12 روش براي ايجاد خلاقيت و ايده هاي بزرگ در ذهن
خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان میشود. اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است. افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با به کارگیری اصولی که دراین قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم. این امر سبب میشود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم.
ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید.
عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.
1- زیاد مطالعه کنید
ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن. سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.
2- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید
شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمیشود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دوردست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.
3- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید
هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت 2 نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستند.
4- از افکار دیگران بهره بجویید
بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.
5- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید
گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این میتوانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد
6- بر روی شکاف میان دو نسل خط بطلان بکشید
ذهن کودکان تروتازه و شاداب است. آنها جسور هستند و احساساتشان از طریق فشار های اجتماعی سرکوب نشده است. به جهان با شگفتی می نگرند و مانند بزرگترها پاکی و معصومیت خود را از دست نداده اند. با کودکان پیرامون مسائل مختلف صحبت کنید تا با نقطه نظر ساده و بی آلایش آنها آشنا شوید. اگر می خواهید مشکلی را حل کنید نظر آنها را نیز جویا شوید. عقاید آنها شما را به تعجب وا می دارند. آنها قصد تاثیرگذاری در دیگران را ندارند و همه چیز را تنها با اتکا بر پاکی و صداقت بیان می کنند.
از سوی دیگر با افراد سالخورده و مسن نیز مشورت کنید. آنها مدت ها پیش با تمام این مشکلات مواجه شده اند و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. تجربیاتشان آنقدر سودمند و با ارزش است که هیچ قیمتی را نمی توان بر روی آن گذاشت. پس آنها را دست کم نگیرید، با دیدگاههایشان نسبت به زندگی آشنا شوید و از آنها درس بگیرید. قطعا شما را به سوی جهت مناسب هدایت می کنند و از مشکلات در امان خواهید بود.
7- به رفیق شفیق خود مراجعه کنید
همه ما دوستی داریم که به نظر میرسد توانایی پاسخ به تمام مسائل و مشکلات ما را دارد. چرا تنها در مورد مشکلات شخصی از او کمک می خواهید؟ بد نیست گاهی در مورد مسائل مهمتر نیز از او یاری بجویید.
8- به توانایی های خود اتکا کنید
قواعد و اصول کلی را برای یک لحظه هم که شده فراموش کنید. این رهنمون ها در جای خود مفید هستند اما ممکن است مانند یک چشمبند عمل کرده و قدرت داشتن دید وسیع را از شما بگیرند و اجازه دیدن چشم اندازهای متفاوت را به شما ندهند. هرزگاهی خود را از قید و بند قوانین آزاد کنید. شما می توانید بدون توجه به کارآیی روش های گذشته به آسانی و بدون بروز هیچ شک و تردیدی در راه مورد نظر خود گام بردارید. کمی جسارت به خرج دهید و سیستمهای فعلی را زیر سوال برید.
9- در حیطه کاری خود به فعالیت بپردازید
خیلی خوب است که به ذهن خود اجازه دهید آزادانه به گردش بپردازد. اما این گردش باید در حیطه دانش شما انجام پذیرد. اگر یک طراح هستید لازم نیست راه حلی برای مشکلات اقتصادی پیدا کنید. افکار شما تنها در رشته ای که مهارت دارید خوب کار می کنند و در سایر رشته ها نتیجه ای مصیبت بار را به دنبال خواهند داشت. اگر نیاز به ورود به قلمرو دیگری را دارید بهتر است قبل از هر کار با یک متخصص مشورت کنید و اجازه انجام کلیه امور را به دست او بسپارید تا با استفاده از دانش و تخصص خود عمل کند.
10- به ذهن خود آزادی عمل دهید
آیا با تمرین های رایج نویسندگان آشنایی دارید؟ آنها برای مبارزه با محدودیت ها یک روش بسیار جالب را برگزیده اند. فقط کافی است قلم را بر روی کاغذ گذاشته و هر آنچه که در ذهنتان است را بر روی کاغذ بیاورید. میتوانید از مشکلات شروع کنید و به دنبال هیچ گونه ارتباطی در دست نوشته های خود نباشید. مهم نیست که تا چه حد عبث و نا معقول به نظر می رسند. بعدا می توانید مثل یک جدول تناوبی آنها را سازماندهی کنید، در آخر نیز امکان دارد به چیزی دست پیدا کنید که بیهوده و بی ربط باشد اما چیزی که در این مبحث حائز اهمیت است این است که شما به ذهن خود اجازه غرق شدن در مسائل مختلف را داده اید و این خود یک امتیاز محسوب می شود. هیچ کس نمی داند شاید به نتیجه ای برسید که سال ها منتظر آن بوده اید.
11- ایده های گذشته را از نو بسازید
افکار شما مثل کامپیوتر هستند. هر چند وقت یک بار نیاز است که سخت افزار آن را ارتقا دهید. ایده های بزرگ گذشته را پیش روی خود بگذارید و بر روی آن ها عملیات نوسازی انجام دهید. آن ها را اصلاح کنید و برای بهبودی آن ها تلاش کنید. ضمائم لازم را نیز برای تقویت هر چه بیشتر به آنها بیفزایید. این کارها را می توان با نوشتن عقاید اولیه خود بر روی کاغذ و نظم دادن به آشفتگی ذهنتان انجام دهید. عالی به نظر میرسد پس منتظر چه هستید؟ بهتر است در انجام آن تعجیل کنید.
12- از الهه وجودتان یاری بخواهید
آیا یک شی، آهنگ، مکان و یا یک شخص خاص وجود دارد که حضور و یا تجسم او برای شما خوشایند بوده و به ذهنتان نیرویی همچون قدرت موتور جت می دهد. از هیچ تلاشی برای رسیدن به آن مضایقه نکنید. تنها یک چنین چیزهایی هستند که شما را به سمت ابتکارات بدیع رهنمون می سازند. از وجود آن بهره بجویید و اجازه دهید تا انوار طلایی آن به درونتان نفوذ کند و ذهن شما را در بر گیرد.
یک ایده بزرگ از چه ویژگی هایی برخوردار است
شرکت ها و کمپانی های بزرگ به ویژه آن دسته که بر روی مسائلی نظیر طراحی و تبلیغات کار می کنند، سرمایه گذاری های عظیمی صرف می کنند تا به کارکنان خود آموزش دهند که چگونه میتوانند ذهن خود را آزاد کنند تا سرچشمه ایده های بزرگ باشند. خیلی از آنها از کارمندان درخواست ارائه لیست هفتگی ایده ها را میکنند. در چنین محیطی چیزی به عنوان فکر بد وجود ندارد فقط بعضی ایده ها خام هستند.
بنابراین خیال بافی و رویا پردازی کنید تا ذهـن شما به نظریه پردازی عادت کند و از قلمرو سادگی بیرون آید. قدری افسار گسـیـخـــته باشید تا پندار شما به بلندی ها پرواز کرده و اوج گیرد.
منبع: مردمان
آيا هيپنوتيزم ميتواند نابغه بسازد ؟
دكتر وان پلت در فصل 24 كتاب ( اسرار هيپنوتيزم ) مي نويسد :
پي جوييهاي جديد در هيپنوتيزم راز نبوغ را كشف كرده است ازمايشات هيپنوتيزم نشان داده است كه يك شخص با استعداد متوسط ميتواند تحت تاثير چندين جلسه هيپنوتيزم نابغه شود ، اين اظهارات داستان غير حقي نيست بلكه اين حقيقت صد در صد واقعي علمي است .
يك ازمايش هيپنوتيزم نشان داده است كه يك هنرمند نقاش در حال هيپنوتيزم توانسته است در مدت شش ساعت يك تصوير را نقاشي كند كه در بيداري احتياج به هفتاد ساعت وقت داشته است اريكسن ميلتن (1) در صفحه 164 فصل دوم كتاب خود مينويسد :
((..... او براي ترسيم اين نقاشي ده سال وقت صرف كرده بود ولي باز هم به خوبي موفق نشده بود ......)) و در فصل دوازدهم اين كتاب مي بينيم كه وقتي ( راچمانينف ) در ساختن اهنگ معروف خود مواجه با شكست شد ، هيپنوتيزم دكتر داهال در مسكو او را قادر ساخت كه اهنگ خود را تكميل كند و به موفقيت بزرگ جهاني نائل ايد .
مسلما استعداد و نبوغ داراي درجاتي است . همه كس ولو با هيپنوتيزم هم نميتوانند نابغه بشوند . هيچكس نمي تواند يك ( راچمانينف) يا يك ( انيشتن ) بشود . با وجود اين هيپنوتيزم نشان داده است كه هر كس مي تواند خيلي بهتر از انچه هست باشد .
هيپنو تيزم ميتواند استعدادهاي نهفته مغز را كه تا كنون به حال ركود و خفته بوده اند بيدار كند . ولي هيپنوتيزم ادعا نمي كند كه هر شب يك كيسه پر از پول زير سر شما بگذارد . اكثر مردم داراي استعداد و نبوغ خاصي هستند ، كه تا كنون براي انها ناشناخته مانده است ، به عبارت ديگر اكثر مردم نميدانند چه استعدادي و براي چه كاري استعداد خارق العاده و شگرفي دارند ، ولي هيپنوتيزم اين استعداد را اشكار و به نسبت زيادي پرورش ميدهد .
(اديسون) مخترع بزرگ جهاني و مخترع ده ها اختراع ، بخصوص برق مي گويد كه :
(( نبوغ يعني يك در صد الهام و نودو نه در صد عرق ريختن و زحمت كشيدن )) عوامل بسيار زياد رواني زائيده از محيط زيست وجود دارند كه شخص را نسبت بكار و فعاليت بيميل مي كنند .
شما در زندگي روزانه باشخاص بسيار زيادي برخورد ميكنيد كه مي گويند ما حوصله كار كردن نداريم هيپنوتيزم عوامل منفي رواني را كه چون زنجيرهائي را كه بااطراف روان و مغز شما كشيده شده الهام است پاره مي كند ، و شما را بطور اعجاز انگيزي بكار و فعاليت شبانه روزي علاقمند مي سازد و قدرت تفكر شما را زياد مي كند .
( ديسرائيلي ) ميگويد : (( پشتكار جزئي از اجزاء نبوغ است )) و هيپنوتيزم اين پشتكار را به شما مي دهد .
اين عبارت معروف است كه (( نبوغ عبارت از يك استعداد بي انتهائي است براي رنج كشيدن و تحمل رنج )) ولي شواهد نشان ميدهد كه ضرب المثل جزئي از حقيقت است ، زيرا ما روزانه كساني را مي بينيم كه خيلي كار مي كنند و خيلي زحمت ميكشند ، ولي نه تنها نابغه نيستند ، بلكه و شايد احمق هم هستند .
تجربه و ازمايشات هيپنوتيزمي نشان ميدهند كه نبوغ نتيجه و حاصل توانائي تمركز فوق العاده مغز است ، بدين ترتيب وقتي مغز بشدت براي انجام كاري متمركز مي شود ، كارهاي برجسته و نماياني بظهور ميرسد .
جد بوكستن (2) حسابگر حيرت انگيز سال 1749 بسهولت توانست به اين پرسش جواب دهد كه در 260 000 607 202 مايل مربع چند دانه نخود ميرويد .
انيشتن پدر قانون نسبيت در سال 1953 توانست فكر خود را بر يك موضوع متمركز كند و نظريه بزرگ جهاني خود را اظهار نمايد .
هر فردي كه داراي استعداد متوسطي باشد ، بالقوه نابغه است يا بعبارت ساده تر داراي نبوغ و هوش سرشار ولي خفته است ، زيرا از نقطه نظر علم تشريح مغز هيچ اختلافي بين مغز يك نابغه و يك فرد عادي نيست ، مغز هر دو نفر انبوهي از ده هزار ميليون سلول خاكستري رنگ مي باشد .
ولي اختلاف در طرز بكار انداختن اين سلولها ، روش بكار انداختن و استفاده از سلولهاي مغزي است كه موجب اختلاف بزرگ بين يك نابغه و يك شخص عادي مي شود .
ازمايشات انجام شده روي مغز انيشتن اين نظريه را تاكييد مي كند كه نبوغ همراه با ايجاد تمركز قواي فوق العاده دماغي است . ازمايش كنندگان روي مغز انيشتن دريافتند كه او را قادر است كه تعداد زياد تري از گروه سلولهاي مغزي را بر روي يك نقطه و يك موضوع متمركز كند .
تمركز فوق العاده مغز منطقي ترين بيان ،و تعريفي است كه ما (( دكتر وان پلت )) براي هيپنوز داريم .
و تمركز فوق العاده دماغ تنها دليل راضي كنندهاي است كه براي كليه پديده هاي هيپنوتيزمي مي توان ارائه داد كاملا اثبات شده و معلوم است كه تحت نفوذ هيپنوتيزم استعدادهاي مغزي مي تواند به نسبت زيادي بسطح يك مغز نابغه نز ديك شوند .
به عنوان مثال شخص بيمار در حال هيپنوز بسياري از خاطرات دور خود را كه در حال عادي و بيداري بهيچ وجه قادر بياد اوري ان نيست بياد مياورد .
قدرت ذهني بوسيله تمركز فكر در حال هيپنوز بسيار زياد ميگردد . سفت شدن خارق العاده عضلات بدن يك شخص ضعيف الجثه كه مي تواند مرد قوي را تحمل كند ، بهترين دليل است .
اينطور بنظر ميرسد كه كاملا عاقلانه و صحيح است كه نبوغ طبيعي اشخاص را نوعي از هيپنوتيزم بدانيم ، زيرا (( خود هيپنوتيزم )) در اثر تمركز فوق العاده فكر بوجود مي ايد ، درست شبيه نتايجي كه از علاقه زياد و شديد نسبت به موضوع يا مسئهاي حاصل ميشود .
به عنوان مثال ((تنيسون)) (3) از طريق تكرار اسم خودش براي خودش بطور ارام و بيصدا موفق شد به يك نوع (( جذبه در حال بيداري )) برسد .
در تمرينات يوگيهاي هندي ميبينيم كه يكي از دستورات رسيدن به عالم خلسه و جذبه و بعبارت ديگر نزديك شدن به خداوند اين است كه يكنفر پيرو مكتب (( يوگا)) بايستي دائما و در حال عبارت (( ام )) (4) به معني او يا قادر مطلق را تكرار كند ، و متوجه باشد كه فكرش به هيچ طرف نجهد و فقط و فقط متوجه (( ام )) يا (( او )) باشد .
در تمرينات عرفاي ايراني نيز بهمين قاعده بر مي خوريم ، زيرا يكي از درسهائيكه دراويش يا عرفا به شاگردان خود مي دهند اينست كه بايستي دائما و در همه جا ذكر و فكرشان كلمه ((حق)) يا (( هو )) باشد .
حالا با كشفيات جديد هيپنوتيزم مي بينيم كه كار دراويش چقدر درست و علمي و صحيح بوده كه انها براي ايجاد تمركز فكر يكي از تمريناتشان تكرار و ذكر يك كلمه معين در روز بوده است .
چقدر خوبست كه انسان عارف و درويش به معني دارنده نبوغ و تمركز فوق العاده ذهن باشد . ولي از اين استعداد و نبوغ خارق العاده خود ، بشكل اجتماعي استفاده كند ، نه بشكل انفرادي ولي دراويش و عرفا جواب مي دهند كه در اجتماع عوامل اجتماعي ، نظير شهوات و زيبائي هاي به ظاهر فريبنده اجتماعي ، تمركز فكر و در نتيجه لذت و ارامش و خلسه ما را از بين مي برند .
وفتي كه خواب شونده در حال هيپنوتيزم عميق ، تمركز فكرش به ميزان صد در صد برسد توجهش بكلي از همه چيز سلب مي گردد .
پروفسور فراموشكار بهترين نمونه اين نوع تمركز فكر است نوابغ بزرگ بطوريكه اكثرا شنيده و ميدانيد ، تمام قدرت و نيروي فكرشان متوجه هدف ، مسئله يا كشف و اختراع خودشان است ، لذا نسبت بامور اجتماعي كه در نظرشان بي ارزش است فراموشكار ميشوند .
مشهور است كه برخي از نوابغ منزل خود را گم ميكردند ، ارشميدس غذا خوردن و حمام رفتن را فراموش ميكرد . انيشتن نيز همينطور بود درست مانند شخص هيپنوتيزم شده كه تشنگي و گرسنگي را بكلي فراموش مي كند .
عواطف و احساسات ، همراه با تمركز قواي دماغي ، هيپنوتيزم را تسريع مي كند . در نبوغ نيز اين موضوع هميشه صدق مي كند ، نبوغ هميشه همراه با عواطف است ، نظير نقاشي و موسيقي ، نبوغ معمولا هميشه مجموع تمركز فكر و عواطف است .
قدرت تصور و تخيل در هيپنوتيزم شدن نقش بسيار مهمي را بازي مي كند . تخيل قوي يك حالت دائمي نبوغ است .
گاهي رويدادهاي نا مناسب اجتماعي نبوغ را خاموش مي كنند ويا از بين ميبرند . نظير موسيقيدان بزرگ روس (( راچمانينف )) كه بعلت شكستن در ساختن اولين سمفوني در پترز بورگ در سال 1897 قدرت و توانائي اهنگ سازي خود را از دست داد .
اختلالات عاطفي گاهي فكر را در حال بيداري متمركز مي كنند و در شرايط و وضعيتي نظير هيپنوز بوجود مياورند . مثلا اگر در يك موقع و حالت خاصي افكار ترسناك يا ناراحت كننده اي به شخص دست دهد ، ايجاد علائم بيماري مي نمايد .
در اينصورت مغز شخص مريض شده بيشتر بر روي علائم بيماري متمركز ميشود . در نتيجه دور و تسلسل شيطاني شروع مي شود . و نيروي مغزي تحليل ميرود و كاهش مي يابد . و حال اگر اين دور و تسلسل مغزي به كمك هيپنوتيزم شكسته شود ، نيروي دماغي بيمار براي انجام كارهاي بهتري ازاد ميشود .
گرچه موقعيت هائي براي بررسي و ازمايش يك (( راچمانينف يا انيشتن )) بسيار نادر است ولي معذالك تجربه و ازمايشهاي هيپنوتيزمي نشان داده اند كه از طريق هيپنوز مي توان اختلالات و ناراحتيهاي فكري را از بين برد و شخص را براي تلاش و كوشش بهتر و پر ثمرتري اماده كرد .
1- Cooper Linnf MD and Ericson Milton H.M.D time pistortion hypnosis 11,164 William Wilkins company , baltimor u.s.a
2-Jed Buxton
3-Tennyson
4-om
*برگرفته از كتاب روانشناسي هيپنوتيزم اثر شعبان طاووسي ( كابوك)
انجمن درمانگران ايران
یادگیری های شبانه تنها منجر به یادآوری نوک زبانی می شود
یادگیری های شبانه تنها منجر به یادآوری نوک زبانی می شود / انقباض بدن داوطلب مضطرب کارکرد حافظه را مختل می سازد
تحقیقات اخیر نشان می دهد که یادگیری های شبانه در طول زندگی بر اثر پائین بودن میزان پروتئین هسته های سلولی مغز در شب به هیچ وجه موثر نبوده و این نوع یادگیری ها جز اتلاف وقت نخواهد بود و تنها منجر به یادآوری های نوک زبانی در هنگام پاسخ دادن به سئوالات می شود.
دکتر "محمد رضا افضل نیا" در گفتگو با خبرنگار دانشگاهی "مهر" افزود: به طور کلی یکی از عواملی که در یادگیری و یادآوری تأثیر زیاد دارد، اضطراب است. این عامل موجب برانگیختگی و آشوب درونی می شود که از لحاظ فیزیولوژیکی 17 تغییر مهم را در عملکرد دستگاه های بدن به وجود می آورد. این حالت طور مستمر در مغز حالتی تحمیلی مانند کودتای نظامی ایجاد می کنند.
وی ادامه داد: بر اثر آدرنالین بالا به هنگام اضطراب، تغییرات کارکردی در سیستم ادراکی و واکنش های بدن به وجود می آید. در این هنگام مردمک چشم بیش از اندازه معمول گشاد شده و کارکرد سلول های مخروطی آن دچار اختلال می شود در نتیجه ظرافت ها و جزئیات کمتری از یک سئوال مد نظر قرار گرفته می شود و تنها سلول های میله ای که مسئول ادراکات کلی از محیط است، فعال می شوند.
این روانشناس شناختی اظهار داشت: بدن و ماهیچه های داوطلب مضطرب دچار انقباض شده و آرامش سلب می شود و به دنبال آن کارکرد حافظه نیز مختل، تمرکز و بازیابی اطلاعات از حافظه با مشکل مواجه می شود.
وی اظهار داشت: در چنین شرایطی فراشناخت نیز مختل می شود و فرد به درستی نمی داند تا چه اندازه موضوعی را که فراگرفته است، می داند و ارزیابی درستی از اطلاعات آموخته شده ندارد. همچنین توجه نیز نقش فعال و همیشگی خود را در دالان یادگیری و یادآوری مطالب از دست می دهد.
این روانشناس شناختی گفت: از نظر شناختی توجه، نقش اصلی را در یادگیری و یادآوری آموخته ها ایفا می کند و بدون آن کمتر چیزی به ادراک پایدار می انجامد حال آنکه اضطراب زیاد بیشترین تأثیر را بر همین اهرم یادگیری خواهد گذاشت.
وی داشتن اعتماد به نفس را یکی از عواملی دانست که در کنترل اضطراب موثر است و اظهار داشت: داوطلبی که در بلندمدت در زندگی خود احساس امنیت روانی را به همراه تقویت های شناختی و رفتاری زیاد تجربه کرده است، دارای اطمینان به خود بالا است و کنترلش بر اضطراب در مواقع آزمون های مهم بیشتر است.
افضل نیا خاطرنشان کرد: فردی که در آستانه امتحانات بزرگ است، بر اثر اضطراب به کلی موقعیت خود را از دست می دهد و مدام خود را در مقایسه با رقبا ارزیابی می کند و دچار خود سرزنشی یا تقلید کورکورانه از اعمالی که دیگر داوطلبان ممکن است انجام دهد می شود.
وی ادامه داد: داوطلب کنکور بهتر است در این برهه از زمان، به مرور دانسته های قبلی بپردازد و با آرامش و سلطه بیشتر دانش خود را کنترل و هدایت کند.
عضو انجمن روانشناسان شناختی ایران با اشاره به نقش خواب در افزایش یادگیری گفت: یادیگری های اخیر بدون خواب کافی پس از آن، به طور موثر به حافظه درازمدت سپرده و تثبیت نمی شود لذا به داوطلبان کنکور توصیه می شود روزهای قبل از آزمون خواب و تغذیه کافی و مناسب داشته باشند.
وی تأکید کرد: تحقیقات اخیر نشان می دهد که یادگیری های شبانه در طول زندگی بر اثر پائین بودن میزان پروتئین هسته های سلولی مغز در شب به هیچ وجه موثر نبوده و این نوع یادگیری ها جز اتلاف وقت نخواهد بود و تنها منجر به یادآوری های نوک زبانی در هنگام پاسخ دادن به سئوالات می شود.
دکتر افضل نیا یادآور شد: خواب های پراکنده در روز نمی تواند جایگزین خواب به هنگام و پیوسته شبانه باشد. خوابهای در طول روز تنها پس از 4 ساعت فعالیت مسمتر مغزی به اندازه 10 تا 15 دقیقه و جهت استراحت مغز مفید است.
عضو انجمن روانشناسان انگلستان اظهار داشت: مصرف مواد غذایی چون نخود و کشمش، زرده تخم مرغ و جگر جهت تغذیه نورون های یادگیرنده مغزی، ادویه جات، بادام و روغن ماهی برای تقویت حافظه و قهوه (البته نه برای بیدار ماندن بیشتر در شب) مفید است و کشیدن نفس عمیق جهت انبساط عروق و رساندن اکسیژن به مغز توصیه می شود.
افزايش فعاليت ذهني با داشتن روحيه شاد
رفتارها - ترجمه-مرجان رودبار محمدي:
روحيه شاد و رفتارهاي مثبت خلاقيت ذهني را افزايش ميدهد.
ديدن دنيا با عينک خوشبيني صرفاً يك شعار نيست و محققان نتايج فوقالعاده آن را اثبات كردهاند. شواهد زيادي به اين نکته اشاره ميکند که وضعيت روحي ما تأثير مستقيم بر روند پردازش اطلاعاتي که از طريق چشم کسب ميکنيم دارد.
طبق مطالعات جديدي که در هفتهنامه آکادمي ملي علوم منتشر شده، محققان به اين نتيجه رسيدهاند كه افرادي که از روحيه شادي برخوردار هستند، ذهن آرامي دارند و قادرند تواناييهاي ذهني خود را افزايش دهند. البته آنها اذعان كردهاند كه داشتن اينچنين روحيه شادي ممکن است منجر به اختلال حواس شود.
دکتر آدام آندرسون استاد روانشناسي دانشگاه تورنتو و نويسنده برجسته علوم و تحقيقات ميگويد داشتن روحيه شاد و رفتارهاي مثبت، دقت و توجه فرد را تحت تأثير قرار ميدهد و ميتواند ميدان ديد را وسيعتر کند.
در يک تحقيق که توسط اساتيد انجام شد، از داوطلبان خواسته شد دو نوع مسئله را بررسي کنند. براي تجربه کردن وضعيتهاي مختلف، داوطلبان به موزيک شاد و غمگين گوش کردند و از آنها خواسته شد در مورد موضوعات شاد و غمگين فکر کنند. داوطلبان هنگامي که در يک موقعيت شاد قرار گرفتند بهخوبي قادر به حل کردن مسائل فکري بودند، اما به دليل عدم تمرکز و اختلال حواس بهخوبي قادر به انجام دادن وظايفي که در آن به دقت چشم نياز داشت نبودند.
دکتر آندرسون ميگويد اگر شغلي را که انجام ميدهيد مستلزم خلاقيت و تمرکز فکري است به يک مکان شاد احتياج داريد. براي مثال اگر در صدد حل کردن مشکلي هستيد که موجب عصباني شدن شما ميشود براي اينکه آرامش پيدا کنيد به تفريح و گردش کردن بپردازيد و سپس براي حل کردن مشکل اقدام کنيد.
کارشناسان مي گويند يک قسمت از مغز که آميگدال ناميده ميشود، تأثير زيادي در فعاليت ذهن دارد. آميگدال در مقابل ترس واکنش نشان ميدهد و ترس سبب ميشود که فعاليت ذهني فرد را مختل سازد. دکتر رابرت مارر روانشناس مرکز پزشکي مونيکا ميگويد هنگامي که شما شاد هستيد، آميگدال کاملاً آرام است و اين امر سبب ميشود که فعاليت ذهني شما بيشتر شود.
اختلال حواس به دليل داشتن روحيه شاد
آيا تا به حال آنقدر به وجد آمدهايد که نتوانيد بنشينيد و بر روي پرداخت صورت حسابهاي خود و يا تصحيح کردن تکاليف فرزندانتان تمرکز کنيد؟ اينچنين شور و هيجاني باعث آشفتگي ذهن شما ميشود.
محققان ميگويند داشتن روحيه شاد ديد چشم فرد را مختل ميسازد و فرد بهخوبي قادر به انجام دادن وظايفي که نياز به دقت چشم دارند نيست؛ بهخصوص اگر شغل فرد تصحيح اوراق و يا شمارش اعداد و ارقام باشد. داشتن روحيه شاد ممکن است در برخي موارد نتيجه مثبتي ندهد. براي مثال هنگامي که در يک بزرگراه رانندگي ميکنيد، فرض ميکنيم شما به هر چيزي که در اتوبان ميبينيد توجه ميکنيد، اگر در آن زمان شما روحيه شادي داشته باشيد ممکن است به تمام تابلوها و ساير چيزهاي ديگر که در بزرگراه است نگاه کنيد. اين وضعيت گاهي مثمرثمر نيست.
دکتر دان مک آدامز، پروفسور روانشناس در دانشگاه شيکاگو معتقد است افرادي که روحيه شادي دارند توجه زيادي به محيط اطراف خود ميکنند. به همين دليل ممکن است دچار آشفتگي خاطر و يا اختلال حواس شوند.
افزايش تمرکز با داشتن چهره عبوس
در حالي که روحيه شاد و رفتارهاي مثبت خلاقيت ذهني فرد را افزايش ميدهد رفتارهاي منفي يک فرد ميتواند به تمرکز فرد کمک کند. آندرسون ميگويد بدخلقي و داشتن روحيات منفي منجر به محدود شدن ميدان ديد شخص ميشود. اين امر سبب ميشود که فرد صرفاً بر روي مسائلي که موجب اضطراب و نگرانياش ميشود تمرکز کند.
دکتر آندرسون ميگويد: اگر شغل شما مرتبط با محاسبات اعداد و ارقام باشد، نيازمند تمرکز و دقت بسياري است. بهتر است که بدخلق و عبوس باشيد، به اين دليل که داشتن روحيات منفي و بدخلقي ميتواند ميدان ديد شما را محدود سازد. بدين ترتيب به اتفاقاتي که در پيرامون شما رخ ميدهد، توجهي نميکنيد. براي مثال يک حسابدار بايد در محاسبه اعداد و ارقام به جواب صحيح برسد. لذا شما به حسابداري که ذهنش درگير مسائل ديگري شود و اختلال حواس داشته باشد نياز نداريد و ترجيح ميدهيد که يک حسابدار عبوس و بدخلق داشته باشيد.
دکتر ديويد اسپيژل، پروفسور و رئيس علوم رفتاري و روانپزشک دانشگاه علوم کاليفرنيا ميگويد: عاملي که براي سلامتي ذهن مفيد است اين است که فرد قادر باشد بهراحتي وضعيت روحي خود را تغيير دهد. اگر به بچهها دقت کنيد متوجه ميشويد که آنها ذهن بسيار خلاق و فعالي دارند و قادرند بهراحتي عمليات روحي خود را تغيير دهند.
دنيا از ميان پنجره کوچک
شما ميتوانيد دقت و تمرکز يک فرد را با پرتو نور شمع مقايسه کنيد. هنگامي که فرد بدخلق و عبوس است و روحيات منفي دارد، پرتو آن نور بسيار خفيف و کم است؛ در نتيجه تمرکز او تنها محدود به يک تعداد چيزهايي که صرفاً در اطرافش قرار گرفته است ميشود. بعضي افراد معتقدند كه پرتو اين نور با داشتن افكار مثبت وسيعتر ميگردد.
مک آدامز ميگويد، تحقيقات زيادي نشان ميدهد که روحيه شاد و رفتارهاي مثبت يک فرد منجر به وسيع کردن ميدان ديد او ميگردد. در عين حال که روحيه شاد براي شغلهايي که نياز به فعاليت ذهني زيادي دارد لازم است، اما ميتواند مانع انجام دادن کارهايي که نياز به توجه و تمرکز بسيار دارد باشد.
با بدخلقي و داشتن چهره عبوس، دنيا را از ميان يک پنجره ميبينيم اما با داشتن روحيه شاد و رفتارهاي مثبت، دنيا را از ميان يک پنجره بزرگ با چشمانداز وسيعتري ميبينيم.
منبع: ABCNews ژانويه 2007
همشهری
خلاقیت ژن ندارد (گفتگو با دکتر سیما فردوسی)
تفكر خلاق چيست؟ چطور بهوجود ميآيد و چگونه پرورش پيدا ميكند؟ آيا براي خلاق بودن بايد نابغه و يا تيزهوش بود؟ اينها سوالاتي است كه براي دانستن پاسخ آنها با دكتر سيما فردوسي عضو هيات علمي دانشگاه شهيدبهشتي به گفتگو نشستهايم.
خانم دكتر، بهطور كلي تعريف تفكر خلاق چيست؟
تفكر خلاق بهمعني تفكر جديد است و خلاقيت يعني نوآوري. افرادي كه بتوانند در زمينههاي مختلف نوآوري انديشه داشته باشند، افراد خلاقي هستند. برخي از مردم فكر ميكنند خلاقيت فقط در صنعت خلاصه ميشود و زماني يك فرد خلاق است كه بتواند ابزاري جديد و نو بسازد در حالي كه خلاقيت در بعد فكر و انديشه هم معنا پيدا ميكند.
آيا براي خلاق بودن بايد از بهره هوشي بالا برخوردار بود؟
نه، نيازي نيست يك فرد خلاق حتما نابغه يا خيلي باهوش باشد. خلاقيت يك ويژگي و توانمندي است و افرادي با بهره هوشي معمولي هم ميتوانند خلاق باشند.
در چه سنيني ميتوان نشانههاي آن را در فرد ديد؟
از همان سنين كودكي، زمانيكه بچه چهار يا پنج ساله است ميتوان از صحبتهاي او تاحدودي به اين موضوع پي برد اما اوج ظهور خلاقيت در نوجواني بهخصوص اوايل آن است، زماني كه نوجوان احساس ميكند بزرگتر شده و هويت مستقلي دارد و ميتواند خودش تصميمگيري كند.
لطفا كمي بيشترتوضيح دهيد.
بهطور مثال وقتي كودك يا نوجوان ميخواهد كاري را انجام دهد، آن را با روشي متفاوت از هميشه انجام ميدهد يا صحبتهاي او و راهكارش متفاوت است، بهعبارت ديگر از كليشههاي تكراري خارج ميشود و سوالات جديدي مطرح ميكند.
مثل سوالات عجيب و غريبي كه گاه بچهها از والدين خود ميپرسند؟
بله، بزرگترها اغلب فكر ميكنند سوالات بچهها دليل برتيزهوشي آنها است در حالي كه گاهي بعضي از سوالات بچهها دليل بر خلاقيت آنهاست، نه تيزهوشي. البته همه بچهها در سني از رشد يكسري سوالات فلسفي در مورد دنيا، خدا و انسان ميپرسند كه طبيعي است و آنها را نميتوان دليل بر خلاقيت دانست، سوالها بايد بيشتر براي رسيدن به يك فكر و راهكار جديد باشد. اين مساله را حتي در عملكرد بچهها هم ميتوان ديد بهطور مثال وقتي كودك شما نقاشيهايي متفاوت با نقاشيهاي همسالان خود ميكشد، البته نقاشيهايي پر و بامفهوم كه وقتي از او ميخواهيد نقاشي را توضيح بدهد قادر به اينكار باشد، ميتوان گفت او خلاق است.
علاقه به نقاشي يكي از ويژگيهاي كودكان خلاق محسوب ميشود؟
همه بچهها نقاشي را دوست دارند اما خلاقيت بيشتر با تصويرسازي ذهني و تجسم ارتباط دارد. درواقع بچه خلاق از كليشههاي معمول نقاشي خارج ميشود و آن چيزي را ميكشد كه در ذهن خود تجسم كرده است.
بچههاي خلاق الزاما بچههاي كنجكاوي هستند؟
بله، اما نه كنجكاويهاي بيمورد و افراطي. كنجكاوي بچه خلاق براي كشف ماهيتهاست، بهطور مثال يك بچه خلاق دوست دارد پيچ ومهرههاي اسباببازي جديدش را باز كند تا به ماهيت درون آن وسيله پي ببرد اما در آخر با اصرار زياد سعي در بستن و درست كردن دوباره آن اسباب بازي خواهد داشت وهرگز آنرا به حال خود رها نميكند،حتي اگر موفق به بستن كامل آن نشود. اين رفتار با رفتار كودكان بيشفعال كه فقط خراب ميكنند و از كار خود هدفي ندارند، فرق دارد.
بچههاي خلاق چه ويژگيهاي ديگري دارند؟
آنها هدفدار هستند، اعتماد بهنفس بالايي دارند، پشتكارشان زياد است و انعطافپذيرهستند. افراد خلاق لجباز نيستند چون لجبازي با تعريف خلاقيت كه نوآوري است مغايرت دارد. يك فرد لجباز اصرار دارد كليشههاي كهنه و تكراري را حفظ كند، ولي انسان خلاق با انعطافپذيري خود را از قالبهاي تكراري بيرون ميآورد.
با توجه به ويژگيهايي كه در مورد كودكان خلاق گفتيد، ميتوان ادعا كرد والدين اين بچهها كمي اذيت ميشوند، بهخصوص اگر خودشان انسانهاي انعطافپذيري نباشند اجازه خلاقيت را هم از بچهها خواهند گرفت، در اين مورد چه نظري داريد؟
اجازه دهيد يك مثال بزنم؛ يكروز آقايي را ديدم كه بنزين ماشينش تمام شده بود و تا پمپ بنزين هم فاصله زيادي بود. او يك گالن 4ليتري بنزين داشت وميخواست آن را در باك بريزد اما نميدانست چطور اينكار را بكند كه بنزين به زمين نريزد. پسر كوچكش يك كاغذ برداشت، آن را بهصورت قيف درآورد و داخل باك قرار داد. همين كار ساده يكنوع خلاقيت است فقط كافياست به بچهها اعتماد كنيم و حرفها و راهكارهاي آنها را بشنويم و آنها را باور كنيم و بهتر بشناسيم، آنوقت اصرارهاي آنها براي انجام كارها يا ابراز عقايدشان را بهحساب لجبازي نخواهيم گذاشت. اگر ما جلوي خلاقيت بچهها را بگيريم و با تصيمهاي عجولانه خود اجازه ابراز وجود به آنها ندهيم، به مرور زمان خلاقيت آنها سركوب خواهد شد و از آنها انسانهايي سرخورده، با اعتماد به نفس پايين و بياعتماد خواهيم ساخت.
والدين چطور ميتوانند به اين شناخت برسند؟
همينطوري نميتوان به بچهاي گفت خلاق، بايد اول نشانههاي خلاقيت را در او ديد. آن بچه بايد يك رفتار يا طرح جديدي ارايه كرده باشد يا مسايل را با روشي ميانبر و متفاوت معمول حل كرده باشد تا بگوييم خلاق است.
نقش والدين در ايجاد و پرورش خلاقيت فرزندانشان چقدر است؟
خلاقيت ژن ندارد، چيزي است كه با تفكر و تمرين در بچهها رشد ميكند. البته مثل هر چيز ديگري لازم است، فرد زمينه آن را داشته باشد اما شكوفايي و پرورش آن تا حدود زيادي به عوامل مختلف مانند محيط اجتماعي، خانواده، مدرسه و ... وابسته است.
والدين چگونه ميتوانند در اين شكوفايي به كودكان خود كمك كنند؟
بايد تجسم و قدرت تصويرسازي را دركودكان خود تقويت كنند، براي اين منظور ميتوانند براي كودكشان قصه بگويند و سپس از او بخواهند قصهاي بسازد و تعريف كند. نويسندگي و خلق داستان يك نوع آفرينش و خلاقيت است. در ضمن از همان كودكي از ديكته كردن همهچيز به او پرهيز كنند و اجازه بدهند، خود كودك فكر كند و بسازد. كاردستي يكي از تمرينهاي بسيار موثر در رشد خلاقيت است. والدين نبايد تكاليف مربوط به كلاسهاي انشا و كاردستي بچهها را انجام دهند بلكه فقط كافي است ابزار لازم را در اختيار آنها قرار دهند. اگر فرزندشان ادعا ميكند نميتواند در مورد فلان موضع بنويسد، در مورد موضوع با او صحبت كنند و در صورت لزوم حتي كتابهايي در مورد آن در اختيارش قرار بدهند اما از او بخواهند خودش با خواندن آنها انشا را بنويسد. ميتوانند او را به كلاسهايي مانند گلسازي، شمعسازي، عروسكسازي و... بفرستند و طرحهاي جديد اورا هر چند ساده و ابتدايي به راستي تشويق كنند. هرگز نبايد رفتاري داشته باشند كه باعث خجالت و شرمندگي كودك شود و كار او را مورد بياعتنايي و يا تمسخر و خنده قرار دهند بلكه بايد به جاي آن كاردستي يا نقاشي او را به ديوار اتاق بزنند، اينكار باعث ميشود او انگيزه و شهامت دست زدن به تجربههاي جديد و بيشتر را پيدا كند. به ياد داشتهباشيم ترس مانع بزرگي بر سر راه خلاقيت است.
با خريد چه اسباببازيهايي ميتوان به شكوفايي خلاقيت بچهها كمك كرد؟
بچهها بايد ياد بگيرند بعضي از چيزها را خودشان بسازند. در زمان گذشته اين همه اسباب بازي آماده در اختيار بچهها نبود. آنها به كمك تخيل خود با سادهترين وسايل بازي ميكردند. سوار يك تكه چوب ميشدند وآن را اسب فرض ميكردند، اين يعني نوعي خلاقيت. لازم نيست اتاق بچه را با انواع اسباببازيهاي گران قيمت كه بيشتر جنبه دكور دارند پر كرد بلكه بايد بهسراغ اسباببازيهاي ساده اما مفيد رفت مانند: خمير يا لگو. اسباببازيهايي كه به كودك اجازه تفكر و ساختن ميدهند. بهطور حتم هيچكس دوست ندارد فرزندش با پيچگوشتي شروع به باز كردن ماشين يا هواپيماي گرانقيمتش كند. والدين براي پرورش خلاقيت بچهها حتي ميتوانند، بنشينند و با آنها فكر كنند چه بازي انجام بدهند و با همفكري هم يك بازي جديد بسازند.
حرف زدن با بچهها هم ميتواند به رشد خلاقيت آنها كمك كند؟
بله، گوشدادن به حرفهايشان و نظرخواهي از آنها، باعث ميشود بچهها مجبور شوند فكر كنند. گاهي فرزندان نسبت به رفتار والدين اعتراض دارند، بهطور مثال از اينكه مجبور هستند قبل از ساعت 8 خانه باشند گلايه دارند. در اين مواقع بايد حرف آنها را شنيد و از آنها خواست دلايل و پيشنهادات خود را براي اينكه تا ديروقت بيرون باشند ارايه كنند. در اين موقعيت بهطور حتم او هم با نظر شما موافق خواهد شد و در برخي موارد نيز شما دلايل او را خواهيد پذيرفت، البته به شرط آنكه شما انعطافپذير و انتقادپذير باشيد.
بهنظر ميرسد اين راهكار حتي در زندگي كاري و اجتماعي افراد هم قابل اجرا باشد؟
بله، يكي از رمزهاي موفقيت كمپانيهاي بزرگ دنيا همين است، آنها از همه كارمندان خود ميخواهند نظراتشان را بهصورت نامههايي با نام يا با كد بنويسند و در صندوق پيشنهادات بيندازند و ضمن تشكر كتبي و شفاهي از آنها بهخاطر ابراز عقيدههايشان، در عمل هم از آنها استفاده ميكنند. اين كار حداقل سه حسن دارد، رغبت به تفكر و خلاقيت را درافراد بالا ميبرد، اعتراضات را پايين ميآورد و خود كمپاني از نظرات و ايدههاي خوب و ارزندهاي براي پيشرفت در كارش بهرهمند ميشود.
در بين صحبتهايتان به ترس بهعنوان يكي از موانع خلاقيت اشاره كرديد، چه عوامل ديگري بهعنوان نيروهاي بازدارنده خلاقيت محسوب ميشوند؟
هيجانات زياد، خشم، افسردگي، غم و اندوه، مشاجرات خانوادگي، ديكته كردن هرچيزي، اجازه ندادن به فرد براي كسب تجربههاي جديد و عاطفي بودن بيش از حد فرد يا والدين او. همه اينها از موانع خلاقيت هستند.
وحرف آخر شما؟
اگر خلاقيت انسانها تشويق نشود قبل از شكوفايي خاموش خواهد شد وجامعه به جاي برخورداري از افرادي توانمند و پرافتخار با انسانهايي ضعيف و حقير و سركوب شده روبرو خواهد شد. براي برخورداري از افرادي خلاق نياز به همكاري همه بخشهاي يك جامعه است و سازمان آموزش و پرورش يكي از تاثير گذارترين آنهاست، شايد وقت آن رسيده كه با تغيير درسيستم معلم محور مدارس گامي موثر در رشد خلاقيت فرزندانمان برداريم.
منبع: سلامت
رابطه سمیت سرب و مهارت خواندن
تحقیقات نشان می دهد کسانی که از مهارت خوب خواندن برخوردارند مغز خود را از اثرات سمی سرب حفظ می کنند.
به گزارش ساینس دیلی محققان می گویند اثرات منفی سرب بر مغز افرادی که محدودیت هایی در توانایی خواندن دارند بیش از دو برابر و نیم است.
اما بر اساس همین مطالعه توانایی خواندن مهارت های حرکتی افراد را دربرابر سمیت سرب حفاظت نمی کند. به گفته محققان هر چه توانایی های شناختی مانند توانایی خواندن که معمولا در بزرگسالی تحت تاثیر عوامل محیطی مانند سرب قرار نمی گیرند ، بیشتر باشند اثرت حفاظت بخش بیشتری دربرابر سمیت سرب دارند گرچه اثرات منفی آن بر سیستم عصبی از اثرات آن بر مهارت های حرکتی اعمال شده باشد.
محققان در باره تاثیر مهارت خواند ن در حفاظت مغز می گویند افزایش تعداد سیناپس های قشری در مغز های بزرگ تر ظرفیت مغزی بیشتری را فراهم می سازد و این به نوبه خود سبب می شود در صورت آسیب دیدن برخی مدارهای مغزی ، استفاده از مدارهای مغزی بیشترو توانایی پردازش کارها بطور موثر تر میسر شود.
منبع : جام جم آنلاین
روند يادگيري شب هنگام بهتر ميشود
براساس پژوهشي جديد، مغز انسان شب هنگام بهتر مسايل را فراميگيرد.
به گزارش سرويس علمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اين يافته مغاير با نتايج پژوهشهاي قبلي در خصوص نتايج مثبت يادگيري در طول روز است. دانشمندان با استفاده از يك ذهن مغناطيسي شبيهسازي شده و نيز كورتكس مصنوعي مغز موفق به اثبات اين فرضيه علمي شدند.
ماريتن سيل، فيزيوتراپيست، در اين زمينه مي گويد:« زماني كه اين كار را كرديم، دريافتيم كه تغييرات در مغز بسته به زماني است كه تجربه كسب ميكند. »
وي افزود:«زماني كه فرد بيدار ميشود، هورمون كريستول ترشح ميشود و فرآيند يادگيري شكل ديگري به خود ميگيرد. به شكلي كه تا يكي، دو ساعت بعد تمام مطالب فراگرفته شده از هم گسيخته ميشوند. »
به گفته اين پژوهشگر، انداموارههاي مغز، شب هنگام از هجوم انواع افكار مزاحم در امان است و روند يادگيري به سبب همين موضوع بيشتر ميشود.
هوش بهر یا هوش هیجانی کدامیک عامل موفقیت هستند؟؟؟
با توجه به پیشرفت روزافزون دانش و فناوری و اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسایل و مشکلات پیچیده عصر فناوری، شناخت همه جانبه توانمندیهای روانشناختی، اهمیتی ویژه یافته است.
در این میان عواملی که در موفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشویی و ... دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه و مطالعه قرار گرفتهاند. نکته شایان ذکر این است که بر خلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، هوشبهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمیکند. مشاهدات و مطالعات حاکی از ان است که بسیاری از افراد که دارای IQ یا هوشبهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ... ندارند.
این موضوع منجر به مطرح شدن این پرسش شده که چه عوامل موثر دیگری در کنار هوشبهر تعیین کننده هستند؟
هوش هیجانی یا (EQ)
هوش هیجانی (EQ) به عنوان یکی از عوامل بسیار موثر در موفقیت فردی شناخته شده است. هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصیترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی و خلاصه همانطور که ارسطو گفته است: «مهارت نادر به حق عصبانی شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب، با دلیل موجه و به شیوه شایسته» به عبارت دیگر فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی میتواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان کند. چنین فردی به دلیل داشتن حس همدلی بالا و کنترل مناسب بر هیجانات خود در روابط بین فردی موفقتر است و در نتیجه از امکانات و موقعیتهای بهتری در زندگی برخوردار میگردد.
مفهوم هوش هیجانی توسط گلمن در سال 1995 رواج یافت. محقق دیگری به نام بار. آن در سال 1997 پرسشنامهای را برای سنجش هوش هیجانی (EQ) تهیه کرد. این پرسشنامه شامل 133 مورد و از نوع پرسشنامه خودسنجی بود. در مجموع موردهای مطرح شده در پرسشنامه (EQ) پنج بعد اصلی را اندازه میگیرند که عبارتند از:
هوش درون فردی، هوش بین فردی، قابلیت انطباق، کنترل استرس و خلق عمومی.
هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوهای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق میشود. هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایتبخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) میباشد. همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیتپذیری اجتماعی بالا میباشد. سازگاری شامل توانمندیهای حل مساله، ارزیابی واقعیت و انعطافپذیری است. کنترل استرس توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرسزا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه برای عمل کردن میباشد. خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواریهای زندگی میباشد.
به طور کلی افرادی که EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان میدهند. این افراد با وجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند.
وراثت یا محیط کدامیک موثرند؟
بر خلاف IQ یا هوشبهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت میماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن میگوید: قابلیتهای تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع تواناییهای اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبههای شخصیت را مانند خوشبینی و استقامت در بر میگیرد، با توجه به اینکه در شکلگیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمیتوان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعهای از تواناییها، قابلیتها و مهارتهای اکتسابی اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر میرسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونهای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیبپذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسانتر از پرورش دادن است.
تقسیمبندی افراد بر اساس IQ و EQ
جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم میکند:
مردانی با IQ بالا: این مردان از روی تواناییهای گسترده عقلانیشان مورد شناسایی قرار میگیرند چنین افرادی جاهطلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی میباشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجیاند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بیعاطفهاند.
مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزندهاند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیتپذیر، دلسوز و با ملاحظهاند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی میکنند.
زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشههای خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درونگرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل میکنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز میکنند.
زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر میکنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروهگرا هستند، شاد و آسوده خیالاند و به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند.
شکی نیست که برخورداری از هوشبهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوشبهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمیتوان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه میگیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.
ریشههای همدلی
همدلی به معنای توانایی شناختن احساسات دیگران است که یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی است. همدلی در عرصههای مختلف زندگی از خرید و فروش و مدیریت گرفته تا دل باختن و پدر و مادر بودن، دلسوزی برای دیگران و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نقش عمدهای ایفا میکند. همدلی بر پایه خودآگاهی بنا میشود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشادهتر باشیم، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. توانایی دریافت پیامهای غیرکلامی کلید درک احساسات دیگران است. در این میان لحن و کلام، حالتهای بدنی و حالتهای چهره از اهمیت زیادی برخوردارند. در آزمایشهایی که بر روی بیش از هفت هزار نفر در آمریکا و هجده کشور دیگر به عمل آمد روشن شد افرادی که در دریافت احساسات دیگران براساس نشانههای غیرکلامی توانا بودند، انطباق عاطفی بهتری داشتند، محبوبتر و معاشرتیتر بودند. همچنین مشاهده شد که زنان در ابراز این نوع همدلی بهتر از مردان هستند و افرادی که استعدادتوسعه مهارتهای مربوط به درک عاطفی را دارند از ارتباط بهتری با جنس مخالف بر خوردارند. واضح است که همدلی در ارتباط زناشویی نقش مهمی دارد. در آزمونی که بر روی هزار و یازده کودک به عمل آمد مشاهده گردید کودکانی که در زمینه یافتن احساسات غیرکلامی دیگران استعداد داشتند، جزء محبوبترین شاگردان در مدرسه بودند و از نظر ثبات عاطفی از بقیه شاگردان با ثباتتر بودند و کارکرد آنان در مدرسه بهتر از دیگران بود. با وجود آن که متوسط هوشبهر آنان با کودکانی که از نظر دریافتن پیامهای غیرکلامی مهارت کمتری داشتند، تفاوت چندانی نداشت.
نحوه تجلی همدلی
تحقیقات نشان میدهد که همدلی از دوران نوزادی آغاز میشود. در واقع نوزادان از روز تولد از شنیدن صدای گریه کودک دیگر، ناراحت میشوند، پاسخی که به عقیده عدهای اولین نشانه همدلی است.
در حدود 5/2 سالگی کودکان در مییابند که درد دیگری با درد خود آنها متفاوت است. در این مقطع از رشد، کودکان به دو دسته متمایز حساس به ناراحتی دیگران و غیرحساس به ناراحتی دیگران تقسیم میشوند. تحقیقات انجام شده در موسسه ملی سلامت روان نشان میدهد که تفاوت موجود در میل به همدلی در افراد مختلف به نحوه تربیت کودکان از جانب والدین بستگی دارد. اگر شیوه تربیتی به گونهای باشد که توجه کودک را به سوی مشکلی که در اثر سوء رفتار او برای کودک دیگری پیش آمده جلب کند، کودک همدلی بیشتری پیدا خواهد کرد.
در شکلگیری رفتارهای حاکی از همدلی تقلید از بزرگسالان نقش عمدهای دارد. در کودکان یک ساله در واکنش به ناراحتی کودکان دیگر، نوعی تقلید حرکتی مشاهده میشود. به عبارت دیگر تجلی همدردی در این کودکان به وسیله تقلید حرکات کودک ناراحت صورت میگیرد. برای مثال وقتی انگشتان کودک دیگری درد میگیرد ممکن است کودک یکساله انگشتان خودش را به دندان بگیرد تا ببیند آنها هم درد میگیرند یا نه. در سن 5/2 سالگی کودک به جای تقلید حرکتی از رفتار کودک ناراحت تلاش میکند او را از طریق نوازش و یا دادن اسباببازی، شیرینی و غیره آرام کند، یعنی در این سن تجلی همدلی نه از راه تقلید حرکتی، بلکه از راه یک اقدام تسلیبخش صورت میگیرد.
الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها میگذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درسهای نیرومندی به فرزندان میآموزد. سه نمونه از رایجترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از:
* نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک. این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مسالهای بیاهمیت برخورد میکنند.
* بیقیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمیکنند. والدین بیقید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه میدهند.
* تحقیر احساسات کودک. این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند.
شکلگیری اجزای هوش هیجانی در سالهای اولیه زندگی کودک انجام میگیرد و در خلال سالهای مدرسه نیز ادامه مییابد. تقریباً تمام دانشآموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونهای به هوش هیجانی مربوط هستند.
* اطمینان. داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول میشود موفق خواهد شد.
* کنجکاوی. احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
* هدفمندی. تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
* خویشتنداری. توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونهای متناسب با سن و موقعیت.
* مرتبط بودن. توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک میکند و دیگران نیز او را درک میکنند.
* توانایی برقراری ارتباط. میل و توانایی تبادل افکار، احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
* تشریک مساعی. ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران.
نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی
خطوط فکری و حالات هیجانهای نادرستی که میتواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سالهای اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند. با استفاده از مقیاسهای فیزیولوژیک پیچیده میتوان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاسهای فیزیولوژیک جنبههای زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار میکند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید میتواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان میکنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال میبرند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرمساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی میکند که به نوبه خود باعث میشوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد.
تحقیر طرف مقابل باعث میشود که ضربان قلب مخاطب 2 یا 3 ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده میکند احتمال اینکه همسرش به بیماریهای سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معدی، رودهای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول x-y-z است. x معرف عمل انجام شده است، y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح میدهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه میآید. به جای گفتن این که «تو آدم بیفکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است، میتواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر میآیی (x)، احساس عصبانیت کردم (y)، ای کاش به من زنگ میزدی تا بدانم که دیر میآیی (z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخصهای فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر میگذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبتآمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و ...) با دقت بالا، دوام ازدواج رادر نمونههای مورد مشاهده پیشبینی کند
هوش سیال در مقابل هوش متبلور
با وجودی که بسیاری از مردم اظهار می کنند که هوش آنان به تدریج با بالا رفتن سنشان کاهش مییابد امّا پژوهشها نشان دادهاند که در حالی که هوش سیّال پس از دوران نوجوانی رو به کاهش میگذارد، هوش متبلور همچنان در طول دوران بزرگسالی افزایش مییابد.
هوش سیّال و هوش متبلور چیست؟ ریموند کاتل، روانشناس، مفهوم هوش سیّال و هوش متبلور را ارائه کرد و پس از آن با همکاری جان هورن نظریهای را در این مورد مطرح ساخت. نظریه هوش سیّال و متبلور کاتل- هورن میگوید که هوش، مرکّب از تعدادی توانائیها و قابلیتهای متفاوت است که در تعامل و همکاری با یکدیگر، هوش کلّی فرد را به وجود میآورند.
هوش سیّال چیست؟
کاتل هوش سیّال را چنین تعریف میکند: «توانایی درک روابط، مستقل از تجربه یا دستورالعمل قبلی در رابطه با آن.» هوش سیّال، قابلیت تفکر و استدلال انتزاعی و حل مسائل است. این قابلیت مستقل از یادگیری، تجربه و آموزش در نظر گرفته میشود. نمونههایی از به کارگیری هوش سیّال عبارت است از حل معماها و دستیابی به راهبردهای حل مساله.
هوش متبلور چیست؟
هوش متبلور، یادگیری از تجربیات و آموزههای پیشین است. وضعیتهایی که به هوش متبلور نیاز دارند شامل امتحان خواندن و درک مطلب و امتحان واژگان است. این نوع از هوش بر پایه واقعیتها قرار دارد و ریشه در تجربیات قبلی دارد. این نوع از هوش با بالا رفتن سن و اندوختن دانش و درک جدید، قویتر میشود.
هوش سیّال در مقابل هوش متبلور
به گفته ناکس (1977): «... آنها تشکیل دهندة ظرفیت کلّی یادگیری،استدلال و حل مساله هستند که اغلب مردم از آن به عنوان هوش یاد میکنند. هوش سیّال و هوش متبلور مکّمل یکدیگرند و یادگیری انسان عمدتاً از طریق آنها کنترل میگردد.»
هوش سیّال و متبلور در طول زندگی
* این هر دو نوع هوش در دوران کودکی و نوجوانی افزایش مییابند.
* هوش سیّال در نوجوانی به نقطه اوج خود میرسد و از 30 تا 40 سالگی تدریجاً شروع به کاهش میکند.
* افزایش هوش متبلور در دوران بزرگسالی ادامه مییابد.
8استراتژي براي اينكه همانند يك نابغه فكر كنيد
حتي اگر نابغه نباشيد، ميتوانيد از استراتژيهاي كساني مثل ارسطو و انيشتين، براي تقويت قدرت خلاقيت و اداره بهتر زندگيتان استفاده كنيد.
استراتژي مهم، شما را تشويق ميكند تا به جاي پروراندن فكرها و تصورات بيهوده، كارآمد و مفيد فكر كنيد تا راهحل مشكلاتتان را خودتان به دست آوريد. «اين استراتژيها، تكنيكهاي رايج بين نابغههاي عرصه علم، هنر و صنعت در طي تاريخ بوده است.»
1ـ به مشكلات از جوانب مختلف نگاه كنيد
ديدگاههاي جديدي را انتخاب كنيد كه كسان ديگري از آن استفاده نميكنند. لئوناردو داوينچي عقيده داشت كه براي به دست آوردن علم در مورد يك مشكل، بايد ياد بگيريد كه چطور آن مشكل را به راههاي مختلف بازسازي كنيد.
2ـ تجسم كنيد!
انيشتين وقتي به حل يك مشكل فكر ميكرد، سعي ميكرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهاي مختلف به چند طريق ممكن فرموله كند. او راهحلها را تجسم ميكرد. عقيده داشت كه كلمات و اعداد به آن شكل نقش مهمي در فكر كردن در مورد راهحل يك مشكل ندارند.
3ـ ايجاد كنيد!
يكي از ويژگيهاي متمايز نابغهها، استعداد توليدي و زايايي آنهاست. توماس اديسون 1093 حق ثبت اختراع داشت. او با ارائه فكر و تدبير، سودمندي وسايل اختراعي خود را تضمين ميكرد. بزرگترين دانشمندان نهتنها آثار فوقالعادهاي ميساختند، بلكه آثار بد و به درد نخوري هم در كارنامه خود داشتهاند. آنها از شكست نميترسيدند و آنقدر تلاش كردند تا به موفقيت دست يافتند.
4ـ تركيبات جديد بسازيد.
افكار، ايدهها، تصاوير و انديشههايتان را تركيب كنيد و دوباره تركيب كنيد و آنها را بهصورت تركيبات مختلف درآوريد، هرچند كه طبيعي و مناسب نباشند. قانونهاي توارث كه علم جديد ژنتيك بر پايه آن قرار داده شده توسط راهب استراليايي گريگو مندل مطرح شده كه رياضيات و بيولوژي را براي ايجاد يك علم جديد با هم تركيب كرد.
5 ـ رابطهسازي كنيد
بين موضوعات نامشابه ارتباط ايجاد كنيد. داوينچي قادر بود بين صداي زنگ و آب ارتباط ايجاد كند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ايستگاههاي حملونقلي توسط اسب، ايستگاههاي تقويتكنندهاي براي سيگنالهاي تلگراف اختراع كند.
6 ـ متضاد فكر كنيد
فيزيكدان معروف نيلز بوهر عقيده داشت كه اگر متضادها را كنار هم بياوريد، خواهيد ديد كه افكار و انديشهتان به مرحلهاي جديد منتقل ميشود. افكار معلق و مسكوت ميتواند به شما براي خلق يك شكل جديد كمك كند
7ـ استعاري فكر كنيد
ارسطو استعاره را يكي از علامتهاي نوابغ ميدانست و عقيده داشت كه هر فردي كه ظرفيت درك شباهتهاي بين دو قلمرو كاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، يك نابغه است.
8ـ خود را براي شانس آماده كنيد
هرچه براي انجام كاري تلاش كنيم و شكست بخوريم، مشغول كاري ديگر خواهيم شد. اين اولين اصل تصادف خلاقانه است. شكست زماني ميتواند سودمند باشد كه ما به آن بهعنوان يك نتيجه بيحاصل فكر نكنيم. بهجاي اين، روند كار، مولفههاي آن و طريقه تغيير آنها را تحليل كنيم تا به نتيجه برسيم. نپرسيد: «چرا من شكست خوردم؟!» بپرسيد: «چه كردهام؟
برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ چه فکری دارید؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان می شود، اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است، افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با بکارگیری اصولی که در این قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم، این امر سبب می شود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم. ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید. عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.
۱- زیاد مطالعه کنید
ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن، سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.
۲- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید
شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمی شود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دور دست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.
۳- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید
هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت ۲ نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستنند.
۴- از افکار دیگران بهره بجوئید
بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.
۵- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید
گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این می توانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد.
منبع: برنانیوز
آیا شما هوش اجتماعی دارید؟
خصوصیات افراد دارای هوش اجتماعی
هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد، صاحب هوش بین فردی است:
سازماندهی گروه
داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیتهای عدهای از افراد. این استعدادها را میتوان در کارگردانان تئاتر ، افسران ارتش و مدیران شرکتها و سازمانهای مختلف مشاهده کرد. در کودکی ، این گونه افراد در زمین بازی ، کاپیتان تیم هستند و درباره نحوه بازی تصمیمگیری میکنند.
مذاکره برای حل مسائل
استعداد میانجیگری ، جلوگیری از بروز اختلاف ، حل و فصل دادن به مشکلات. افرادی که از این خصوصیت برخوردارند برای داوری کردن در مشاجرات مناسب هستند و نقش میانجی را خیلی خوب بازی میکنند. برای مشاغل سیاسی و حقوقی عالی هستند. در کودکی همان کسانی هستند که بحث و جدل در زمین بازی را فرو مینشانند.
روابط شخصی
استعداد همدردی و دلجویی از دیگران. کسی که دارای این ویژگی باشد، خیلی راحت با دیگران روبرو میشود و در قبال احساسات دیگران احساس مسئولیت میکند. هنر ایجاد رابطه. این گونه افراد میتوانند همسران قابل اعتماد ، رفقای صمیمی ، شرکای تجاری مناسب و بازیکنان تیمی خوبی باشند. در دنیای تجارت میتوانند مامور فروش یا مدیران شایستهای باشند. برای شغل معلمی عالی هستند. بچههایی مثل شهلا با همه افراد دورو بر خود خیلی خوب کنار میآیند و به راحتی داخل بازی میشوند و همواره شادند. این گونه بچهها احساسات دیگران را از روی چهره شان به خوبی میخوانند و در بین همشاگردیهای خود خیلی محبوب هستند.
تجزیه و تحلیل اجتماعی
شناخت و بصیرت درونی راجع به عواطف. انگیزهها و علایق دیگران. این گونه افراد به راحتی میتوانند با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنند. آنها با این توانایی خود میتوانند مشاور یا رواندرمانگر خوبی باشند و اگر کمی بر طبع ادبی خود نیز بیفزایند، رمان نویسان خوبی از آب درمیآیند.
مهره مار
مهارتهای فوق ، عوامل ضروری بر جذبه جادویی و موفقیتهای اجتماعی هستند. افرادی که از هوش اجتماعی خوبی برخوردارند، به راحتی با دیگران رابطه برقرار میکنند، احساسات و واکنشهای مردم را به خوبی پیشبینی کرده و به آن جهت میدهند و مشاجرات را حل و فصل میکنند. آنها از آن دسته افراد هستند که همه دوست دارند با آنها باشند. چون رفتارشان دلگرم کننده و روحیه بخش است و خلاصه مهره مار دارند.
آیا همه خوشبرخوردها قابل اعتمادند؟
اما اگر این مهارتهای اجتماعی به کمک درک هوشمندانهای از احساسات و نیازهای حقیقی شخص متعادل نشوند، آن گاه ممکن است به موفقیتهای اجتماعی توخالی و بیثباتی منجر گردند. این اظهار نظر مربوط به مارک اسنایدر روانشناس دانشگاه مینهسوتا است که در مورد افرادی تحقیق کرده است که مهارتهای اجتماعیشان آنها را به بوقلمون صفتان اجتماعی تبدیل کرده است. بوقلمون صفتان اجتماعی کسانی هستند که هر کاری را برای مورد توجه واقع شدن انجام میدهند. اسنایدر میگوید :نشانه کسی که به بوقلمون صفتی دچار شده این است که وی از نظر اجتماعی خیلی محبوب و دوست داشتنی است، ولی روابط خصوصی پایدار و ارضا کنندهای ندارد. به هرحال روش صحیح آن است که مهارتهای اجتماعی را با صداقت کامل مورد استفاده قرار دهیم.
بوقلمون صفتان اجتماعی اگر لازم باشد برای پسند مردم یک چیز میگویند، اما چیز دیگری را انجام میدهند. آنها به راحتی با این تضاد که میان چهره اجتماعی و چهره فردی و خصوصیشان وجود دارد، کنار آمده و زندگی میکنند. چنین افرادی به جای آن که به سادگی احساس واقعی خود را بروز دهند همواره در جستجوی نشانهای هستند تا بفهمند دیگران چه انتظاری از آنها دارند. آنها از قابلیتهای اجتماعی خود استفاده کرده و اعمال خود را با موقعیتهای متمایز اجتماعی تنظیم میکنند و در هر جمعی به رنگ خاصی در میآیند تا مورد توجه و پسند دیگران قرار بگیرند.
چگونه میتوان شناخت؟
نوع دیگری از خویشتن نگری وجود دارد که بوقلمون صفتان اجتماعی را از کسانی که مهارتهای اجتماعی خود را با خلوص نیت بکار میبرند متمایز میکند و این همانا صادق بودن با خویشتن است. زیرا باعث میشود اعمال و رفتار شخص ، بدون در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی ، با عمیقترین احساسات و عواطف وی هماهنگ گردد. این صداقت عاطفی بطور آگاهانه راه را بر هر نوع فریب و نیرنگ میبندد، اقدام شجاعانهای که بوقلمون صفتان اجتماعی هرگز جرات انجام آن را ندارند.