همگان به جستجوی خانه می گردندمن کوچه خلوتی می خواهمبی انتها برای رفتنسیدعلی صالحی
همگان به جستجوی خانه می گردندمن کوچه خلوتی می خواهمبی انتها برای رفتنسیدعلی صالحی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاش از پشت اين دريچهی بسته
دست کم صدای کسی از کوچه میآمد
میآمد و میپرسيد :
چرا دلت پُر و دستت خالی و
سيگارِ آخرت ... خاموش است؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ترسم از اين است كه
يك شب بخواهي به خوابم بيايي
و من هم چنان به يادت
بيدار نشسته باشم
.
زندگی تمامش خطای دید است
من تو را می بینم تو مرا نمی بینی
تو مرا می بینی من تو را نمی بینم
یک خطای ساده ی بی انتها ...
.
کاش می ﺷﺪ
ﯾﮏ صبح
ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑــﺰﻧﺪ، ﺑﮕــﻮﯾﺪ :
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِ ﭘـُر ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻟﺒــﺨﻨﺪ ،
ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ
ﺍﺯ ﻋﺸــﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ .
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳـــﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ …
ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻤــﺎﻧﻢ ﻭ …
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ !!
.
.
اگر به کسی نگویید
من برای شب و سکوت و سر درد آینه
شفای نور و
مرهم گفت و گو آورده ام
تمام سر انگشتان سوخته ی من
لبریز از حروف رویا و لمس علاقه اند
نمی خواهم باور کنید !
فقط ... می دانم که می فهمید ،
هنوز هم
از کزکز این تاول چاک چاک و
آماس این دو پای سفر
عطر امید و بوی بلوغ و میل ترانه می آید .
من پیش از این ها می خواستم
طوری پوشیده از شفای نور و
مرهم گفت و گو بگویم ،
اما یکی از میان شما نپرسید :
اصلا تو اینجا چه می کنی
یا این همه اشاره به نقطه چین شکسته یعنی چه ؟
حالا دیگر دیر است
فقط به کسی نگویید !!
.
.
از حوالیِ همين روزهای کُندِ بیخودِ طولانی میگذريم
و باد فقط بر سرشاخههای شکسته میوزد.
ما اشتباه میکنيم
که از چراغ، انتظارِ شکستن داريم،
شب ... سرانجام خودش میشکند.
متاسفانه اطرافِ ما
پُر از آواز آدميانیست
که از سرِ احتياط و به تاخير
از دانايیِ سکوت سخن میگويند.
حالا سالهاست
که ما از حوالی انتظار
خوابِ يک روزِ خوش را
از شبِ شکسته میپرسيم.
راستی اين همه چَرت و پَرتِ عجيبِ قشنگ
با ما چه نسبتی، چه ربطی، چه حرفی دارند؟
خدا شاهد است
يک شب از اين همه دريا که من گريستهام
شما تا دَمْدَمای همين دقيقه هم سَر نخواهيد کرد!
اووف از اين روزهایِ کُندِ طولانی ...!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)