ما مـــرد زُهـــد و تـوبــه و طـامـات نیستــیم
بـا مـا به جـام بـــاده صـافــی خــطاب کـــن
"عزلیات حافظ"
ما مـــرد زُهـــد و تـوبــه و طـامـات نیستــیم
بـا مـا به جـام بـــاده صـافــی خــطاب کـــن
"عزلیات حافظ"
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه و پشمينه بينداز و برو
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
Last edited by !SaMiRa!; 02-09-2014 at 13:43.
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد ...**... که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز ...
ز عطــر حور بهشتـ آن نفسـ برآید بوی که خاک میکده ما عبیــر جیب کند (حافظ)
باتشکر *1987*
هر دم باد سحر از تو خبر به من آرد
عطر سوسن و گل زاد چمن به من آرد
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هوشنگ ابتهاج (سایه)
فلک چو جلوهکنان بنگرد سمند تو را
کمینه پایگهش اوج کهکشان گیرد
باسپاس، *1987*
Last edited by GOLDFINCH; 02-09-2014 at 16:58.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)