تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 12 اولاول ... 56789101112 آخرآخر
نمايش نتايج 81 به 90 از 117

نام تاپيک: سید علی صالحی

  1. #81
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    پس تو آرزوهايت را
    کجای اين کوچه جا گذاشته‌ای،
    که حالا کاشیِ اين همه خانه ... شکسته وُ
    دريچه‌ی اين همه ديوار، بسته وُ
    ديوارِ اين همه دلِ خسته ... خراب!


    پاييز همين است که هست
    اول ذره‌ذره باد می‌آيد
    بعد بار و برگِ بی‌رويا که به باد!
    بعد از بلوارِ حضرت زهرا که بگذری==
    گهواره‌ای اين سویِ خواب وُ
    آينه‌ای آن سوی آب ...!


    .....


    زندگی!؟
    مرده‌هامان اينجا و زنده‌هامان جايی دور ...
    چاره‌ای نيست
    بايد يک طوری دوباره به دريا زد
    علاقه ورزيد، عاشقی کرد وُ
    بعد هم از چرت و پرتِ پاييزِ خسته گذشت!

  2. 2 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #82
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    بيش مرو، بيش بيا، مژده از آن يار بيار
    برفِکَن اين پرده‌ی دل، رخصت ديدار بيار


    چند که يار يار کنم، سر به سرِ دار کنم؟
    بهرِ دلِ يوسف من، نقدِ خريدار بيار


    باز در اين دورِ هوا، ميل پر و بال کجاست؟
    حولِ حلول و حاشيه، نقطه و پرگار بيار


    نقش در اين پرده ببين، گردش اين دايره را
    می طلب و تشنه بيا، نَشئه‌ی اَسرار بيار


    قيمت ما، مهرِ مکان، منزل ما، لالِ دهان
    باز گِره گشوده را، بستن زُنار بيار


    دی چه هراس از اين حواس، مست توييم مستِ تو
    باز بيا و قصه را، بر سَرِ بازار بيار


    غرقه‌ی عشق لامجاز، همسفرِ حقيقتيم
    جان جهان! بَهرِ جان، مژده از آن يار بيار!




  4. 2 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #83
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    یک جمله ساده می آورم

    هرکسی
    کنار آتشی می نشیند
    که هیزمش را

    خودش آورده باشد.



  6. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #84
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    من خودم را به احتیاط
    کنار آن حقیقت گمشده می کشم
    و می دانم که رفتن به راه مردم
    دردهای بسیاری دارد
    من هم مثل شما
    درد می کشم از بلاهت و
    قلیلی کلمات همین طوری...!
    ...
    می روم کمی سکوت و
    یکی دو راه نرفته را تجربه کنم
    من باران های موسمی را می شناسم
    دروغ های معصومانه آسمان و آدمی را نیز...!

  8. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #85
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    یعنی می‌شود یک شب خوابید و
    صبــح از رادیو شنید

    باد آزاد است از هر کجا که دلش خواست
    اگر خواست از جامه‌ی خواب ِ زن و عطـــر آینه بگذرد !؟

    چکارمان دارند نمی‌گذارند با بوسه گفتگو کنیم

  10. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #86
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    گاهی حس میکنم روی دست خــــدا مانده ام!!
    خسته اش کرده ام.







    ................
    ویرایش:

    شعر کامل:

    گاهی آنقدر بدم می آید...

    که حس می کنم باید رفت!

    باید از این جماعتِ پرگو گریخت!

    واقعا می گویم...

    گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا!

    حتی از اسمم! از اشاره، از حروف...

    از این جهانِ بی جهت، که مَیا، که مگو، که مپرس!

    گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا...

    گوشه ی دوری گمنام،

    حوالیِ جایی بی اسم...

    بی اسمِ خودم اشاره به حرف!

    بی حرفِ دیگران، اشاره به حال!

    بعد بی هیچ گذشته ای...

    به یاد نیاورم از کجا آمده؟ کیستم؟ اینجا چه می کنم؟

    بعد بی هیچ امروزی..

    به یاد نیاورم، که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست!

    گاهی واقعا خیال می کنم،

    روی دست خدا مانده ام!

    خسته اش کرده ام!

    راهی نیست...

    باید چمدانم را ببندم،

    راه بیفتم... بروم...

    و می روم..

    اما به درگاه نرسیده از خودم می پرسم:

    کجا... ؟!

    کجا را دارم؟! کجا بروم؟!
    Last edited by Ahmad; 23-12-2012 at 14:34. دليل: قرادادن شعر کامل

  12. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #87
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    جهان

    پیرتر از آن است

    که بگویم دوستت می دارم ،

    من این راز را به گور خواهم برد.



    مهم نیست!



    صبح ها گریه می کند کودک ِ همسایه

    به جای خودش ،

    ظهر ها گریه می کند کودک ِ همسایه

    به جای من ،

    و شب ها

    همچنان گریه می کند کودک ِ همسایه

    به جای همه.

    حق با اوست

    همه ی ما بی جهت به جهان آمده ایم.

    جهان

    پیرتر از آن است

    که این همه حرف ،

    که این همه حدیث !

  14. #88
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    من خودم هستم بیخود این آینه را روبروی خاطره مگیر
    هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است
    تنها شبی
    هفت ساله خوابیدم
    و بامدادان
    هزار ساله برخواستم.

  15. #89
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    چارچوب های شکسته ی این کوچه
    در حقیقت ، داستان یک زندگی ست

    چاره ای نیست
    می رویم تا در فهمِ فانوس ... خوانا شویم

    کمی بخوابیم
    و صبح روزی دیگر

    دوباره دریابیم که شب احتمالاً
    اتفاقی تازه در ادامه ی روز است !

  16. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #90
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    دردا ... در این دیار


    شکایتِ کدام درنده


    به درنده‌ی دیگری باید؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •