماست كه بر ماست. مأخذ : طناب كه با آن پاي بز و ميش و ديگر حيوانات اهلي را بندند كه فرار نكند، يا در موقع كشتار آنها را با طناب به چنگك قصابي آويزان كنند همه از موي بز است.
    علامه دهخدا اين مثل را نظير از ريش پيوند سبيل كردن آورده است كه درست نمي‌نمايد.

  10. #310
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 «مشكيني» شده كه از انبان ترسيد

    هر وقت كسي از يك چيز ساده و بي‌اهميت بترسد اين مثل را مي‌آورند و مي‌گويند: «فلاني آن مشكيني را مي‌ماند كه از انبان ترسيد».

    يك روز يك نفر از اهالي «مشكين» براي ناهارش مقداري ماست توي انبان مي‌ريزد و زير چادر توي صحرا مي‌گذارد. ظهر كه براي خوردن ناهار به چادر مي‌آيد و مي‌خواهد سر انبان را باز كند صداي جوك‌ جوكي از انبان مي‌شنود نگو كه ماست ترش كرده و صدا مي‌كند. مردك كه تا به حال همچين چيزي نديده بود دوستانش را خبر مي‌كند كه: «آهاي! بياييد اينجا مار هست!» هركدام از دوست‌هاش هم يك چوبدستي برمي‌دارند و مي‌افتند به جان انبان و آنقدر مي‌زنند و مي‌زنند كه انبان پاره مي‌شود و ماست ترشيده بيرون مي‌ريزد و آن وقت تازه متوجه مي‌شوند كه اين ماست بوده نه مار.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •