تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 1 از 1

نام تاپيک: جملات آغازین و به یادماندنی 15 شاهکار ادبی دنیا

  1. #1
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض جملات آغازین و به یادماندنی 15 شاهکار ادبی دنیا



    جملات آغازین و به یادماندنی 15 شاهکار ادبی دنیا







    1. «همه خانواده‌های خوشبخت مثل هم هستند؛ اما هر خانواده بدبخت به راه و روش خودش بدبخت است.» («آناکارنیا» نوشته لئو تالستوی / 1878)


    2. «این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که مرد مجردی با ثروت مناسب باید به دنبال همسر بگردد.»
    («غرور و تعصب» نوشته جین آستین / 1813)




    3. «بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت می‌رفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف می‌رفتیم.» («داستان دو شهر» نوشته چارلز دیکنز / 1859)



    4. «روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.» («1984» نوشته جرج اورول / 1949)



    5. «هیچی درمورد من نمی‌دانید مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید؛ اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همه‌اش حقیقت بود.» («ماجراهای هاکلبری فین» نوشته مارک تواین / 1884)



    6. «اگر واقعا می‌خواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که می‌خواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمده‌ام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه می‌کردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی، اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرف‌ها را بزنم.» («ناتوردشت» نوشته جی. دی. سلینجر / 1951)


    7. «در سال‌های جوان‌تر و ضعیف‌تر بودنم پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم می‌چرخد. اینطور گفت که هر وقت می‌خواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند.» («گتسبی بزرگ» نوشته اف. اسکات فیتزجرالد / 1925)



    8. «یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد متوجه شد که در رختخوابش به یک سوسک غول‌آسا بدل شده است.» («مسخ» نوشته فرانس کافکا / 1915)



    9. «مرا اسماعیل صدا بزنید.» («موبی دیک» نوشته هرمان ملویل / 1851)



    10. «دوشیزه بروکس زیبایی داشت که انگار لباس‌های کهنه به آن جلوه بیشتری می‌داد.» («میدل مارچ» نوشته جرج الیوت / 1871)


    11. «همه بچه‌ها به جز یکی، بزرگ می‌شوند.» («پیتر پن» نوشته جی. ام. بری / 1911)



    12. «گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام می‌انداخت.» («عشق سال‌های وبا» نوشته گابریل گارسیا مارکز / 1985)


    13. «سرما با بی‌میلی از زمین برمی‌خاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان می‌داد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت می‌کرد.» («نشان سرخ دلیری» نوشته استفن کرین / 1895)


    14. «مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمی‌دانم.» («بیگانه» نوشته آلبر کامو / 1946)



    15. «پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری می‌کرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود.»
    («پیرمرد و دریا» نوشته ارنست همینگوی / 1952)





    منبع: khabaronline.ir

  2. 4 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •