-
می دانم که خواسته خواهد شد
به آسانی، آرامش تمام، مثل چکیدن شبنم
می دانم که خواسته خواهد شد
ستاره، لبخند و هرچه را که شما...!
بخواه، خواسته خواهم شد
بخواه، خواسته خواهی شد
بخواه، این دعای من است
من است که از کبریا سخن می گوید
اتفاق خوب قشنگی در راه است!
بگو بشود، شده است، می شود
چنین که هست
چنان که پیش خواهد آمد.
-
شـاهـد بــوده ای
لحظــه تيــغ نهـادن بر گـردن کبوتـر را؟
و آبـی که پيــش از آن
چه حريصانـه و ابلهـانـه، می نوشـد پرنـده؟
تـو آن لحظــه ای!
تـو آن تيــغی!
تـو آن آبــی!
مـن...
مـن آن پرنـده بـودم!
"سید علی صالحی"
-
تو نیستی وُ
من
گوشهایم را گرفته
از حضورِ واژهها میگریزم
.
-
از سوی صالحی خطاب به نرودا
"روزی، جایی، سرانجام
به هم خواهیم رسید."
سلسله جبالِ ماچوپیچو
به بلندیهای دماوند
چنین نوشته بود.
دماوند غمگین بود
دماوند به ماچوپیچو نوشت:
"دیر است دیگر، دوستِ من!"
و دماوند
رو به روستایِ پایینِ دره راه افتاد،
هق هقِ یتیمِ کتک خورده ای شنیده بود...
-
هزار بارهم که از این شانه به آن شانه بغلتی
این شب صبح نمی شود
وقتی دلتنگ باشی !
-
.
زندگی کن شازده کوچولو
دنیا همین طور نمی ماند
من فردا باز پیش تو می آیم
هر دو باز فال می فروشیم
هر دو با هم فال می گیریم:
...چنان نماند چنین هم
برای گذشتن از خواب زهر.
جایی نرو
سیاره ی کوچک ما همین جاست،
گل سرخ،ستاره،جهان.
همه
همین جا چشم به راه تواند:
فیل،کلاه،سلطان،ماه،اگزوپر ی...
.
-
.
بيا برويم رو به روی بادِ شمال
آن سوی پرچين گريهها
سرپناهی خيس از مژههای ماه را بلدم
که بیراههی دريا نيست.
ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خستهام
بيا برويم!
آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست
هميشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست
میتوانيم بدون تکلم خاطرهئی حتی کامل شويم
میتوانيم دمی در برابر جهان
به يک واژه ساده قناعت کنيم
من حدس میزنم از آوازِ آن همه سال و ماه
هنوز بيت سادهئی از غربتِ گريه را بياد آورم.
من خودم هستم
بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير
هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است
تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم
.
-
.
هرکجای جهان، کودکی کُشته میشود همانجا فلسطین است
.
-
اشتباه میکنند بعضی ها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد
مثل رودها
که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن
هیچ ربطی به رسیدن ندارد
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از اعتمادِ کامل پرده به باد بیزارم
از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل داناییست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست
چقدر ...