فرهنگ ترس و در کنار آن احساس امنیت از شاخصهای بسیار بارز زندگی در قرن بیست و یکم شده است.
انسان این قرن در زیر سایه فرهنگ ترسِ از همه چیز، از امراض گوناگون گرفته تا حوادث طبیعی ناشی از آلودگی محیط زیست، تا نگرانی از حملات تروریستی و دشمن همیشه منتظر و ... زندگی می کند.
در حالیکه در مقایسه با دورانهای قبل، آمار مرگ و میر ناشی از امراض و عوارض طبیعی و اجتماعی بسیار کاهش پیدا کرده است اما پدر و مادران این قرن بسیار بیشتر از والدین قرنهای گذشته نگران آینده فرزندانشان هستند و آینده خوبی را برای آنها پیش بینی نمی کنند.
در گذشته های دور والدین به راحتی میتوانستند آینده بهتری را برای فرزندانشان تصور کنند و آنرا قابل دسترس میدیدند. اما در حال حاضر این پیش بینی ها زیر سایه سنگین ترس و بی اعتمادی نسبت به آینده قرار گرفته اند و ما جرأت پیش بینی آینده بهتر را بخود نمی دهیم.
==================
ریسک و ریسک پذیری جزء جدایی ناپذیر تاریخ تکامل انسان است و اصولا بدون خطر و ریسک کردن، پیشرفتهای بشری امکان پذیر نبوده است.
اما حاکمیت فرهنگ ترس در اکثر جوامع بشری مفهوم دیگری به ریسک و پذیرش خطر داده است. ریسک موضوع و پدیده ای بوده است برای پذیرفتن و حتی به استقبال آن رفتن، اما در دوران حاضر :
مردمان اکثر جوامع به اشکال گوناگون تعلیم داده میشوند که چگونه از رو در رو شدن با ریسک و خطرات بپرهیزند.
حاکمیت فرهنگ ترس باعث شده است که کمتر انسانی بخود اجازه بدهد که دامنه تماس ها و ارتباطات خود را وسیع کند و با آرامش خاطر پا به وادی ناشناخته ها بگذارد.
در چهارچوب این فرهنگ هر قدر دامنه زندگی محدودتر و انسان خود را کوچکتر کند با خطرات کمتری مواجهه میشود و بنابراین زندگی اش دوام بیشتری پیدا خواهد کرد.
دقیقا قابل مقایسه با:
کرمی که در هنگام روبرو شدن با خطر خود را جمع و جور میکند و یا لاک پشتی که سر خود را در لاک خود فرو میبرد.
و این دقیقا همان واکنشی است که دولتهای حاکم در بسیاری از کشورهای جهان، فرهنگ ترس را تقویت میکنند و از آن سود میبرند و خواهان استمرار همیشگی آن هستند. هر اندازه فرهنگ ترس در میان مردم عمومی تر شده باشد به همان اندازه دولت حاکم بهتر میتواند سیاستها و برنامه های خود را اعمال کند و سوار براین فرهنگ نماید.
========================
هدف از این تاپیک نگاهی موشکفانه تر به زندگی اجتماعی ماست.
اینکه میزان ترس ما از پدیده های اطرافمون از دشمن و طبیعت و دوست و خیانت و... تا چه حد بالا رفته و باعث شده ما همانند کرم های خاکی، مدام در حاله تنگ تر کردن حلقه وجودیمان باشیم؟
چقدر تلاش میکنیم از حاکمیت ترسی که جهان پیرامون به ما تحمیل کرده دور بشیم و چقدر تسلیم آن شده ایم؟
در پایان سخنی از برتراند راسل:
ترس سرچشمه اصلی خرافات و یکی از منابع اصلی ظلم و ستم است. غلبه بر ترس آغاز خردمندی است.