تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 22 1234511 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 211

نام تاپيک: معرفي، نقد و شرح کتاب

  1. #1
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    11 معرفي، نقد و شرح کتاب

    با تشکر از داش اشکی برای تنظیم فهرست



    001- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    002- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    003- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    004- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    005- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    006- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    007- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    008- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    009- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    010- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    011- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    012- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    013- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    014- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    015- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    016- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    017- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    018- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    019- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    020- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    021- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    022- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    023- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    024- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    025- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    026- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    027- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    028- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    029- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    030- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    031- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    032- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    033- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    034- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    035- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    036- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    037- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    038- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    039- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    040- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    041- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    042- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    043- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    044- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    045- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    046- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    047- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    048- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    049- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    050- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    051- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    052- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    053- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    054- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    055- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    056- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    057- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    058- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    059- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    060- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    061- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    062- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    063- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    064- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    065- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    066- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    067- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    068- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    069- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    070- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    071- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    072- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    073- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    074- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    075- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    076- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    077- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    078- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    079- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    080- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    081- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    082- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    083- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    084- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    085- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    086- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    087- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    088- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    089- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    090- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    091- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    092- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    093- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    094- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    095- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    096- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    097- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    098- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    099- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    100- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    101- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    102- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    103- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    104- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    105- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    106- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    107- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    108- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    109- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    110- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    111- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    112- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    113- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    114- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    115- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    116- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    117- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    118- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    119- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    120- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    121- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    122- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    123- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    124- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    125- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    126- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    127- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    128- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    129- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    130- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    131- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    132- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    133- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    134- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    135- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    136- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    137- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    138- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    139- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    140- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    141- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    142- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    143- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    144- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    145- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    146- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    147- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    148- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    149- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    150- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    151- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    152- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    153- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    154- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    155- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    156- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    157- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    158- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    159- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    162. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    164. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    168. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  2. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 پنجاه كتاب برتر قرن بيستم

    فردريك بايگ بدر (FREDERIC BEIGBEDER) متولد ۱۹۶۵ است. او به عنوان نويسنده و منتقد در پاريس زندگى و كار مى كند. قبل از اينكه رمان خود «سى و نه، نود» را بنويسد كه يك رمان جنجالى است و به موفقيت هاى بين المللى زيادى دست يافت، ده سال تمام به عنوان نويسنده متون تبليغاتى كار كرد.

    • من بى گناهم
    تقويم ها، سالروز ها و تغيير هزاره ها چه فايده اى دارند؟ براى پير شدن يعنى جمع بندى، نظم بخشيدن، دسته بندى كردن و به خاطر آوردن هستند. قرن ها خود را براى تعريف تاريخ ادبيات، عرضه مى كنند. قرن هجدهم دوران «معرفت» بود كه هيچ تشابهى با قرن نوزدهم و دوران «رمانتيسم» و بعد ها «ناتوراليسم» نداشت. حال چه نامى بايد روى قرن بيستم گذاشت؟ قرن «مدرنيته» يا «پست مدرنيته»؟ «مخوف» يا «تئوريك»؟ «دراماتيك»، «سوررئاليست»، «اوليپيست» يا «جفنگ گويى»؟ «تا حد مرگ، كسالت بار» يا «سرزنده»؟
    طى پنج سالى كه منتقد ادبى در ال (Elle)، وويسى (Voici)، لير (Lire)، فيگاروى ادبى، ماسك الا پلام (Maque et la Plume) يا پاريس پره مى ير (Paris Premiere) هستم، كوشش كرده ام كه با امكانات ناچيز خودم ذهنيت يك فرد خودآموز و شور و شوقى بى ريا _ ادبيات را از سكوى رهبرى اش پايين بياورم. به نظر من چيزى بدتر از اين وجود ندارد كه ادبيات به صورتى رسمى (يعنى گرد و خاك گرفته) ارائه شود، زيرا امروزه كتاب بيشتر از هر زمانى در معرض نابودى قرار دارد. به عقيده من بايد از سال ۲۰۰۱ به عنوان موقعيتى براى مطرح كردن پنجاه كتاب قرن (بدون اينكه زياده از حد گسترده شود)، استفاده كرد. اين عدد كه درست مانند تقويم، انتخابى است، امكانى براى ما به وجود مى آورد كه مهم ترين رمان ها، چند مقاله، يك داستان كودكان و چند كتاب مصور كه در قرن بيستم تاثيرگذار بوده اند را دوره كنيم.
    شش هزار فرانسوى اين پنجاه اثر را با پر كردن فرم هاى مجلات FNAC و لوموند در تابستان ۱۹۹۹ انتخاب كرده اند. بنابراين گزينشى آزاد و در ضمن شخصى است. چرا كه اين افراد، كتاب هاى مورد نظر خود را از بين دويست عنوان مطرح شده برگزيده اند كه به نوبه خود توسط تعدادى كتاب فروش و منتقد انتخاب شده بودند. من كاملاً آگاهانه تصميم گرفتم كه همان بى عدالتى هايى را كه هنگام انتخاب اين كتاب ها انجام شده بود در تحليل هايم مدنظر قرار دهم.
    اگر قرار مى شد كه من اين ليست را تهيه كنم، حتماً به اين صورت نبود، مثلاً به هيچ عنوان آرگون، آرتاد، آورى / رياژ، بارياول، باتايل، بسون، بورى، براتيگان، كاپوتى، كارور، سندرارز، سيوران، كوكتا، كولت، كوسرى، دانتك، دبورد، دسونز، ديك، دريولا روشله، اشنوس، اليس، فانته، فرانك، گرى/ آجار، گنت، گومبروويچ، گراس، گيبرت، گيترى، هامسون، هولبك، هوگوانين، ژاكارد، ژارفرت، كروآك، كسل، لارباد، لاورنت، لوتاد، لارويف مالاپارته، ماتسنف، مك كولرز، ميلر، موديانو، مونترلانت، موراند، موسيل، نابه، نيمير، نوگوئس، نوريسير، پاركر، پاوس، پسوآ، پيلس، پيراندللو، پروكش، راديگو، روشه، روت، رشدى، سالينجر، سن آنتونيو، سلبى، سمپه، سيمنون، سولرز، توله، تولت، سارا، وايلاند، وايلاته، ويرگانس و... را «فراموش» نمى كردم. اما اين موضوعى براى يك كتاب ديگر و ديگرانى كه از آنها خشمگين هستم، خواهد شد! صحبت در مورد ادبيات در تلويزيون، اصلاً كار ساده اى نيست. اكثراً با چند استاد مسن (كه به دليل منع قانونى سيگار كشيدن و مصرف الكل در ملاءعام حتى اجازه سيگار كشيدن يا نوشيدن الكل را ندارند) پشت يك ميز مى نشينى. يا يك پاورقى نويس جوان و خودخواه مثل من هستى. يك فرد گستاخ و ياغى. چطور مى توان تغييرى در اين جريان داد؟ اواخر سال ۱۹۹۹ پيش نويسى مختصر، پرقدرت و متناسب با عنوان «بهترين كتاب هاى قرن» تهيه شد تا هر شب يكى از شاهكارهاى قرن گذشته به شكلى شخصى، مستقل و غيرآكادميك، در «پاريس پره مى ير» معرفى شود. با استفاده از اسلحه هايى كه معمولاً در موسيقى و فيلم به كار گرفته مى شوند (مانند برش هاى اساسى، همكارى فن چاپ و عكاسى، جلوه هاى ويژه در آماده سازى، طنزهايى در ابتدا و انتهاى مقاله و آهنگ يكنواخت قابل درك)، قصد نشان دادن اين نكته را داشتند كه حتى نويسندگان هم حقى براى داشتن پنجاه اثر برگزيده خود دارند.
    خب، پوريسم (بنيادگرايى زبانى يا هنرى.م) ديگر كافى است! فقط چهار حرف آن را از پوريتانيسم (خشكه مقدس.م) جدا مى كند با وجود اينكه مى دانيم، رقابت در هنر وجود ندارد (به قول ويكتور هوگو: «زيبايى، زيبايى را نمى راند. شاهكارهاى ادبى درست مانند گرگ ها، يكديگر را نمى خورند.» اجازه اين شوخى كوچك را به خود مى دهيم چند نابغه را كه در دوران حيات شان اغلب با يكديگر سر جنگ داشته اند، دسته بندى كنيم، با هم مقايسه كنيم و بر عليه هم برانگيزيم. منتقد، خواننده اى مانند خوانندگان ديگر است. وقتى نظر خود را _ مثبت يا منفى _ اعلام مى كند، تنها به خودش و يكى از بعدهاى متعدد و متناقض او برمى گردد.
    آيا زمان آن نرسيده است كه تمام اين كتاب ها را كه در دبستان (يعنى «به اجبار» و بدون بى غرض يا تمايلى ناگهانى) خوانده ايم، همان گونه ببينيم كه هستند. يعنى خيلى ساده نگاهى شاداب و روح دار به تغييرات يا فجايعى بيندازيم كه روى دوران ما تاثير گذاشته اند. نبايد فراموش كنيم كه پشت هر صفحه از اين آثار تاريخى قرن گذشته انسانى نهفته است كه آمادگى هر خطرى را دارد. كسى كه يك شاهكار ادبى مى نويسد، نمى داند كه در حال نوشتن يك شاهكار ادبى است. او مانند تمام نويسندگان ديگر تنها و نگران است، نمى داند كه نامش روزى در كتاب هاى درسى مى آيد و هر جمله او تحليل مى شود. اكثر اوقات يك فرد تنها و جوان است كه كار مى كند، رنج مى كشد، ما را متلاطم مى كند، مى خنداند و خلاصه با ما حرف مى زند. زمان آن رسيده است كه باز هم صداى اين مردان و زنان را مانند روزى كه به وجود آمد، بشنويم. به اين وسيله كه براى يك لحظه آنها را از دم و دستگاه هاى منتقد و پى نوشت هاى ديگر آزاد كنيم كه اصولاً كارشان ترساندن خوانندگان جوان و راندن آنها به سينماها و كنسرت هاى راك بوده است. زمان آن رسيده است كه اين كتاب هاى مشهور را فارغ البال و بى غرض بخوانيم. گويى براى اولين بار است كه آنها را مطالعه مى كنيم (كه براى خود من در چند مورد اتفاق افتاد). گويى به تازگى منتشر شده اند. بنابراين طنز _ كه البته اگر در اين مجموعه كوچك وجود داشته باشد - «تواضعى مايوسانه» نيست بلكه پوزشى طنزآميز و كوششى براى غلبه بر ترسى است كه آثار هنرى بزرگ برمى انگيزند. شاهكارهاى ادبى هيچ علاقه اى به احترام زياد ندارند، بيشتر دوست دارند زندگى كنند. يعنى خوانده شوند، صفحه هايشان پاره، تاخورده، آسيب ديده و مچاله شود. در واقع من اطمينان دارم كه شاهكارهاى ادبى از يك كمپلكس برترى رنج مى برند (زمان بازگو كردن نقل قولى طنز آميز از همينگوى رسيده است: «يك شاهكار ادبى كتابى است كه تمام جهان در مورد آن صحبت مى كند، اما هيچ كس آن را نمى خواند.»)
    من شخصاً اين كتاب كوچك را يك اعتراف به گناه مى دانم. وقتى آدم ناگهان و به دليل يك سوءتفاهم، نويسنده يك كتاب «پرفروش» شده است، اول از هر چيز بايد اين موضوع را جبران كند. اميدوارم كه اين كتاب موجب خريد كتاب هاى ديگر و بهتر شود. ادبيات به تدريج در نظر من يك بيمارى يا ويروسى عجيب و نادر است كه يكى را از ديگرى جدا مى كند و موجب انجام كارهاى عجيب و غريب مى شود براى مثال ساعت ها جاى اينكه در كنار موجودى ظريف و دلپذير باشيم، با كاغذ تنها بمانيم. اين رازى است كه شايد هرگز دليل آن را نيابم. ما در كتاب ها چه جست وجو مى كنيم؟ مگر زندگى مان براى ما كافى نيست؟ مگر به اندازه كافى دوست داشته نمى شويم؟ مگر والدين، فرزندان و دوستان ما در زندگى مان حضور كافى ندارند؟ ادبيات چه چيزى به ما مى دهد كه باقى چيزها نمى دهند؟ نمى دانم. و درست همين تب است كه ميل دارم افرادى را دچارش كنم كه در اثر يك سهو اين كتاب را از قسمت مقدمه اش آغاز كرده و اين اشتباه را مرتكب شده اند كه آن را تا انتها بخوانند. زيرا از صميم قلب آرزو دارم كه در قرن بيست و يكم هم هنوز نويسندگانى وجود داشته باشند.
    • پنجاه اثر برتر
    ۱- آلبركامو، بيگانه
    ۲- مارسل پروست، در جست وجوى زمان از دست رفته
    ۳- فرانتس كافكا، محاكمه
    ۴- آنتوان دوسنت اگزوپرى، شازده كوچولو
    ۵- آندره مالرو، انسان اين طور زندگى مى كند
    ۶- لويى فردينان سلين، سفر به انتهاى شب
    ۷- جان اشتاين بك، خوشه هاى خشم
    ۸- ارنست همينگوى، زنگ ها براى كه به صدا درمى آيد
    ۹- هنرى آلن فورنير، مائولنس بزرگ
    ۱۰- بوريس ويان، كف روز ها
    ۱۱- سيمون دوبووآر، جنس دوم
    ۱۲- ساموئل بكت، در انتظار گودو
    ۱۳- ژان پل سارتر، هستى و نيستى
    ۱۴- اومبرتو اكو، نام گل سرخ
    ۱۵- الكساندر سولژنيتسين، مجمع الجزاير گولاگ
    ۱۶- ژاك پرور، پاروله
    ۱۷- گيوم آپولينر، الكل ها
    ۱۸- هرژه، گل آبى
    ۱۹- آنه فرانك، دفترچه خاطرات
    ۲۰- كلود لوى اشتراوس، مدارگان غمگين
    ۲۱- آلدوس هاكسلى، دنياى قشنگ نو
    ۲۲- جورج اورول، ۱۹۸۴
    ۲۳- گوسينى و اودرسو، آستريكس فرانسوى
    ۲۴- اوژن يونسكو، آوازخوان طاس
    ۲۵- زيگموند فرويد، سه رساله در مورد تئورى جنسى
    ۲۶- مارگارت يورسنار، شعله سياه
    ۲۷- ولاديمير ناباكوف، لوليتا
    ۲۸- جيمز جويس، اوليس
    ۲۹- دينو بوتزاتى، صحراى تاتار ها
    ۳۰- آندره ژيد، سكه تقلبى
    ۳۱- ژان گيونو، سرباز روى بام
    ۳۲- آلبرت كوهن، زيبايى مرد
    ۳۳- گابريل گارسيا ماركز، صد سال تنهايى
    ۳۴- ويليام فاكنر، خشم و هياهو
    ۳۵- فرانسوا مورياك، ترز دسكوئرو
    ۳۶- ريمون كنو، زازى در مترو
    ۳۷- اشتفان تسوايگ، آشفتگى احساسات
    ۳۸- مارگارت ميچل، برباد رفته
    ۳۹- دى اچ لارنس، عاشق خانم چترلى
    ۴۰- توماس مان، كوه جادو
    ۴۱- فرانسواز ساگان، صبح به خير تريستس
    ۴۲- وركور، خاموشى دريا
    ۴۳- ژرژ پرك، زندگى _ دستورالعمل
    ۴۴- آرتور كانن دويل، درنده باسكرويل
    ۴۵- جورج برنانو، خورشيد سلطان
    ۴۶- فرانسيس اسكات فيتس جرالد، گتسبى بزرگ
    ۴۷- ميلان كوندرا، شوخى
    ۴۸- آلبرتو موراويا، تنفر
    ۴۹- آگاتا كريستى، شاهد
    ۵۰- آندره برتون، ناديا

    فردريك بايگ بدر / ترجمه: مهشيد ميرمعزى

    منبع : شرق

  4. #3
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 سفر به انتهاي شب

    نوشته : لويي فرديناند سلين


    جوزف باردامو، جوان دانشجوي پزشكي در كافه‌اي واقع در مركز پاريس به همراه دوست نزديكش تصميم مي‌گيرد تا در ارتش آزادي بخش فرانسه (كه در مقابل قواي نازي از فرانسه دفاع مي‌كرد) ثبت‌نام كند و بدين‌ترتيب، انساني آرام و به شدت صلح‌طلب درگير خشن‌ترين و مخوف‌ترين واقعيت زندگي انسان‌ها مي‌شود، جنگ!!


    در جنگ به واقعيت ذاتي بسياري از انسان‌ها پي مي‌برد، گويا اين ميدان سرتاسر آتش و خشم، آينه تمام‌نمايي است كه انسان‌ها حقيقت وجودي خود را در آن نمايان مي‌كند، چه در خط مقدم و چه در پشت جبهه .

    آدم‌هاي اطراف پاردامو در ميدان نبرد، حيواناتي هستند تشنه خون كه ضعف روحي و ترس‌‌هاي دروني خود را در پس نقاب خشن و سرد خود پنهان مي‌كند و با قرباني كردن هم‌نوعان خود، اين رنج‌هاي دروني را تسكين مي‌بخشند و در پشت جبهه، جايي كه شعارها و سرودهاي جهاني و ميهن‌پرستانه، رواج بيشتري دارد، دنيايي صد چندان كثيف‌تر و رياكارتر مانند اختاپوسي غول‌آسا، پاهاي خود را در اطراف آدم‌ها تنيده و آنها را اسير و برده خود كرده است.

    همه به هم دروغ مي‌گويند، از هم نفرت دارند و از يكديگر سوءاستفاده مي‌كنند. همه يكديگر را رنج مي‌دهند تا عذاب‌ها و دردهاي خود را به فراموشي بسپارند. پاردامو براي فرار از اين دو دنياي به ظاهر متفاوت ولي در باطن هم‌شكل و مرتبط (خط مقدم و پشت جبهه) به كنگو يكي از مستعمرات فرانسه مي‌گريزد ولي در آنجا با باتلاقي روبه‌رو مي‌شود كه هزارها بار تهوع‌آورتر از فرانسه و ميدان نبرد است.

    ملغمه‌اي از سياهان و سفيدپوستان، تاجران و افسران، اربابان و بردگان و... مانند گرگ‌هاي گرسنه درحال دريدن و پاره كردن يكديگر هستند و از هيچ وسيله‌اي براي استثمار جسمي و انقياد روحي طرف مقابل چشم‌پوشي نمي‌كند. گويي كه به دنيا آمده‌اند تا با دريدن، قرباني كردن و بيگاري كشيدن از ديگري بر لذت زندگي كثيفشان مي‌افزايند و دم را غنيمت شمارند.

    فرار از اين حلقه فاسد و چرخه فاسق به هيچ روشي براي پارداموي جوان ممكن نيست و به هر جا از دنياي انسان‌ها كه پا مي‌گذارد همين نمايش مفتضح و مبتذل درحال اجراست!!! و...

    كتاب فوق در درجه اول درصدد نمايش جنگ و عواقب فاجعه‌بار آن است. جنگي كه ساخته و پرداخته‌ ما انسان‌هاست تا اندكي از جنون‌ها و زياده‌طلبي‌هاي ما بكاهد و حرص و طمع ما را فرو نشاند. حرص، ثروت، شهرت، قدرت و حتي كشتن هم‌نوع خودمان ، كه در همه ما هست با ما به دنيا مي‌آيد و اگر شرايط لازم برايش فراهم شود فاجعه‌ها مي‌آفريند. همانطور كه با استناد به تاريخ بشريت، بارها چنين فجايعي را آفريده است.

    در اين راه از انسان‌ها آلت‌دستي بيكاره و منفعل ساخته است كه مجري اين جنايات باشند و نه تنها انسان‌ها بلكه اراده بشري و خود جمعي را نيز تحت سلطه كامل خود درآورده تا راحت‌تر به ارضاي خود بپردازد و آتش وجودي خود را آرام كند.

    سلين فرزند خلف و مشروع دنياي مدرن انسان‌هاست. دنياي دموكراسي‌ها، سرمايه‌داري و انقلاب صنعتي. دنياي سولكولاري كه زخم‌هاي بنيادگرايي مذهبي را بر چهره دارد، دنيايي نابرابر و بي‌رحم و سرتاسر تضاد. تعجبي ندارد كه در معرفي سلين مي‌خوانيم: «نابغه تيره و تار ادبيات فرانسه، نويسنده‌‌اي كه هنرش را شور و جوشش جنون و كابوس پوشانده است. نويسنده‌اي كه در آن واحد پزشكي رئوف است و ضد يهودي سرسخت، ميهن‌پرست و درعين‌حال همكار فاشيست‌هاي نازي، نويسنده‌اي چيره‌دست و صاحب هذياني‌ترين سبك قرن بيستم». سلين تلاش مي‌كرد تا زبان فرانسوي را از كهنگي و فرسودگي نجات دهد و به كمك زبان روزمره جان تازه‌اي در آن بدمد. براي راه يافتن به اين دنياي خلق شده و فهم زبان جديد سلين ما بايد سفري سخت و طاقت‌فرسا را پشت سر نهاد. سفري تلخ و سياه، سفري به درون و به سوي مسائل بنياني انسان‌ها در هر كجا كه باشند، سفري به سوي مقصدي مبهم، سفري به انتهاي شب!

    دنياي اطراف ما، ميدان جنگ است. مانند جنگلي كه همه در كمين يكديگر نشسته‌اند و هريك به دست ديگري شكار مي‌شوند. دنياي ما، دنياي زئوس است، دنياي خداي خدايان اساطير يونان. قوي، ضعيف را مي‌بلعد و عقل مصرف‌گرا بر تمام احساسات و روحيات متنوع بشري چنگ انداخته و خود را با تمام قدرت به ما تحميل مي‌كند. حتي در انديشه و الگوهاي زندگي! كسي كه روابط اجتماعي دنياي ما را زير سؤال ببرد و يا به مقابله با آن برخيزد خرد مي‌شود، از جامعه به كناري گذاشته مي‌شود. همه او را ديوانه‌اي مي‌دانند كه در رؤيا زندگي مي‌كند؛ خيالبافي احمق و بي‌مصرف حال آنكه او تنها سعي در خلق دنيايي نوين دارد، دنيايي براي حل و فصل تضادهاي دروني خودش.

    انساني كه هنوز احساسات نوع‌دوستانه و بشردوستانه و ارزش‌‌هاي متعالي در وجودش زنده است و با قوانين تحميلي محيط اطراف او در كشمكش و نبردي بي‌امان بسر مي‌برد. دنياي ما چنين فردي را نمي‌پذيرد. دنياي ما فردي منفعل و مطيع را مي‌طلبد، انساني پيرو رهبري واحد!! در فرار از اين دنياي استثمارگر، روشنفكران همه با يك دليل به جنون كشيده شدند؛ داروي نجات‌بخش بشري، كه احياكننده روحيات نوع‌دوستانه او باشد كجاست؟ آيا چنين مرهمي وجود دارد؟ پاسخ‌هاي مختلفي به اين سؤال داده شده: مذهب، عرفان و... و البته خلاء. خلاء يعني رفتن از اينجا به هر كجا كه فقط اينجا نباشد. راهي كه بزرگاني مانند: صادق هدايت هم پيموده‌اند. كتاب فوق با همين روش اخير به رشته نگارش درآمده: كتابي به معني واقعي كلمه آنارشيستي. كتابي براي ويران كردن افكار و ارزش‌هاي مسلط ولي بدون هيچ دستورالعملي براي ساختن افكار و روحيات جديد. كتابي كه تنها وظيفه آزاد كردن ما را از چنگ سنت‌ها و عقايد تحميلي محيط اطرافمان برعهده دارد. ساختن ساختمان فكري جديد بر خرابه‌هاي دنياي ثابت برعهده خود ماست.

    نتيجه‌گيري و ارزيابي آن در اختيار ماست و پاسخ‌هاي ما هم كاملاً متفاوت است. افسردگي و انفعال يا تفكر و فعاليت. در پايان كتاب است كه هم ديگران، ما را بيشتر و بهتر مي‌شناسند و هم خودمان. شناختي به واسطه ارزيابي و نتيجه‌گيري از سير حوادث و فلسفه‌ها و حقيقت‌هاي مطرح شده در كتاب. شناختي كه تا قبل از خواندن كتاب غيرممكن است و مبهم؛ دقيقاً مانند انتهاي شب!!

  5. #4
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض زنگ ها برای که به صدا در می آیند

    نوشته : ار نست همینگوی


    داستان در باب جنگ داخلی اسپانیاست، جایی که مردم آزادی خواه و مبارز اسپانیا در کنار گروهان های بین المللی (متشکل از آزادیخواهان آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و...) علیه حکومت فاشیستی ژنرال فرانکو مبارزه می کنند و قهرمان داستان رابرت جوردان هم یک آمریکایی است که از مقام استادی دانشگاه دست شسته و برای آزادی برادران و خواهران اسپانیایی خویش مبارزه می کند. این جاذبه آزادی و عدالت است که انسان ها را از نژادها و اقوام و مذهب های مختلف در یک سنگر گردهم می آورد تا در کنار هم مبارزه کنند، در کنار هم بجنگند و درنهایت در کنار هم پیروز شوند یا شکست بخورند و حتی بمیرند و نبرد داخلی اسپانیا یکی از بارزترین نمونه هاست که این مفاهیم را نمایش می دهد: فداکاری، شجاعت، رشادت، عشق به ممنوع، عشق به آزادی و... در این داستان این مفاهیم، شقاوت، سنگدلی و قساوت دیوهای آزادی ستیز و بردباری و مقاومت انسان های آزادیخواه و تعامل آنها با یکدیگر به زیبایی به تصویر کشیده شده است و به همین دلیل است که علیرغم شکست آزادیخواهان در این میدان، استالین که خود یکی از نامداران آزادی ستیز است اعتراف می کند: هرگز ملتی این چنین پیروزمندانه شکست نخورده است!!

    رابرت جوردان دستور داد که یک پل نظامی را که مورد استفاده فاشیست هاست منفجر کند و در این راه با افراد یک گروهان از چریک های کوهستانی آشنا می شود مانند: پابلو، ماریا، آنسلمو و...

    منبع : Iketab

  6. #5
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 1984

    نوشته : جورج اورول


    داستان در لندن 1984، لندنی تخیلی که درواقع روسیه سوسیالیستی تحت قیمومت استالین را تداعی می کند، واقع می شود. وینستون اسمیت یک کارمند جزء حزب است که در دستگاه بروکراسی (دیوانسالاری) عظیم خاص نظام سوسیالیستی وظیفه تغییر و اصلاح اخبار گذشته را برعهده دارد به نحوی که با پیش گویی ها و اطلاعات حزب تطابق کند. حزب جز چنین جامعه بسته ای توسط اورول به تصویر کشیده شده است و این کار با زبان، دیده وتفکر و احساس اسمیت انجام شده است. ما در این داستان از دنیای درون یک عضو ساده حزب کمونیست پی به رازها، تضادها، مشکلات وروانپریشی های یک جامعه بسته می بریم. این جامعه بسته لازم نیست که حتماً یک جامعه سوسیالیستی باشد بلکه کلمن یک نظام تمامیت خواه و توتالیتر بر آن فرمان براند. رژیمی که قصد دارد تمام جوانب و عرصه های جامعه را کنترل کند، جامعه ای همرنگ و یک صدا بسازد که تنها به فرامین رژیم عمل کنند و شعارهای رژیم را بپذیرند، گواینکه این اعمال را به بهانه هدایت جامعه و سعادت انسان ها انجام می دهد ولی درواقع این نظام چیزی نیست جز مجموعه ای از انسان های فاسد و فرصت طلب که تنها در پی منافع شخصی خود هستند و البته برای دست یافتن به این منافع نیازمند زیردستانی صادق ولی ناآگاه و جامعه ای خاموش و فرمانبردار هستند و این چنین است که از نظر چنین نظامی اندیشه و اندیشیدن مخرب محسوب می شود چرا که با فرمانبرداری ناآگاهانه موردنیاز قدرتمندان سر تضاد دارد و باید هرطور که می شود آن را مسدود کرد، آن را محدود کرد و حتی آن را تحت کنترل خود درآورد و در این راه است که تاریخ و گذشته تحریف می شود، آنچه موردنظر طبقه قدرتمند است باقی می ماند و باقی حذف می شود و حتی اگر نکته ای در حمایت از افکار این طبقه در گذشته وجود ندارد باعث نگرانی و تشویش نمی شود، تاریخ آن چیزی است که قدرتمندان می نویسند و نه موجودی مجرد که برای خود ذاتی و هویتی دارد. حقیقت باز آفریده می شود و البته جای تذکر نیست که این حقایق مشتی دروغ و تهمت بیش نیستند که به فرمان پیشوا یا ناظر کبیر (رأس هرم نظام توتالیتر) لباس حقیقت پوشیده اند یا درواقع لباس حقیقت را به آنها پوشانده اند.


    شعارها، برنامه های دسته جمعی، همایش ها و راهپیمایی ها، سینما و هنرو... همه و همه در خدمت افکار و خواسته های پیشوا و زیردستان سودجویش قرار می گیرند تا افکار وروح و ذهن جامعه را کنترل کنند و آن را به اسارت خویش درآورند و اینجاست که ما پی به نیاز این رژیم ها به دیوانسالاری می بریم. مردم ناآگاه که نه تنها جسمشان بلکه روح و فکرشان در اسارتی است چه می کنند؟ هیچ، از زندگی خود رنج می برند ولی توان اعتراض ندارند چون نمی دانند که درد کجاست و داروی آن چیست، تمام معیارها فرو ریخته، همه چیز نسبی شده و حتی گذشته ای هم چنانچه وصفش رفت وجود ندارد تا چراغ راه آینده شود و یا به عنوان ملاک مقایسه، مورد استفاده قرار گیرد. اعضای این نظام عریض و طویل تبلیغات چه، آنها را به عین واقعیت را لمس می کنند و شاهد تحریف ها، دروغ ها و سوءاستفاده های قدرتمندان هستند. ولی در این داستان می بینیم که آنها نیز در سیلاب بازآفرین های ذهنی و تحریف گذشته غرق شده اند و به علاوه چنان تحت کنترل حزب مرکزی قرار دارند که حتی در خانه خود ایمن نیستند تا لحظه ای بیاسایند و یا خطی بر علیه حزب و منافعش بنویسند و چنین بستری، مناسب ترین زمین برای بذر نفاق و دورویی است، می توان در این زمین هکتارها نفاق کاشت و خرمان ها دروغ و کینه و خیانت کشت کرد. حتی مفاهیم معنای حقیقی خود را از دست می دهند، از درون تهی می شوند، استحاله می شوند و درنهایت معنایی می یابند کاملاً متفاوت از آنچه بودند و خیلی اوقات معنایی می یابند کاملاً متضاد به آنچه که بودند. مانند اسم وزارت ها در داستان که جورج اورول یا طنزی تلخ و زیبا آنها را خلق کرده است. وزارت کشور که وظیفه اش قلع و قمع مخالفان و سلاخی دگراندیشان است، وزارت عشق!!! نامیده می شود. وزارت اقتصاد و دارایی که لحظه به لحظه محدودیتی دیگر بر مشکلات اقتصادی و رفاهی جامعه می افزاید، وزارت فراوانی!!! می شود و...! ولی یک نکته که همانا نکته محوری داستان را تشکیل می دهد با ظرافتی خاص بیان شده است. اندیشه رودی خروشان و رونده است که هر سدی را می شکند و در کوهی عظیم سوراخ و منفذی کوچک می یابد و در یک کلام راه خود را ادامه می دهد. می توان در برابر آن سر کشید و مانع ایجاد کرد، می توان حرکتآن را تند کرد ولی نمی توان جلوی آن را گرفت، سرانجام راه خود را می یابد و از مسیری که قدرت طلبان تمامیت خواه برای آن در نظر گرفته اند خارج خواهد شد ولو اینکه به انحراف کشیده شود و به درستی این نظام ها و این پیشواها اندیشه را دشمن می دانند بلکه خطرناک ترین دشمن چرا که از همین گور است که هزاران هزار مشکل برمی خیزد!!! اندیشه بین، دگراندیشی را با خود همراه و ملزم دارد، وقتی که همه یک جور بیندیشند یک گونه لباس نمی پوشند، یک شعار نمی دهند، یک جور زندگی نمی کنند و جامعه ای متشکل از چنین انسان هایی جامعه ای همرنگ، یکصدا و ناآگاه نخواهد بود که نظامی تمامیت خواه به راحتی به آن فرمان راند بلکه جامعه متکثر و متنوع خواهد بود که راه خود را از میان برخورد، تقابل و تعامل عقاید و تسامل و مدارا می پیماید و بالطبع نظامی سیاسی و اجتماعی را می طلبد که تضمین کننده حداکثر آزادی برای اقشار مختلف جامعه باشد. باید اضافه کرد حمله وحشیانه در باب قدرت و سگ های زنجیری پیشوا یا ناظر کبیر و فرصت طلبان اطرافش نه فقط برای قدرت بی پایان اندیشه (که در تضاد کامل با منافعشان قرار دارد) که از ترس و ضعف درونی شان نشأت می گیرد چرا که بنا به گفته روانشناسان هر فردی می تواند واحد واژه شجاعت باشد به جز یک دیکتاتور. این ترس درونی است که در مرحله نهایی تبدیل به بیماری مهیب پا را نو پا می شود و میل به تصرف و دخالت در کوچکترین وجوه زندگی افراد را بیدار می کند. چرا که هر لحظه ممکن است توطئه ای در جهت نابودی منافع آنان درحال شکل گیری باشد. اعضای دون پایه حزب علاوه بر این بیماری (که از رأس هرم قدرت به آنها سرایت می کند) به بیماری اسکیزوفرنی (دو شخصیتی) نیز مبتلا هستند چرا که در معرض دید حزب چیزی هستند و در خلوت افکار خود چیزی دیگر تمام این نکات به طور دقیق و موشکافانه در تک تک شخصیت های داستان مورد تحلیل قرار گرفته است و مجموعه ای از این تضادها، ناهنجاری ها و مشکلاتی که نه اجازه بروز پیدا کرده و نه از حجم آن کاسته شده (بلکه هر دم بر آن افزوده شده است) درنهایت به صورت یک انفجار مهیب تمام این نظام قدرت طلب فاسد را در کام خود خواهد کشید و این روند که با امتیازطلبی سیری ناپذیر و روزافزون طبقه قدرتمند تمامیت خواه بر شتابش افزوده می شود پس از خود انفجار اطلاعات و حقایق را در پی خود خواهد داشت، حقیقت نمایان می شود تا شعارهای دروغین و وعده های تو خالی از باب قدرت را برملا سازد، واقعیت ها از گوری که قدرتمندان برای آنها ساخته اند دوباره بیرون می آیند و گذشته را چنان که بوده و نه چنان که ناظر کبیر برای ما بازگو کرده، بازسازی می کنند تا یک بار دیگر چراغ راه آینده ما باشد. این حوادث رخ خواهد داد و این سرنوشت ؟؟؟ چنین نظامی است و از عجایب روزگار است که نظام هایی متکی بر ایدئولوژی مارکسیستی که اصول فلسفه دیالکتیک و تکامل تاریخ شاه بیت آن است) خود مشمول حکمی تاریخی شوند با همان قاطعیت و بی رحمی که آنها از احکام تاریخ برداشت می کردند!! حال این سؤال در جای خود دارای اهمیت است، اکنون که نظام های توتالیتر سوسیالیستی برچیده شده اند و رژیم ها، بنیادگرای اسلامی به سوی تعادل و تسامل گام برمی دارند آیا خطر بروز نظام های توتالیتر و تمامیت خواه برطرف شده است؟ جواب منفی است. اقدامات ایالات متحده آمریکا که با حوادث چند سال اخیر سرعت و شتاب بیشتری به خود گرفته است نمونه ای کامل و تمام عیار از دست اندازی دوباره یک طبقه نیرومند سیاسی (این بار تحت رهبری سرمایه داران قدرتمند و با نفوذ) به حریم شخصی و حتی فضای ذهنی و حیطه تفکر انسان هاست و بروز این مطلب در کشوری که مظهر لیبرالیسم خوانده می شود و قصد صدور دمکراسی لیبرال را به تمام جهان دارد، بار دیگر زنگ خطر را برای بشریت به صدا درآورده است از باب و ناظر کبیری از نو در رأس یک رژیم سیاسی استحاله یافته، ظهور پیدا کرده است تا انسان ها را (جسمی و ذهنی) به اسارت بکشاند و با بازآفرینی ذهنی – تحریف تاریخ و حقیقت، محدود کردن اندیشه، بمباران تبلیغاتی و حتی نیروی نظامی بر اندیشه انسان ها چنگ می اندازد و با تهی کردن معانی و مفاهیم (همچنان که با لیبرال دمکراسی انجام داده بود) کلمات را به بردگی خود درآورد. می دانیم که تمام این اقدامات شوم را فقط و فقط در جهت منافع طبقه ای کوچک ولی بسیار نیرومند انجام می دهد. آیا از سرنوشت این ناظر کبیر جدید و اطرافیانش نیز آگاهیم؟ تاریخ خود بهترین پاسخ را به ما عرضه می دارد، فقط کافی است که از آن بیاموزیم و عبرت بگیریم.

    منبع : Iketab

  7. #6
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض اوليس

    نوشته : جیمز جویس


    جیمز جویس نویسنده بزرگ و معاصر ایرلندی در سال 1922 این اثر عظیم تجربی و شاهکار مکتب عریان ذهنی را که به عنوان مهمترین و مؤثرترین داستان قرن شناخته شده، به رشته تحریر درآورده است.





    زمان وقوع داستان روز 16 ژوئن 1904 و محل آن شهر دوبلین، پایتخت ایرلند است. تمام حوادث تقریباً در مدت 16 ساعت اتفاق می افتد. این کتاب با مهارت و دقت تمام در همان قالب ادیسه، اثر معروف هومر نوشته شده است. در این قالب جدید ستیفن دیدلس «تلماک» در جست وجوی پدرش جوک و پولدبلوم «اولیس» می باشد. در طول روز آنها دو بار از مسیر یکدیگر می گذرند. بدون آنکه همدیگر را بشناسند، ستیفن باباک ملیگن که دانشجوی طب است، در یک قلعه قدیمی نزدیک ساحل زندگی می کند. وجدان او از رفتاری که در واپسین دم حیات مادرش انجام می دهند، عذاب می کشد. پدرش آنچنان مشروبخوار عاطل و باطلی است که اصلاً به حساب نمی آید. در مدرسه آقای دیزی او را نصیحت می کند. بلوم، که اصلاً مجارستانی است، برای همسر بی وفایش مولی تویدی بلوم «پنه لوپ» صبحانه تهیه می کند و سپس به کارهای مختلفش ازجمله ادای آخرین احترامات به پدی دیگنم می پردازد، در مراسم تشییع جنازه او به فرزندش رودی که یازده روز پس از تولدش درگذشت، فکر می کند.

    در میان مهیج ترین قسمت های داستان یکی دیدار ستیفن از کتابخانه یعنی جایی است که در آن رابطه بین شکسپیر و پدرش را حدس می زند و دیگر اغوا شدن بلوم توسط گرتی مک داول جوان «سیرس» است. بلوم و ستیفن یکدیگر را در فاحشه خانه ای ملاقات می کنند و در آنجا از کابوس ها و رؤیاهایی که به نظرشان می آید رنج می برند. ستیفن آنچنان مدهوش می شود که بلوم «که وقتی بر روی او خم می شود، فرزندش رودی را می بیند» باید از او مواظبت کند. آنها به خانه بلوم می روند، ولی ستیفن شب را در آنجا نمی ماند.

    داستان با اندیشه های مبهم و درهم و برهم خانم بلوم، درحالی که بعد از نیمه شب در رختخواب خود دراز کشیده است، به پایان می رسد.


    منبع : Iketab

  8. #7
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض ترز دسكوئرو

    نوشته : فرانسوا مورياك
    منبع : فردريك بگ بده / ترجمه: مهشيد ميرمعزى


    وقتى مى گويم، ترز دسكوئرو اثر فرانسوا مورياك (۱۹۷۰-۱۸۸۵)، شما به خواب مى رويد، اين كتاب را مى بنديد يا از اين فرصت استفاده مى كنيد كه چيزى براى خوردن از آشپزخانه بياوريد، ولى با اين احوال باز هم كار خود را بسيار ساده كرده ايد: زيرا حتى اگر مورياك يك فرد غمگين و (طبق گفته سارتر) حتى يك رمان نويس معمولى باشد، جايزه ادبى نوبل سال ۱۹۵۲ را برده است و من حالا دليلش را براى شما شرح مى دهم.
    ترز دسكوئرو (بخوانيد دسكيرو) سعى در مسموم كردن شوهر خود داشته است. بازداشت مى شود، ولى شوهرش براى نجات آبروى خانواده ترتيب آزادى او را مى دهد. حالا مى توانيد فضا را هنگام بازگشت او به خانه اش مجسم كنيد! او همزمان قربانى و جلاد است. مى توان گفت كه حضورش چندان هم خوشايند نيست. مرد دائم آزارش مى دهد تا او را وادار به خودكشى كند، ولى در لحظه آخر آزادش مى كند كه برود.
    البته اين خلاصه داستان، آدم را ياد فيلم هاى خسته كننده كانال سه تلويزيون [فرانسه] مى اندازد، اما بايد زمان را هم در نظر گرفت. اين كتاب كه در سال ۱۹۲۷ منتشر شد و دهمين رمان مورياك است، حمله اى شديد به بورژوازى عوامانه شهرستانى است (كه او به خوبى آن را مى شناسد، زيرا مدت زيادى قبل از باز شدن بارهاى تكنو در ساحل گارونه در بوردو به دنيا آمد). محيطى سرشار از ياوه گويى، حسادت تنگ نظرانه، زناشويى هاى از پيش طراحى شده و نسل هايى با بيمارى هاى روحى كه رياكاى آن را فاسد كرده و همواره بايد ظاهر جريان را حفظ كرد. مورياك (دست كم به صورت رسمى) همان ژيد است با تمايلات عادى جسمى! ترز دسكوئرو از ميوه هاى زمينى مى خورد؛ درست مانند عطر كاجى كه اطراف ليدى چترلى را پر مى كرد، آنا كارنيناى بدون توندرا يا پرنسس دوكلوز بدون لقب اشرافى، فرياد مى زند: «نمى دانم، چه مى خواستم.» و اين را با سبكى مدرن روان و ساده بيان مى كند. همه چيز با ظرافت ترسيم و تشريح مى شود. بدون هيچ آهستگى و كندى و بسيار كوتاه. چه هنر بزرگى!
    هر زنى حق دارد، زندگى شادى داشته باشد و به دنبال تمايلات خود برود. آدم كه بيشتر از يك زندگى ندارد، آيا بايد همان را هم با يك فرد عبوس و احمق به تمام معنا به هدر دهد، آن هم فقط چون ثروتمند است و چون تمام دنيا همين كار را انجام مى دهد و چون تربيتش اين را مى گويد؟ نه، لعنت بر شيطان! با اطمينان مى توان گفت كه «ترز دسكوئرو» اولين رمان فمينيستى است. مورياك- بووآر هر دو در يك جبهه! ترز منحرف مطلق است. مثل «يك دودكش دود مى كند»، از زندان خود مى گريزد و تمام زنان قرن بيستم به دنبال او مى روند. ولى ترز دسكوئرو در واقع خود مورياك است. (خودش گفته است كه ترز «همزاد مونث» او و همزمان چاپ جديد مادام بوآرى فلوبر است.) او در تمام طول زندگى اش، دنيايى را مورد نقد قرار داد كه به آن تعلق داشت؛ بدون اينكه به طريق ديگرى جز ادبيات از آن فرار كند. مورياك يك جاسوس خطرناك است. ثروتمندى كه از ثروتمندان متنفر است. آدمى كه طبقه خود را محكوم مى كند. فردى كه در ضيافت هاى شبانه شركت مى كند و به آكادمى هاى فرانسوى مى رود تا سخنان طعنه آميز و نيشدارى در مورد همترازان متمول خود يادداشت كند. او راه رفتن خود را روى يك طناب سيمى به نمايش مى گذارد و دائماً در معرض سقوط قرار دارد. مورياك براى نشان دادن عصيان ها و نارضايتى هايش، خود را مفتون گناه نشان مى دهد. او هم مانند هر كاتوليك معتقدى تمايل به كارهاى ممنوعه دارد؛ كارهايى كه انجام آنها همراه با گناه نباشد، لذت بخش نيستند. مورياك از مد افتاده است، ولى هيچ اهميتى به اين موضوع نمى دهد. اگر مورياك حالا زنده بود كسل مى شد، چون همه چيز آزاد است! اگر زنده بود، آيا در اتاق پشتى اِكس مى زد؟ آيا ترز دسكوئرو با يك كت و شلوار چرم مصنوعى در يك كليسا جلسه اى براى سادومازوخيست ها ترتيب مى داد؟ اعتراضى كه در نهايت به مورياك مى شود اين است كه هرگز (مثلاً در رابطه با پاك سازى محيط زيست و جنگ آلرژيك) اشتباه نكرد؛ هيچ چيز ناخوشايندتر از شخصى نيست كه هميشه حق دارد.

  9. #8
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض زازى در مترو

    نوشته : ريمون كنو
    منبع : فردريك بگ بده / ترجمه: مهشيد ميرمعزى




    من هنوز به حد شماره ۳۶ هم نرسيده ام. چه تصورى داشتم؟ حالا ديگر پاك گيج شده ام!
    شماره ۳۶ ريمون كنو (۱۹۷۶ _ ۱۹۰۳) است. كاشف بزرگى كه از سوررئاليسم و هيات علمى رشته فيزيك و تمرينات آرام، به اوليپو (Oulipo) رسيد. در قرن بيستم، هر جا كه به جمله بندى آسيب رسيده و كلمات تغيير داده شده اند، رد پاى اين مرد ديوانه ديده مى شود. او (بعد از سلين سنت آنتونيو) به زبان تجاوز مى كند. زازى در مترو را مى توان «سفر به انتهاى شب»ى دانست كه مخصوص نوجوانان است؛ چرا كه زبان ويژه فرانسوى، درست نويسى كاملاً در هم ريخته، بازى با كلمات و خلاصه سازى هاى آوايى تنها سلاح هاى او نيستند. حتى شيوه داستانسرايى رئاليسم هم زير سئوال برده مى شود. به نظر مى رسد شخصيت هاى كنو هم، مانند دوستش بوريس ويان از روياها آمده اند، سرگرمى هاى احمقانه اى دارند و براى هيچ چيز، حتى براى اعتبار متن هم احترام قائل نيستند. اگر قرار بود اسمى براى اين شيوه يافت، مى توانستيم بگوييم كه كنو در رابطه با فرم ناتوراليست و در رابطه با متن آنتى ناتوراليست است. چيزى كه كاملاً امكان دارد اعضاى برجسته آكادمى گنكور را متعجب كند.
    زازى هم مانند لوليتا دوازده سال دارد و با وجود اينكه تمام مدت مى گويد: «به جهنم»، ولى به اندازه او به دنبال جلب توجه مردان نيست. او در ايستگاه جنوبى پاريس از قطار پياده مى شود تا دو روز نزد عمويش، گابريل، بماند كه در يك كافه مخصوص همو سكسوال ها در لباس زنانه مى رقصد. آنها با هم در شهر گردش مى كنند، اما نه با مترو، چون كارمندان آن اعتصاب كرده اند. ضمن گردش با آدم هايى برخورد مى كنند كه يكى از ديگرى مضحك تر هستند. مثلاً خانم گارسنى به نام مادو پتى اسپيدز (Mado Pttspieds)، خانم بيوه اى به نام موآك (Mouaque)، مرد زن باره شلوغ كارى به نام وارن اشتوك پدرو وفئودور بالا نوويچ... اين كتاب بيشتر از آنكه يك رمان آموزشى و فرهنگى باشد، رمان زشتى و بدقوارگى است. زازى با بازديد از پايتختى ساخته شده از خمير كاغذ (برج ايفل، كليساى Invalidendom و Scare _coeur)، آزادى را مى آموزد. پشت بى مايگى ظاهرى اين گردش، چيزى بسيار جدى پنهان شده است. زازى دنياى بزرگتر ها را نگاه مى كند و ظاهراً به خود مى گويد: «آه، همين بود؟» كه گابريل در جوابش فرياد مى زند: «حقيقت؟ گويى كسى در جهان مى داند حقيقت چيست! اينها همه اش چرند است!» در پايان كتاب، وقتى زازى نزد مادر خود بازمى گردد، مادرش مى پرسد: «خوش گذشت؟»
    «بد نبود.»
    «مترو را ديدى؟»
    «نه.»
    «پس چه كردى؟»
    «پيرتر شدم.»
    از اينجا ديگر فاصله زيادى تا فردينان باردامو يا هولدن كالفيلد قهرمان كتاب جى دى سالينجر (كه هشت سال پيش از اين كتاب چاپ شده است) ناطور دشت نيست كه تقريباً با همان لحن صحبت مى كرد. تكيه كلام زازى «يا نه؟» او است. حتى مى توان بيشتر به عقب برگشت، ولى در اين صورت موهاى قهرمان عزيز ما خاكسترى مى شد. بنابراين به همين شكل مى پذيريمش.
    كتاب هاى مهم اغلب خود را بزرگتر از اندازه واقعى نشان مى دهند. آ دم گمان مى كند بوق زنان و آژيركشان از راه مى رسند و فرياد مى زنند: «راه را باز كنيد، شاهكار هنرى رسيد!» ضمن اينكه هنگام مطالعه زازى در مترو همه چيز ساده به نظر مى رسد؛ طنز، احساسات، بى احترامى و رفتار حاكى از «ديگى _ كه - براى من...»، نشان مى دهد كه گاهى يك نابغه براى اينكه يك نابغه واقعى باشد، بايد بتواند نبوغ خود را پنهان كند. در عين حال اصلاً پاى تواضع دروغين در بين نيست، بلكه شكوه و عظمت واقعى است، زيرا همان طور كه كنو مى گويد: «آيا بزرگترين افتخار اين كتاب اين است كه به طور قطعى ثابت كند آوانگارديسم و لذت به هيچ عنوان جدا از هم نيستند؟»

  10. #9
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض آشفتگى احساسات

    نوشته : اشتفان تسوايگ
    منبع : فردريك بگ بده / ترجمه: مهشيد ميرمعزى





    اشتفان تسوايگ- آشفتگى احساسات (۱۹۲۶)
    مكان ۳۷ را قطعاً رمان آشفتگى احساسات نويسنده اتريشى اشتفان تسوايگ (۱۹۴۲- ۱۸۸۱) به خود اختصاص داده است. اين داستان كوتاه بلند، در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. همان سالى كه برتون به ناديا برمى خورد، راه برنانو و شيطان، از هم جدا مى شود و آگاتا كريستى، راجر آكرويد را به قتل مى رساند. ظاهراً اين سال، به لحاظ خلاقيت يكى از پربارترين سال هاى قرن است. افراد بدون اينكه بدانند، در زمان بين دو جنگ جهانى نوشتند كه به زودى آسمان بر سرشان خواهد افتاد. در ابتداى قرن، حكومت پادشاهى هابسبورگ هنوز چيزهايى براى گفتن داشت. شنيتسلر، هوفمانزتال، كراوى، موسيل، همچنين ريلكه، كافكا و... بعداً در سال ۱۹۴۲ وقتى اشتفان تسوايگ متوجه شد كه فاجعه مجدداً در حال وقوع است، با همسر دوم خود در برزيل دست به خودكشى زد. آخر اين تسوايگ جوانى حساس است. يك شاعر وينى و تحليلگر تيزبين و نازك دل كه تحت تاثير كارهاى رفيق خود، زيگموند فرويد، قرار دارد. در تمام كتاب هايش از عشق ممانعت شده، روابط پيچيده و اشتياق هاى اعتراف يا سيراب نشده مى نويسد. او استاد ادبيات روانشناسانه است. رمان آشفتگى احساسات هم از اين قانون مستثنى نيست. اين دانشجو كه عاشق پروفسور خود است، بايد در دورانى كه همجنس خواهى تابو به حساب مى آيد، از شدت بدبختى نابود شود. رونالد قادر به درك احساسات واقعى خود نيست. آيا احساس او تحسين، عشق، دوستى يا اشتياق است؟ آيا پروفسور از او خوشش مى آيد؟ آيا او ديوانه است يا فقط مى خواهد، جلب توجه استاد خود را بكند؟ هنوز با هم صميمى نشده اند كه فرار مى كند و در پايان هم با همسر او رابطه برقرار مى كند. «آشفتگى احساسات» همين است. تا زمانى كه پاى خاطرات، عقل و تخيل در بين است، مى توانيم روى مغز خود حساب كنيم؛ اما به محض اينكه احساسات هم وارد بازى مى شود، كار تمام است. بعد ديگر به حال خود رها مى شويم. چه زمان مى فهميم كه واقعاً عاشق شده ايم؟ آيا تصميم به عاشق شدن مى گيريم يا عشق بر ما فرود مى آيد؟ آيا مى توان برگزيد كه عاشق چه كسى شد يا بايد به تغيير حالات غيرقابل كنترل، بسنده كرد؟ چگونه بايد در مه روح انسانى راه خود را يافت؟
    آشفتگى احساسات، اين اعتراف زيركانه يك افسون، نشان مى دهد كه چگونه آموزش و پرورش مى تواند مبدل به احساسات شود. چقدر دلم مى خواست كه شما را هم به همين طريق بيدار كنم! هر شاگرد احساساتى ممكن است، مجذوب معلم بى نظير خود شود (مثل فيلم انجمن شاعران مرده). البته در نسخه اصل متعلق به تسوايگ، معلم، ضعيف تر از شاگرد است. گرچه اگر از من سئوال مى شد، شخصاً اين كتاب را انتخاب نمى كردم. آدم مى تواند، آموك را هم انتخاب كند: داستان يك زن در هندوستان كه پزشك از سقط جنين او اجتناب مى كند و باعث مرگش مى شود؛ يا كتاب بيست وچهار ساعت از زندگى يك زن: يك شب زنى در مونت كارلو عاشق يك قمارباز مى شود كه از او استفاده مى كند تا مجدداً به قمارخانه راه يابد؛ يا كتاب ناشكيبايى قلب: مردى در يك ميهمانى از يك دختر فلج تقاضاى رقص مى كند و براى اينكه كار زشت خود را جبران كند، در خانه دختر به ملاقات او مى رود. دختر هم ترحم مرد را به عشق تعبير مى كند و در پايان خود را مى كشد. براى جمع بندى اشتفان تسوايگ، فرمول زير را توصيه مى كنم:
    تسوايگ= (گوته* فرويد) + پروست. اميدوارم شما را زياد آشفته نكرده باشم.

  11. #10
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض برباد رفته

    نوشته : مارگارت ميچل
    منبع : شرق

    لطفاً از من دلگير نشويد، اما وقتى فكر مى كنم كه در اين ليست ۵۰ كتاب برتر قرن، آدمى مثل ژرار دو ويليه وجود ندارد، بسيار نااميد مى شوم! وقتى بيشتر نااميد مى شوم كه مارگارت ميچل (۱۹۴۹-۱۹۰۰) با رمان بربادرفته مكان ۳۸ را به خود اختصاص مى دهد، زيرا شش هزار نفر هيات ژورى ما يك فيلم قديمى با شركت كلارك گيبل را ديده اند!
    به من ايراد خواهيد گرفت كه كالباس با مارك بر باد رفته بهتر از فيلم و به مراتب بهتر از برداشت جديد آن ساخته رگيم دفورگس (دوچرخه آبى) است. در عين حال بايد بدانيد كه بددهنى و بدبينى من مشهور است. بله، من! (در اينجا خوانندگان بايد چهره مرا پيش خود مجسم كنند كه پنج ثانيه تمام ابروى راست خود را بالا مى برم.) وقتى خوب فكر مى كنم- آخر رشته تحصيلى من علم سياست بوده است- به اين نتيجه مى رسم كه در رابطه با رمان بربادرفته دو جنبه موافقت و مخالفت وجود دارد.




    موافقت: بسيار خوب، اعتراف مى كنم كه قرار داشتن چند رمان پرفروش در اين ليست شانسى بوده است. قرن بيستم به دليل آزمايشات در افسانه سرايى و بدعت هاى قراردادى و تشريفاتى، تقريباً فراموش كرد كه اين رمان به سادگى و با شيوه اى تاثيرگذارنده داستانى از ماجراهاى انسانى و عشق از دست رفته اى را تعريف مى كند و مانند الكساندر دوما شخصيت هايى سرشار از احساس مى سازد كه بعد در چمنزارها مى دوند و اسب هاى خود را مى دوانند (يا به طرف اسب هاى خود مى دوند و آنها را مى دوانند) و بعد مانند اسكارلت اوهارا و رت باتلر در مقابل منظره يك شهر به آتش كشيده شده، به يكديگر اظهار لطف مى كنند. سپس به خاطر احساسات، دنبال هم مى روند، رابطه مى گيرند، جدا مى شوند و مجدداً يكديگر را مى يابند تا باز با هم رابطه بگيرند! ادبيات بايد يك فيلم سينمااسكوپ باشد كه در ذهن ما نمايش داده مى شود.
    مخالفت: اين كتاب بسيار مبتذل و طبق الگوهاى قديمى است و مى ماند. تابلويى كه اتفاقى تاريخى را نشان مى دهد، يك جنگ كشنده، مرد زيباى بدبين و زن احمق عاشق كه حماقت مردان عشق پاك او را تهديد مى كند... درست از زمان كشف سينماتوگراف، بايد از خود پرسيد، آيا دوران اينگونه داستان ها در رمان مدرن به پايان نرسيده است؟ اگر براى ارزيابى قرن ما كه قرنى بسيار مهيج و انقلابى بود، فقط پنجاه عنوان كتاب در اختيار ما قرار گيرد، اصلاً مطمئن نيستم كه بر باد رفته هم حتماً بايد جزء آنها باشد. اين كتاب متعلق به قرن نوزدهم است! ويكتور هوگو بله، اما نه ماكس گالو! اينكه هر سال، در كتابفروشى هاى تمام جهان، چندين تن رمان مبتذل با زمينه تاريخى يا/ و محلى انباشته مى شوند را مديون مارگارت ميچل، اين انشعاب كننده
    دوست داشتنى هستيم. كتاب هاى قطورى كه در آنها بعد از ظهرها «درخشان»، جوان ها «سرزنده و ظريف» هستند و مژگان دختران جوان «فرز، مانند بال هاى پروانه ها» به هم مى خورند. آيا واقعاً قرن ها منتظر بوديم كه چنين چيزهايى بخوانيم: «اسكارلت جواب نداد، ولى چشم هايش مى درخشيد. ضمن اينكه قلب او با درد خفيفى منقبض شد. كاش او بيوه نبود. كاش باز هم اسكارلت اوهارا بود و روى آن پيست با لباس سبزى كه نوارهاى سبز تيره مخملى روى سينه اش داشت، ايستاده بود...» كاش اين رمان بر باد رفته بود!
    بدون شك مى توانم چيزهاى ديگرى هم در مورد اسكارلت اوهارا تعريف كنم. پدربزرگم او را آن زمان در داكس آتلانتا خوب مى شناخت؛ در جوانى او را «شكمو» مى خواندند و به شما اطمينان مى دهم كه او اصلاً خجالتى نبود...

    فردريك بگ بده / ترجمه: مهشيد ميرمعزى

صفحه 1 از 22 1234511 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •