من و باران مثل هم شدیم:
رنگ دلم هم رنگ باران شده
بی رنگ...!
اشک چشمانم مثل باران شده
زیاد...!
نگاهم به دنیا مثل باران شده
سرد...!
صدایم مثل باران شده
چک چک...!
مثل باران..
شاعر: الهام نامداری
من و باران مثل هم شدیم:
رنگ دلم هم رنگ باران شده
بی رنگ...!
اشک چشمانم مثل باران شده
زیاد...!
نگاهم به دنیا مثل باران شده
سرد...!
صدایم مثل باران شده
چک چک...!
مثل باران..
شاعر: الهام نامداری
و صبح اول وقت و قطار در باران
و چشم ها و دل بی قرار در باران
مسافران گرامی مسیر طولانی است
مرور خاطره ها بی شمار در باران
و لحظه های غریبی که مرگ را دیدند
و حرف های غزل گریه دار در باران
به یاد آن همه تلخی چقدر باریدیم
شبیه ابر پر از انفجار در باران
و آه های پیاپی و سوت ها ممتد
و بغض و درد و تماشا غبار در باران
و آرزوی تو در متن درد جا مانده
حوالی دل من چوب دار در باران
به ایستگاه ابد ما نمی رسیم آری
و درد مبهم این انتظار در باران
تونل خطر چه شده ریل پیچ اما بعد
وقوع حادثه ای نا گوار در باران
شاعر: اعظم عباسی
Last edited by Sanomas; 04-03-2014 at 14:18.
باران باش وببار
نپرس ، کاسه های خالی از آن کیست؟
باران که می بارد
پشت پرچین مِـه
انگار کوهستان به خواب رفته...!
ای فریاد ها در دلت ای کوه بلند!
از چه بی صدا ایستاده ای؟!
ابر دلتنگ پاییزم
نم نم بارونم
شانه هایت کو...؟!
وه! چه سنگین است!
اتراق نگاهـم
بر خیابان های گِل آلود شهر...!
هرز گاهی
سکوت نگاهم شکسته می شود
ولی همچنان ...
به اندیشه های سبز تو زنده ام.
شاعر: بارانه گلدر
من
باران را
بی پنجره
دست در دست تو
بی چتر
زیر سایه ی قامت تو
بی شال
سر بر شانه ی تو
باران را زیر باران
پا به پای تو
لب بر لب تو
دوست دارم
باران میآيد
و كمی بعد آفتاب خواهد شد
به خيابان میروم
میگويند عشق
در همين ساعات خوب به سراغ آدم میآيد
غلامرضا بروسان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بودن زیر باران چه زیباست وقتی یار باشد,
و چه دلگیر هنگام تنهایی,
زمانی که اشک ها میریزی و دیگران به تو چتر میدهند تا خیس نشوی ...
««« دیمن کینگ
Last edited by Demon King; 04-10-2014 at 18:49. دليل: تصحیح
كمی به زيبايی خودت فكر كن
باران كه به زيبايی خودش فكر نكرد
و ريخت
صدرالدين انصاری
باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!
ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟
گفتی: سلام؛ میروم آقا خودم... سپاس
گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز
گفتی: مسیرتان به کجا میخورد شما؟
گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز
لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...
زحمت؟! چه حرفها! شده تا انتها عزیز...
باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!
مانند فیلمها شده این ماجرا عزیز
من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!
(دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)
من غرق روسری تو بودم که ناگهان
گفتی: همین بغل... چقَدَر بیهوا عزیز؟!
رفتی و عطر روسریات ماند پیش من
تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز...
بارون صدای احساسه دل
بارون چشات میشناسه
تو رو از دست دادم توی لحظه
آدم دنیاشو میبازه
تلخه سکوته این خونه
آخه غیر از خدا کی می دونه
تو دلم آتیشه با تو بهتر میشه
حال این دیوونه
این روزها سخت تر از اونیه که باور کنی
مگه میشه با یه خاطره سر کنی
تو می دونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره
یه جوره هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمی فهمیه
یه دفعه پرپر شد پر پروازمون
گرفتس چقدر دل آسمون
مرتضی پاشایی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)