باران ببارد !
ميخواهد برای دلخوشی تو باشد
یا برای دلمردگی و دلتنگيهای من.....
فقط ببارد..
انتظار ديگری ندارم همين!!!!
باران ببارد !
ميخواهد برای دلخوشی تو باشد
یا برای دلمردگی و دلتنگيهای من.....
فقط ببارد..
انتظار ديگری ندارم همين!!!!
ای کاش می دانستی عشق من برای توبارانی بود در بهت زمین تشنه غربتتپرواز پروانه ها بودبر روی ساقه های مهربان گندمزارتای کاش می دانستی عشق منپشتوانه هزار کندو بودبر هزاران گرده افشانیدر میان تنهایی مزرعه آفتابگردانتای کاش می دانستی چشمان مهربان این من عاشقتوان دستانت بود در هنگام نوازشهاقدرت پاهایت بوددر هنگام راه رفتن هاتو خورشید بودی تو ماه بودیدر فراسوی مرزهای نامهربانیتو صداقت عشق بودی برای منتو ندانستی قناری تنها آواز نمی خواندتنها می گریدقناری تنها می میرد.
کاش در دهكده عشق فراواني بود توي بازار صداقت كمي آزادي بود كاش اگر گاه كمي لطف به هم مي كرديم مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود
كاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب روي شفافترين خاطره مهماني بود
كاش دريا كمي از درد خودش كم ميكرد قرض مي داد به ما هر چه پريشاني بود
كاش به تشنگي پونه كه پاسخ داديم رنگ رفتار منو لحن تو انساني بود
مثل حرفهايي كه پر از معجزه و الهام است كاش رنگ شب ما هم كمي عرفاني بود
چقَدَر شعر نوشتيم براي باران
غافل از آن دل ديوانه كه باراني بود...
کلاس اول بود که خواندیم :
آن مرد در باران آمد
اما اکنون می دانیم
تا آن مرد نیاید
باران نمی بارد ......
هنوز هم در دنیای خوشبخت من لحظه ی آمدنت بارانیست
روزی كه آمدی باران می بارید
نمی دانم ! تو با باران آمدی ؟
یا باران با تو ؟
اما دلم برای باران تنگ شده است .....
تو برایم آوای بارانی!
گیرم بعد از آن باران هم آمد ...
حسرت این همه سال بی بارانی هم سراب شد
تو هم در باران بازو در بازوی من پرواز کردی
چتر هم نداشتیم
خیس هم شدیم
مشت هایمان را هم از باران پر کردیم و مستانه سر کشیدیم
همدیگر را هم به دانه های باران قسم دادیم که یکدیگر را فراموش نکنیم
مدام هم حرف هم را قطع کردیم که زودتر بگوییم "دوستت دارم "
نوشته هایم بدون تو و باران و سکوت و عطر مریم
دیگر رنگی ندارد !
دارد ؟ ...
من نگران دلهایمان هستم !!!
گرید به حالم
کوه و در و دشت
از این جدایی
می نالد از غم
این دل دمادم
فردا کجایی
سفر بخیر مسافر من
گریه نکن به خاطر من
باران می بارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردیه این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشق ترین، بد کرده ام من!!!!
رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم، با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب
تو رو کم دارم امشب
آرام جان خسته
ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر
اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم....
وقت لطيف شن
باران
اضلاع فراغت را مي شست
من با شن هاي مرطوب عزيمت
بازي مي كردم
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم.
من قاتي آزادي شن بودم.
من
دلتنگ
بودم.
***
در باغ
يك سفره مانوس
پهن بود.
چيزي وسط سفره، شبيه
ادراك منور:
يك خوشه انگور
روي همه شايبه را پوشيد.
تعمير سكوت
گيجم كرد.
ديدم كه درخت، هست.
وقتي كه درخت هست
پيداست كه بايد بود،
بايد بود
و رد روايت را
تا متن سپيد
دنبال كرد.
اما
اي ياس ملون!
یاغمورلو گؤزلریم...اورگیمی سانا گؤستریر
ایستکیم دیلیمه جایمیر
کوکسه دن اود قوپاریر
دیلیمدکی سؤزلره آلیشیر
نئدندی گؤزلرین یالان سؤزلری ایناندی
وده یاغمورلو گؤزلریمی دانیر!
بیر چارا تاپاممادیم یارالانمیش کؤنلومه
بیر اینسان
بیر باخیش
بَتین وَده گؤزلرین دؤندرسین
بو بولانیق ویترین دن بیر بری
نئدندی گؤزلرین ویترین دالیندا بورونجو اینانیر
آما گؤزوم دوغان آلمازلاری دانیر
PƏKƏR
(چشم های بارانی ام...
تصویر دل را بر تو منعکس می کند
خواسته ام بر زبانم جاری نمیشود
از درونم با آتشی ،
که بر کلمات زبانم شعله ای میکشد
از چه بود که چشمانت حرف های دروغین را باور کرد
و چشمهای بارانی ام را باور ندارد!
بر دل زخمی ام چاره ای نیست
یک انسان
یک نگاه
چهره اش را برگردانَد،
از این ویترین مه آلود
از چه چشمانت آهن پاره های پشت ویترین را باور کرد
اما تولد الماسهای چشمانم را ندید!)
Last edited by t.s.m.t; 17-10-2008 at 23:37.
باران! باران! دوباره باران! باران!
باران! باران! ستاره باران! باران!
ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:
باران! باران! بهار! باران! باران!
قیصر امین پور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)