علم از بهر دين پروردن است نه از بهر دنيا خوردن .
هرکه پرهيز و علم و زهد فروخت
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
علم از بهر دين پروردن است نه از بهر دنيا خوردن .
هرکه پرهيز و علم و زهد فروخت
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
سه چيز پايدار نماند : مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سياست .
رحم آوردن بر بردان ستم است بر نيکان . عفو کردن از ظالمان جورست بر درويشان.
خبث را چو تعهد کنی و بنوازی
به تولت تو گنه می کند به انبازی
به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان که آن به خيالی مبدل شود و اي« به خوابی متغير گردد.
معشوق هزار دوست را دل ندهی
ور می دهی آن به دل جدايی بدهی
هرآن سری که داری با دوست در ميان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد ؛ و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود .
رازی که نهان خواهی با کس در ميان منه وگرچه دوست مخلص باشد که مران دوست را نيز دوستان مخلص باشد ، همچنين مسلسل .
خامشی به که ضمير دل خويش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سليم آب زسرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بست به جوی
سخن ميان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
ميان دوکس جنگ چون آتش است
سخن چين بدبخت هيزم کش است
کنند اين و آن خوش دگرباره دل
وی اندر ميان کوربخت و خجل
ميان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در ميان سوختن
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پيش ديوار آنچه گويی هوش دار
تا نباشد در پس ديوار موش
چون در امضای کاری متردد باشی آن طرف اختيار کن که بی آزارتر برآيد .
با مردم سهل خوی دشخوار مگوی
با آنکه در صلح زند جنگ مجوی
بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشايد .
دشمن چو بينی ناتوان لاف از بروت خود مزن
مغزيست در هر استخوان مرديست در هر پيرهن
نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست . وليکن شنيدن رواست تا بخلاف آن کار کنی که آن عين صواب است .
حذر کن زانچه دشمن گويد آن کن
که بر زانوو زنی دست تغابن
گرت راهی مايد راست چون تير
ازو برگرد و راه دست چپ گير
دو کس دشمن ملک و دينند : پادشاه بی حلم و دانشمند بی علم .
بر سر ملک مباد آن ملک فرمانده
که خدا را نبود بنده فرمانبردار
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)